صفحه 1 از 23 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 221

موضوع: آفتاب در حجاب{ روایتی ازجنس درد و ارادت به زندگی حضرت زینب (س)}

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    shamee آفتاب در حجاب{ روایتی ازجنس درد و ارادت به زندگی حضرت زینب (س)}




    آفتاب در حجاب
    روایتی از حنس درد و ارادت به
    زندگی حضرت زینب سلام الله علیها









    روایت “آفتاب در حجاب” روایت زندگی حضرت زینب (س) است
    که از تولد وی آغاز می‌شود و با وفات ایشان خاتمه می‌یابد.

    شاید بتوان آن را یک بیوگرافی نگاری نامید.
    اما این نگارش نه از جنس سایر بیوگرافی نگاری‌هاست.

    نگارشی از جنس قلم دلنشین و گرم سیدمهدی شجاعی است.
    نگارشی است که در لحظاتی ناب تو را مهمان خانه امیرالمومنین(ع) می‌کند.

    میهمان خانه پیامبر(ص). میهمان منزل حسن‌بن علی.
    میهمان خوان حسین‌بن علی… و سر آخر میهمان دشت کربلا.

    کتاب از صبر حضرت می‌گوید و از خطابه دلنشین‌اش در کاخ شام.
    روایتی است خواندنی روایت زندگیِ زبان ناطق خاندان بنی‌هاشم
    در دربار شام از زبان فلم دلنشین پسری از اعقاب او.

    سیدی که مثل همیشه از اهل بیت روایت می‌کند
    و این بار با روایتی از جنس درد و از جنس ارادت.
    روایت زندگی یک شیر زن هاشمی. روایت یک “آفتاب در حجاب”!

    آفتاب در حجاب عنوان زیبایی است که سید مهدی شجاعی
    برای کتاب خود که شرحی داستان‌وار از گوشه‌ی
    عاشورایی حیات زینب کبری است، برگزیده است.

    تبحر شجاعی در داستان پردازی بر کسانی که
    مروری بر نوشته‌های او داشته‌اند مخفی نیست،
    او در این نوشتار، این چیر‌گی‌اش را با چاشنی
    وقایع تاریخی و مستند در آمیخته تا ما‌حصل آن،
    واگویه‌ای زیبا و روان و مستند از رنجهای زینب کبری باشد.
    کتاب در ۱۸ فصل و یا به تعبیر نویسنده، در ۱۸ پرتو مهیا گشته است.

    نویسنده با مخاطب قرار دادن آن حضرت،
    همچون روایت گری که گویا لحظه لحظه با او همراه بوده،

    به باز گویی خاطرات او، برایش پرداخته و تو گویی که
    حرفهای نهان در دلش را در آن لحظه‌های پر نهیب،
    بر زبان قلم آورده است





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    پرتو اول

    پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى.
    بغض ، راه گلویت را بسته بود،

    چشمهایت به سرخى نشسته بود،
    رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود
    و گلویت خشک شده بود.

    دست و پاى کوچکت مى لرزید
    و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه ،
    به ارتعاشى وامى داشت .

    خودت را در آغوش پیامبر انداختى
    و با تمام وجود ضجه زدى.

    پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده
    و بهت زده پرسید: ((چه شده دخترم ؟

    (( تو فقط گریه مى کردى.
    پیامبر دستش را لابه لاى موهاى تو فرو برد،
    تو را سخت تر به سینه فشرد،
    با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت :

    ((حرف بزن زینبم ! عزیز دلم ! حرف بزن
    ((! تو همچنان گریه مى کردى.

    پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد،
    با دستهایش اشک چشمهایت را سترد،
    دو دستش را قاب صورتت کرد،

    بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت :
    ((یک کلام بگو چه شده دخترکم !
    روشناى چشمم ! گرماى دلم !))

    هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد.
    پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت
    تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند
    و دست دیگرش را زیر سرت

    و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت
    فشرد تا مهر از لبانت بردارد
    و راه سخن گفتنت را بگشاید:

    حرف بزن میوه دلم !
    تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن!

    قدرى آرام گرفتى ، چشمهاى اشک آلودت را به پیامبر دوختى ،
    لب برچیدى و گفتى : ((خواب دیدم ! خواب پریشان دیدم .






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    دیدم که طوفان به پا شده است .
    طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است

    . طوفانى که مرا و همه چیز را
    به اینسو و آنسو پرت مى کند.

    طوفانى که خانه ها را از جا مى کند
    و کوهها را متلاشى مى کند،
    طوفانى که چشم به بنیان هستى دارد.

    ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختى کهنسال افتاد
    و دلم به سویش پرکشید.

    خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر
    از تهاجم طوفان در امان بمانم .

    طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد
    و من میان زمین و آسمان معلق ماندم .

    به شاخه اى محکم آویختم . باد آن شاخه را شکست .
    به شاخه اى دیگر متوسل شدم .
    آن شاخه هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد.

    من ماندم و دو شاخه به هم متصل .
    دو دست را به آن دو شاخه آویختم
    و سخت به آن هر دو دل بستم .

    آن دو شاخه نیز با فاصله اى کوتاه از هم شکست
    و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم...

    کلام تو به اینجا که رسید،
    بغض پیامبر ترکید....





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    حالا او گریه مى کرد و تو
    مبهوت و متحیر نگاهش مى کردى.

    بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که...

    پیامبر، سؤ ال نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت:
    آن درخت کهنسال ، جد توست عزیز دلم

    که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد
    و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار
    درخت مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به پدر،

    آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر،
    دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ،
    ترك این جهان مى گویند و تو را
    با یک دنیا مصیبت و غربت ، تنها مى گذارند.

    اکنون که صداى گامهاى دشمن ، زمین را مى لرزاند، ا
    کنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان ، خراش مى اندازد،

    اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند،
    اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه
    به خیام حسین تو نزدیکتر مى شود،

    یک لحظه خواب کودکى ات را دوره مى کنى
    و احساس مى کنى که لحظه موعود نزدیک است
    و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    از جا کنده مى شوى ، سراسیمه و مضطرب
    خود را به خیمه حسین مى رسانى .

    حسین ، در آرامشى بى نظیر پیش روى خیمه نشسته است .
    نه ، انگار خوابیده است .

    شمشیر را بر زمین عمود کرده ،
    دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده ،
    پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است.

    نه فریاد و هلهله دشمن ؛ که آه سنگین تو او را
    از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند

    . پیش از اینکه برادر به سنت همیشه خویش ،
    پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى ،

    دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى:
    مى شنوى برادر؟! این صداى هلهله دشمن است
    که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود.

    فرمانده مکارشان فریاد مى زند:
    ((اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید...



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    حسین بازوان تو را به مهر در میان دستهایشان مى فشارد
    و با آرامشى به وسعت یک اقیانوس ،
    نگاه در نگاه تو مى دوزد

    و زیر لب آنچنان که تو بشنوى زمزمه مى کند:
    پیش پاى تو پیامبر آمده بود. اینجا، به خواب من .

    و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است .
    همان که تو الان خوابش را مرور مى کردى ؛

    و فرمود که به نزد ما مى آیى . به همین زودى.
    و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى

    و حضور بیرحم طوفان را احساس مى کنى
    که زیر پایت خالى مى شود

    و اولین شکافها بر تنها شاخه
    دست آویز تورخ مى نماید

    و بى اختیار فریاد مى کشى:
    واى بر من! حسین ،
    دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد،

    سرت را به سینه اش مى فشارد
    و در گوشت زمزمه مى کند:

    واى بر تو نیست خواهرم !
    واى بر دشمنان توست .

    تو غریق دریاى رحمتى .
    صبور باش عزیز دلم





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    چه آرامشى دارد سینه برادر،
    چه فتوحى مى بخشد،
    چه اطمینانى جارى مى کند.

    انگار در آیینه سینه اش مى بینى
    که از ازل خدا براى تو تنهایى را
    رقم زده است تا تماما به او تعلق پیدا کنى .

    تا دست از همه بشویى ،
    تا یکه شناس او بشوى.

    همه تکیه گاههاى تو باید فرو بریزد،
    همه پیوندهاى تو باید بریده شود،
    همه دست آویزهاى تو باید بشکند،
    همه تعلقات تو باید گشوده شود
    تا فقط به او تکیه کنى .

    فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنى
    و این دل بى نظیرت را فقط جایگاه او کنى.

    تا عهدى را که با همه کودکى ات بسته اى ،
    با همه بزرگى ات پایش بایستى

    پدر گفت : بگو یک ! و تو تازه زبان باز کرده بودى
    و پدر به تو اعداد را مى آموخت.

    کودکانه و شیرین گفتى : یک!
    و پدر گفت : بگو دو نگفتى!

    پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم
    نگفتى!

    و درپى سومین بار، چشمهاى معصومت
    را به پدر دوختى و گفتى :

    بابا! زبانى که به یک گشوده شد،
    چگونه مى تواند با دو دمسازى کند؟

    و حالا بناست تو بمانى و همان یک !
    همان یک جاودانه و ماندگار.

    بایست بر سر حرفت زینب !
    که این هنوز اول عشق است.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    پرتو دوم

    ال ششم هجرت بود
    که تو پا به عرصه وجود گذاشتى
    اى نفر ششم پنج تن!

    بیش از هر کس ،
    حسین از آمدنت خوشحال شد.

    دوید به سوى پدر و با خوشحالى فریاد کشید:
    ((پدر جان ! پدر جان ! خدا یک خواهر به من داده است

    ((! زهراى مرضیه گفت :
    ((على جان ! اسم دخترمان را چه بگذاریم ؟

    (( حضرت مرتضى پاسخ داد:
    ((نامگذارى فرزندانمان شایسته پدر شماست .

    من سبقت نمى گیرم از پیامبر
    در نامگذارى این دختر

    پیامبر در سفر بود.
    وقتى که بازگشت ،
    یکراست به خانه زهرا وارد شد،

    حتى پیش از ستردن گرد و غبار سفر،
    از دست و پا و صورت و سر.

    پدر و مادرت گفتند که براى نامگذارى عزیزمان
    چشم انتظار بازگشت شما بوده ایم.

    پیامبر تو را چون جان شیرین ،
    در آغوش فشرد،

    بر گوشه لبهاى خندانت بوسه زد و گفت :
    نامگذارى این عزیز، کار خود خداست .

    من چشم انتظار
    اسم آسمانى او مى مانم

    ((. بلافاصله جبرئیل آمد
    و در حالیکه اشک در چشمهایش حلقه زده بود،
    اسم زینب را براى تو از آسمان آورد،

    اى زینت پدر!
    اى درخت زیباى معطر!

    پیامبر از جبرئیل سؤ ال کرد
    که دلیل این غصه و گریه چیست ؟!

    جبرئیل عرضه داشت :
    همه عمر در اندوه این دختر مى گریم
    که در همه عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید

    پیامبر گریست .
    زهرا و على گریستند.

    دو برادرت حسن و حسین گریه کردند
    و تو هم بغض کردى و لب برچیدى.

    همچنانکه اکنون بغض ،
    راه گلویت را بسته است

    و منتظر بهانه اى تا رهایش کنى
    و قدرى آرام بگیرى .

    و این بهانه را
    حسین چه زود به دست مى دهد






    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 02-10-2016 در ساعت 01:55
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاءصیل

    شب دهم محرم باشد،
    تو بر بالین سجاد، به تیمار نشسته باشى ،

    آسمان سنگینى کند و زمین چون جنین ،
    بى تاب در خویش بپیچد،

    جون غلام ابوذر،
    در کار تیز کردن شمشیر برادر باشد

    ، و برادر در گوشه خیام ،
    زانو در بغل ، از فراق بگوید
    و از دست روزگار بنالد.

    چه بهانه اى بهتر از این
    براى اینکه تو گریه ات را رها کنى
    و بغض فرو خفته چند ده ساله را
    به دامان این خیمه کوچک بریزى.

    نمى خواهى حسین را
    از این حال غریب درآورى .

    حالى که چشم به ابدیت دوخته است
    و غبار لباسش را براى رفتن مى تکاند.
    اما چاره نیست .

    بهترین پناه اشکهاى تو،
    همیشه آغوش حسین بوده است
    و تا هنوز این آغوش گشوده است
    باید در سایه سار آن پناه گرفت.

    این قصه ، قصه اکنون نیست .
    به طفولیتى برمى گردد
    که در آغوش هیچ کس آرام نمى گرفتى
    جز در بغل حسین .

    و در مقابل حیرت دیگران از مادر مى شنیدى که :
    بى تابى اش همه از فراق حسین است .

    در آغوش حسین ،
    چه جاى گریستن ؟!

    ((! اما اکنون فقط این آغوش حسین است
    که جان مى دهد براى گریستن
    و تو آنقدر گریه مى کنى که از هوش مى روى
    و حسین را نگران هستى خویش مى کنى.

    حسین به صورتت آب مى پاشد
    و پیشانى ات را بوسه گاه لبهاى خویش مى کند.

    زنده مى شوى و نواى آرام بخش حسین را
    با گوش جانت مى شنوى که:
    آرام باش خواهرم !

    صبورى کن تمام دلم !
    مرگ ، سرنوشت محتوم اهل زمین است .

    حتى آسمانیان هم مى میرند.
    بقا و قرار فقط از آن خداست
    و جز خدا قرار نیست کسى زنده بماند.

    اوست که مى آفریند، مى میراند
    و دوباره زنده مى کند،حیات مى بخشد
    و برمى انگیزد






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,196
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,164 در 63,552
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    جد من که از من برتر بود،
    زندگى را بدرود گفت .

    پدرم که از من بهتر بود،
    با دنیا وداع کرد.

    مادرم و برادرم که از من بهتر بودند،
    رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند.

    صبور باید بود، شکیبایى باید ورزید،
    حلم باید داشت...

    تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:
    برادرم ! تنها زیستنم !

    تو پیامبرم بودى وقتى که جان پیامبر
    از قفس تن پرکشید.

    گرماى نفسهاى تو جاى مهر مادرى را پر مى کرد
    وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد.

    تو پدر بودى براى من و حضور تو
    از جنس حضور پدر بود

    وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد
    بام خانه مان مى گشت.

    وقتى که حسن رفت ،
    همگان مرا به حضور تو
    سر سلامتى مى دادند.

    اکنون این تنها تو نیستى که مى روى ،
    این پیامبر من است که مى رود،
    این زهراى من است ،

    این مرتضاى من است ،
    این مجتباى من است .

    این جان من است که مى رود.
    با رفتن تو گویى همه مى روند.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  12. تشكرها 2


صفحه 1 از 23 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi