صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 59 , از مجموع 59

موضوع: پدر ، عشق ، پسر {فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر علیه السلام}

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دختران و زنان و کودکان به من هجوم آوردند
    تا شاید حرفی ، نقلی ، خاطره ای ...
    و این همان چیزی بود که من واهمه اش را داشتم.

    پسر کوچکی که نمی دانم اسمش چه بود
    و قدش تا زیر سینه ی من هم نمی رسید،
    بی آنکه کلامی سخن بگوید ، دستهایش را
    به خون بدن من می آلود و به لباسهایش می مالید
    و معصومانه گریه می کرد .

    نفهمیدم از این کار چه مقصودی داشت ،
    فقط وقتی به مردمک چشمهای خیره شدم دریافتم
    که او مرا نمی بیند، علی اکبر را می بیند.

    در مردمک چشمهایش ، تصویر من نبود،
    تصویر علی اکبر بود با لباسهای خاک آلود ،
    بدن چاک چاک و پر و بال خونین .


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند







  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    با بزرگها راحت تر می شد کنار آمد تا بچه ها.
    رقیه ، این دختربچه سه چهار ساله ،
    بیچاره کرد مرا ، گریه ای می کرد.
    ضجه ای می زد ، زبانی می ریخت که بیا و ببین.

    دور من چرخ می خورد، لب برمی چید ،
    بغض می کرد ، اشک می ریخت ،
    آرام می شد و دوباره شروع می کرد:

    - کجایی علی جان! کجایی برادرمان !
    کجایی چراغ خانه مان!

    کجایی روشنایی چشممان !
    کجایی امید زنده ماندنمان؟

    ! کجاست آغوش مهربانی تو !
    کجاست چشمهای خندان تو؟!

    کجاست دستهایی که مرا بغل می کرد
    و به هوا می انداخت؟

    کجاست آن انگشتهایی که
    دو دست مرا به خود قلاب می کرد ؟

    کجاست آن ریشهایی که
    زیر گلوی مرا قلقلک می داد؟

    کجاست آن پاهایی که تکیه گاه بالا رفتن من بود؟
    کجاست آن گیسوان سیاهی که
    شانه کردنش با دستهای من بود؟

    کجاست آن بوسه های گرم؟
    کجاست آن پناهگاه آغوش؟
    کجاست آن تکیه گاه بازو؟




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    همین طور مدام می گفت و اشک می ریخت
    و ناله دیگران را بلند می کرد و من مانده بودم
    که دختر به این کوچکی این همه
    حرف را ازکجا یاد گرفته است؟

    سکینه اما حرفی از خودش نمی زد.
    تکیه گاه همه حرفهایش پدر بود.

    دست انداخته بود دور گردن من
    و مظلومانه و آرام اشک می ریخت
    و با خودش زمزمه می کرد:

    پرچم پدرم ! پشت و پناه پدرم !
    مونس پدرم ! دلخوشی پدرم !




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    و در این میانه به گمانم به عباس
    بیش از بقیه سخت گذشت.

    کسی که گریه می کند به آرامشی
    هرچند نامحسوس دست می یابد.

    اما کسی که بغض گلویش را می فشرد
    و اشک در پشت پلکهایش لمبر می خورد
    و اجازه گریستن به خود نمی دهد ،
    بیشتر در خودش می شکند و مچاله می شود.

    حال اگر همو بخواهد تسلی بخش دیگران هم باشد،
    دشواری اش صد چندان می شود.

    مثل عمود خمیده ای که
    بخواهد خیمه ای را سرپا نگه دارد.
    نگاه می دارد اما به قیمت شکستن خود.

    و عباس اگر چه زادگان خواهر و برادر را تسلی می داد ،
    اما خود لحظه به لحظه بیشتر در خود می شکست
    و فرو می ریخت و آن تسلی هم که به راستی تسلی نمی شد.

    انگار کسی بخواهد با اشک چشم ،
    زخمی را شستشو دهد.

    خاک و خون را ممکن است بشوید
    اما گدازه های جگر را جایگزین آن می کند.

    انگار کسی بخواهد با دست و دل مجروح ،
    مرهم بر جراحت بگذارد.

    امام مرا در تمام این مدت ،
    این سوال ِ نپرسیده بیش از هرچیز عذاب می داد
    که تو مانده ای برای چه؟
    تو چرا بی سوار زنده ای؟!





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مجلس دهم


    امشب آخرین شب عمر من است.
    از فردا این حیاط کوچک ، به اندازه ی
    یک اسب ، خلوت تر خواهد شد
    و من نیز این بار سنگین تن را بر زمین خواهم گذاشت.

    از فردا شماتتهای مردم نیز به پایان خواهد رسید.
    دیگر کسی نمی تواند بگوید همسر حسین ،
    مادر علی اکبر ، دچار جنون شده است.

    ساعتها نفس در نفس ،
    مقابل اسب فرزند خود می نشیند
    و هر دو با هم اشک می ریزند.

    فکر نکن که من این طعنه ها ،
    این نگاهها و این زخم زبانها را نمی فهمم.

    من اگر چه اسبم اما
    با برترین خلایق امکان محشور بوده ام.

    سگ اصحاب کهف بدان
    شان و منزلت رسیدکه می دانی.

    نه من ِ ولی شناس از آن سگ حقیقت طلب کمترم
    و نه پیامبر و زاده ی امام با آن جوانهای
    ابتدای راه ، قابل مقایسه اند.


    آنها ابتدای راهی بوده اند
    که من صد سال در انتها
    و مقصد آن زندگی کرده ام.

    راستی نمی دانم چه شباهتی میان
    آن جوانها و این اصحاب بود.

    شاید غربت و مظلومیت و تنهایی ،
    شاید کمی قلت نفرات خدا جو در مقابل
    کثرت کفار و مشرکان ، شاید ....




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    انگار به خاطر این شباهتها بود
    که سر بریده ی امام بر بالای نیزه ها
    سوره ی کهف را تلاوت می کرد.

    هنوز آوای ملکوتی اش در گوشم طنین می افکند:
    اَم حَسِبتَ اَنََّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الّرقیمِ کانوُا مِن ایاتِنا عَجَبا ...
    اِنًّهُم فِتیةٌ آمَنوُا بِرَبِّهِم وَ رِدناهُم هُدی....

    ببین لیلا! منی که قرآن را
    با همه عظمتش می فهمم
    و تشخیص می دهم و یاد می سپرم ،
    عاجز نیستم از دریافت
    چهار کلام طعنه آمیز دیگران .

    یک آیه از این آیه قرآن
    اگر بر کوه نازلی می شد،
    ان را می شکست و فرو می ریخت،

    من صد سال با آیه های مجسم زندگی کرده ام.
    قرآن بر پشت خودم حمل کرده ام ،
    چگونه از دریافت سخنان مردم عاجز باشم؟!

    تازه ، بسیار چیزها هست که ما می فهمیم
    و مردم عادی نمی فهمند.

    از همین ماجرای دیروز
    مردم چقدرش را دریافتند؟!

    همین قدر که مردی سرابر
    بر شتر از کنار خانه لیلا می گذشته ،





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    صدای گریه ی لیلا او را
    کنجکاو و پیاده کرده و فهمیده است
    که لیلا در غم همسر و فرزند خود
    شبانه روز ، می گرید،

    همین ! اما این ، همه ی ماجرا نبود.
    من آن شتر را می شناختم.

    اگر آن شتر در مقابل خانه زانو نمی زد
    و از رفتن باز نمی ایستاد ،
    آن سوار هم مثل بسیار سواران دیگر
    از مقابل خانه می گذشت

    و صدای گریه ی تو را در میان همهمه ی بازار
    و کوچه و خیابان هضم می کرد.

    اگر آن شتر به راه خود می رفت ،
    سوار ، ناچار به توقف و کند و کاو نمی شد.

    من آن شتر را در کربلا دیده بودم .
    در سپاه دشمن بود.

    به هنگام ملاقات عمرسعد با امام ،
    او خودش را به من رساند و گفت:
    « می خواهم به امام پناهنده شودم.»


    من به او گفتم : « در این حال و روز ،
    بچه های امام هم پناه ندارند.

    تو در همانجا که هستی سعی کن
    به قدر خودت کاری بکنی.»

    و دیروز می گفت که کاری کارستان کرده است.
    چموشی کرده است ، به کسی رکاب نداده است

    تا اسبق بن شیث آن سوارکار تیزتک عرب
    و یار نزدیک ابن سعد - به مهار کردن - بر او نشسته است

    و او اسبق را با مغز به زمین کوفته است
    و شروع کرده است به دویدن و لت و پار کردن
    سپاه دشمن و بعد سر به بیابان گذاشته است
    و تا خود مدینه دویده است.

    این را کدامیک از مردمی که تو را
    به خاطر همنشینی با من شماتت می کنند ،
    می توانند بفهمند.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به هرحال اینها مهم نیست .
    مهم این است که تو توانسته ای ،
    بخش کوچکی از آن واقعه ی بزرگ را ،
    در این چند شب ، از چشمهای من بخوانی.

    از آن حکایت عظیم هنوز
    گفتنی بسیار مانده است

    اما من دیگر بیش از این تاب زنده ماندن ندارم.
    اگر فقط آنچه را که من در راه بازگشت ،
    دیدم تو می دیدی بشریت را به نفرین خود می سوزاندی .

    چرا که حیوان ترین حیوانها هم
    با یک مشت زن و بچه بی پناه
    که داغ دیده اند ، مصیبت کشیده اند ،

    شهید داده اند ، سیلی خورده اند ،
    یتیم شده اند و به اسارت در آمده اند ،
    چنین جفایی را روا نمی دانند.

    دیدن یکی از این مناظر و مصائب کافی است
    که بیننده قالب تهی کند و چشم از هستی بپوشد.

    ببین چه سخت جاین کرده ام
    من که با دیدن آنهمه درد و داغ و مصیبت ،
    هنوز زنده ام و بالمعاینه با تو سخن می گویم.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آنچه در این شبها با هم گفتیم
    و شنیدیم و گریستیم
    تنها یک شرح آن منظومه از
    آن کهکشان بی نهایت بود.

    یک غنچه پرپر از باغستانی
    عظیم و آنچه باقی مانده است،

    شرح تاراج تمامت گلستان است.
    و از آن جانسوزتر شرح شهادت باغبان است.

    روزهای سختی پیش روی توست لیلا!

    این چند شبانه روز همه یک تمرین بود
    برای صبوری. باید آماده می شدی
    برای شنیدن اصل ماجرا ،
    مصیبت محبوبت ، حسین !

    و این ، کار من نیست لیلا!
    من بار سفر بسته ام و این چند روز را
    هم در فراق سوارم بی عمر زیسته ام .

    خبر حسین را از سجاد باید پرسید.
    من خودم دیدم که او علی رغم بیماری ،
    یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده ی لرزان
    اشک ، به تماشای عاشورا نشسته بود.

    السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین
    وعلی اولاد الحسین و علی اصحاب ال
    حسین

    وصلی الله علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین

    ملتمس دعای خیر

    پــــایــــان





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هواپیمای ضد زیردریایی P-3 Orion (کابوس هولناک زیردریایی ها)
    توسط حسنعلی ابراهیمی سعید در انجمن عمليات ها
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 19-04-2016, 20:09
  2. پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 14-10-2015, 11:28
  3. Root کردن چیست و چه کارایی هایی دارد ؟
    توسط رایکا در انجمن مقالات آموزش و ترفندها
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 29-03-2013, 22:00
  4. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi