فایل پیوست 10539
اصرارش را که دید آغوشش را باز کرد.
فرمود:" بیا پسر برادرم ، بیا خداحافظی کنیم."
دست هایشان را انداختند گردن هم و گریه کردند.
قاسم سیزده ساله بود.
❤ |
فایل پیوست 10539
اصرارش را که دید آغوشش را باز کرد.
فرمود:" بیا پسر برادرم ، بیا خداحافظی کنیم."
دست هایشان را انداختند گردن هم و گریه کردند.
قاسم سیزده ساله بود.
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
فایل پیوست 10540
آخرین کسی که به میدان رفت عباس بود ؛
ماه بنی هاشم .
رفت که برای بچّه ها آب بیاورد , یک تنه به جنگ
چهارهزار نفری که نگهبان فرات بودند.
دست هایش را قطع کردند .
مشک را گرفت به دندانش.
به مشک تیر زدند ، آب هایش که ریخت ، نا امید شد.
تیر بعدی را زدند به سینه اش.
از اسب که افتاد حسین آمد بالای سرش.
گریه می کرد و می فرمود:" حالا کمرم شکست ."
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
re-43.jpg
نگاه کرد به اطراف . یاد شهدایی افتاد که
در راهش مرد و مردانه جنگیده بودند .
-ای مسلم ! ای هانی ! ای حبیب ! ای زهیر !
-چرا هر چه صدا می زنم جواب نمی دهید؟
-می دانم اگر به خاک و خون نیفتاده بودید کوتاهی
نمی کردید. جوابی نیامد.
دوباره فرمود:
" آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟"
باز هم بی جواب.
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
فایل پیوست 10542
- فقط شش ماه داشت ، بغلش کرد.
برد سمت لشکر دشمن . فرمود :
" خانواده ام را که کشتید ، همه را.
حد اقل به این کودک آب دهید. "
هنوز داشت صحبت می کرد که یکی شان تیری انداخت ؛
گلوی کودک بریده شد .
دستش را گرفت زیر گلویش ، از خون پر شد.
خون ها را پاشید سمت آسمان. فرمود:
" چه قدر آسان است تحمّل این مصائب در راه خدا "
از آن خون یک قطره هم به زمین برنگشت.
همه را فرشته ها بردند آسمان برای تبرّک.
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
re-45.jpg
یه لباس کهنه و زبر آورد ، پاره پاره اش کرد.
پوشید زیر لباس هایش.
می دانست لباس هایش را غارت می کنند ، حتّی انگشتش را
قطع می کنند به خاطر انگشترش.
کسی که آن لباس کهنه را برد ، از آن به بعد ،
زمستان ها از دست هایش چرک و خون می آمد ،
تابستان ها دست هایش مثل چوب خشک می شد.
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
re-46.jpg
خودش را رساند به آب .
ترسیدند آب بخورد نیرو بگیرد.
یکی شان گفت : ریخته اند به خیمه هایت ،
آن وقت تو داری آب می خوری ؟
آب نخورده برگشت . دروغ گفته بودند . فرمود:
" حالا که تا اینجا آمدم ، دوباره خداحافظی کنم."
زن و بچّه ها جمع شدند . فرمود:" خودتان را
آماده کنید. از این به بعد خیلی سختی می بینید
ولی ، ذلّت نه ."
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
re-47.jpg
نوشته اند :" عطش بین او و آسمان حائل شده بود ."
یعنی از تشنگی آسمان را نمی دید .
خون هم از بدنش می رفت ، تشنگی اش
بیش تر می شد . اما از هیچ کس آب نخواست .
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
فایل پیوست 10548
" بدنش زخم های زیادی برداشته بود.
نمی توانست راه برود . با سر زانو حرکت می کرد.
چند قدمی می رفت و می افتاد ، دوباره بلند می شد.
تیر که خورد به گلویش ، نشست .
تیر را کشید بیرون . دست های خونی اش را کشید
به صورتش . فرمود :" می خواهم این طوری
به ملاقات پروردگارم بروم. "
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
این فایل هنوز منتشر نشده است
السّلام علیک یا ابا عبدالله
السّلام علیک یابن رسول الله
السّلام علیک ایّها الشّهید
یاوجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
❤ |
فایل پیوست 10549
انسان را یا به سر می شناسند یا به لباس.
شاید به خاطر همین بود که زینب بدن
برادرش را نشناخت .
حسین نه سر به تن داشت ، نه لباس .
الا لعنة الله علی القوم الظّالمین
برای سلامتی تهیّه کنندگان این مجموعه صلواتی عنایت بفرمایید
التماس دعا
سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست
شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود
مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش
روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود
*خادمه رقیه خاتون(س)* (10-10-2016)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)