صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 65

موضوع: ویژه نامه تاسوعای حسینی * یا علمدار کربلا *

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    کاش مادر مرا نزاده بود. کاش پیش از این مرده بودم
    و یادم درخاطر ها نمانده بود.

    من همانم که به معاویه فخر فروختم
    که مؤمن هستم و او منافقی بیش نیست.

    همان هستم که با شمشیر زبانم زخم بر جگر او زدم
    و از او جایزه ای فراوان گرفتم و با سربلندی
    به خدمت امیرمؤمنان رسیدم.

    اما کدام مؤمن؟
    مؤمن آنهایی بودند که راه را تا آخر رفتند.

    من در راه مانده ام. در مانده ام.
    زمینگیر لقمه ای نانم.
    باید هم این قدر خوار می شدم.

    باید فرقی باشد بین من و آن پاک باختگان.
    آنها که بهانه زن و فرزند نیاوردند،
    آنها که از نیمه راه باز نگشتند،
    آنها که به عهدشان پایبند بودند.

    کاش فرزندانم از گرسنگی می مردند.
    چه نیازشان بود به آذوقه ای که من به همراه داشتم.

    کاش حسین ما را از دست حر آزاد نمی کرد
    که اینان یاران من اند و مانند کسانی هستند
    که از مدینه با من همراه اند.

    آن وقت یا حر یا ابن زیاد مرا گردن می زدند
    و من به این ذلت گرفتار نمی شدم.

    خوشا به سعادتت نافع بن هلال!
    تو و دوستانت مرا راه بلد خود کردید
    ومن شما را از کوفه و از بیراهه ها
    به عذیبُ الهجانات رساندم؛

    همین جا که کاش زمینش مرا ببلعد
    و از آسمانش آتش بر سرم آوار شود.

    بیش از این نشد عجله کنم.
    بار شتر را بر زمین گذاشتم
    و بار سفر آخرت بستم و راه افتادم.

    روزها و پاسی از شب ها اسب تاختم
    تا برسم به او و مانند جنگ هایی
    که در رکاب پدرش علی بودم، برایش شمشیر بزنم.

    اما دریغ! گمان می کردم
    باخود که سفرم رفتن تا شهادت است؛
    نه سفر حقارت و روسیاهی،
    که ما طایفه «طی» پیمان شکن نیستیم.

    حجر بن عدی که او را در کوفه شهید کردند،
    برادر من است.

    ما خاندان حاتم طایی خود را به دنیا نمی فروشیم،
    ولی من خود را به آذوقه ای اندک فروختم.

    گفتم بار را بر در خانه می گذارم،
    بر اسب می نشینم و بازمی گردم.
    چه می دانستم بخت و اقبال یارم نیست.
    چه می دانستم شیطان بر بار آذوقه ام سوار است
    و مرا به سمت خواری و روسیاهی می راند.

    عذیبُ الهجانات؛ تو همان مکانی هستی
    که من با او برای چند روز وداع کردم.

    کاش امروز همان روز بود که حسین، من و همراهانم
    را از چنگ حر رهانید و مقدم مان را گرامی داشت.

    از حال و روز مردم کوفه پرسید و من به او گفتم امیر،
    اشراف را با رشوه های فراوان فریب داده
    و دل مردم عادی با توست و شمشیر ها شان فردا
    بر ضد تو از غلاف بیرون خواهد آمد.

    دریغ! آن روز خودم را یار می دانستم
    و اکنون از اغیارم و از او دور افتاده ام.

    کاش اکنون آن ساعتی بود که نافع بن هلال برای فرزند
    رسول خدا صلی الله علیه و آله از سرگذشت قیس می گفت

    که چگونه بر منبر رفت و چگونه امیر کوفه
    و شام را لعن کرد و مردم را به یاری حسین علیه السلام خواند.

    فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی شنید
    او را هم شهید کرده اند، نتوانست خودداری کند و از درد گریست.

    دریغ از آن روز که می خواستم
    او را از رفتن به کوفه بازدارم
    و به سمت ایل و تبار خود ببرمش که نپذیرفت.

    به او گفتم: اهل قبیله ما بسیارند
    و جنگاورانی بنام در میان شان هست.

    تا آنها زنده اند، نمی گذارند دست
    ابن زیاد و سپاهش به تو برسد.

    منطقه کوهستانی «اجاء» را به او یادآوری کردم
    و گفتم: خدا می داند این منطقه در طول سالیان متمادی
    ما را از گزند حوادث و شرّ ملوک غَسّان و
    سلاطین حمیر و نعمان بن منذر محافظت کرده
    و کسی در آن منطقه نتوانسته ما را خوار و ضعیف کند.

    برای من و قبیله ام دعاهای خیر کرد وفرمود:
    من و حر بن یزید ریاحی با هم عهد و پیمانی داریم
    که نمی خواهم آن را زیر پا بگذارم.

    گفتم: پس آذوقه را به خانه می رسانم
    و بازمی گردم. مانع رفتنم نشد.

    حالا تا زنده ام این ننگ بر دامنم خواهد بود.
    طرّماح بن عدی باشی و دستت
    از دامان اماممت بریده باشد

    و او با یارانی بسیار اندک در چنگال سگان
    و شغالانی بسیار انبوه به شهادت رسیده باشد.

    او را بر شریعه فرات لب تشنه ذبح کرده باشند و تو محکوم باشی
    هر روز آب بنوشی. فرزندانش را به اسارت گرفته باشند و فرزندان تو سیر






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند







  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عطشان ترین و خسته ترین رودها ،فرات
    واکن گره ز بغض دل خویش، یا فرات

    زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو
    هستم به درد و داغ دلت آشنا، فرات

    ای ردّ دردهای زلال، اشک ماندگار
    بر چهره ی بلا زده ی کربلا، فرات

    از بسکه اشک ریخته شد در حکایتت
    آب از سرت گذشت دگر بینوا فرات

    دستت به دست ماه منیری رسیده بود
    دستی که شد ز قامت آن مه جدا، فرات

    دیدی فرود ضربت شمشیر کینه را
    بر دست غیرت خلف مرتضی ،فرات

    روحت به مشک بود و به دریا رسیده بود
    سد شد مسیر و ریختی آخر کجا، فرات

    دیدی شکسته کشتی آل نبی و بعد
    گشتی محیط محنت و بحر بلا فرات؟

    دیدم من آنچه را که ندیدی ز داغ دوست
    داغی که زد شرر به دل خیمه ها، فرات

    آن صید دست و پا زده در خون حسین بود
    من شاهد تلاطم خون خدا فرات

    تابیدم و ز تاب من آن دشت تف گرفت
    از تشنگان دشت نکردم حیا، فرات

    خورشید خون گریست و مکثی غریب کرد
    پهنای سرخی اش ز افق بود تا فرات

    دلمویه های غربت او ناتمام ماند
    خورشید رفت و دهشت شب بود با فرات...





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    پنداري دروغ نيست که بگوييم او مادري دلاور و پاک‌سرشت
    به پاکي فرشته‌ها داشت. لافي گزاف نيست که بگوييم پدرش علي نام داشت
    و بردن اين نام کافي است تا بدانيم از نسل کيست؟

    جنت و رضوان و حور و کوثر، همگي آيت و
    نشانه‌اي از خوي وي است.

    او آبشاري است که از کوهي استوار چون على، در طبيعتي
    چون ام‌البنين جاري شد و در سرشاري از عطش سوخت.

    قهرمان نهر علقمه که شمس و قمر از نور جمالش خجل مي‌شوند،
    افسانه و اساطير نبود؛ مردي بود که مثل يک عَلَم هيچ وقت بر زمين نماند.

    لقب «اَسَدُ الله الْغالِبْ» را چون علي بر او نهادند تا دوباره
    حمله‌هاي حيدري در ميدان‌ها تکرار شوند و هنوز بعد از اين هم
    ه سال، زير نور مهتاب، چهره‌اش در زلالي آب مي‌لرزد؛

    گويي تنها بعد از خدا از آب مي‌ترسد.
    مردي که افسانه نيست.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    در سوگ تو، فراتی از گریه بر دیده ام جاری است؛
    بیا و تصویر بلند ماه رخسار خویش را بر فراتِ جانم بینداز
    که دستانم از دامانت بریده است.

    تو، حکایت دستان بریده را می دانی.

    گناهانم، آب چشمه حیات را به روی جانم بسته اند
    و تو تشنگی را می فهمی؛ جز تو چه کسی را امان نامه می دهند
    تا روز محشر، شفیع تشنگی حال زارمان باشد؟!


    به منزلتت سوگند، درهای روشنی را به روی تیرگی مان بگشای
    تا چون تو، در صراط مستقیم حسین علیه السلام قدم بگذاریم
    و مشک تیرخورده




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-09-2017 در ساعت 12:44
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
    مثل تیری که رها می شود از دست کمان

    خسته ازماندن و آماده رفتن شده بود
    بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

    مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
    مست می امد و رخساره بر افروخته بود

    روح او از همه دل کنده به او دل بسته
    برتنش دست یدالله همایل بسته

    یا علی گفت که برپا بکند محشررا
    امده باز هم از جا بکند خیبر را

    بی خود از خود به خدا با دل و جان می آمد
    زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

    آمد آمد که به تماشا بکشد دیدن را
    معنی جمله در پوست نگنجیدن را

    بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
    زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

    بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
    رفت از میسر ازمیمنه بیرون آمد

    ان طر ف محو تماشای علی حضرت ماه
    گفت لاحول و لا قوه الا بالله

    مست از کام پدر زاده لیلا مجنون
    به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

    مست از کام پدر زاده لیلا سر مست
    پیرهن چاک و غزال خوان و صراحی در دست

    آه در مثنوی ام آئینه حیرت زده است
    بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

    رفتی که از خویش که از خویش به وحدت برسی
    پسرم چند قدم مانده به بعثت برسی

    نفس نیزه و شمشیر وسپر بند آمد
    به تماشای نبرد تو خداوند آمد

    به همان حکم که قران خدا جان من است
    آیه در آیه رجزهای تو قران من است

    ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
    دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

    آه آئینه در آئینه عجب تصویری
    داری از دست خودت جام بلا می گیری

    زخم ها باتو چه کردند جوان ترشده ای
    بخدا بیشتر از پیش پیامبر شده ای

    پدرت امده در سینه تلاطم دارد
    از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

    غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا
    آه لب باز کن و انگور بخواه از بابا

    گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
    با فغان پسرم وا پسرم می آید

    ان طرف گریه ان چلچه را می شنوی
    این طرف قهقه حرمله را می شنوی

    بازهم عطر گل یاس به گیسو داری
    ولی این بار چرا دست به پهلو داری

    کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
    یاس در یاس مگر مادر من برکشته است

    مثل ایینه در خاک مکدرر شدی
    چشم من خار شده یا تو مکرر شده ای

    من تو را در همه کرببلا می ببینم
    هرکجا می نگرم جسم تو را می بینیم

    ارب اربا شده چون برگ خزان می ریزی
    کاش می شد که تو با معجزه ای بر خیزی

    مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
    باید انگار تو را بین عبا بگذارم

    باید انگار تو را بین عبایم ببرم
    تا که شش گوشه شود باتو ضریحم پسرم






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض








    تاسوعا یعنی عباسِ علی. عشقِ عباس به مولایش فقط
    حسی برادرانه نبود عشقی خدایی بود.

    تاسوعا! چه دیر می گذری!
    یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
    پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را
    ببینند و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.


    عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
    که نام تاسوعا با نام او عجین است.

    امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
    و امشب حسین به یارانش می فرماید تا دیر نشده جان خود را
    برداشته و به سلامت از این دشت بیرون روید.


    اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،لحظه شماری می کنند
    و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
    که به چنین اصحابی می بالد.

    یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
    و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند

    و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
    چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
    برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.

    تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!

    شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
    و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.

    سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
    و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود


    و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
    و می داند که باید صبور باشد،
    چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
    و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.

    آری! تاسوعا یعنی عشق
    و عشق یعنی عباس علی.





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    آفتاب کلام حضرت بقیّةاللّه(ع)


    السلام على ابى ‏الفضل العباس بن امیرالمؤمنین،
    المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده
    من امسه الفادى له الواقى الساعى الیه بمائه المقطوعة یده،
    لعن‏ اللّه قاتله یزیدبن رقاد الجهنى و حکیم بن الطفیل الطائى.


    حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف در زیارت ناحیه،
    خطاب به عموى شهید خود حضرت ابوالفضل(ع) مى ‏فرماید:


    سلام بر ابوالفضل عباس، پورِ امیرمؤمنان(ع) کسى که:
    جان خود را نثار برادرش کرد،
    دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد،
    فداى برادرش شد،
    نگهبان بود و سعى بسیار کرد تا آب را به لب تشنگان برساند،
    دو دستش در جهاد فى سبیل‏ اللّه قطع شد،
    خداوند قاتلان او یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائى را لعنت کند.


    بطل‏ العلقمى، ج ۲، ص ۳۱۱؛ مولد عباس‏بن على(ع)،
    ص ۹۸؛ العباس‏بن على، ص ۴۱ – ۴۲



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تاسوعا یعنی عباسِ علی.
    عشقِ عباس به مولایش فقط حسی برادرانه نبود
    عشقی خدایی بود.

    تاسوعا! چه دیر می گذری!
    یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
    پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را ببینند
    و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.


    عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
    که نام تاسوعا با نام او عجین است.

    امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
    و امشب حسین به یارانش می فرماید
    تا دیر نشده جان خود را برداشته
    و به سلامت از این دشت بیرون روید.

    اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،
    لحظه شماری می کنند
    و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
    که به چنین اصحابی می بالد.

    یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
    و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند

    و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
    چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
    برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.

    تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!
    شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
    و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.


    سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
    و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود

    و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
    و می داند که باید صبور باشد،
    چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
    و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.


    آری! تاسوعا یعنی عشق
    و عشق یعنی عباس علی.


    الهام موگویی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    خبر پیچید که سقا به هم پیچید
    کنار خیمه ها آقا به هم پیچید

    قمر افتاد و پشتش آفتاب افتاد
    همین جا بود عاشورا به هم پیچید

    سرش از سر بلندي بود،بالا بود
    عمود آن قدرها زد تا به هم پیچید

    نه،این مال زمین افتادن او نیست
    دو چشمانش همان بالا به هم پیچید

    نمی شد با عبا حتی تکانش داد
    زبسکه آن قد و بالا به هم پیچید

    تمام اتفاقاتی که انجامید
    همه یکجا شد و یکجا به هم پیچید

    چو آن ثقل عظیم افتاد روي خاك
    تمام خاك آن صحرا به هم پیچید

    هزاران چشم خیره-خیره تر می شد
    بساط دختر زهرا به هم پیچید

    زخیمه دختري فریاد زد:بابا......
    بیا که معجر زنها به هم پیچید!



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    تمام دنیا دست‌هایت را می‌شناسند.
    تو را همه با دست‌هایت می‌شناسند.

    دست‌هایی که دستان خداست
    و از آستین رشادت و شهادت و مهر تو بیرون آمده.


    همان دست‌هایی که دستان پر سخاوت دریاست
    و تمام آب‌های دنیا را شرمنده خویش کرده است.

    دست‌های تو را نمی‌شود نادیده گرفت؛
    چون دستان خدا فراتر از همه دست‌هاست.


    هر که با دست‌‌های تو بیعت کند،
    دستان خدا را در آغوش گرفته... .

    دست‌هایت، آیینه دستان پر پینه مردی ا‌ست
    که تمام هستی در دست ولایت اوست.


    مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می‌گرفت
    و بر در خانه‌های‌ شان می‌برد و سفره‌ها‌ی‌شان را نمک‌ گیر خویش می‌کرد.

    تو فرزند دست‌های حیدرى. مردی که ذوالفقار را در دست داشت،
    ولی هرگز دانه جوی را به ستم از دهان موری باز نگرفت.


    پس از دستان او که نان‌آور خاک بود،
    دست‌های تو آب‌آور زمین شدند. دستان تو ساقی روزگارند.

    دست‌هایت، برکت عشق را در سفره‌های عاشقان می‌نهند.
    اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می‌طلبیم،
    آب مراد... . از تو عافیت می‌خواهیم.

    از دست‌های توانگرت، سعادت می‌خواهیم ای مرد!
    کاش دست‌های تو تمام ابرهای سیاه ستم را از آسمان دنیا فراری دهند.

    کاش دست‌هایت به یاری انسان برخیزد
    و او را وارث صلح و آشتی کند.


    سودابه مهیجى




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi