صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24

موضوع: تجلی ايمان در رفتار فردی و اجتماعی جوانان

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kodakan تجلی ايمان در رفتار فردی و اجتماعی جوانان


    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ديباچه

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ... . (نساء: 136)
    اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر او بگرويد... .
    ايمان به عنوان هدف تمامي اديان آسماني، ركن اساسي در رساندن انسان به سعادت است. بنابراين، يكي از مهم ترين مسائل در آموزه هاي ديني مسئله ايمان است. گرچه نهال ايمان به زندگي رنگ و رويي زيبا مي بخشد، آفت هاي روزگار مانع رشد آن مي شود و تنها، حقيقت ايمان است كه مي تواند آن را از آسيب ها دور نگه دارد و زمينه شكوفايي آن را فراهم آورد، آري، حقيقت ايمان گوهري است كه هر مؤمني بايد قدر و منزلت آن را بداند و همواره ايمان را با عمل همراه كند، چنان كه ايمان بي عمل، مثل درخت بي ثمر است.
    در آيات فراواني خداوند از آدمي خواسته كه خود را به زيور ايمان بيارايد تا به وادي نور و سرور درآيد. در راستاي تقويت ايمان بود كه مقام معظم رهبري يكي از وظايف رسانه ملي صدا و سيما را «ايمان روشن بينانه» مطرح كرد. ايمان، تنها وسيله نجات بشر و مايه زندگي معنوي است كه محور مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي نيز قرار مي گيرد و امروزه جامعه
    ص: 6
    بشري، بسيار نيازمند آن است. در كنار كتاب ها و مقاله هاي فراواني كه درباره ايمان نظري نگاشته شده، جناب آقاي پورفلاحتي پژوهشگر ارجمند مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما نيز داستان هايي از تجلي ايمان در رفتار جوانان، در اين اثر ارائه مي كند كه اميد است براي برنامه سازان و تهيه كنندگان و پژوهشگران صدا و سيما سودمند باشد.
    انه ولي التوفيق
    مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما
    اداره كل پژوهش
    ص: 7
    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پيش گفتار

    ايمان، نهالي است كه در زمين دل آدمي مي رويد و اگر از چشمه اعمال صالح آبياري شود، درختي تنومند خواهد شد كه بر تمام زواياي جان آدمي سايه مي گسترد.
    انسان دغدغه اي ديرپاتر از دست يابي به سعادت ندارد و ايمان، راه دست يابي به آن است. ازاين رو، در حيات انسان نقشي تعيين كننده دارد. ترديدي نيست كه تاريخ انسان، با ايمان گره مي خورد. هرچند وجود كساني را كه جانشان، بستر رويش نهال ايمان نيست، نمي توان ناديده گرفت، انسان ها به طور كلي، حرمت ايمان را پاس داشته اند. پيمودن مسير سعادت، در گرو تجربه ايمان و حيات ايماني است، نه سخن گفتن طرف و گفت وگو از ايمان. بحث و گفت وگو از مقولاتي همچون ايمان، گشودن راهي براي آناني است كه از تجربه ايمان محرومند و نيز تعالي دادن تجربه ايماني كساني است كه واجد آنند.
    شناسايي بيشتر و دقيق تر حقيقت ايمان، ما را در پرورش و شكوفا كردن بهتر آن و نيز پيش گيري از آسيب هاي ويرانگري كه ممكن است به آن وارد شود، ياري مي دهد.
    ص: 8
    ايمان، گوهري است كه نفس وجود آن در دستان آدمي، مايه مباهات و ارزشمند است. با اين حال، اگر صاحب گوهر، بيشتر آن را بشناسد، ارج و منزلت آن و نيز احساس تعلق آدمي به آن افزون تر خواهد شد.
    از همين روست كه اندكي از شيريني و بخشي از جاذبه حيات ايماني را در آهنگ كلمات يا نقش داستان ها و حكاياتي درباره ايمان مي توان يافت.
    اين داستان ها علاوه بر آنكه مي تواند راهنماي عملي اخلاقي و اجتماعي سودمندي باشد، معرفي كننده روح آموزه هاي اسلامي نيز هست. خواننده از اين رهگذر با حقيقت و روح آموزه هاي اسلامي آشنا مي شود و مي تواند خود يا محيط و جامعه اش را با اين مقياس ها اندازه بگيرد و ببيند در جامعه اي كه او در آن زندگي مي كند و همه طبقات، خود را مسلمان مي دانند و احياناً بعضي از آن طبقات، سنگ اسلام را نيز به سينه مي زنند، چه اندازه از معني و حقيقت اسلام دورند.
    ص: 9
    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش اول: تجلي ايمان در رفتارهاي فردي
    اشاره
    آزادگي
    امام صادق(ع) فرمود:
    اِنَّ الحُرَّ حُرٌّ علي جميع أحْوالِهِ: اِنْ نابَتْهُ نائبَةٌ صَبَر لَها، و اِنْ تَداكَّتْ عَلَيْهِ الْمَصائِبُ لَم تَكْسِرْهُ وَ إِنْ اُسِرَ و قُهِرَ و استُبدِلَ بِاليُسْرِ عُسراً.(1)
    آزاده، در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختي به او رسد، شكيبايي ورزد و اگر مصيبت ها بر سرش فرو ريزند، او را نشكنند، هرچند به اسيري افتد و مقهور شود و آسايش را از دست نهد و به سختي و تنگ دستي افتد.
    سيد رضي، مؤلف كتاب عظيم نهج البلاغه و از اديبان بي نظير تاريخ اسلام است. او و برادرش، سيد مرتضي، از شاگردان برازنده شيخ مفيد رحمه الله بودند. سيد رضي در سال 359 ه_ .ق در بغداد متولد شد و در ششم محرم الحرام 406 ه_ .ق، در 47 سالگي، در بغداد از دنيا رفت. پيكر شريفش در كاظمين دفن شد. سپس همراه جسد پاك برادرش، سيد مرتضي، به كربلا انتقال يافت و در آنجا دفن گرديد.(2)
    ________________________________________
    1- محمد محمدي ري شهري، منتخب ميزان الحكمه، ح 1487.
    2- دكتر محمود دامغاني، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 31.
    ص: 12
    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    گفته اند وقتي خداوند فرزندي به سيد رضي عطا كرد، وزير آل بويه، هزار دينار در طبقي گذاشت و به عنوان چشم روشني تولد پسرش، براي او فرستاد. سيد رضي آن پول را رد كرد و پيغام داد: «وزير مي داند كه من از هيچ كس هديه نمي پذيرم.» وزير، بار ديگر آن طبَق را نزد سيد رضي فرستاد و پيغام داد: «اين وجه براي نوزاد شماست، نه براي خود شما.» سيد باز پول را رد كرد و پيغام داد: «كودكان ما نيز چيزي از كسي نمي پذيرند.» وزير، بار سوم طبق را فرستاد و گفت: «اين پول را به قابله اين خانواده بدهيد.» سيد رضي باز آن را پس فرستاد و گفت: «وزير مي داند كه زنان ما، از زنان بيگانه قابله نمي آورند، بلكه قابله ايشان، از همان زنان خودي هستند».
    وزير براي بار چهارم، آن پول را فرستاد و پيغام داد: «اين پول را به طلابي بدهيد كه در محضر شما درس مي خوانند.» سيد رضي، طلاب را حاضر كرد و طبق پول را جلوي آنها گذاشت و فرمود: «هركس هرچه مي خواهد، از اين پول بردارد».
    در ميان آن همه طلبه، تنها يكي از آنها، يك دينار از آن پول ها را برداشت. وقتي سيد رضي از او علت اين كار را پرسيد، او در پاسخ گفت: «ديشب به روغن چراغ احتياج پيدا كردم و كليد در خزانه شما كه وقف بر طلاب است، نبود. ازاين رو، از بقال، مقداري روغن چراغ نسيه گرفتم. اكنون اين مقدار پول را براي اداي قرض خود برداشتم.» پس از اين ماجرا، طلاب طَبَق دينارها را نپذيرفتند و به وزير برگرداندند.(1)
    به گفته حافظ:
    عاشقان را گر در آتش مي پسندد لطف دوست
    تنگ چشمم، گر نظر بر چشمه كوثر كنم
    ________________________________________
    1- محمدرضا حكيمي، بيدارگران اقاليم قبله، ص 85 .
    ص: 13





    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسان

    پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
    اِنَّ اللهَ تَعالي جَعَلَ لِلْمَعْروُفِ وُجُوهاً مِنْ خَلقِهِ حَبَّبَ اِلَيهِمُ الْمَعْرُوفَ و حَبَّبَ اِلَيْهِمْ فِعالَهُ وَ وَجَّهُ طُلّابَ الْمَعْرُوفِ اِلَيْهِمْ و يسَّرَ عَلَيْهِمْ اِعْطاءَهُ.
    (1)
    خداوند، كساني از خلق خود را براي نيكوكاري قرار داده و نيكي را محبوب آنها ساخته است و ميل انجام آن را در دلشان انداخته و طالبان نيكي را به سويشان روان كرده و انجام نيكي را براي آنها آسان كرده است.
    يكي از تاجران تهران، به نام آقا سيد حسين ورشوچي، در بازار تهران، ورشوفروشي
    (2) داشت. زماني سرمايه اش را از دست مي دهد و مقدار زيادي بدهكار مي شود. روزي دختري وارد مغازه اش مي شود و مي گويد: «من يهودي ام و پدر ندارم. مبلغ 120 تومان پول دارم و مي خواهم شوهر كنم. شنيده ام تو شخص درست كاري هستي. اين مبلغ را بگير و معادل آن، اجناسي كه در اين ورقه نوشته شده است، براي جهيزيه من آماده كن».
    ايشان مي گويد: «من قبول كردم و آنچه در مغازه داشتم دادم و بقيه را از مغازه هاي ديگر تدارك كردم. قيمت همه اجناس 150 تومان شد. دختر يهودي گفت: جز آنچه دادم، ندارم. گفتم: من هم نمي خواهم. دختر سر بالا كرد و به من دعا كرد و رفت. سپس اجناس را در گاري گذاردم و چون كرايه نداشت كه پرداخت كند، من خودم پرداخت كردم و به خانه اش رفت.

    1- مرتضي فريد تنكابني، رهنماي انسانيت، ص 641.
    2- نوعي فلز.
    ص: 14

    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    روزي با خود گفتم كه به رفيقم، حاج علي آقا علاقه بند _ كه از ثروتمندان تهران است _ حالم را بگويم و مقداري پول بگيرم. صبح زود به شميران رفتم و مقداري سيب به عنوان هديه خريدم. در نزديكي امام زاده قاسم، به در باغ او رسيده و در زدم. باغبان آمد، هديه ها را به او دادم و گفتم: به حاجي بگوييد حسين ورشوچي آمده است.
    زماني كه باغبان آنها را گرفت و به داخل باغ رفت، به خود آمدم و خود را ملامت كردم كه چرا رو به خانه مخلوقي آوردي و به اميد غير او حركت كردي؟ فوري پشيمان شدم و فرار كردم. به صحرا رفتم و در خاك ها به سجده و گريه مشغول شدم و از كار خود توبه كردم و از پروردگار خود، آمرزش خواستم.
    چون خواستم به شهر برگردم، از راهي كه احتمال نمي رفت گماشتگان حاجي مرا ببينند، برگشتم و چون مي دانستم دنبال من خواهد فرستاد، تا نزديك ظهر به مغازه نرفتم. وقتي كه مطمئن شدم ديگر كسي از گماشتگان حاجي را نمي بينم، به مغازه آمدم.
    شاگردان گفتند: تاكنون چند مرتبه، گماشتگان حاجي علي آقا آمدند و دنبال شما مي گشتند. بلافاصله نوكر او آمد و گفت: شما كه صبح آمديد، چرا برگشتيد؟ از آن زمان تا به حال، حاجي منتظر شماست. گفتم: اشتباه شده است. سپس او رفت و پس از مدتي، پسر حاجي آمد و گفت: پدرم منتظر شماست. گفتم: من با ايشان كاري ندارم. بالاخره رفت. پس از ساعتي ديدم خود حاجي با عصا، بيمارگونه آمد و گفت: چرا صبح برگشتي؟ حتماً كاري داشتي. بگو ببينم حاجت تو چيست؟ من سخت منكر شدم و گفتم: اشتباه شده است. خلاصه، حاجي با قهر و ناراحتي برگشت. چند روز بعد، هنگام ظهر در خانه نان و انگور مي خوردم. يكي از تاجران كه با من رفاقت داشت،
    ص: 15
    وارد خانه شد و گفت: جنسي دارم كه به كار تو مي خورد و مدتي است انبار منزل را اشغال كرده و آن، خشت لعاب ورشو است. گفتم: نمي خواهم. بالاخره به همان مبلغي كه خريده بود _ از قرار خشتي، هفده تومان _ به صورت نسيه به من فروخت. همان روز آنها را كه بيش از هزار تا بود، آورد و در انبار مغازه ام گذاشت. فرداي آن روز، يك خشت را براي نمونه به كارخانه ورشوسازي بردم. گفتند: مدتي است اين جنس ناياب شده و هر كدام را 50 تومان خريدند و من تمامي بدهي خود را پرداختم و سرمايه را نو كردم و شكر خداي را به جا آوردم».
    (1)
    كار خود گر به خدا باز گذاري حافظ
    اي بسا عيش كه با بخت خدا داده كني
    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    احسان به حيوانات

    رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
    ألْمَعْرُوفُ بابُ من أَبْوابِ الجَنَّةِ و هُوَ يدْفَعُ مَصارعَ السُّوءِ.
    (2)
    نيكي، دري از درهاي بهشت است و از مرگ بد، جلوگيري مي كند.
    آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم _ هرچند حيواني مانند سگ باشد _ در روايات بسيار است و گاه آن احسان سبب عاقبت به خيري مي شود.
    در روزگار ناصرالدين شاه، در سالي كه نان در تهران به سختي به دست مي آمد، روزي ميرغضب باشيِ ناصرالدين شاه، به طاق آب انباري مي رسد و صداي ناله سگ هايي را مي شنود. پس از تحقيق، مي بيند سگي زاييده است و بچه هايش به او چسبيده اند و چون به دليل گرسنگي، پستان هايش شير ندارند، بچه هايش ناله و فرياد مي كنند.

    1- برگرفته از: آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، داستان هاي شگفت، ص 124.
    2- رهنماي انسانيت، ص 640.
    ص: 16
    ميرغضب باشي سخت متأثر مي شود. از دكان نانوايي كه در نزديكي آن محل بود، مقداري نان مي خرد و جلو سگ مي اندازد. همان جا مي ايستد تا سگ نان را مي خورد و پستان هايش شير مي آورد و بچه هايش آرام مي گيرند و سرگرم خوردن شير از پستان هاي مادر مي شوند.
    آن جوان، مقدار خوراك يك ماه آن سگ را از آن نانوايي مي خرد و پولش را نقدي مي پردازد و مي گويد: هر روز بايد شاگردت اين مقدار نان را به اين سگ برساند و اگر يك روز مسامحه شود، از تو انتقام مي گيرم.
    در آن اوقات، وي با جمعي از رفقايش مهماني دوره اي داشتند؛ به اين صورت كه هر روز عصر به گردش مي رفتند و تفريح مي كردند و براي شام در منزل يكي، با هم شام مي خوردند. شبي نوبت ميرغضب باشي شد. او زني داشت كه در وسط شهر تهران خانه اش بود و وسايل پذيرايي در خانه اش موجود بود. زني هم تازه گرفته بود و نزديك دروازه شهر، منزلش بود.
    به زن اول خود پول مي دهد و مي گويد: امشب فلان عدد ميهمان دارم و براي صرف شام مي آييم و بايد كاملاً تدارك كني. زن قبول مي كند. وي نزديكي هاي عصر، با رفقايش بيرون شهر مي رود و تفريح مي كنند.
    از روي اتفاق، تفريح آن روز طول مي كشد و مقدار زيادي از شب مي گذرد. هنگام مراجعت، رفقايش مي گويند: دير شده است و سخت خسته شده ايم. همين نزديك دروازه كه منزل ديگر توست برويم، بهتر است.
    ميرغضب باشي مي گويد كه اينجا چيزي نيست و در خانه وسط شهر كاملاً تدارك ديده اند. پس بايد آنجا برويم. رفقا راضي نمي شوند و مي گويند: ما امشب در اينجا مي مانيم و به مختصري غذا قناعت مي كنيم و آنچه در آن
    ص: 17
    خانه تدارك كرده اي، براي فردا باشد. ميرغضب باشي ناچار قبول مي كند و مقداري نان و كباب مي خرد و آنها مي خورند و همان جا مي خوابند.
    هنگام سحر، از صداي ناله و گريه بي اختيار ميرغضب باشي، همه بيدار مي شوند و از او سبب گريه اش را مي پرسند. مي گويد: در خواب، امام چهارم حضرت سجاد(ع) را ديدم. به من فرمود: «احساني كه به آن سگ كردي، مورد قبول خداوند عالم قرار گرفت و خداوند در مقابل آ ن احسان، امشب جان تو و رفقايت را از مرگ حفظ كرد؛ زيرا زن اول تو از ناراحتي و خشمي كه به تو داشت، سمي تدارك ديده بود و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراك شما كند. فردا مي روي و آن سم را برمي داري. مبادا آن زن را اذيت كني. اگر خواست، او را به خوشي رها كن. ديگر آنكه خداوند تو را توفيق توبه خواهد داد و چهل روز ديگر به كربلا، سر قبر پدرم، حسين(ع) مشرف مي شوي.» پس صبح به رفقا مي گويد: براي تحقيق صدق خوابم، بياييد به خانه وسط شهر برويم. همه با هم مي آيند. چون وارد مي شوند، زن اعتراض مي كند كه چرا ديشب نيامدي؟ به او اعتنايي نمي كند و با رفقايش به آشپزخانه مي روند و به همان نشانه اي كه امام فرموده بود، سم را برمي دارد و به زن مي گويد: ديشب چه خيالي درباره ما داشتي؟ اگر امر امام نبود، تلافي مي كردم، ولي به امر مولايم، با تو احسان خواهم كرد. اگر مايلي در همين خانه باش و من با تو، مثل اينكه چنين كاري نكرده بودي، رفتار خواهم كرد و اگر مايل هستي، تو را طلاق مي دهم و هرچه بخواهي، به تو مي دهم.
    زن كه مي بيند رسوا شده است و ديگر نمي تواند با او زندگي كند، طلاق مي خواهد. او هم با كمال خوشي، او را طلاق مي دهد و خشنودش مي سازد و رهايش مي كند.
    ص: 18
    ميرغضب باشي، از شغل خود هم استعفا مي دهد و استعفايش قبول مي شود. آن گاه مشغول توبه و اداي حقوق و مظالم مي گردد و پس از چهل روز، به كربلا مي رود و همان جا مي ماند تا به رحمت حق واصل گردد.
    (1)
    تو نيكي مي كن و در دجله انداز
    كه ايزد در بيابانت دهد باز

    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    امانت داري
    امانت داري
    خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:
    إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا. (نساء: 58)
    خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به صاحبانش بدهيد.
    همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
    الأمانَةُ تَجْلِبُ الرِّزْقَ و الْخيانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ.
    (2)
    امانت موجب رزق است و خيانت مايه فقر.

    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2020
    شماره عضویت
    13875
    نوشته
    1,790
    صلوات
    1228
    دلنوشته
    4
    صلی الله علیک یا سید الشهدا
    تشکر
    434
    مورد تشکر
    637 در 163
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در زمان حكومت عبدالملك مروان، مرد بازرگاني بود كه همگان وي را به امانت داري و درست كاري مي شناختند. او در بازار دمشق به قدري حُسن شهرت داشت و مورد اعتماد مردم بود كه تاجران، متاع خود را نزد وي به امانت مي گذاردند تا به هر قيمتي صلاح مي داند، بفروشد.
    از روي اتفاق، در يكي از معاملات خود، از مسير درستي و امانت منحرف شد و خيانت كرد. اين خبر به گوش مردم رسيد و از آن روز اعتبار و شخصيت تاجر متزلزل گشت و اعتماد مردم از وي سلب شد. از آن به بعد، به او جنس امانت ندادند و اوضاع كسب و كارش رو به خرابي نهاد.

    1- داستان هاي شگفت، ص 78.
    2- رهنماي انسانيت، ص 48.
    ص: 19
    فرزند آن بازرگان كه جوان باايمان و فهميده اي بود، از سرگذشت تلخ پدر درس عبرت گرفت و از آن واقعه دردناك، تجربه آموخت. او دريافت كه تنها يك خيانت ممكن است همه آبرو و شرف آدمي را بر باد دهد و زندگي باعزت را به بدنامي و ذلت تبديل كند. ازاين رو، تصميم گرفت هرگز پيرامون خيانت و گناه نگردد و همواره پاكي و تقوا را پيشه خود سازد.
    همين رفتار پسنديده جوان، موجب شهرت و عزتش گرديد.

    امضاء


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi