پادشاهان ایران نیزدر هر دوره از ایران باستان چندان به دین رسمی توجه نداشتند . برای مثال ؛ کورش خدای بابل را پرستید . داریوش و خشایارشاه از اهورامزدا نام بردند و تنها او را پرستیدند . کمبوجیه و داریوش خدای مصررا نیز پرستیده اند و لقب « فرزند خدا » را از فراعنه مصر دریافت نمودند . درهمان زمان که داریوش و چند تن دیگراز اهورامزذا نام می برند ، بسیاری از پادشاهان دیگر مانند اردشیردوم پرستنده خدایان متعددی مانند آناهیتا ، میترا و غیره بوده اند . پادشاهان اولیه اشکانی نیز به نوعی به آیین های قبیله ای بجا مانده از باورهای ایرانیان اولیه اعتقاد داشتند . غیراز ولاش اول و جانشینانش ، مدرکی برای زرتشتی خواندن دیگرپادشاهان اشکانی نداریم . البته ضرورت به یادآوری وجود دارد که اثبات دین پادشاهان یک عصر هم نمی تواند به تنهایی دلیل رایج بودن همان اعتقادات و دین در مردم آن زمان باشد . حتی دین زرتشتی رسمی شده در دوره ساسانی نیز تفاوتهای عمده ای با دین زرتشتی مندرج درگاتاها دارد و بعضی ازباورهای مطرح شده در بخش های جدیدتر اوستای ساسانی ، مانند زُروانیّت ( که بعضی آن را دین جداگانه ای تحت عنوان دین یا عرفان زروانی دانسته اند ) مخالف با باورهای گاتایی هستند و می توان گفت که آنها ازدین های محلی و باورهای باستانی ایران و یا اقوام مهاجر و همسایه نشأت گرفته اند .