صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 59

موضوع: پدر ، عشق ، پسر {فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر علیه السلام}

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    شب ، پوششی بود و مستی و غفلت دشمنان پوششی دیگر.
    اما حصار شریعه هیچ روزنی برای نفوذ نداشت.

    سدی چند لایه از آدم بود که اطراف شریعه را بسته بود.
    همه چیز می باید در نهایت سرعت و چابکی انجام می شد
    چه اگر دشمن ، آن دشمن چندهزار ، خبر از واقعه می برد،
    فقط سم اسبهایش آب شریعه را بر می چید.


    ناگهان برق شمشیرها در فضا درخشیدن گرفت
    و صدای چکاچک آن سکوت شب را در هم شکست .

    من و سوارم در میانه ی این قافله راه می سپردم
    و اولین برخورد شمشیرها در پیش روی قافله بود.


    راه بلافاصله باز شد و من سوارم را
    برق آسا به کناره ی شریعه رساندم .

    علی پیاده شد و گلوی مشکها را به آب سپرد
    و به من اشاره کرد که آب بنوشم.

    من چشمهایم را به او دوختم و در دل گفتم :
    « تا تو اب ننوشی من لب تر نمی کنم.»

    او بند مشکها را رها کرد
    تا من بند دلم پاره شود
    و امرانه به من چشم دوخت.

    این نگاه ، نگاهی نبود که اطاعت نیاورد.
    من سر در آب فرو بردم و چشم به او دوختم
    بی حتی تکان لب و زبان و دهان.

    اما او کسی نبود که آب نخوردن مرا نفهمد.
    دست مرطوبش را به سر و چشمم کشید
    و نگاهش رنگ خواهش گرفت .

    آنقدر که من خواستم تمام فرات را
    از سر نگاه او یکجا ببلعم .








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    مشکها پر شد بی آنکه او لبی به خواهش آب تر کند.
    وقتی که بر من نشست و خنکای دو مشک را
    به پهلوهای عرق کرده ام سپرد،
    دوباره صدای چکاچک شمشیرها در گوشم پیچید.

    و من مبهوت از اینکه چگونه در این مدت کوتاه ،
    در نگاه او کم شده بودم
    که هیچ صدایی را نمی شنیدم
    و هیچ حضور دیگری را احساس نمی کردم.


    آب به سلامت رسید ،
    بی آنکه خاری به پای این قافله بخلد.
    سرخی سمهای ما همه از خون دشمن بود.

    سد آدمها شکسته بود و خون ،
    زمین را پوشانده بود
    آنچنان که شتکهای آن تا سر و گردن ما
    خود را بالا می کشید.

    علی دو مشک را پیش پای امام بر زمین نهاد
    و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام ،
    چیزی گفت که جگر مرا کباب کرد
    آنچنان که تمام آبهای وجودم بخار شد:

    - پدرجان ! این آب برای هرکه تشنه اسن.
    بخصوص این برادر کوچک ...
    و اگر چیزی باقی ماند من نیز تشنه ام.

    آرام بگیر لیلا!
    من خود نیز ای تجدید
    این خاطره آتش گرفته ام









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مجلس پنجم


    عجیب بود رابطه ی میان این پدر و پسر .
    من گمان نمی کنم در تمام عالم ،
    میان یک پدر و پسر اینهمه عاطفه ،
    اینهمه تعلق ، اینهمه عشق ،
    اینهمه انس و اینهمه ارادت حاکم باشد.

    من همیشه مبهوت این رابطه ام.
    گاهی احساس می کردم که
    رابطه حسین با علی اکبر
    فقط رابطه ی یک پدر و پسر نیست.

    رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است.
    رابطه ی عاشق و معشوق است.
    رابطه ی دو انیس و همدل ِ جدایی ناپذیر است.

    احساس می کردم رابطه ی علی اکبر با حسین
    فقط رابطه یک پسر با پدر نیست.

    رابطه ی ماموم و امام است.
    رابطه مرید و مراد است.

    رابطه عاشق و معشوق است.
    رابطه ی مُحِب و محبوب است
    و اگر کفر نبود ف می گفتم
    رابطه ی عابد و معبود است.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نه ... چگونه می توانم با این زبان الکن
    به شرح رابطه ی میان این دو اسم اعظم بپردازم؟

    بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه ،
    گیج و منگ و گم می شدم.

    می ماندم که کدامیک از این دو
    مرادند و کدامیک مرید؟
    مراد حسین است یا علی اکبر؟

    اگر مراد حسین هست -
    که هست- پس این نگاه مریدانه ی او
    به قامت علی اکبر، به راه رفتن او ،
    به کردار او و حتی به لغزش مژگان او
    از کجا آمده است؟

    و اگر محبوب ، علی اکبر است
    پس این بال گستردن و سرساییدن
    در آستان حسین چگونه است؟




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    با همه ی دوری ام از این وادی رسیدم
    به اینجا که بحث عاشق و معشوق در میان نیست.
    هر دو یکی است و آن یکی عشق است.

    بگذار تا روشن تر برایت بگویم:
    در میانه ی راه وقتی امام بر روی اسب
    به خوابی کوتاه فرو رفت و برخواست ،
    فرمود :
    « انالله و اناالیه راجعون و الحمدلله رب العالمین.»

    سوار من بی تاب پرسید:
    « جان من به فداتا پدرجان !
    چرا استرجاع فرمودید
    و چرا خدای را سپاس گفتید؟»

    امام نگاهش را به نگاه علی اکبر دوخت و فرمود :
    « لحظه ای خواب مرا در ربود
    و سواری را دیدم که پیام مرگمان را با خود داشت.

    می گفت این قوم روانند
    و مرگ نیز در پی ایشان.

    دریافتم که حانمان بشارت
    رحیل می دهد.»

    سوار من ، علی اکبر من ،
    مژگان سیاهش را فرو افکند .

    با نگاه به دستهای پدر بوسه زد و گفت:
    « پدرجان ! خدا هماره نگهبانتان باد!
    مگر نه ما برحقیم؟!»

    پدر فرمود : « چرا پسرم !
    قسم به آنکه جانمان در ید قدرت اوست ،
    و بازگشتمان به سوی او ، ما حقیقت محضیم.»

    پسر عرضه داشت :
    « پس چه باک از مرگ ، پدرجان!»

    از این کلامِ با صلابتِ پسر ،
    لبخندی شیرین بر لبهای پدر نشست.
    نه ؛ تمام صورت پدر خندید ،

    حتی چشمهایش و فرمود:
    « خداوند برترین پاداش پدر به فرزند را
    به تو عنایت کند ای روشنای چشم من



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    گریه نکن لیلا!
    آرام باش تا بگویم.

    این فقط یک رابطه از آنهمه ارتباط بود ،
    رابطه پدر با فرزند.

    اما چه پدری! و چه فرزندی !
    پدری که خود در برترین نقطه هستی ایستاده است
    و با غرور و تحسین به پرواز فرزند
    در فراترین نقطه ی تعالی نگاه می کند.

    پیوست حُربن یزید ریاحی به امام
    در آن برهوت حقیقت و غربت معنویت ،
    یک آیه بود در اثبات حقانیت اسلام .

    چرا که حُر برای جنگ آمده بود ،
    یا لااقل برای بستن راه بر امام.

    اما ارتباط امام را با پیامبر
    و مقام امام را در نزد خداوند
    و شان امام را در مسیر هدایت انکار نمی کرد.

    هنوز در جبهه مقابل بود که به امام گفت
    :« نماز را به امامت شما می خوانیم.»

    و امام به علی اکبر فرمود
    :« اذان بگو!»

    چرا میان اینهمه قاری و موذن و نمازگزار ،
    علی اکبر اذان بگوید؟

    چه رابطه ای بود میان او
    و علی اکبر در این اذان؟

    چه حسی را طلب می کرد
    از اذان گفتن علی اکبر؟

    من که این لحن و رابطه را هیچ نفهمیدم.
    گفتم شاید امام می خواهد
    حضور رسول الله را تجدید کند؟

    شاید امام می خواهد اعتلای هماره اسلام را
    در قامت علی اکبرش ببیند.

    شاید امام می خواهد این روشن ترین
    نشانه ی جدش را به رخ خلایق بکشد.

    شاید امام می خواهد آخرین اذان
    این دنیا را از زبان محبوب ترین عزیزش بشنود

    شاید امام می خواهد....

    من چی می فهمم !
    من چگونه می توانم بفهمم
    که وقتی علی اکبر نگاه در نگاه پدر ،
    فریاد الله اکبر سر می دهد ،
    از چه حکایت می کند.

    من چگونه می توانم بفهمم که این دو
    با نگاه از هم چه می ستانند
    و به هم چه می دهند







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اما ... اما کاش بودی
    به وقت لباس رزم پوشاندن علی.

    داماد را این طور به حجله نمی فرستند
    که امام علی اکبر را مهیای میدان می کرد.

    با چه وسواسی هدیه اش را
    برای خدا آذین می بست.

    صحابی همه رفته بودند.
    یک به یک آمده بودند ،
    اذن جهاد گرفته بودند و رفته بودند.

    امام ، خود مهیای میدان شده بود ،
    اهل بیت و بنی هاشم ،
    روانه وار گردش حلقه زدنه بودند

    و هریک به لحن و تعبیر و بیانی ،
    جان خویش را سد راه او کرده بودند
    و او را از رفتن بازداشته بودند.

    او اما نزدیکترین ، محبوبترین و دوست داشتنی ترین
    هدیه را برای این مرحله از معاشقه با خدا برگزیده بود.

    شاید اندیشیده بود که خوبترهایش را
    اول فدای معشوق کند.

    شاید فکر کرده بود که تا وقتی پسر هست
    چرا برادرزاده؟
    چرا خواهرزاده؟

    تا وقتی هنوز حسین فرزند دارد ،
    چرا فرزند حسن؟
    چرا فرزند عباس؟
    چرا فرزند زینب؟

    و شاید این کلام علی اکبر دلش را آتش زده بود که
    :« یا ابة لاابقانی الله بعدک طرفه عین.»

    « پدرجان ! خدا پس از تو مرا
    به قدر چشم بر هم زدنی زنده نگذارد.

    پدرجان ! دنیای من آنی پس از تو دوام نیارد!
    چشمهای من ، جهان پس از تو نبیند.»

    در اینجا باز من رابطه ی میان این دو را گم کردم.
    کلام قربانی را پسر به پدر می گفت ،
    اما نگاه طواف آمیز را پدر به پسر می کرد.

    علی اکبر بوسه لبهایش را به دست پدر می سپرد
    و حسین اما سرتاپای پسر را با نگاه غرق بوسه می کرد






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. تشكر

    زینبِ فاطمه (07-10-2016)

  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اهل خیام که فهمیدند علی اکبر ،
    پروانه رفتن گرفته است ،
    ناگهان در هم شکستند و فرو ریختند.

    کاش می بودی لیلا!
    اما ... اما نه ... چه خوب شد که نبودی لیلا!

    تو کجا زَهره ی به میدان فرستادن پسر داشتی؟

    پسر... چه می گویم علی اکبر!
    انگار کن جوانهای عالم را در یک جوان متجلی کرده باشند.

    انگار کن زیبایی و عطر تمامی گلها را
    به یک گل بخشیده باشند.

    انگار کن تمامی سروهای عالم را
    به تمامی لاله های جهان پیوند زده باشند.

    انگار کن خدا در یک قامت ،
    قیامت کرده باشد.

    چه خوب شد که نبودی لیلا
    در این لحظات جانسوز وداع.

    سکینه آمده بود و دستهایش را
    دور کمر برادر حلقه کرده بود.

    رقیه گرد کفشهای برادر را می سترد.
    عباس ؛ عباس انگار قرآن پیدا کرده بود.

    علی را نواش نمی کرد ، ستایش می کرد.
    علی را نمی بوسید، می پرستید.

    جانش را سر دست گرفته بود
    و پروانه وار گرد او می گشت.

    من گفتم هم الان است که عباس
    بر علی اکبر سجده کند.

    چه دنیایی بود میان اینها
    چه خوب شد که نبودی لیلا!






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. تشكر

    زینبِ فاطمه (07-10-2016)

  12. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    کدام جان می توانست در مقابل
    این مناسبات عاشقانه دوام بیاورد؟

    بگذار از زینب چیزی نگویم .
    یاد او تمام رگهای مرا به آتش می کش.


    تو می خواستی کربلا باشی که چه کنی؟
    که برای علی اکبر مادری کنی؟

    که زبان بگیری؟ گریبان چاک دهی؟
    که سینه بکوبی؟ که صورت بخراشی؟

    که وقت رفتن از مهر مادری سرشارش کنی؟
    که قدمهایش را به اشک چشم بشویی؟ ...

    ببین لیلا! تو می خواستی چه کنی
    که زینب برای این دسته گل نکرد؟

    به اشک چشم تمامی مادران سوگند
    که تو هم اگر در کربلا بودی باز همه می گفتند ،
    مادر این جوان زینب است.

    اما بگویم؟ ... بگذار بگویم لیلا!
    جانم فدای عظمت زینب .

    با گفتن این کلام قرار است
    جانم آتش بگیرد .

    در کربلا می گفتند که آیا این دو نوجوان ،
    این عون و محمد ، خواهرزاده های حسین ، مادر ندارند؟

    چرا هیچ زنی مشایعتشان نمی کند؟
    چرا هیچ مادری صورت نمی خراشد؟

    چرا هیچ زنی زمین را با ناخنهایش نمی کند؟
    چرا هیچ زنی شیون و هلهله نمی کند؟

    خاک زمین را به آسمان نمی پاشد؟
    چرا حسین تنها مشایعت کننده ی این دو نوجوان است؟

    فقط همین قدر بگویم که زینب با علی اکبر
    کاری کرد که حسین پا به میان گذاشت
    و میان این دو آغوش مفارقت انداخت.

    پیش از این هرگاه زنان و دختران خیام بی تابی می کردند ،
    امام ، علی اکبر را به تسلی وآرامش می فرستاد ،

    اما اکنون خودِ تسلی و آرامش بود که از میان می رفت
    . اکنون که را به تسلای که می فرستاد؟

    با دست و دل مجروح ،
    کدام مرهم بر زخم که می گذاشت؟






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. تشكر

    زینبِ فاطمه (07-10-2016)

  14. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    زینب و دیگر دختران و زنان حرم ،
    مانع بودند برای به میدان رفتن علی.

    یکی کمربندش را گرفته بود ،
    یکی به ردایش آویخته بود ،

    یکی دست در گردنش انداخته بود ،
    یکی پاهایش را در بغل گرفته بود

    و او با اینهمه بند عاطفه بر دست و پا
    و ردا و گردن و کمر و شانه و دل ،
    چگونه می توانست راهی میدان شود؟!


    این بود که حسین ،
    کار را با یک کلام یکسره کرد
    و اب پاکی را بر دستهای لرزان زینب
    و دیگران ریخت:

    - رهایش کنید عزیزانم !
    که او آمیخته به خدا شده است ،
    به مقام فنا رسیده است
    و به امتزاج با پروردگار خویش در آمده است.

    از هم الان اون را کشته عشق خدا ببینید.
    او را پرپر شده ، به خون آغشته ،
    زخم بر بدن نشسته و به معبود پیوسته بدانید.

    او این را گفت و دستهای لرزان دختران و زنان فرو افتاد
    و صیهه زینب به اسمان رفت
    و دلها شکسته بد و رویها خراشیده شد
    و مویها پریشان شد و چشمها گریان
    و جانها آشفته و نگاهها حیران.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هواپیمای ضد زیردریایی P-3 Orion (کابوس هولناک زیردریایی ها)
    توسط حسنعلی ابراهیمی سعید در انجمن عمليات ها
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 19-04-2016, 20:09
  2. پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 14-10-2015, 11:28
  3. Root کردن چیست و چه کارایی هایی دارد ؟
    توسط رایکا در انجمن مقالات آموزش و ترفندها
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 29-03-2013, 22:00
  4. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi