نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: فریاد مهتاب {حماسه‌ای به بلندی تاریخ آزادی وشرافت !}

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    khmgin فریاد مهتاب {حماسه‌ای به بلندی تاریخ آزادی وشرافت !}




    فریاد مهتاب






    من می‌خواهم برای تو از
    مادر مظلوم مدینه سخن بگویم، همسفر من باش!

    بیا به مدینه سفر کنیم و از حوادثی که بعد از وفات پیامبر
    در آن شهر روی داد، باخبر شویم.

    به راستی چگونه شد که مردم مدینه، عهد و پیمان
    خود را شکستند و مظلومیّت دختر پیامبر را رقم زدند ؟

    من می‌خواهم تو را با حماسه‌ای که
    حضرت فاطمه(س)، آن را آفرید، آشنا کنم .

    حماسه یاری حق و حقیقت !
    حماسه‌ای به بلندی تاریخ آزادی وشرافت !

    من می‌خواهم مظلومیّت مادرم فاطمه(س) را بیان کنم
    و تو را از ماجرای خانه‌ای باخبر کنم که در آتش کینه سوخت!

    دوست من! بیا با هم دفترِ تاریخ را باز کنیم و در ده‌ها کتاب پژوهشی - تاریخی
    به جستجوی حقیقت بپردازیم تا بدانیم بر مادرِ مظلوم شیعه چه گذشته است .

    این کتاب را به حضرت فاطمه(س) اهدا می‌کنم ،
    امید دارم که شفاعتش نصیب همه ما گردد

    بسیار خوشحال می‌شوم که از نظرات شما در
    مورد این کتاب بهره ببرم ، منتظر شما هستم .

    مهدی خدّامیان آرانی







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    قسمت اول


    نگاه من به آسمانِ پر ستاره دوخته شده است ،
    نمی‌دانم فردا چه خواهد شد .

    با خود فکر می‌کنم ،
    کاش الآن در مدینه بودم !

    خدایا ! آیا خواهم توانست
    بار دیگر پیامبر را ببینم ؟

    امروز خبردار شدم که بیماری پیامبر ، بسیار شدید شده است ،
    دیگر امیدی به بهبودی او نیست .

    من خیلی نگران هستم . فردا صبح زود به
    سوی مدینه خواهم رفت ، من می‌خواهم بار دیگر پیامبر را ببینم .

    اکنون، خورشید روز سه شنبه ، بیست و نهم ماه صَفَر طلوع می‌کند
    و من آماده رفتن می‌شوم .

    دستی به یالِ اسب سفید و زیبایم می‌کشم ،
    پا در رکاب می‌نهم ، من می‌خواهم به سوی مدینه بروم .

    آیا تو نیز همراه من می‌آیی ؟
    تو باید با عجله همراه من بیایی ،

    از اینجا تا مدینه ، دو ساعت راه داریم .
    عشق دیدن پیامبر مرا بی‌قرار کرده است ،

    یادم می‌آید آخرین باری که پیامبر را دیدم ،
    خبر از رفتن خود می‌داد ،

    او دیگر از ماندن در این قفس تنگ دنیا خسته شده بود
    و دوست داشت که به اوج آسمان‌ها پر بکشد و همنشین فرشتگان گردد .

    آیا من موفّق خواهم شد
    بار دیگر پیامبر را ببینم ؟







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    قسمت اول


    آنجا را نگاه کن ،
    آیا دیوارهای شهر مدینه را می‌بینی ؟

    اکنون ما به مدینه رسیده‌ایم ،
    بیا جلوتر برویم ، به مرکز شهر ، مسجد پیامبر .

    آیا تو هم صدای گریه‌ها را می‌شنوی ؟
    برای چه صدای گریه از خانه‌ها بلند است ؟
    چه خبر شده است ؟
    خدای من ! پیامبر از دنیا رفته است .2

    اینجا خانه پیامبر است ،
    صدای گریه فاطمه(س) ، دختر پیامبر به گوش می‌رسد .

    آری ، پیامبر دنیا را وداع گفته است ،
    اکنون علی(ع) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل می‌دهد .

    پیامبر خودش وصیّت کرده است
    که فقط علی(ع) بدن او را غسل دهد ،
    فرشتگان آسمانی او را یاری می‌کنند .3

    من با خود می‌گویم خوب است به داخل مسجد پیامبر بروم ،
    مسجدی که پیامبر در آنجا برای ما بالای منبر می‌رفت و سخن می‌گفت ،
    هنوز طنینِ صدای مهربان او در گوش من است .






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi