نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: ماجرای مباهله

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ghalbha ماجرای مباهله

    مدینه اولین باری است كه میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. كاروانی متشكل از شصت

    میهمان ناآشنا كه لباس‌های بلند مشكی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، كلاه‌های

    جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به كمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را

    بر لباس‌های خود نصب كرده‌اند.

    وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه

    می‌كنند. اما پیامبر بی‌اعتنا از كنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود هم هیأت میهمانان و هم

    مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا كنون ندیده‌اند كه پیامبر

    مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی كند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بی‌اعتنایی

    پیامبر را سؤال می‌كند، هیچ كدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌كنند.

    تنها راهی كه به نظر می‌رسد، این است كه علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا كه او

    نزدیك‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشكل، مثل همیشه به دست

    علی حل می‌شود. پاسخ او این است كه:

    «پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر

    قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور

    ایشان برسید.
    »
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی می‌اندازد كه خود با نهایت


    سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌كرد.

    آنان از این كه می‌بینند، در رفتار و كردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس

    شرمساری می‌كنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را كنار می‌گذارند

    و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان

    استقبال می‌كند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به

    یكایك آنها خوشامد می‌گوید، در میان این شصت نفر، كه همه از پیران و بزرگان مسیحی

    نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم می‌خورند.

    پیداست كه سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی

    به شرحبیل و دیگرهمراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌كند:

    «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیك، حرف‌های شما

    را بشنویم».
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پیامبر (ص) می‌فرماید:

    «آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».

    و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.

    اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان

    آورده‌ایم و به احكام او عمل می‌كنیم.»

    پیامبر می‌فرماید:

    «پذیرش اسلام، علایمی دارد كه با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما

    برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی كه این اعتقاد،‌ با پرستش خدای یگانه

    متفاوت است.»

    اسقف برای لحظاتی سكوت می‌كند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یكی دیگر از بزرگان

    مسیحی كه اسقف را درمانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد:

    «مسیح به این دلیل فرزند خداست كه مادر او مریم، بدون این كه با كسی ازدواج كند، او را به دنیا آورد.

    این نشان می‌دهد كه او باید خدای جهان باشد.»

    پیامبر لحظه‌ای سكوت می‌كند.

    ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این كلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر

    بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌كند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند

    حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفرید...»1

    و توضیح می‌دهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر،

    بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی كه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»

    لحظات به كندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فكر فرو می‌روند. هیچ یك از شصت

    دانشمند مسیحی، پاسخی برای این كلام پیدا نمی‌كنند. لحظات به كندی می‌گذرد؛ دانشمندان

    یكی یكی سرهایشان را بلند می‌كنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یكدیگر نگاه می‌كنند، به

    اسقف اعظم به شرحبیل؛ اما... سكوت محض.
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید:

    «ما قانع نشدیم. تنها راهی كه برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است كه با هم مباهله كنیم.

    یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم كه هر كس خلاف می‌گوید‌، به عذاب خداوند

    گرفتار شود.»

    پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌كند از اینكه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌كنند.

    مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.

    در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این است:

    «هر كس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انكار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو

    بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما

    جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان

    طلب كنیم.»2

    پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌كند كه من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی

    به هم نگاه می‌كنند، پیداست كه برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای

    نیست.

    زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌كنند و به اقامت‌گاه خود باز می‌گردند تا برای

    مراسم مباهله آماده شوند.

    صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا

    محمد با لشكری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا كند.

    تعداد زیادی از مسلمانان نیز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف كشیده‌اند

    تا بینندة این مراسم بی‌نظیر و بی‌سابقه باشند.

    نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.

    لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی كه حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست،

    از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یك مرد و زن دیده می‌شوند.

    این مرد علی است و این زن فاطمه.

    تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه می‌افكند.

    شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.

    اسقف كه صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:

    «همین نشان حقانیت است. به جای این كه لشكری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیكان

    خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است كه عزیزترین كسانش را سپر بلا

    ساخته است.»

    شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست كه علی را به

    عنوان جان خود همراه آورده است.»

    «آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در كتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین

    او آمده است...»

    در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:

    «ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا كه عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»

    چند نفر دیگر ادامه می‌دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    كم‌كم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌كنند كه به نحوی

    اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.

    اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست، همه را آرام می‌كند و در حالی كه چانه و موهای

    سپید ریشش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:

    «من معتقدم كه مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی كه من می‌بینم، اگر دست به دعا بردارند،

    كوه‌ها را از زمین می‌كنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان

    جهان را در بر بگیرد.»

    اسقف از سنگ پایین می‌آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال

    او روانه می‌شوند.

    اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‌افكند و می‌گوید: «ما را از مباهله معاف

    كنید. هر شرطی كه داشته باشید، قبول می‌كنیم.»

    پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد كه به ازای پرداخت مالیات،

    از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند.

    خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو

    را به مدینة پیامبر سوق می‌دهد.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1.

    1. «إنّ مثل عیسی عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون». آل عمران (3)، آیة 59.

    2. «فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم

    و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت‌الله علی الكاذبین». آل عمران (3)، آیه 6



    ماهنامه موعود شماره 70
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi