امروزه دنیای غرب كمبود شدید معنویت را در جوامع خود حس می كند و این باعث شده كه اندیشمندان آن ها به فكر برطرف كردن این مشكل بیافتند. حتی مردم عادی نیز این كمبود را احساس می كنند و به دنبال راه حل هایی در جهت رفع این مشكل هستند. اما منظور از كمبود معنویت چیست و این چه گوهری است كه دنیای غرب به دنبال آن است؟
به نظر من معنویت، كه در لغت یعنی معنا و مفهوم، هدف غایی از انجام هر كار چه كوچك و چه بزرگ است. به عنوان مثال هدف از خوردن چیست؟ آیا رفع نیاز گرسنگی است؟ همین طور هدف از تحصیل، كار ، در آمد و مسافرت و غیره چه می باشد؟ آیا هدف از تحصیل كسب مقام و منزلت است و به دنبال آن مغرور شدن و احساس برتری نسبت به دیگران می باشد؟ آیا هدف از درآمد داشتن رفاه بیشتر و فخر فروشی است؟
انسان اگر خداوند را محور فعالیت و زندگی خود قرار دهد، تمامی جنبه های زندگی او معنا پیدا می كنند و حتی نفس كشیدن او هم عبادت به حساب می آید و روایتی در این زمینه هست كه فرموده اند خوابیدن مومن هم عبادت است. اگر زندگی انسان خدا محور باشد، بزرگ ترین لذت او خدمت به بندگان خداوند به خصوص نیازمندان واقعی مانند یتیمان و اسیران و گرسنگان و ... می باشد.
شاید در نگاه اولیه این مقدمه ربطی به قضیه تناسخ نداشته باشد ولی به این مطلب اشاره كردم كه بگویم چرا امروزه این قدر دنیای غرب به طرف افكار بوداییان و هندوها رفته است. یكی از موضوعاتی كه بوداییان و هندوها شدیدا به آن اعتقاد دارند مساله تناسخ است. تناسخ به معنای حلول دوباره روح در جسم انسانی است. در كنار تناسخ مفاهیمی مانند مسخ ( حلول روح در حیوانات)، فسخ ( حلول روح در نباتات)، و رسخ ( حلول روح در جمادات) مطرح می شوند. بوداییان اعتقاد دارند كه انسان ها بعد از مرگ با توجه به اعمالی كه داشته اند دچار نسخ، مسخ، فسخ یا مسخ می شوند. مثلا اگر كسی در این دنیا حیوانات را بسیار اذیت می كرده، بعد از مرگ روح او در جسم یك حیوان حلول می كند ( مسخ) و دچار زحمات و سختی های حیوان بودن می شود. در مورد تناسخ هم می گویند اگر انسان خوبی باشیم بعد از مرگ در جسم انسانی می آییم و در پی تحقق آرزوهای زندگی های قبلی خود می رویم. مثلا بودا می گفت كه من هشتاد و یك ملیون با دچار تناسخ شده ام. بوداییان با این تفكر بعضی از سوالات از جمله اینكه چرا بعضی از افراد استعداد های زیادی در زمینه تحصیلی ، كاری و غیره دارند یا اینكه چرا عده ای با بیماری های خطرناك به دنیا می آیند یا در طول زندگی دچار بیماری های لاعلاج می شوند و در اثر آن هم می میرند، پاسخ می دهند. به عنوان مثال می گویند بعضی از كسانی كه در جنگ جهانی انسان ها را كشتار می كردند در زندگی های بعدی خود دچار سرطان شده اند و به طرز بدی از دنیا رفته اند.
البته خوشبختانه عارفان ایرانی نیز در پر كردن گوشه ای از این كمبود معنویت نقش داشته اند و از آن میان مولانا جلال الدین است كه یونسكو سال 2007 را به نام او گذاشت و همچنین كتاب مثنوی معنوی او در یكی از همین سال ها پرفروش ترین كتاب سال امریكا شد. در كنار آن نام محمد نیز در انگلستان دومین نام پراستفاده است.
البته من منكر وجود نكات مثبت در آموزه های آن ها نیستم از جمله احترام به هم نوع، اذیت نكردن حیوانات و دوستی با طبیعت و غیره ولی ما پیغمبری داریم كه فرموده اند شكستن شاخه درخت مانند شكستن بال فرشتگان است. حال مقایسه كنید ارزش این گفته و تاثیر آن در روان انسان با آموزه های بوداییان كه مثلا می گویند اگر درختان را نابود كنید، در زندگی بعدی خود ، درخت می شوی ( فسخ) و تو را قطع می كنند.