اگر دوباره...
به پیشواز تو میآید، دل شکسته تنهایم
هوای روی ترا دارم، بهار سبز شکوفایم!
به سمت آینه وا کردم، دری برای تماشایت
دری به قبله آیینه، برای هر چه تماشایم
دل هوایی من اینک، به شوق روی توبیتاب است
بیا برای مداوای دل هوایی شیدایم
تمام هستی من با تو، دوباره عطر خدا دارد
رسیده تا به فلک امروز، طنین دلکش آوایم
به بام باور من روزی، اگر دوباره بیفروزی
ظهور صبح درخشانی، به شام تیره یلدایم
قسم به عشق دلم تنگ است!بیا وچاره کن
این غم را بیا بیا که حضورت را، به اشک شوق پذیرایم
اسیر غصه و غم ماندم، هزار بار ترا خواندم
خدا کند که بیایی تو، تو ای تمام تمنّایم!
زمان بی تو نشستن ها، به انتظار تو ماندنها
کسی ندیده که خاموشم، کسی نگفته شکیبایم
تو راز خلوت رؤیایی، تو صبح روشن فردایی
تو روح آبی دریایی، منم که عاشق دریایم
هلال ماه خبر داده است، ز شهر فاصله میآیی
زشهر فاصله میآیی، تو ای غزال غزل هایم
دوباره زمزمه هایی سبز، زبان ذهن مرا وا کرد
به گوش پنجره پیچیده است، سرود خلوت رؤیایم
قسم به حرمت بیداری، به حق عشق و وفاداری
جوانه میزند از شادی، دوبال سبز تولاّیم
نسیم خوش خبری آمد، پیام سبز ترا آورد
برای باور دیدارت، به سمت پنجره میآیم