صفحه 4 از 23 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 221

موضوع: آفتاب در حجاب{ روایتی ازجنس درد و ارادت به زندگی حضرت زینب (س)}

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    زینب یعنى شناساى بندهاى دل حسین ،
    یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین ،

    عبور کردن از رگهاى حسین
    و تپیدن با نبض حسین .

    زینب یعنى حسین در آینه تاءنیث .
    زینب یعنى چشیدن خار پاى حسین با چشم .
    زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین ، بر دل.

    وقتى از سر جنازه مسلم بن عوسجه آمد،
    وقتى که که محاسنش به خون حبیب ، خضاب شد،

    وقتى که رمق پاهایش را
    در پاى پیکر حر بن یزید ریاحى ریخت ،

    وقتى که از کنار سجاده خونین
    عمرو بن خالد صیداوى برخاست ،

    وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى
    سعید بن عبداالله شرحه شرحه شد،

    وقتى ک ه عبداالله و عبدالرحمن غفارى
    با سلام وداع ، چشمان او را به اشک نشاندند،

    وقتى که زهیر به آخرین نگاهش
    دل حسین را به آتش کشید،

    وقتى که خون وهب و همسرش ،
    عاشقانه به هم آمیخت
    و پیش پاى حسین ریخت ،
    وقتى که جون ، در واپسین لحظات عروج ،
    سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد،

    وقتى که... در تمام این اوقات و لحظات ،
    نگاه تو بود که به او آرامش مى داد
    و دستهاى تو بود که اشکهاى وجودش را مى سترد.

    هر بار که از میدان مى آمد،
    تو بار غم از نگاهش بر مى داشتى
    و بر دلت مى گذاشتى.

    حسین با هر بار آمدن و رفتن ،
    تعزیتهایش را به دامان تو مى ریخت
    و التیام از نگاه تو مى گرفت .

    این بود که هر بار، سنگین مى آمد
    اما سبکبال باز مى گشت .

    خسته و شکسته مى آمد،
    اما برقرار و استوار باز مى گشت





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اکنون نیز دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ،
    صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى .

    همچنانکه از صبح تاکنون
    که آفتاب از نیمه آسمان گذشته است
    چنین کرده اى .

    اما اکنون ماجرا متفاوت است.
    اکنون این دل شرحه شرحه توست
    که بر دوش جوانان بنى هاشم
    به سوى خیمه ها پیش مى آید.

    اکنون این میوه جان توست
    که لگدمال شده در زیر سم ستوران
    به تو باز پس داده مى شود.

    على اکبر براى تو تنها یک برادر زاده نیست .
    تجلى امیدها و آرمانهاى توست .

    تجلى دوست داشتنهاى توست .
    على اکبر پیامبر دوباره توست.

    نشانى از پدر توست .
    نمادى از مادر توست .

    على اکبر براى تو
    التیام شهادت محسن است .

    شهید نیامده .
    غنچه پیش از شکفتن پرپر شده.

    شهادت محسن ،
    اولین شهادت در دیدرس تو بود.

    تو چهار ساله بودى
    که فریاد مادر را از میان در و دیوار
    شنیدى که ((محسنم را کشتند))
    و به سویش دویدى.

    شهادت محسن
    بر دلت زخمى ماندگار شد.

    شهادت برادر
    در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر.

    و تا على اکبر نیامد،
    این زخم التیام نپذیرفت.

    اکنون این مرهم زخم توست
    که به خون آغشته شده است .

    اکنون این زخم کهنه توست
    که سر باز کرده است.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى
    و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى .

    اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر
    و شرم همیشه مانع مى شد
    مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛

    سفرى ، فراق چند روزه اى ، تسلاى مصیبتى
    و... تو همیشه به نگاه اکتفا مى کردى
    و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى.

    وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد
    و همه موانع برچیده.

    حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود
    و تو مى توانستى تمامى احساسات
    حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى.

    از آن پس ، هرگاه دلت براى حسین تنگ مى شد،
    بوسه بر گونه هاى على اکبر مى زدى.

    از آن پس ، على اکبر بود
    و در دامان مهر تو.

    على اکبر بود
    و دستهاى نوازش تو،

    على اکبر بود
    و نگاهاى پرستش تو

    و... حسین بود و ادراك عاطفه تو.
    و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس
    این رابطه را مى فهمد
    و عمق تعزیت تو را درك مى کند




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ،
    صبورى کنى
    و حتى به حسین دلدارى بدهى.

    اما چگونه ؟ با این قامت شکسته
    که نمى توان خیمه وجود حسین را عمود شد.

    با این دل گداخته که نمى توان
    بر جگر حسین مرهم گذاشت.

    اکنون صاحب عزا تویى .
    چگونه به تسلاى حسین برخیزى ؟

    نیازى نیست زینب !
    این را هم حسین خوب مى فهمد.

    وقتى پیکر پاره پاره على اکبر
    به نزدیکى خیمه ها مى رسد.

    و وقتى تو شیون کنان و صیحه زنان
    خودت را از خیمه بیرون مى اندازى ،

    وقتى به پهناى صورت اشک مى ریزى
    و روى به ناخن مى خراشى ،

    وقتى تا رسیدن به پیکر على ،
    چند بار زمین مى خورى و برمى خیزى ،

    وقتى خودت را به روى پیکر على اکبر مى اندازى ،
    حسین فریاد مى زند که : زینب را دریابید.

    حسینى که خود قامتش در این عزا شکسته است
    و پشتش دوتا شده است .

    حسینى که غم عالم بر دلش نشسته است
    و جهان ، پیش چشمان اشکبارش تیره و تار شده است .

    حسینى که خود بر بلندترین نقطه عزا ایستاده است ،
    فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب مى زند که :

    زینب را دریابید.
    هم الان است که قالب تهى کند
    و کبوتر جان از نفس تنش بگریزد





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    پرتو ششم


    خانمى شده بودى تمام و کمال .
    و سالارى بى مثل و نظیر.

    آوازه فضل و کمال و زهد
    و عرفان و عفت و عبادت و تهجد تو
    در تمام عالم اسلام پیچیده بود.

    آنقدر که نام زینب از شدت اشتهار،
    مکتوم مانده بود و اختصاص و انحصار لقبها بود
    که تو را معرفى مى کرد.

    لزومى نداشت نام زینب را
    کسى بر زبان بیاورد.

    اگر کسى مى گفت : عالمه ،
    اگر کسى مى گفت عارفه ،

    اگر کسى مى گفت فاضله ،
    اگر کسى مى گفت کامله ،

    همه ذهنها تو را نشان مى کرد
    و چشم همه دلها به سوى تو برمى گشت.

    تجلى گونه گون صفتهاى تو چون صدف ،
    گوهر ذاتت را در میان گرفته بود و پوشانده بود.

    کسى نمى گفت زینب .
    همه مى گفتند: زاهده ، عابده ،
    عفیفه ، قانته ، قائمه ،
    صائمه ، متهجده ، شریفه ،
    موثقه ، مکرمه....

    این لقبها برازنده هیچ کس جز تو نبود
    که هیچ کس واجد این صفات ،
    در حد و اندازه تو نبود.

    نظیر نداشتى و دست هیچ معرفتى
    به کنه ذات تو نمى رسید.

    القابى مثل : محبوبۀ المصطفى و نائبۀ الزهرا،
    اتصال تو را به خاندان وحى تاءکید مى کرد،

    اما صفات دیگر،
    جز تو مجرا و مجلایى نمى یافتند.

    امینۀ االله را جز تو کسى دیگر
    نمى توانست حمل کند.

    بعد از شهادت زهرا،
    تشریف ((ولیه االله )) جز تو
    برازنده قامت دیگرى نبود.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ندیده بودند مردم .
    در تاریخ و پیشینه و مخیله خود هم
    کسى مثل تو را نمى یافتند

    جز مادرت زهرا که پدید آورنده تو بود
    و مربى تو.

    از این روى ، تو را صدیقه صغرى مى گفتند
    و عصمت صغرى که فاصله و منزلت
    میان معلم و شاگرد،
    مادر و دختر و باغبان و گل ،
    معلوم باشد و محفوظ بماند.

    اما در میان همه این القاب و کنیه ها و صفات ،
    اشتهار تو به عقیله بنى هاشم و عقیله عرب ، بیشتر بود

    که تو عزیز خاندان خود بودى
    و عزت هیچ دخترى به پاى عزت تو نمى رسید.

    و چنین یوسفى را اگر از شرق تا غرب عالم ،
    خواستار و طالب نباشند، غیر طبیعى است .

    و طبیعى است اگر طالبان و خواستگاران ،
    به بضاعت وجودى خویش ننگرند
    و فقط چشم به عظمت مطلوب بدوزند.

    مى آمدند، همه گونه مردم مى آمدند،
    از مهترین قبایل اشراف
    تا کهترین مردم اطراف و اکناف .

    و همه تو را از على ، طلب مى کردند
    و دست تمنا درازتر از پاى طلب بازمى گشتند.

    پست ترین و فرومایه ترین آنها،
    اشعث بن قیس کندى بود.

    همان که در سال دهم هجرت ایمان آورد،
    اما بعد از ارتحال رسول ، آشکارا مرتد شد
    و تا ابوبکر بر او چیره نشد، ایمان مجدد نیاورد







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    . اما یک خواستگار بود که با همه دیگران فرق مى کرد
    و او عبداالله ، پسر جعفر طیار شهید مؤ ته بود،
    مشهور به بحر جود و دریاى سخاوت .

    هم فرزند شهیدى با آن مقام و عظمت بود
    و هم پسر عمو و از افتخارات بنى هاشم.

    پیامبر اکرم بارها در حضور امیر مؤ منان و او و دیگران گفته بود: ))
    دختران ما براى پسران ماو پسران ما براى دختران ما

    ((. و این کلام پیامبر، پروانه خوبى بود
    براى طلب کردن شمع خانه على.

    اما عبداالله شرم مى کرد از طرح ماجرا.
    نگاه کردن به ابهت چشمهاى على
    و خواستگارى کردن دختر او کار آسانى نبود

    هرچند که خواستگار، عبداالله جعفر،
    برادر زاده على باشد و نزدیکترین کس به خاندان پیامبر.

    عاقبت کسى را واسطه کرد که این
    پیام را به گوش على برساند
    و این مهم را از او طلب کند.

    ریش سپید واسطه ، متوسل شده بود
    به همان کلام پیامبر که پیامبر با اشاره
    به فرزندان جعفر فرموده است :
    دختران ما از آن پسران ما
    و پسران ما از آن دختران ما

    و براى برانگیختن عاطفه على ، گفته بود:
    در مهر هم اگر صلاح بدانید، تبعیت کنیم
    از مهریه صدیقه کبرى سلام االله علیها

    ازدواج اما براى تو مقوله اى نبود
    مثل دیگر دختران. تو را فقط یک انگیزه ،
    حیات مى بخشید و یک بهانه زنده نگاه مى داشت
    و آن حسین بود.

    فقط گفتى : به این شرط که ازدواج ، مرا از حسینم جدا نکند
    گفتند: نمى کند

    گفتى : hقامت در هر دیار که حسین اقامت مى کند
    گفتند: قبول.

    گفتى : به هر سفر که حسین رفت ، من با او همراه و همسفر باشم
    گفتند: قبول

    گفتى : قبول
    و على گفت : قبول حضرت حق






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    پیش و بیش از همه ، فقرا
    و مساکین شهر از این خبر، مطلع و مسرور شدند.

    چرا که عطر ولیمه ازدواج تو،
    اول سحورى در خانه آنها را نواخت
    و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند
    و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند.

    دو نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند،
    ثمره همین ازداوجند.

    گرچه از مقام حسین مى آیند،
    اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند.

    هر دو یلى شده اند براى خودشان.
    به شاخه هاى شمشاد مى مانند.

    هیچگاه به دید فروشنده ،
    اینسان به آنها نگاه نکرده بودى .

    چه بزرگ شده اند، چه قد کشیده اند،
    چه به کمال رسیده اند.

    جان مى دهند براى قربانى کردن پیش پاى حسین ،
    براى باز پس دادن به خدا.

    براى عرضه در بازار عشق.
    علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى .

    حسین به آنها رخصت میدان رفتن نداده است.
    از صبح ، بى تاب و قرار بوده اند
    و مکرر پاسخ منفى شنیده اند.

    پیش از على اکبر، بار سفر بسته اند
    اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است
    و این آنها را بى تاب تر کرده است.

    علت بى تابى شان را مى دانى
    اما آب در دلت تکان نمى خورد.

    مى دانى که قرار نیست اینها
    دنیاى پس از حسین را ببینند.

    و ترتیب و توالى رفتن هم
    مثل همه ظرائف دیگر،
    پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.
    لوحى که پیش چشم توست






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    و اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود،
    غرض از زادن چه بود؟

    اینهمه سال ، پاى دو گل نشسته اى
    تا به محبوبت هدیه اش کنى .

    همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است
    و حالا مگر مى شود که نشود.

    در مدینه هم وقتى قصد حسین از سفر،
    به گوش تو رسید، این دو
    در شهر نبودند، اما معطلشان نشدى .

    مى دانستى که هر کجا باشند،
    نهم محرم ، جایشان در کربلاست!

    بى درنگ از عبداالله خداحافظى کردى
    و به خانه حسین درآمدى.

    بهانه زیستن پدید آمده بود،
    و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.

    هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان رسیدند
    و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شگفت زده شدند.

    گمان مى کردند که تو را ناگهان غافلگیر خواهند کرد
    و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت .

    اما وقتى در نگاه وتبسم تو جز آرامش نیافتند،
    با تعجب پرسیدند: ((مگر از آمدن ما خبر داشتید؟

    (( و تو گفتى :((شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید.
    مگر مى شد امام من جایى باشد و عون و محمد من جاى دیگر؟

    این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه منتهى شود.
    بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد؟






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اکنون هر دو بغض کرده و لب برچیده آمده اند که :
    مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن
    تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید

    . محمد مى گوید:
    چرا مادر؟ تو خواهر امامى !
    عزیزترین محبوب اویى

    و تو مى گویى :
    به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید.

    نمى خواهم امام گمان کند
    که من شما را راهى میدان کرده ام .

    نمى خواهم امام گمان کند
    که من دارم عزیزانم را فدایش مى کنم .

    گمان کند که من بیشتر از شما شائقم
    به این ماجرا.
    گمان کند... چه مى گویم .

    او اما م است ،
    در وادى معرفت او گمان راه ندارد.

    او چون آینه همه دلها را مى بیند
    و همه نیتها را مى خواند.

    اما...اما من اینگونه دلخوشترم .
    این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید

    عون مى گوید: امر، امر شماست مادر!
    اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟

    ما همه تلاشمان را کردیم .
    پیداست که امام نمى خواهد شما را داغدار ببیند.

    اندوه شما را تاب نمى آورند.
    این را آشکارا از نگاهشان مى شود فهمید

    محمد مى گوید:
    ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر!
    دست ما و دامنت

    ! تو چشم به آسمان مى دوزى ،
    قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى

    و مى گویى : ((رمز این کار را به شما مى گویم
    تا ببینم خودتان چه مى کنید

    عون و محمد هر دو با تعجب مى پرسند:
    رمز! و تو مى گویى :

    ((آرى ، قفل رضایت امام
    به رمز این کلام ،گشوده مى شود.

    بروید، بروید و امام را
    به مادرش فاطمه زهرا قسم بدهید.
    همین. به مقصود مى رسید...ام

    ... هر دو با هم مى گویند:
    اما چه مادر؟

    بغضت را فرو مى خورى و مى گویى :
    غبطه مى خورم به حالتان .

    در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش حسین خالى کنید.
    و از خداى حسین ، آمدن و پیوستنم را بخواهید.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 4 از 23 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi