صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46

موضوع: دیوان اشعار زنده یاد استاد محمد حسین شهریار

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll دیوان اشعار زنده یاد استاد محمد حسین شهریار



    دیوان اشعار استاد محمد حسین شهریار



    (♥) علی ای همای رحمت (♥)

    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
    که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
    که علم کند به عالم شهدای کربلا را
    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا



    امضاء


  2. تشكرها 2


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) غزاله صبا (♥)

    به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
    که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
    چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
    نهفته اند شب ماهتاب دریا را
    تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
    به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را
    کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
    که چشم مانده به ره آهوان صحرا را
    به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند
    چه جای عشوه غزالان بادپیما را
    فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
    که درد و داغ بود عاشقان شیدا را
    هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
    شبیه سازتر از اشگ من ثریا را
    اشاره غزل خواجه با غزاله تست
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
    به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
    جز این قدر که فراموش می کند ما را



    امضاء


  5. تشكرها 2


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) هفتاد سالگی (♥)

    سنین عمر به هفتاد میرسد ما را
    خدای من که به فریاد میرسد ما را
    گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند
    دگر چه فایده از یاد میرسد ما را
    حدیث قصه سهراب و نوشداروی او
    فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را
    اگر که دجله پر از قایق نجات شود
    پس از خرابی بغداد میرسد ما را
    به چاه گور دگر منعکس شود فریاد
    چه جای داد که بیداد میرسد ما را
    تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
    علی و آل به امداد میرسد ما را



    امضاء


  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) ارباب مستان (♥)

    زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
    ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
    ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
    زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
    به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید
    که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
    به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
    ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را
    طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید
    که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را
    به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر
    که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را
    به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود
    کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را
    نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
    چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
    به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید
    خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را
    به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم
    که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را
    به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت
    چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را
    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس
    که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را




    امضاء


  9. تشكرها 2


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) داغ لاله (♥)

    بیداد رفت لاله بر باد رفته را
    یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
    هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
    نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
    جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
    باران به دامن است هوای گرفته را
    وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
    آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
    برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
    آورده ام به دیده گهرهای سفته را
    ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
    بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
    گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
    تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
    یارب چها به سینه این خاکدان در است
    کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
    راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
    چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را
    لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
    تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
    لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
    در رشته چون کشم در و لعل نسفته را





    امضاء


  11. تشكرها 2


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) طور تجلی (♥)

    شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
    صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
    گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
    موسی دل طلب و سینه سینائی را
    گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
    اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را
    رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
    تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را
    از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
    رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
    جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
    قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را
    طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
    که به دل آب کند شکر گویائی را
    دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
    بار پیری شکند پشت شکیبائی را
    شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
    شمع بزم چمنند انجمن آرائی را
    صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
    تا تماشا کند این بزم تماشائی را
    جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
    شهریارا قرق عزلت و تنهائی را





    امضاء


  13. تشكرها 2


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) در راه زندگانی (♥)

    جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
    کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
    به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
    به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
    که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
    بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
    چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
    چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
    که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را
    سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
    خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
    نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
    به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
    به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
    خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
    نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
    که از آب بقا جویند عمر جاودانی را





    امضاء


  15. تشكرها 2


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) حالا چرا ؟ (♥)

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
    بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
    نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
    دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
    اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
    شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
    ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
    اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
    در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
    در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
    خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
    این سفر راه قیامت میروی تنها چرا





    امضاء


  17. تشكرها 2


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) ناکامی ها (♥)

    زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
    مستم از ساغر خون جگر آشامیها
    بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
    شادکامم دگر از الفت ناکامیها
    بخت برگشته ما خیره سری آغازید
    تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها
    دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
    ساختم این همه تا وارهم از خامیها
    تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
    گر نمردم من و این گوشه گمنامیها
    نشود رام سر زلف دل آرامم دل
    ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
    باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
    خرم از عیش نشابورم و خیامیها
    شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی
    تا که نامت نبرد در افق نامیها





    امضاء


  19. تشكرها 2


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    (♥) دریاچه اشک (♥)


    طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
    ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
    سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
    تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
    گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
    چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
    دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
    مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
    دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
    ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
    رام دیوانه شدن آمده درشان پری
    تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
    شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
    وین کواکب همه داغند به پیشانیها





    امضاء


  21. تشكرها 2


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi