نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: عيسي مسيح و مسيحيت در آيات قرآن

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض عيسي مسيح و مسيحيت در آيات قرآن






    عيسي مسيح و مسيحيت در آيات قرآن


    تفسير الميزان (80 آل عمران)



    آيات 80 - 79، سوره آل عمران



    مَاكانَ لِبَشرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَب وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لى مِن دُونِاللَّهِ وَ لَكِن كُونُوا


    رَبَّنِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَب وَ بِمَا كُنتُمْ تَدْرُسونَ (79)


    وَلا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا المَْلَئكَةَ وَ النَّبِيِّينَأَرْبَاباً أَ يَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسلِمُونَ (80)


    هيچ بشرى را نسزد كه خداى تعالى كتاب و حكم و نبوتش ‍ داده باشد آنگاه به مردم بگويد به جاى خدا مرا

    بپرستيد و ليكن چنين كسى اين را مى گويد كه اى مردم بخاطر اينكه كتاب آسمانى را تعليم مى دهيد و درس


    مى گيريد ربانى باشيد كه جز خدا به ياد هيچكس ديگر نباشيد. (79)

    و او هرگز شما را دستور نمى دهد به اينكه فرشتگان و انبياء را خدايان خود بگيريد مگر ممكن است شما را


    بعد از آنكه مسلمان شديد به كفر دستور دهد. (80)


    بيان آيه شريفه ((ما كان لبشر ... )) كه متضمن پاكى ساحت مسيح (ع ) از عقایدخرافى نصارانسبت به او مى باشد .


    قرار گرفتن اين آيات به دنبال آيات مربوط به داستان عيسى (عليه السلام ) اين معنا را مى رساند كه گوئى اين آيات فصل دوم از احتجاج و استدلال بر پاكى ساحت مسيح از عقائد خرافى است كه اهل كتاب يعنى نصارا نسبت به او دارند و كانه خواسته است بفرمايد:
    عيسى آنطور كه شما پنداشته ايد نيست ، او نه رب است و نه خودش ربوبيت براى خود قائل شده است ،
    دليل اينكه رب نبوده اين است كه او مخلوقى بشرى بود و در شكم مادر رشد كرد و مادرش او را بزائيد و در گهواره پرورشش داد، چيزى كه هست مخلوقى معمولى چون ساير افراد بشر نبود، بلكه خلقتش مانند خلقت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر غير معمولى و از مجرائى غير مجراى علل طبيعى بود، پس مثل او مثل آدم است ،

    و اما دليل اينكه براى خود دعوى ربوبيت نكرد اين است كه او پيامبرى بود كه كتاب و حكم و نبوتش داده بودند و پيامبرى كه اين چنين باشد شانش اجل از اين است كه از زى عبوديت و از رسوم رقيت خارج شود، چگونه ممكن است به مردم بگويد:

    مرا رب خود بگيريد و بندگان من باشيد، نه بندگان خدا؟ و يا چگونه ممكن است از پيغمبرى از پيامبران مقامى را نفى كند كه خدا آن را در حق وى اثبات كرده باشد، مثلا خداى تعالى براى موسى (عليه السلام ) رسالت را اثبات كرده باشد و عيسى (عليه السلام ) آن را نفى كند؟ و خلاصه چگونه ممكن است حقى را كه خدا به كسى نداده ، عيسى بدهد و حقى را كه خدا به كسى داده ، عيسى آن را نفى كند؟

    مَاكانَ لِبَشرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَب وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لى مِن دُونِاللَّهِ

    كلمه (بشر) مترادف كلمه نسان)است ، هم بر يك فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع كثير، پس هم انسان واحد بشر است و هم جماعتى از انسان بشر است .




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : عيسي مسيح و مسيحيت در آيات قرآن

    و در جمله : ((ما كان لبشر ...)) حرف لام ((ملكيت )) را مى رساند و به آيه چنين معنا مى دهد:

    هيچ پيغمبرى مالك و صاحب اختيار چنين چيزى نيست ، يعنى چنين عملى از او حق نيست بلكه باطل است ، نظير ((لام )) در آيه : ((مايكون لنا ان نتكلم بهذا )). و مجموع جمله : ((ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة )) ،اسم است براى كلمه ((كان)) ، چيزى كه هست علاوه بر اسم بودن براى آن ، توطئه و زمينه چينى براى جمله بعدش (ثم يقول للناس ...) نيز هست و آوردن جمله مورد بحث بعنوان زمينه چينى با اينكه بدون آن نيز معنا صحيح بود، ظاهرا براى اين بوده كه توجيه ديگرى راى معناى جمله : ((ما كان لبشر )) آورده باشد، چون اگر فرموده بود : ((ما كان لبشر ان يقول للناس ...)) معنايش اين مى شد كه چنين حقى از ناحيه خدا براى او تشريع نشده ، (هر چند ممكن بود تشريع و تجويز بشود و هر چند ممكن است يك پيغمبر از در فسق و طغيان چنين سخنى بگويد) و با آوردن جمله مورد بحث اين معنا را به كلام داد كه وقتى خداى تعالى به پيامبرى علم وفقه داد و از حقايق آگاهش نمود، با تربيت ربانى خود بارش آورد، ديگر او را وا نمى گذارد كه از طور عبوديت خارج گردد و به او اجازه نمى دهد در آنچه حق تصرف ندارد، تصرف كند، همچنانكه در آيه زير گوشه اى از تربيت خود نسبت به عيسى (عليه السلام ) را حكايت نموده ، مى فرمايد :

    ((و اذ قال الله يا عيسى ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله ؟

    قال : سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق )).

    از اينجا يك نكته در جمله : ((ان يوتيه الله ...)) روشن مى شود و آن اين است كه مى توانست بفرمايد :

    ((ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوه ان يقول...)) ،

    (يعنى نمى رسد هيچ بشرى را كه خدا به او كتاب و حكم و نبوت داده ، بگويد...،)
    اينطور نفرمود، بلكه با صيغه مضارع آورد و فرمود : ((ان يوتيه ...)) و اين بدان جهت بود كه اگر به ماضى تعبير آورده بود معناى اصل تشريع را مى رساند و خلاصه مى فهمانيد خدا چنين پيغمبرى مبعوث نكرده و يا چنين اجازه اى به هيچ پيغمبرى نداده ، هر چند كه ممكن بوده بدهد، به خلاف تعبيرى كه آورده كه مى فهماندچنين چيزى ممكن نيست ، به اين معنا كه تربيت ربانىو هدايت الهيه امكان ندارد كه از هدفش تخلف كند و نقض غرض ‍ را نتيجه دهد، همچنانكه در جاى ديگر فرمود :

    ((اولئك الذين آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوة فان يكفر بها هولاء، فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين )).

    حاصل معناى آيه(( و ما كان لبشر...))

    پس حاصل معناى آيه اين شد كه هيچ بشرى نمى تواند بين نعمت الهى نبوت و دعوت مردم به پرستش خود جمع كند و چنين چيزى ممكن نيست كه خداى تعالى به او كتاب و حكم و نبوت بدهد و آنگاه او به مردم بگويد: بندگان من باشيد نه بندگان خدا، پس آيه شريفه به حسب سياق از جهتى شبيه است به آيه :

    لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله ، و لا الملائكه المقربون ...

    و اما الذين استنكفوا و استكبروا فيعذبهم عذابا اليما و لا يجدون لهم من دون الله وليا و لا نصيرا.

    چون از اين آيه نيز استفاده مى شود كه شاءن و مقام مسيح و همچنين ملائكه مقرب خدا اجل و ارفع از آن است كه از بندگى خدااست کفر بورزند و در نتيجه مستوجب عذاب اليم خدا گردند، و حاشا بر خداى عزوجل كه انبياى گرام و ملائكه مقرب خود را عذاب دهد.

    در اينجا ممكن است خواننده محترم بگويد: در آيه مورد بحث كلمه ((ثم )) آمده و اين كلمه بعديت را مى رساند و به آيه چنين معنائى مى دهد كه :

    هيچ بشرى كه خدا به او كتاب و حكم و نبوت داده ، نمى تواند بعد از رسيدن به اين موهبت ها چنين و چنان كند.

    و اين با بيان شما نمى سازد كه گفتيد:

    هيچ بشرى كه خدا اين موهبت ها را به او داده نمى رسد كه در همان حال چنين و چنان كن.

    جواب اين است كه ما گفتيم جمع بين نبوت و اين دعوت باطل از آيه استفاده مى شود ولى سخنى از زمان به ميان نياورديم ، پس چنين
    جمعى ممكن نيست ، چه اينكه زمان هر دو يكى باشد و چه اينكه يكى بعد از ديگر و مترتب بر آن باشد، چون كسى كه به فرض محال
    بعد از گرفتن آن موهبت ها مردم را به عبادت خود دعوت كند، بين اين دو جمع كرده است .



    التماس دعا


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi