آری در آن لحظه، محبّت اهل بیت(ع) کار خود را میکند
و این ترس و اضطراب را بر طرف میکند.
امروزه روانشناسان برای درمان اضطراب در زندگی،
مطالعه و تحقیق میکنند و به نتایج جالبی هم رسیدهاند.
اما مطالعات آنها هر چه قدر هم خوب باشد فقط در محدوده
همین زندگی دنیایی است و نمیتواند
آن اضطراب بزرگ لحظه جان دادن را برطرف سازد.
به راستی اگر بخواهیم برای رفع اضطراب کاری بکنیم
خوب است تلاش کنیم تا آن اضطراب بزرگ را درمان کنیم !
اضطراب لحظه جان دادن
بنازم مکتب شیعه را که برای درمان آن
اضطراب بزرگ نسخهای زیبا پیچیده است.
از امروز بیاییم در عشق و محبّت خود به اهل بیت(ع) راستین باشیم،
و تلاش کنیم که شیعه واقعی آنها باشیم
و گرد معصیت و گناه نگردیم.
و اگر به راستی، اهل بیت(ع) را دوست داشته باشیم
دیگر در لحظه جان دادن، هراسی نخواهیم داشت چرا که
به بالین ما عزیزی میآید که از همه روانشناسان دنیا بهتر است !
او میآید تا اضطراب ما را درمان کند،
او قدرتی خدایی دارد، کلام او اثری عجیب دارد !
اصلاً دیدن او، درمان هر غم و اندوهی است
و زیارتش شادمانی را به دل میآورد.
نمیدانم او را شناختی یا نه؟
کسی که تو یک عمر دم از عشق و محبّت او زدی،
اکنون که میخواهی جان بدهی تو را تنها نمیگذارد !
این لحظه، لحظه تنهایی توست و او خود میداند
که تو چقدر به نگاه او محتاج هستی !
برای همین به کمک تو میآید
و با تو سخن میگوید که نترس من با تو هستم !
و آن لحظهای که تو صدای او را بشنوی و جمالش را ببینی،
دیگر غمی به دل نداری، مرگ برای تو شیرین میشود،
چرا که در لحظه جان دادن، محبوب خود را میبینی،
صدایش را میشنوی، بوی خوش او را احساس میکنی،
مهربانی او را نگاه میکنی !
و اشک شوق میریزی، چون تو باور نمیکنی که مولایت
این قدر مهربان باشد که به سر بالین تو بیاید !
و تو باور نمیکنی که مولایت، مهمانت شده باشد.
در حیرتی بس بزرگ باقی میمانی !
ماندهای چه کنی، چه بگویی !
و مولای تو که این صحنه را میبیند خطاب به تو میکند:
«من همان علی بن ابی طالبی هستم که همواره دوستم میداشتی».12
و اکنون شک تو به یقین مبدل گشته است،
آری، مولایت به دیدارت آمده است،
و تو فقط اشک میریزی !
به صورت مولای خود خیره میشوی
و با قطرات اشک از او تشکّر میکنی !