سعادت و شادی کمال الملک با یافتن همسری دلخواه (خواهر مفتاح الملک) و گرم شدن محیط
خانواده اش با تولد دختری زیبا، از چشمه های دیگر شادی و سعادت او بود اما از آن جا که « گنج و مار،
گل و خارو غم و شادی به همند» حادثه مرگ برادر بیست و هشت ساله اش ابو تراب که دوست او نیز
بود نقاش جوان را با رنج و اندوهی عمیق قرین ساخت.
پیشامد ناگوار دیگری که جهان را در نگاه کمال الملک سیاه کرد و زندگی را بر او تیره ساخت حادثه دزدیده
شدن مقداری طلا و جواهر از تخت طاووس بود، رویداد مزبور از این حیث به نقاش باشی لطمه روحی وارد
ساخت که تخت طاووس در تالار آیینه کاخ گلستان بود. این مطلب موجب گردید که کمال الملک مورد بدگمانی
واقع شود و پس از احضار از سوی مسئول تحقیق، مدت چهار ساعت مورد بازجویی قرار گیرد،
اگر چه سارق اصلی دستگیر و اعلام شد اما خاطره تلخ این حادثه برای همیشه در ضمیر نقاش بزرگ
و پاکدامن باقی ماند.
پس از مرگ ناصر الدین شاه و در آغاز سلطنت مظفر الدین شاه کمال الملک با کسب اجازه از او برای ادامه
تحصیلات در زمینه زبان فرانسه و مطالعه در امر نقاشی و همچنین دیدار از موزه ها راهی کشورهای اروپایی
شد. او به مدت سه سال در ایتالیا وفرانسه و مدت کوتاهی هم در اتریش به سر برد، در این مدت از موزه های
مهم شهر های رم، فلورانس و پاریس دیدن کرد و از روی شاهکارهای ( روبنس)،(تیسین) و بویژه (رامبراند)
نزدیک به دوازده کپی ترسیم کرد. او در این سفر به دو هنرمند نابغه آن قاره یعنی (لئوناردو داوینچی) و
( وان راین رامبراند) ارادت ویژه پیدا کرد اما اگر مقرر می شد که یکی از آن دو را برگزینند، کفه هنرمند دوم
سنگین تر بود.
ابراهیم حکیمی که در آن روزها در پاریس به تحصیل مشغول بود روزی در موزه (لوور) با نقاش باشی
میهنش آشنا می شود و این برخورد تصادفی میان آنها دوستی و مهری به بار می آورد که ثمره اش بعدها
به صورت حکم ریاست کمال الملک بر مدرسه معروف (صنایع مستظرفه) پدیدار می شود.
ورود کمال الملک در بازگشت از اروپا به تهران مصادف شد با انقلاب مشروطیت و او با انتشار مقالات و
ترجمه هایی از آثار (ژان ژاک روسو) و سایر نویسندگان آزادی خواه فرانسه، دین خود را به نهضت جدید
ادا نمود.
با شروع سلسله پهلوی کمال الملک به یکی از روستاهای نیشابور می رود ( یا تبعید می شود) اما خود
در جایی می نویسد: ( من گوشه ای از بیابان را اختیار کرده و به دو فنجان شیر قناعت کرده ام که بقیه عمر
را بکوشم تا گذشته را فراموش کنم.