صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 59

موضوع: پدر ، عشق ، پسر {فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر علیه السلام}

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بالاخره پیش روی ما ، خالی و خالی تر شد
    آنچنان که من به حسی غریزی وحشت کردم.

    این سکوت ناگهانی در میانه ی معرکه
    هیچگاه مقدمه خوبی نبوده است.

    ناگهان رگبار تیرها که به سمت ما هجوم آورد ،
    معنای شوم این سکوت ناگهانی را دریافتم.

    من چونه می توانستم ببینم که
    یکی از این تیرها به گلوی سوار من نشسته است
    و حلقش را پاره کرده است.

    من فقط احساس کردم که افسار در دستهای سوارم
    آرام ارام شل می شود تا آنجا که
    عنانم به اختیار خودم در آمد

    ، اما دیدم که سوارم با سینه بر پشت من فرود آمد
    و از بیم افتادن ، دست در گردن من انداخت.

    از انتهای تیرها که بر پشتم فرو می رفت
    تازه فهمیدم که چقدر تیر بر بدنش نشسته است
    و تیر حلق ف تیر خلاصی او از هجوم درد بوده است.

    کاش یکی از آن تیرها بر جگر من می نشست
    و آن سوار دلاور را اینچنین خمیده و افتاده نمی دیدم.
    بخصوص که تازه حمله کرکسهای بی مروت آغاز شده بود.


    کدام نخلی است که بیفتد و کودکانی
    که در حسرت صعود از آن بوده اند ،
    دوره اش نکنند و شاخ و برگهایش را به لجاجت نکشند.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    التماس نکن لیلا!
    من اینجای ماجرا را
    تا قیام قیامت نخواهم گفت.

    چه فایده که اشکهای مرا
    با دستهای لرزانت پاک کنی؟

    مگر این اشکها به ستردن تمام می شود؟

    و اصلاً یک نفر باید اشکهای مقدس تو را بروید
    که خاک حیاط اینچنین بی محابا
    آنها را به دامن می گیرد و در خود فرو می برد.


    نه ، لیلا ! یقین داشته باش
    که اگر خدا را هم پیش چشمم بیاوری ،
    این بخش ماجرا را از من نمی شنوی .

    همین قدر بگویم که اگر خون فرزندت
    چشمهای مرا نپوشانده بود ،
    من اسبی نبودم که سوارم را
    به میانه ی سپاه دشمن ببرم.

    آخر چه توقعی است از کسی ک
    ه چراغ چشمهایش خاموش شده؟!







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مجلس نهم

    امشب به قدر مجموع شب های گذشته ،
    از تو طاقت و تحمل می طلبم.

    دیشب که تو از هوش رفتی ،
    با خودم می گفتم که کاش من
    در همان کربلا جان می سپردم
    و بار سنگین این روایت را بر دوش نمی کشیدم.

    کاش تو به هنگام خروج کاروان از مدینه ،
    بیمار و زمینگیر نمی شدی ،
    کاش خود در کربلا حضور پیدا می کردی
    و من شاهد پنهانی سوختن تو نمی شدم.

    کاش من به چشم نمی دیدم که آن گیسوان چون شب ،
    در طول چند روز ، به سپیدی مطلق می نشیند.

    کاش این چشمها ، پیش چشم من به گودی نمی نشست.
    کاش این پیشانی و گونه ها هر روز مقابل
    دیدکان من چین و چروک تازه تری نمی یافت.


    و بعد با خودم فکر کردم که این چه مخالفتی است با تقدیر؟
    چه شکوه است از سرنوشت؟

    اگر خدا مرا برای اینجا نگاه داشته است
    از قضای او به کجا می توان گریخت؟

    باید تن داد و تمکین کرد و دل سپرد
    به آنچه رضای اوست.

    کاری که حسین ،
    با همه ی مشقتش در کربلا کرد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    تو اگر بودی و می شنیدی
    صدای ناله های او را در پای جنازه ی پسر،
    می فهمیدی که این رضا شدن به رضای خداوند ،
    چه کار مشکلی است:

    - وای فرزندم ! وای پسرم !
    وای نور چشمم ! وای علی اکبرم !
    وای پاره ی جگرم ! وای همه ی دلم !
    وای تمام هستی ام !

    امام ، با دستهای لرزانش ،
    خون را از سر و صورت و لب و دندان
    علی می سترد و با او نجوا می کرد:

    - تو ! تو پسرم !
    رفتی و از غمهای دنیا رها شدی
    و پدرت را تنها و بی یاور گذاشتی.

    و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری.
    و خم شد و من گمان کردم به بوییدن گلی.

    و خم شد و من با خودم گفتم
    به بوسیدن طفل نوزادی.

    و خم شد و من به چشم خودم
    دیدم که لب بر لب علی گذاشت
    و شروع کرد به مکیدن لبها و دندانهای او

    و دیدم که شانه های او چون ستونها
    استوار جهان تکان می خورد و می رود
    که زلزله های آفرینش را در هم بریزد.

    و با گوشهای خودم از میان گریه هایش شنیدم که :
    - دنیا پس از تو نباشد ،
    بعد از تو خاک بر سر دنیا.

    و با چشمهای خودم بی قراری پسر را دیدم ،
    جنازه علی اکبر را که با این کلام پدر
    آرام گرفت و فرو نشست:

    - و چه زود است پیوستن من به تو پسرم ،
    پاره ی جگرم ، عزیز دلم.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    علی آرام گرفت اما چه آرا گرفتنی!
    این بار چندم بود که پا به آن سوی جهان می گذاشت
    و باز به خاطر پدر از آستانه
    در سرک می کشید و بر می گشت.

    مگر پدر دل از او نکنده بود که او
    به کندن رو رفتن رضایت نمی داد؟

    درست در همان زمان که بدنش تکه تکه شده بود
    و روح از بدن به تمامی مفارقت کرده بود

    ، من به چشم خودم دیدم که نشست
    و به پدر که مضطر و ملتهب به سمت او می دوید گفت:

    - راست گفتی پدر! این آغوش پیامبر است ،
    این سرچشمه ی عشق اکبر است.

    این همان وصال مقدر است.
    این جام ، جام کوثر است.
    تشنگی بعد از این بی معناست.

    پدر از سر جنازه پسر برخاست ،
    اما چه برخاستنی !



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    انگار کوه اندوه را بر دوش می کشید.
    و انگار هنوز باور نکرده بود
    آنچه را که به واقع رخ داده بود.

    چرا که مبهوت و متحیر با خود مویه می کرد:
    - چگونه تو را کشتند؟
    با چه جراتی ؟ با چه شهامتی؟

    با چه قساوتی؟
    چه چیز این فوم را
    در مقابل خداوند جری ساخت؟

    کدام شمشیر پرده ی خیای این قبیله را درید؟
    چگونه توانستند دست به این کار عظیم بیازند؟


    قتل تو که آخر کار آسانی نیست.
    مثل قتل انبیاست. قتل آل الله است .


    چگونه توانستند برای همیشه با خوشی وداع کنند؟
    برکت را از سرزمینشان برانند؟

    آرامش را حتی از فرزندان و نوادگانشان بستانند
    و الی الابد با گریه و غم و اندوه بیامیزند؟




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    امام با خود زمزمه می کرد
    و چون کبوتر پر و بال شکسته ای
    به سمت خیام می رفت.

    من اما جرات نکردم به خیمه ها نزدیک شوم.
    جوابی برای زینب نداشتم .

    به سکینه چه باید می گفتم؟
    اگر رقیه ی کوچک به پای من یم آویخت
    و از من برادر می خواست من چه داشتم که به او بدهم؟

    گفتم می مانم که خبر را از یال خونین من نگیرند.
    می مانم تا با پشت خالی و خون آلودم
    قاصد شهادت سوارم نباشم.

    بگذار خبر را امام ببرد.
    بگذار پشت خمیده ی امام ،
    حامل این پیام باشد.

    بگذار واقعه را چشمهای گریان او بیان کند.
    هرچه باشد او مظهر سکینه و آرامش است.
    او کجا و سوار بی اسب؟



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    نمی دانم امام چه گفت و چه کرد؟
    فقط دیدم پیرمردی که شمشیرش را عصا کرده است ،
    در حلقه ای از جوانان بنی هاشم
    به سمت جنازه ی سوا من پیش می آید.

    اگر پیکر تکه تکه نبود ،
    چه نیازی به اینهمه جوان بود؟

    دو جوان هم می توانستند دو سوی جنازه را بگیرند
    و از زمین بردارند.

    انگار امام هر کدام را
    برای بردن قطعه ای آورده بود.

    جوان هاشمی همیشه سرمشق غرور و سرافرازی است.
    من هیچگاه شمشادهای هاشمی را این قدر
    خسته و شکسته و از هم گسسته ندیده بودم .

    این قرآنی که ورق ورق شده بود
    و شیرازه اش از هم دریده بود ، به هم برآمدنی نبود.

    چه تلاش عبثی می کردند این جوانان که می خواستند
    دوش به دوش هم راه بروند تا جنازه ای یکپارچه
    و به هم پیوسته را به نمایش بگذارند.

    اکنون دیگر دلیلی برای ایستادن نداشتم.
    دلیل من ، قطعه قطعه و چاک چاک بر روی
    دستهای هاشیمی یین پیش می رفت
    و به خیمه ها نزدیک می شد.

    سنگینی خبر اکنون نه بر دوش من
    که بر دوش جوانان هاشمی بود.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    وقتی پیکر علی را در خیمه ی شهدا بر زمین گذاشتند
    ناگهان چشمم افتاد به زینب که می دوید

    و روی می خراشید و سیلی به صورت می زد:
    - علی من ! نور چشم من ! پسرم ! پاره ی جگرم !

    و پیش از آنکه دیگران بتنوانند سد راه او بشوند ،
    خود را با صورت به روی جنازه ی علی اکبر افکند
    و ضجه اش زمین و آسمان را به هم پیوند زد.

    حتی اگر او نمی گفت:
    « پسرم ، امیدم ، نور چشمم ، پاره جگرم »
    باز هم هیچ کس باور نمی کرد که
    او مادر علی اکبر نباشد

    و و وقتی امام به تسلای او آمد ،
    وقتی امام دستهای او را گرفت و از جا بلند کرد ،
    وقتی امام با آغوش خود به او التیام بخشید ،

    دشمن به یقین رسید که آشنای دورتری
    مادری را از سر جنازه فرزندش بلند کرده است.

    این است که گفتم
    چه باک اگر تو در کربلا نبودی !

    چرا که زینب مادری را در حق فرزندت تمام کرد
    و این است که می گویم هرگاه به یاد زینب می افتم ،



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    احساس می کنم که با عرش خداوند طرف شده ام.
    این زینب همان زینبی است که به هنگام
    شهادت فرزندان خود ، پا از خیمه بیرون نگذاشت
    تا مبادا هدیه اس به پیشگاه برادر رنگ منت پذیرد.

    من گمان می کردم که وقتی اصل پیگر بیاید ،
    کودکان و زنان ، مرا ندیده می گیرند
    و با درد و داغ خود راحتم می گذارند.

    اما وقتی امام آنان را از کنار جنازه تاراند ،
    اکنون نوبت من بود که جوابگوی پشت خالی ام باشم.
    همچنان که حسین باید جوابگوی پشت شکسته اش می بود.


    شنیدم سکینه که به امور کودکان
    مشغول بود ، خبر را نشنیده بود .

    تا اینکه پدر را در آستانه ی خیمه ،
    خسته و پر و بال شکسته دیده بود و گفته بود :
    « پدرجان ! چرا شما را به این حال می بینم؟
    چرا یکباره این قدر شکسته شدید؟
    مگر کجاست علی اکبر؟»

    و شنیده بود :
    « کشته شد به دست این مردم پست!»

    و سکینه ناگهان صیهه زده بود ،
    گریبان دریده بود و خواسته بود
    خود را از قفس خیمه بیرون بیندازد ،

    که امام او را در آغوش گرفته بود
    و در گوشش زمزمه کرده بود:
    « دخترم ! سکینه ام ! آرامش دلم !
    صبوری کن ! با تکیه به خدا صبوری کن !»


    و بغض سکینه با این کلام ترکیده بود :
    « چگونه صبر کند دختری که برادرش کشته شده است
    و پدرش بی تکیه گاه مانده است »

    و پدر گرمتر او را به سینه فشرده بود و گفته بود :
    « همه از آن خداییم دخترم !
    بازگشت ما نیز به سوی اوست. »



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هواپیمای ضد زیردریایی P-3 Orion (کابوس هولناک زیردریایی ها)
    توسط حسنعلی ابراهیمی سعید در انجمن عمليات ها
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 19-04-2016, 20:09
  2. پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 14-10-2015, 11:28
  3. Root کردن چیست و چه کارایی هایی دارد ؟
    توسط رایکا در انجمن مقالات آموزش و ترفندها
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 29-03-2013, 22:00
  4. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi