صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 46

موضوع: در آغوش خدا ( نگاهی زیبا به مرگ )

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آری در آن لحظه، محبّت اهل بیت(ع) کار خود را می‌کند
    و این ترس و اضطراب را بر طرف می‌کند.

    امروزه روان‌شناسان برای درمان اضطراب در زندگی،
    مطالعه و تحقیق می‌کنند و به نتایج جالبی هم رسیده‌اند.

    اما مطالعات آنها هر چه قدر هم خوب باشد فقط در محدوده
    همین زندگی دنیایی است و نمی‌تواند
    آن اضطراب بزرگ لحظه جان دادن را برطرف سازد.

    به راستی اگر بخواهیم برای رفع اضطراب کاری بکنیم
    خوب است تلاش کنیم تا آن اضطراب بزرگ را درمان کنیم !
    اضطراب لحظه جان دادن

    بنازم مکتب شیعه را که برای درمان آن
    اضطراب بزرگ نسخه‌ای زیبا پیچیده است.

    از امروز بیاییم در عشق و محبّت خود به اهل بیت(ع) راستین باشیم،
    و تلاش کنیم که شیعه واقعی آنها باشیم
    و گرد معصیت و گناه نگردیم.

    و اگر به راستی، اهل بیت(ع) را دوست داشته باشیم
    دیگر در لحظه جان دادن، هراسی نخواهیم داشت چرا که
    به بالین ما عزیزی می‌آید که از همه روان‌شناسان دنیا بهتر است !

    او می‌آید تا اضطراب ما را درمان کند،
    او قدرتی خدایی دارد، کلام او اثری عجیب دارد !

    اصلاً دیدن او، درمان هر غم و اندوهی است
    و زیارتش شادمانی را به دل می‌آورد.

    نمی‌دانم او را شناختی یا نه؟

    کسی که تو یک عمر دم از عشق و محبّت او زدی،
    اکنون که می‌خواهی جان بدهی تو را تنها نمی‌گذارد !

    این لحظه، لحظه تنهایی توست و او خود می‌داند
    که تو چقدر به نگاه او محتاج هستی !

    برای همین به کمک تو می‌آید
    و با تو سخن می‌گوید که نترس من با تو هستم !

    و آن لحظه‌ای که تو صدای او را بشنوی و جمالش را ببینی،
    دیگر غمی به دل نداری، مرگ برای تو شیرین می‌شود،

    چرا که در لحظه جان دادن، محبوب خود را می‌بینی،
    صدایش را می‌شنوی، بوی خوش او را احساس می‌کنی،
    مهربانی او را نگاه می‌کنی !

    و اشک شوق می‌ریزی، چون تو باور نمی‌کنی که مولایت
    این قدر مهربان باشد که به سر بالین تو بیاید !

    و تو باور نمی‌کنی که مولایت، مهمانت شده باشد.
    در حیرتی بس بزرگ باقی می‌مانی !
    مانده‌ای چه کنی، چه بگویی !

    و مولای تو که این صحنه را می‌بیند خطاب به تو می‌کند:
    «من همان علی بن ابی طالبی هستم که همواره دوستم می‌داشتی».12

    و اکنون شک تو به یقین مبدل گشته است،
    آری، مولایت به دیدارت آمده است،
    و تو فقط اشک می‌ریزی !

    به صورت مولای خود خیره می‌شوی
    و با قطرات اشک از او تشکّر می‌کنی !







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2. تشكرها 2



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آری، تو سعادتمند شدی !

    نمی‌دانم مرا می‌شناسی یا نه؟
    من «سعید بن یسار» هستم و در شهر کوفه زندگی می‌کنم
    و از شیعیان اهل بیت(ع) بوده و بارها خدمت امام صادق(ع) رسیده‌ام
    و از آن حضرت احادیثی را نقل کرده‌ام و همه علمای شیعه،
    مرا شخص راستگو و مورد اعتمادی می‌دانند.13

    آیا می‌خواهید شما را با زکریا آشنا سازم؟
    «زکریا بن سابور» یکی از دوستان بسیار صمیمی
    من بودهو او هم انسانی مورد اعتماد می‌باشد.14

    من و او روزگاران زیادی را با هم سپری کردیم
    و در راه نشر احادیث و سخنان
    امام صادق تلاشه(ع)ای زیادی نمودیم.

    چند روزی است که دوست من، زکریا در بستر بیماری قرار گرفته است
    و من گاه گاهی به او سر می‌زنم، اما امروز خبر دار شدم که
    حال او بدتر شده است و برای همین با عجله خود را به خانه او رساندم.

    هنگامی که وارد خانه او شدم، دیدم که فرزندان و دوستان،
    گرد او جمع شده‌اند و گریه می‌کنند.

    من از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدم
    چرا که من یکی از بهترین دوستان خود را از دست می‌دادم.

    جلو رفتم و در کنار بستر او نشستم، هر چه با او سخن گفتم
    او جوابی نداد، برای همین اشک در چشمان من حلقه زد.

    اما ناگهان دیدم که زکریا دست راست خود را باز کرده
    و به سوی بالا آورد، مثل اینکه می‌خواست با کسی دست بدهد.
    و بعد یک جمله گفت: «دست من سعادتمند شد یا علی ».








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. تشكرها 2


  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من منظور او را نفهمیدم،
    به راستی منظور او چه بود؟
    او با چه کسی سخن گفت؟

    در آنجا کسی که نام او علی باشد نبود.
    من در این فکر فرو رفته بودم که معنای این کار زکریا چه بود.

    بعد از لحظاتی روح زکریا به سوی عالم باقی،
    شتافت و صدای گریه و ناله از منزل او بلند شد.

    وقتی مردم خبر وفات زکریا را شنیدند، جمع شدند
    و ما بدن او را غسل داده و کفن کردیم
    و بدن او را تشییع نموده و به خاک سپردیم.

    اما برای من این سؤال مانند یک معمای بی‌جواب باقی ماند
    که آن لحظه آخر عمر، زکریا با چه کسی حرف زد؟

    منظور او از آن جمله چه بود؟

    با خود گفتم خوب است به مدینه سفر کنم
    و به زیارت امام صادق(ع) شرفیاب شوم
    و امام خود را ملاقات کنم و در ضمن از آن
    حضرت در مورد جریان زکریا، توضیح بخواهم.

    بنابراین برای سفر به مدینه آماده شده
    و به سوی مدینه حرکت کردم.

    بعد از زیارت قبر رسول خدا، به خانه امام صادق(ع) شرفیاب شدم
    و بعد از سلام و عرض ادب، در خدمت حضرت نشستم.

    گویا خبر وفات زکریا به امام صادق(ع) رسیده بود،
    پس آن حضرت رو به من کرد و فرمود:
    «به من خبر بده که هنگام جان دادن زکریا، از او چه شنیدی؟».

    من گفتم: «آقای من ! من در آخرین لحظات،
    بر بالین زکریا حاضر بودم او دست خود را باز کرد،
    گویی می‌خواست با کسی دست بدهد
    و بعد چنین گفت: دست من سعادتمند شد یا علی ».

    امام صادق(ع) رو به من کرد و فرمود:
    «به خدا قسم، در آن لحظه زکریا، حضرت علی(ع) را دیده است ».

    حالا من فهمیدم که منظور زکریا چه بوده است !

    زکریا در لحظه مرگ، حضرت علی(ع) را دیده بود
    چرا که آن حضرت به شیعیان خود قول داده است
    که در لحظه جان دادن به دیدن آنها بیاید !

    خوشا به حالت ای زکریا که در لحظه جان دادن
    مولای خود را دیدی و جان دادی !

    عجب، چرا من از این نکته غافل بودم !
    زکریا، در لحظه جان دادن با حضرت علی(ع) حرف می‌زد !

    آری، او دست خود را باز کرد چون می‌خواست
    با حضرت علی(ع) دست بدهد و چون دست او
    در دستان مهربان مولایش قرار گرفت
    گفت: «دست من سعادتمند شد !».

    او گرمای مهربانی و وفاداری مولای خویش را
    با دست خود لمس کرد برای همین بود که
    با آن جمله از سعادت خویش خبر داد.15






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. تشكرها 2


  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    با آن اضطراب بزرگ چه کنم؟


    یکی از نیازهای عاطفی انسان، نیاز به دوست داشتن می‌باشد
    به این معنی که انسان همواره سعی می‌کند تا به محبوبی عشق بورزد
    و احساس زیبای عشق خویش را نسبت به او نشان بدهد.

    سلامت روانی انسان در گرو برآورده شدن این نیاز می‌باشد
    و معمولاً انسان‌هایی که نتوانسته‌اند برای خود محبوبی راستین بیابند
    دچار مشکلات روحی می‌شوند چرا که روحیه لطیف دوست داشتن از وجود
    آنان رخ بر می‌بندد و با یک خلأ عاطفی رو برو می‌شوند.

    انسانی که گرفتار زندگی ماشینی شده است و همواره خود را
    اسیر تکنولوژی می‌بیند نیاز بیشتری دارد که به محبوبی عشق بورزد.

    اما سخن اینجاست که هر چه این محبوب کامل‌تر باشد
    انسان نیز به کمال بیشتری کشیده می‌شود.

    در دستورات دینی ما همواره به این نکته اشاره شده است که محبّت به اهل بیت(ع)
    اساس دین می‌باشد و در واقع این محبّت، تنها سرمایه جاودانی ما است
    به گونه‌ای که این محبّت در دنیا برای ما آرامش و صفای روح را
    به ارمغان می‌آورد و در آخرت هم باعث نجات ما خواهد شد.10

    به هر حال، عشق به چهارده معصوم(ع)،
    سرمایه گرانقدری است که به ما ارزانی شده است
    و ما باید شکرگزار آن باشیم و تلاش کنیم تا از این سرمایه،
    جهت رشد و تعالی خود و جامعه، بهره ببریم.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اما من می‌خواهم در اینجا سؤالی را از شما بنمایم
    و آن این است که ما چه موقع به محبت اهل بیت(ع)،
    بیشترین نیاز را داریم؟

    به عبارت دیگر در کدامین موقع است که این محبّت،
    بیشترین کارایی را برای ما دارد؟

    آیا مایل هستید که جواب این سخن را از امام صادق(ع) بشنوید؟

    آن حضرت به شیعیان خود رو کرده و فرمودند:
    «در هنگام جان دادن، آن لحظه‌ای که روح از جسم شما خارج می‌شود،
    به محبّت ما، بیشترین نیاز را خواهید داشت».11

    اکنون تصوّر کن، آن لحظه‌ای که مرگ فرا رسیده
    و عزرائیل برای قبض روح آمده است.


    آن موقعی که دیگر زبانت بند آمده است
    و قدرت حرف زدن نداری !

    آن زمانی که هیچ کس از فرزند و همسر
    و دوست نمی‌توانند به تو کمکی بکنند !

    در آن هنگام، دنیا در چشم تو تیره و تار می‌شود
    و آرام آرام باید از این دنیا دل بکنی
    و به دنیای تازه‌ای قدم بگذاری که نسبت به آن هیچ شناختی نداری !

    درست در همان لحظه است که محبّت و علاقه تو به اهل بیت(ع)،
    مایه نجات تو می‌شود و غم از دل تو می‌زداید
    چرا که این عشق به اهل بیت(ع)، گنجی بزرگ است
    که در قلب خود پس انداز کرده‌ای.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بیاد میاوی؟!

    آیا به یاد می‌آوری هر وقت ماه محرم می‌شد
    در مجالس عزاداری امام حسین(ع) شرکت می‌کردی
    و به عشق اهل بیت(ع)، اشک می‌ریختی !

    یادت هست چگونه با سختی به سفرکربلا رفتی
    و ضریح شش گوشه امام مظلومان را زیارت کردی !

    آن کارهای زیبای تو همه در این لحظه جان دادن
    برای تو فایده‌ای بس بزرگ دارد
    و آن فایده این است که ترس از مرگ را از دل تو می‌زداید.

    چرا امام صادق(ع) در این کلام خود، عشق به اهل بیت(ع) را
    مایه برطرف شدن ترس از مرگ معرفی می‌کند
    و نسبت به بقیه فایده‌های این محبّت سکوت می‌کند؟

    من مدت زیادی در این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم
    که به راستی که در آن لحظه‌های حسّاس جان دادن،
    هیچ چیز مانند محبّت به اهل بیت(ع) به درد ما نمی‌خورد.

    آری در آن لحظه، محبّت اهل بیت(ع) کار خود را می‌کند
    و این ترس و اضطراب را بر طرف می‌کند.

    امروزه روان‌شناسان برای درمان اضطراب در زندگی،
    مطالعه و تحقیق می‌کنند و به نتایج جالبی هم رسیده‌اند.

    اما مطالعات آنها هر چه قدر هم خوب باشد فقط در محدوده
    همین زندگی دنیایی است و نمی‌تواند آن اضطراب
    بزرگ لحظه جان دادن را برطرف سازد.

    به راستی اگر بخواهیم برای رفع اضطراب کاری بکنیم خوب است
    تلاش کنیم تا آن اضطراب بزرگ را درمان کنیم !

    اضطراب لحظه جان دادن !
    بنازم مکتب شیعه را که برای درمان آن اضطراب
    بزرگ نسخه‌ای زیبا پیچیده است.

    از امروز بیاییم در عشق و محبّت خود به اهل بیت(ع) راستین باشیم،
    و تلاش کنیم که شیعه واقعی آنها باشیم و گرد معصیت و گناه نگردیم.

    و اگر به راستی، اهل بیت(ع) را دوست داشته باشیم دیگر در لحظه جان دادن،
    هراسی نخواهیم داشت چرا که به بالین ما عزیزی می‌آید
    که از همه روان‌شناسان دنیا بهتر است !

    او می‌آید تا اضطراب ما را درمان کند،
    او قدرتی خدایی دارد، کلام او اثری عجیب دارد !

    اصلاً دیدن او، درمان هر غم و اندوهی است
    و زیارتش شادمانی را به دل می‌آورد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نمی‌دانم او را شناختی یا نه؟


    کسی که تو یک عمر دم از عشق و محبّت او زدی،
    اکنون که می‌خواهی جان بدهی تو را تنها نمی‌گذارد !

    این لحظه، لحظه تنهایی توست و او خود می‌داند
    که تو چقدر به نگاه او محتاج هستی !

    برای همین به کمک تو می‌آید
    و با تو سخن می‌گوید که نترس من با تو هستم !

    و آن لحظه‌ای که تو صدای او را بشنوی و جمالش را ببینی،
    دیگر غمی به دل نداری، مرگ برای تو شیرین می‌شود،
    چرا که در لحظه جان دادن، محبوب خود را می‌بینی، صدایش را می‌شنوی،
    بوی خوش او را احساس می‌کنی، مهربانی او را نگاه می‌کنی !

    و اشک شوق می‌ریزی، چون تو باور نمی‌کنی که
    مولایت این قدر مهربان باشد که به سر بالین تو بیاید !

    و تو باور نمی‌کنی که مولایت، مهمانت شده باشد.
    در حیرتی بس بزرگ باقی می‌مانی !

    مانده‌ای چه کنی، چه بگویی !

    و مولای تو که این صحنه را می‌بیند خطاب به تو می‌کند:
    «من همان علی بن ابی طالبی هستم که همواره دوستم می‌داشتی».12

    و اکنون شک تو به یقین مبدل گشته است،
    آری، مولایت به دیدارت آمده است، و تو فقط اشک می‌ریزی !
    به صورت مولای خود خیره می‌شوی و با قطرات اشک از او تشکّر می‌کنی !





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  15. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آری، تو سعادتمند شدی !


    نمی‌دانم مرا می‌شناسی یا نه؟
    من «سعید بن یسار» هستم و در شهر کوفه زندگی می‌کنم
    و از شیعیان اهل بیت(ع) بوده و بارها خدمت امام صادق(ع) رسیده‌ام
    و از آن حضرت احادیثی را نقل کرده‌ام و همه علمای شیعه،
    مرا شخص راستگو و مورد اعتمادی می‌دانند.13

    آیا می‌خواهید شما را با زکریا آشنا سازم؟

    «زکریا بن سابور» یکی از دوستان بسیار صمیمی من بوده
    و او هم انسانی مورد اعتماد می‌باشد.14

    من و او روزگاران زیادی را با هم سپری کردیم
    و در راه نشر احادیث و سخنان امام صادق تلاشه(ع)ای زیادی نمودیم.

    چند روزی است که دوست من، زکریا در بستر بیماری قرار گرفته است
    و من گاه گاهی به او سر می‌زنم، اما امروز خبر دار شدم که حال او
    بدتر شده است و برای همین با عجله خود را به خانه او رساندم.

    هنگامی که وارد خانه او شدم، دیدم که فرزندان و دوستان،
    گرد او جمع شده‌اند و گریه می‌کنند.

    من از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدم چرا که
    من یکی از بهترین دوستان خود را از دست می‌دادم.

    جلو رفتم و در کنار بستر او نشستم،
    هر چه با او سخن گفتم او جوابی نداد،
    برای همین اشک در چشمان من حلقه زد.

    اما ناگهان دیدم که زکریا دست راست خود را باز کرده
    و به سوی بالا آورد، مثل اینکه می‌خواست با کسی دست بدهد.

    و بعد یک جمله گفت:
    «دست من سعادتمند شد یا علی ».

    من منظور او را نفهمیدم، به راستی منظور او چه بود؟
    او با چه کسی سخن گفت؟
    در آنجا کسی که نام او علی باشد نبود.

    من در این فکر فرو رفته بودم
    که معنای این کار زکریا چه بود.

    بعد از لحظاتی روح زکریا به سوی عالم باقی،
    شتافت و صدای گریه و ناله از منزل او بلند شد.

    وقتی مردم خبر وفات زکریا را شنیدند، جمع شدند
    و ما بدن او را غسل داده و کفن کردیم
    و بدن او را تشییع نموده و به خاک سپردیم.

    اما برای من این سؤال مانند یک معمای بی‌جواب باقی ماند
    که آن لحظه آخر عمر، زکریا با چه کسی حرف زد؟
    منظور او از آن جمله چه بود؟





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  17. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    با خود گفتم خوب است به مدینه سفر کنم و به زیارت امام صادق(ع)
    شرفیاب شوم و امام خود را ملاقات کنم و در ضمن از آن حضرت
    در مورد جریان زکریا، توضیح بخواهم.

    بنابراین برای سفر به مدینه آماده شده
    و به سوی مدینه حرکت کردم.

    بعد از زیارت قبر رسول خدا، به خانه امام صادق(ع) شرفیاب شدم
    و بعد از سلام و عرض ادب، در خدمت حضرت نشستم.

    گویا خبر وفات زکریا به امام صادق(ع) رسیده بود،
    پس آن حضرت رو به من کرد و فرمود:
    «به من خبر بده که هنگام جان دادن زکریا، از او چه شنیدی؟».

    من گفتم: «آقای من ! من در آخرین لحظات، بر بالین زکریا حاضر بودم
    او دست خود را باز کرد، گویی می‌خواست با کسی دست بدهد
    و بعد چنین گفت: دست من سعادتمند شد یا علی ».

    امام صادق(ع) رو به من کرد و فرمود:
    «به خدا قسم، در آن لحظه زکریا، حضرت علی(ع) را دیده است ».

    حالا من فهمیدم که منظور زکریا چه بوده است !
    زکریا در لحظه مرگ، حضرت علی(ع) را دیده بود
    چرا که آن حضرت به شیعیان خود قول داده است
    که در لحظه جان دادن به دیدن آنها بیاید !

    خوشا به حالت ای زکریا که در لحظه جان دادن
    مولای خود را دیدی و جان دادی !

    عجب، چرا من از این نکته غافل بودم !

    زکریا، در لحظه جان دادن با حضرت علی(ع) حرف می‌زد !

    آری، او دست خود را باز کرد چون می‌خواست
    با حضرت علی(ع) دست بدهد و چون دست او
    در دستان مهربان مولایش قرار گرفت گفت:
    «دست من سعادتمند شد !».

    او گرمای مهربانی و وفاداری مولای خویش را با دست خود لمس کرد
    برای همین بود که با آن جمله از سعادت خویش خبر داد.15



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  19. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

  20. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    مولای من ! مرا تنها نگذار !

    نمی‌دانم نام «سید حِمْیَری» را شنیده‌ای یا نه؟

    سید حمیری شاعری بلند مرتبه بود
    که عشق و علاقه زیادی به حضرت علی(ع) داشت
    و همواره فضائل آن حضرت را با شعر بیان می‌کرد.

    او در زمان امام صادق(ع) زندگی می‌کرد و اشعار پر محتوا
    و دلنشین او به زبان عربی نقش مهمی در ترویج مکتب اهل بیت(ع)
    داشت و امام صادق(ع) او را به «سید شاعران» خطاب نمود.16

    به هر حال اشعار او در مدح و فضیلت حضرت علی(ع)، زبانزد همه بود.
    اکنون سید حمیری بیمار است و همه از شفای او نا امید شده‌اند.

    آیا موافقی با هم به عیادت این شاعر نامدار شیعه برویم؟
    وارد خانه او می‌شویم، تمام آشنایان و همسایگان او به خانه او آمده‌اند

    شیعیان خبر دار شده‌اند که آخرین لحظه‌های عمر
    آن شاعر بزرگ است برای همین همه به دیدن او آمده‌اند.

    از شما چه پنهان بعضی از ناصبی‌ها هم آمده‌اند
    ببینند که سید چگونه جان می‌دهد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  21. تشكر

    عهد آسمانى (09-08-2016)

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi