صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 77

موضوع: اشک روان بر امیر کاروان{ گلچینی ازکتاب بیاد ماندنی الخصائص الحسینیه }

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    khmgin اشک روان بر امیر کاروان{ گلچینی ازکتاب بیاد ماندنی الخصائص الحسینیه }




    اشک روان بر امیر کاروان


    گلچینی از کتاب بیاد ماندنی الخصائص الحسینیه




    مقدّمه مؤ لّف
    (الحمدللّه والسلام على عباده الّذين اصطفى ، ولا سيّما محمّد المصطفى واهل بيته اعلام الهدى ، صلواته عليهم مادامت السّماوات العُلى .)
    سرآغاز
    اين بنده ناچيز جعفر شوشترى ، فرزند حسين است كه اينگونه زمزمه مى كند:
    هنگامى كه موهاى سر و صورت با فرا رسيدن پيرى ، سپيد و شعله ور شد و كران تا كران وجودم از رنج و فرسودگى لبريز گرديد؛ نيك نگريستم كه شتابان به مرز شصت سالگى رسيده ام ؛ امّا نه از دوران گرانبهاى حيات ، محصولى درويده و نه در برابر عمر بر باد رفته ، درجات والايى فراهم ساخته ، دريافتم كه باقيمانده زندگى نيز بر شيوه گذشته اش خواهد گذشت .
    بر اين اساس نفس جنايتكار بازيگر و همدستانش را در مورد اين كارِخطير، مخاطب ساخته ، چنين گفتم :
    (واى بر تو اى نفس سركش ! بهاران پر طراوت دوران جوانى سپرى گشت ، پس ، بپاخيز و فصل خزان پيرى را چون جوانى بر باد رفته ، ازدست مده ، بهره ورى و برداشت چندبرابر از مزرعه پربار و حاصلخيز زندگى از دستت رفته ، پس بيا و غروب زندگى را درياب تا شايد غروبى شايسته باشد.
    تو اى نفس سركش ! تو كه در تلف نمودن زندگى و سرمايه ها و استعدادهاى خويشتن ، همواره گزافه كارى و ولخرجى كردى ؛ اينك ، اندك باقى مانده از دانه هاى حيات و بذرهاى زندگى افتخار آفرين را با خيره سرى ضايع مساز.
    تو در گذشته عمر، در تجارتخانه دنيا، سرمايه نقد خويشتن را تباه ساختى ؛ پس ، اينك اندك جنس كساد و بى مشترى و بى فايده اى را كه باقى مانده است با خيره سرى نابود مساز!)
    هشدارها
    آنگاه نفس سركش را، دگر باره ندا دادم كه :
    اى نفس ! هان اى سفركننده بى زاد و توشه !
    اى كوچ كننده بدون مركب !
    اى زراعت كننده به هنگام درويدن !
    اى پرنده اى كه به تير مرگ ، شكار خواهد شد!
    اى دستفروش متاع بُنجل و وامانده !
    اى ستمكار به خود و بندگان خدا ... !
    هان اى نفس ! آيا پيام انسان ساز خدا را شنيده اى كه فرمود:
    اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ
    براستى كه پروردگارت در كمينگاه (ستمكاران ) است .
    هشدار پذيرى
    آنگاه رفته رفته نوعى حالت هشدار پذيرى ، اين نفسِ سركش را از خواب سنگين و مرگبار غفلت ، بيدار كرد و در آستانه گردنه سخت و صعب العبورى قرار داد، در حالى كه پا برهنه و بدون مَركب و سخت فرسوده و وامانده بود و نيز هشدارهاى پياپى ، نفس را وحشت زده و دچار بيم و هراس ساخت و به منزلگاههاى هراس انگيزى كه نزديكترين آنها منزلگاه مرگ بود، نزديك شد در حالى كه دستها (از زاد و توشه ) تهى و راه ، بسى پرخطربود.
    بانگ تكاندهنده
    آنگاه با بانگ تكاندهنده (بشتاب )! (بشتاب )! و فرياد رعدآساى (سريعتر)! (سريعتر)! نفس خمود و غفلت زده را برانگيختم كه :
    هان اى نفس ! تا چه زمانى خويشتن را به كورى و كرى زدن ؟


    انّ قدّامك يوماً لو به


    هدّدت شمس الضّحى عادت ظلاما


    فانتبه من رقدة اللّهو وقم



    وانف عن عين تماديك المناما


    براستى كه پيشاروى تو، روزى سهمگين خواهد بود كه اگر خورشيد فروزان بدان تهديد گردد، تيره و تار، خواهد شد.
    پس ، از خواب سنگين غفلت ، به هوشيارى و بيدارى گراى و بپاخيز واز ديدگانت آرزوهاى دور و دراز را دور ساز!
    آن گاه در پرتو گفتار جاودانه پيشواى تقواپيشگان ، بر سرش فرياد زدم كه فرمود:


    (اى پير كهنسال كه پيرى و سالخوردگى در كران تا كران وجودت رخنه كرده است ، چگونه خواهى بود آن گاه كه طوقها محكم بر گردنها بپيچند و غل و زنجيرها به دست و گردنها افكنده شوند، تا جايى كه گوشت و پوست بازوان را بسايند و بخورند.)(28)

    پس نفس غفلت زده را به مرگش خبر دادم و بر او گريستم و به هر زبان ممكن بر او نوحه سرايى كردم و باران سرزنش را بر او باراندم ؛ پس تنهاى تنها آنچه بايد گفته مى شد، گفته شد.
    گاهى بر عمر از دست رفته نوحه سرايى و سرزنش كردم و گاه بر دوران طى شده جوانى و زمانى بر روزگار پيرى و با گريه بر او اين شعر را زمزمه كردم :

    در معاصى شد همه عمرت تباه


    قامتت خم گشت از بار گناه


    موى تو در رو سياهى شد سپيد


    يعنى از ره ، قاصد مرگت رسيد



    خير خواهانه از او خواستم كه بر خود ترحّم كند و گفتم : آيا به گونه اى كه بر ديگران ترحّم مى كنى به خود ترحّم نمى نمايى ؟ از او خواستم كه به خود پناه دهد و بدو گفتم : براى خود پناهى بجوى ! پناه ! براى كوچ به سوى آخرت مجهّز باش ! مجهّز! خويشتن را درياب و از فرصتها بهره گير و پيش از فرا رسيدن مرگ و كيفر دردناك قهّارمقتدر، مهلت را، غنيمت شمار.
    جرقّه هاى هوشيارى
    با اين همه ، باز هم نفس سركش را، به وسيله هر كتابى از كتابهاى آسمانى و به زبان هر پيامبر و پيشوايى مخاطب ساختم ، به هر زبان و بيانى ، حتّى به زبان كودكان و حيوانات ، بلكه به زبان تمامى موجودات و پديده هاى هستى ، او را پند و اندرز دادم ؛ پس از اين همه بود كه گويا هوشيارى ناچيز و بيدارى اندك و تصميمى نه چندان محكم و جدّى ، از افق پديدار شد و هنگامى كه در صدد پرداختن به عمل و تحقّق بخشيدن به تصميم خويش برآمدم ، حالات گوناگون خوف و رجاء و اميد و يأ س ، يكى پس از ديگرى در اقيانوس وجودم پديدار شد تا سرانجام حالت آرامش و اطمينان را به گونه اى كه خواهدآمد، بر جاى نهاد.
    در حضيض نوميدى
    پس از تصميم به عمل ، نخست به ايمان كه ملاك پذيرفته شدن كارها و معيار نجات از هول و هراس است ، نگريستم ؛ امّا سوگمندانه در عمق جانم ، نه نشانى از نشانه هاى آن را يافتم و نه اثرى از آثارش را، نه اثرى از ايمان كامل و خلل ناپذير و نه ناقص ‍ و متزلزل ، نه كمترين درجه آن را يافتم كه خيرخواهانه و شجاعانه در برابر هواها بپاخاسته و ضدّ ارزشهاى شخص را ناپسند اعلان مى كند و نه بالاترين و والاترين مراتب ايمان را كه در آستانه مرگ و كنار رفتن حجابهاى مادّيت و خودپسندى رخ مى گشايد.
    و نيز هر چه انديشيدم نه از اقسام ايمان قلبى در خود يافتم و نه ايمان عملى ، تا آنجايى كه بر نبودن ذرّه اى از ايمان كه نجات دهنده از آتش جاودانه ، پس از تحمّل كيفر دردناك دوزخ باشد، بر خود لرزيدم .
    آنگاه به جستجوى ارزشهاى اخلاقى خويش رفتم ؛ امّا با نهايت تاءسّف ، به جاى آنها، ضدّ ارزش را ديدم ، به كارهاى شايسته و فرمانبردارى از خدا و تقرّب به او انديشيدم ، امّا براى صحّت آنها شرايطى را يافتم كه يك بار هم توفيق دست يافتن بدان شرايط را به هنگام عمل ، در خويشتن بياد نداشتم .
    اينجا بود كه وحشت سراپاى وجودم را فرا گرفت و چيزى نمانده بود كه نوميدى كامل بر من چيره شود كه جرقّه ديگرى پديد آمد.
    در اوج اميد
    با دقّت بسيار به وسائل تقرّب به خداانديشيدم و ديدم كه : من فردى هستم از امّت محمد صلى الله عليه و آله و از شيعيان اميرمؤ منان عليه السلام و از شيفتگان خاندان رسالت عليهم السلام و آنان همگى شاهراه هدايتند و صراط مستقيم و استوار به سوى حق ، پناهگاه تسخير ناشدنى اند و تكيه گاه و دستگيره تزلزل ناپذير و كشتى نجاتى هستند كه هر فرد، جامعه و تمدّنى بر آن بنشيند، رهايى خواهد يافت .
    اينجا بود كه به فضل خدا در اعماق جانم ، اميد به نجات ، جوانه زد و رفته رفته به اوج اميد، نائل آمدم ؛ امّا ديرى نپاييد كه شرايط ديگرى پديد آمد.
    دلهره و اضطراب
    مرحله سوّم حالت دلهره و اضطراب بود، چرا كه ديدم وارد شدن بر زمره شايستگان يا امّت محمّد صلى الله عليه و آله در گرو اقتدا و پيروى از آن گرامى است ، امّا من در كجا به او اقتدا نموده ام ؟ و نيز ديدم شيعه اميرمؤ منان عليه السلام محسوب شدن ، در گرو پيروى از بزرگ قهرمان انسانيّت در اخلاق وعمل و زندگى و مرگ است و من در چه ميدانى از ميدانهاى زندگى ، او را همراهى كرده ام ؟
    انديشيدم كه شيفتگى به خاندان رسالت در گرو داشتن نشانه هاى محبت و ولايت آنان و تحقّق بخشيدن راه و رسم آنان است ؛ امّا من يكى از آن نشانه ها را هم آن چنانكه مى بايد در خويشتن نيافتم ، درست اينجا بود كه دلهره ، سراپاى وجودم را فرا گرفت و اميدم به يأ س گراييد و ترس و وحشت بر من چيره شد وآن گاه وضعيّت جديدى پديدآمد....



    راه نجات

    مرحله چهارم از تحوّل درونى ، حالت اميد و نگرش به وسايل نجات و راههاى رهايى بود. هنگامى كه در ميان وسايل نجات مربوط به پيشوايان نور به دقّت انديشيدم ، دريافتم كه در ميان همه آنها، آنچه از نظر ثمره ، برترين و از نظر پاداش ، بزرگترين و از نظر اوج دادن انسان ، اوج دهنده ترين و از نظر رسيدن به هدف ، آسانترين و از نظرشرايط موفّقيّت ، سهل و ساده ترين و از نظر هزينه و امكانات ، سبكترين و از نظربازدهى و يارى رسانى ، جامعترين وسايل نجات و كاميابى و پيروزى است ، همان وسايل نجاتى است كه مربوط به سيّد و سالار جوانان اهل بهشت و پدر پيشوايان نُه گانه ، حضرت امام حسين عليه السلام است .
    نگريستم كه در تقرّب به خداى بزرگ براى آن حضرت ، عظمت و ويژگيهايى خاصّ است كه بدانها، بى نظير شده و در اين منزلت بزرگ حتّى از كسانى كه مقام والاتر از او دارند، ممتاز گشته است ؛ چرا كه در شناخت فضيلت و عظمت آنان هم بايد تنوّع در موقعيّتها و نقشها را به خاطر داشت و هم وحدت و يگانگى ذاتى آنان را.
    آنان از نظر اصالت و سرشت و نورانيّت ، همگى يك واقعيّت الهى دارند، امّا ويژگيها و تنوّع نقشها و موقعيّتهاى آنان ، واقعيّت ديگرى است كه به هر كدام ويژگى مخصوص به خود را مى دهد و من با دقّت دريافتم كه در شخصيّت امام حسين عليه السلام و وسيله تقرّب ساختن او به بارگاه خداوند، خصوصيّتى است كه به خاطر آن ، مقام خاصّ خود را دارد چرا كه او بويژه :
    درى است از درهاى بهشت ،
    سفينه اى است براى نجات از غرقاب هلاكت ،
    و چراغى است پر فروغ براى راهيابى به سوى حقيقت .

    درست است كه پيامبر و امامان نور، همگى دروازه هاى بهشت اند، امّا باب حسين عليه السلام براى عبور وسيعتر است .
    همگى آنان كشتيهاى نجات ، براى بندگان خدايند، امّا كشتى نجات حسين عليه السلام حركتش بر امواج توفنده و گسترده دريا، سريعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحلهاى نجات آسانتر است .

    همگى آنان مشعلهاى هدايت اند، امّا دايره بهره ورى از نور مشعل وجود حسين عليه السلام وسيعتر است .
    همگى آنان پناهگاه تسخيرناپذيرند امّا پناهگاه حسين عليه السلام پرآوازه تر و آسانتر است .
    در اين مرحله بود كه نفس و همدستانش را در توجّه دادن به اهميّت كار، مخاطب ساختم و گفتم :
    اينك با همه وجود بايد آهنگ او نمود و براى تقرّب به خدا، به آستان او شتافت


    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 09-10-2016 در ساعت 02:42
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    عنوان اوّل نور وجود حسين عليه السلام از آغاز تا فرجام آفرينش

    نخستين پديده جهان آفرينش
    در نخستين بخش كتاب ، سخنى از نور وجود حسين عليه السلام و موقعيّت ممتاز و مقام ويژه او، از آغاز آفرينش تا دامنه قيامت و پس از روز رستاخيز است ، بدينگونه ترسيم مى گردد:
    فلاسفه و ديگر انديشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرينش ‍ نخستين موجود و پيدايش اوّلين پديده در جهان هستى ، ديدگاه واحدى ندارند.
    برخى بر اين نظرند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، عقل اوّل بود؛ آنگاه مراحل ده گانه عقول عشره (48) را بدان پيوند مى دهند.)
    و برخى بر اين ديدگاهند كه : (نخستين موجود، ... آب حيات و زندگى بود.) و برخى ديگر: (آغاز آفرينش را، از پيدايش ‍ كلام و خلقِ سخنى كه به اراده و خواست آفريدگار هستى ، علّت پيدايش ديگر موجودات طىّ مراحل چندگانه اى گرديد، بحث به ميان آورده اند.) و ....
    روايات اسلامى نيز در اين مورد مختلف است ، امّا آنچه از انبوه روايات صحيح ، دريافت مى شود اين است كه :
    (نخستين پديده دستگاه آفرينش نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله است .)(49)
    روشن است كه عقل سالم و انديشه صحيح نيز بر اين ديدگاه منطقى رهنمون است ، چرا كه برترى و عظمت و محبوبيّت ، در دستگاه آفريدگار پديده ها، خود مى تواند دليل قانع كننده اى بر تقدّم در خلقت محسوب گردد و مى توان گفت آنكه شريفتر و محبوبتر و ارزشمندتر از ديگر پديده هاى هستى است ، به طور يقين نخستين آنها نيز مى تواند باشد.
    البتّه برخى روايات صراحت دارند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، انوار وجود پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است كه به طور همزمان پديد آمده اند.)(50) امّا ما هردسته از روايات را ملاك قرار دهيم ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى بوده ، چرا كه هر دو دسته از روايات در اينكه نور وجود پيامبر نخستين پديده دستگاه خلقت است باهم هماهنگ هستند و پيامبر گرامى هم فرمود:

    حسينٌ منّى و انا من حسين
    حسين عليه السلام از من است و من از حسين عليه السلام .
    و در روايت ديگرى فرمود:
    انا من حسين و حسين منّى
    من از حسين هستم و حسين از من .

    با اين بيان ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى است و تمامى موجودات تابع اويند. از اين رو جاى شگفتى نخواهد بود كه همه پديده هاى آفرينش از او تأ ثير پذيرند و همانگونه كه در روايات آمده است هر كدام به تناسب هستى و موقعيّت و جايگاه ويژه خود بر شهادت و مصيبت جانگداز او بگريند. و همه آنها از پيامبران و فرشتگان گرفته تا جنّ و انس ، افلاك و شيطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و چوب ، گياه و درخت ، درّنده و حيوان ، خورشيدها و ماهها، زمينها و ساكنان آنها و ساير پديده ها، آن هم نه تنها در جهان محدود ما، بلكه در همه جهانها وكرات و عالمهاى شناخته شده و ناشناخته ، براى او سوگوار باشند.

    همانگونه كه در روايات آمده است كه :
    (خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفريد كه شما آدميان و جهانى كه در آن زندگى مى كنيد، آخرين عالم و آخرين نسل انسانها هستيد.)(51)
    نكته ديگر اينكه گريه موجودات بر او، نه مبالغه است و نه خيال و پندار، نه كنايه است و نه سمبليك و به زبان حال ؛ بلكه هر موجودى به تناسب هستى خويش ، به راستى براو مى گريد؛ همانگونه كه به راستى خدا را ستايش مى كند. و اين گريه هم نه تنها برشهادت آن حضرت و بر فداكارى او و ستم و بيدادى است كه بر آن پيشواى بزرگ حق و عدالت رفت ، بلكه بنا به روايات متعدّد همه موجودات به خاطر نوعى شناخت و در پرتو نوعى شعور و دريافت مقام او، كه براى ما ناشناخته است ، پيش از شهادت او نيز بر آن حضرت گريه كردند. همانگونه كه در زيارت ماه شعبان كه از امام عصر عليه السلام رسيده است اين نكته به صراحت آمده است كه :

    ... بكته السّماء ومن فيها والارض


    كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاى جاى زمين و آنچه بر روى آن است همه و همه بر او گريستند.
    آرى ! از آن لحظاتى كه جلوه هاى خضوع و خشوع و فروتنى و همدردى آفريده شد، تمامى موجودات بر او خضوع كردند. همانگونه كه يكى از انديشمندان مى گويد:

    كلّ انكسار وخضوع له هر احساس همدردى و خضوعى براى اوست و هر صدايى ، صداى نوحه سرايى در شهادت اوست .
    تا آنجايى كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايى كه در كشتن وريختن خون پاك او به كار گرفته شدند نيز، بر او گريستند. همانگونه كه اين مطلب در قصيده همان انديشمند بزرگ آمده است ، كه مى سرايد:

    السيف يفرى نحره باكيا ويبكى

    والرمح شائل للراءس يبكى

    شمشيرگلوى آن حضرت را مى بريد و گريان بود و نيزه برپا ايستاده و سرفرود آورده شيون مى كرد و تير بر پيكرش ‍ مى نشست و مى گريست و نيزه سر مقدّس او را برافراشته و ناله مى كرد.

    همينطور همه انسانها، حتّى همان شقاوت پيشگان اموى كه براى ريختن خون پاك او همدست و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خويش ، ناخودآگاه احساس ‍ همدردى مى كردند و بر حقّانيّت و مظلوميّت او مى گريستند و با سوءاستفاده از اراده و اختيارى كه خداوند براى گزينش راه زندگى به انسان عنايت فرموده است ، به رويش شمشير مى كشيدند و با سوءاستفاده از همين اختيار، خود را براى هميشه ، هيزم جهنّم مى ساختند.
    وضعيّت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطرى بر او، بسان وضعيّت كافران است كه با وجود شناخت فطرى خداوند و ايمان عميق قلبى به آفريدگار و گرداننده هستى و با وجود دريافت صحّت و درستى سند صداقت پيامبرانش ، همانگونه كه قرآن ترسيم مى كند به ظاهر و به زبان ، راه لجاجت و كوردلى و حق ستيزى و انكار را در پيش مى گرفتند.

    وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً

    جنايت پيشگان اموى نيز بسان كافران به هنگام مراجعه به فطرت و نجات موقّت از بندتعصّب و لجاجت و حق ستيزى ، بر او مى گريستند و بر جنايت خود و همدستانشان لعن و نفرين نثار مى كردند. امّا به هنگام غفلت از نداى فطرت و وجدان و شعله ورشدن آتش هستى سوز كينه وعداوت و لجاجت و كوردلى ، به جنايت بيرحمانه و ضدّانسانى خويش شدّت مى بخشيدند.

    و شگفت اينجاست كه ، در اين مرحله نيز بر شهادت افتخار آفرين او و يارانش و براسارت خاندانش بى اختيار مى گريستند، همانگونه كه عمرسعد فرمانده كلّ سپاه اموى به هنگام صدور فرمان قتل حسين عليه السلام اشك مى ريخت (52) و نيز شقاوت پيشه اى كه گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گريه مى كرد.(53) و خود يزيد، عنصر خودكامه اموى نيز هنگامى كه خاندان پيامبر را در حال اسارت و سر بريده او را بر نيزه نگريست بى اختيار اشك مى ريخت و فريبكارانه مى گفت :

    (خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اى را به وجود آورد.)(54)



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    نور وجود حسين عليه السلام از عالم ذر تا رحم

    پيش از آفرينش موجودات ، كه نه زمانى بود و نه مكانى و نه پديده اى از پديده هاى خلقت ، آفريدگار تواناى هستى برترين و نخستين پديده جهان هستى را كه نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله بود، پديد آورد و از آن نور مقدس ، نور وجود على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را آفريد و همانگونه كه از روايات دريافت مى گردد، براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّد و جهانهاى مختلفى قرار داد:
    1 برخى از روايات نشانگر آن است كه خداوند نور وجود پيامبر وامامان عليهم السلام را پيش از عرش آفريد.(55)
    2 و برخى ديگر نشانگر آن است كه نور وجود آنان را، پيش از عرش و آدم را پس از عرش ، پديد آورد.(56)
    3 برخى ديگر نشانگر آن است كه نخست نور وجود پيامبر و آنگاه انوارى را به صورتهاى گوناگون در بهشت پديد آورد، تا طىّ مراحلى سرانجام آنها را از طريق آدم و حوّا به پدر و مادر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله عبداللّه و آمنه انتقال داد. آنگاه براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّدى قرار داد؛ از آن جمله پيشانى عرش ، فرازعرش ، زير عرش ، اطراف عرش و براى هر جايگاهى ، مدّت و سرآمد مشخّصى مقرّرداشت كه طبق روايات ، تقدّم خلقت آنان بر عرش 420 هزار سال و مدّت توقّف آنان در اطراف عرش پانزده هزار سال و زمان توقّفشان زيرعرش دوازده هزار سال ، پيش از خلقت آدم بوده است .(57)

    اينك مجال بحث گسترده در اين مورد نيست و تنها هدف بحث ترسيم برخى ويژگيهاى نور مقدّس حسين عليه السلام و امتياز او بر ديگر انوار مقدّس در عوالم و حالات گوناگون است در عوالمى نظير: عالم ذر، اشباح ، سايه ها و به هنگام تجسّم يافتن بر درختى در بهشت و به هنگامى كه در بهشت در يكى از اين مراحل هستى به صورت گوشواره اى در گوش دخت والاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
    حقيقت اين است كه منشأ اين انوار پر شكوه ، در اين مراحل و در حيات گوناگون هستى ، نور وجود پيامبر است و امتياز پيامبر از آن است كه نور وجودش از نور وجود حسين است ، چرا كه خود فرمود:حسين منّى و انا من حسين

    و به هنگامه جدايى اين دو نور مقدّس ، نور حسين داراى ويژگيهاى مخصوص به خويش است .
    از جمله آن ويژگيها اين است كه : نظاره بر آن ، موج غم و اندوه را پديدمى آورد همانگونه كه براى پيامبران خدا، از آن جمله آدم ، ابراهيم و نوح اتّفاق افتاد كه با ديدن نور وجود او، در مرحله اى از مراحل حيات و عالمى از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روى آورد و بر او گريستند.(58)
    و نيز شنيدن و بر زبان آوردن نام مقدّس او نيز حزن انگيز است و همينگونه است هر آنچه به نور وجود آن حضرت پيوند بخورد؛ همانطورى كه در روايت كشتى نوح و ميخهاى پنجگانه اى كه جبرئيل براى او آورد تا در اطراف كشتى بكوبد، اين مطلب آمده است كه حضرت نوح هر كدام از ميخها را به نام يكى از انوار پنجگانه برداشت ، امّا هنگامى كه ميخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشيدن گرفت و از آن رطوبتى خونرنگ احساس كرد و هنگامى كه دليل آن را پرسيد، پاسخ اين بود كه : (اين ميخ منسوب به نام مقدّس حسين عليه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نيز، نشانگر شهادت ويژه او در راه حق و عدالت است .)(59)

    از ويژگيهاى ديگر نور وجودش آن است كه اين نور در مراحل گوناگون انتقال از طريق اجداد پيامبر، به صورت درخشندگى و نورانيّت ويژه اى در پيشانى آنان تجلّى داشت و به تدريج از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شد(60) و چون آنان تنها حامل و ظرف و وسيله انتقال اين نور بودند و خود از جنس آن نبودند با انتقال نور به نسل ديگر، اثرش نيز از چهره و پيشانيشان ناپديد مى گشت .

    امّا در وجود دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله بدان دليل كه خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزى آنگونه نداشت ، امّا اثرى خاصّ در چهره فاطمه عليها السلام نهاد كه پيامبر مى فرمود:(دخترم ! من در پيشانى تو، درخشندگى و نورافشانى خاصّى مى نگرم و اين نشانگر آن است كه به زودى حجّت خدا بر بندگانش را به دنيا خواهى آورد.)(61)

    و خود بانوى نمونه اسلام مى فرمود:(هنگامى كه حامل نور وجود حسين عليه السلام بودم در شبهاى تار، نياز به چراغ نداشتم چرا كه به هر طرف روى مى آوردم ، نور باران مى گشت .)(62)

    از خصوصيت ديگر نور وجود آن حضرت ، يكى هم اين بود كه نه تنها در تاريكى درخشندگى و جلوه گرى داشت ، بلكه به گونه اى بود كه در زير نور شديد نيز ظاهرمى گشت .

    و نيز داراى اين ويژگى بود كه هيچ مانع و حجاب و پرده اى از تلا لؤ ونورافشانى او مانع نمى شد؛ همانگونه كه در مورد پيكر به خون آغشته اش گفتند كه :(تاكنون هيچ شهيد به خاك و خون آغشته اى به نورانيّت چهره او نديده ايم .)(63)

    نور چهره فروزانش همانند ستون نورى بر آسمان تلا لؤ داشت و خاك و خونى كه بر چهره مقدّسش نشسته بود، نمى توانست مانع درخشش خورشيد جهان افروزى شود كه بر خاك تيره ، افتاده بود.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    پس از ولادت

    نخستين جايگاه نور وجود حسين عليه السلام پس از ولادت ، دو دست و آغوش پرمهر پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بود.
    آن حضرت در كنار درب اطاق فاطمه عليها السلام ايستاده و طلوع نور وجود حسين عليه السلام در افق جهان را انتظار مى كشيد. هنگامى كه جهان را به نور وجودش نورباران ساخت و براى آفريدگارش سجده كرد؛ پيامبر ندا داد كه : (هان اى اسماء! فرزند ملكوتيم را بياور ... .)
    او گفت : (هنوز نظيف و آماده ديدارش نساخته ام .)

    پيامبر با تعجّب فرمود: (شما او را نظيف مى كنيد؟ خداوند او را نظيف و پاك و پاكيزه ساخته است .)(64)
    اسماء نگريست و واقعيّت را دريافت و آن كودك ملكوتى را در پارچه اى پشمين به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد.

    پيامبر حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و متفكّرانه بر او نگريست وگريستن آغاز كرد و در حالى كه آن كودك را مخاطب ساخته بود، فرمود:
    (... حسين جان ! به راستى كه بر من گران است ... گران .)(65)

    پس از روى دست و آغوش پيامبر، گاهى شانه فرشته وحى جايگاه او بود و گاهى شانه و دوش و سينه پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله گاهى او را بر روى دستان مقدّسش مى گرفت تا در برابر ديدگان نظاره گر، بوسه بارانش كند و گاهى بالا مى برد تا همه بنگرند و موقعيّت او را دريابند.

    زمانى پيامبر صلى الله عليه و آله در سجده بود و كودك گرانقدرش بر پشت او مى نشست و او صبر مى كرد تا خود فرود آيد و زمانى بر روى دست پدرش على عليه السلام بود و پيامبر مى ايستاد و او را مى بوسيد. و آخرين جايگاه او نيز روى سينه پرمهر نياى بزرگش بود كه در واپسين لحظات عمر افتخار آفرين خود، او را به سينه مى چسباند و مى بوييد و بوسه باران مى ساخت و يزيد را لعن و نفرين مى كرد كه :
    مالى وليزيد لابارك اللّه فى يزيد




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    در سرزمين شهادت

    حسين عليه السلام در شهادت و شهادتگاه خويش ويژگيهايى دارد. برخى پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام به دست ستمكاران با شمشير به شهادت رسيدند و برخى به وسيله سمّ غدر و خيانت ؛ امّا يا در خانه و يا در شهر و يا در مسكن و محراب خويش به سوى دوست پر كشيدند و يا در درون طشت و براى هيچ كدام از آنان شهادتى ، بسان شهادت افتخارآفرين و جگرسوز حسين عليه السلام اتّفاق نيفتاد و به راستى كه اين مصيبت ، چقدر گران بود!

    امّا حسين عليه السلام شهادت و شهادتگاهش مخصوص به خودش بود. شهادتگاهى بر روى خاك گرم و شنهاى تفتيده و شهادتى بى نظير و دلخراش . پس از شهادت ، پيكرمطهّرش به آسمانها برده شد و آنگاه به سرزمين كربلا باز گردانيده شد و بر روى زمين ماند و سر نورانى اش گاهى بر روى دستها و گاه بر فراز نيزه ها و گاه بر شاخه درخت و زمانى بر سر در خانه دژخيم اموى و دروازه شام و زمانى بر طبقى در بارگاه ستم اموى در كوفه و يا دمشق نهاده شد. از شهرها و روستاها سير داده شد، از كربلا به سوى شام و بنا به روايتى از شام به مصر و از آنجا هم به مدينه و آنگاه به كربلا ... يا از شام به سوى آسمانها.

    بر فراز عرش

    در روايت است كه درعالم برزخ آن حضرت در سمت راست عرش الهى است ؛ از آنجا بر شهادتگاه خويش مى نگرد و بر آنچه در آنجا رخ مى دهد نظاره مى كند و اردوگاه خويش ، انبوه زائران ، شيفتگان و عاشقانش را، تماشا مى كند. آنان را با اسم و رسم و نام و عنوان و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلتشان در بارگاه خدا، مى شناسد و بر محافل و مجالس سوگ خويش و شركت كنندگان و عزادارانش نظر مى افكند و خود، توسط پدرش ، براى آنان طلب بخشايش و آمرزش مى كند و مى فرمايد:

    (هان اى سوگوار بر عاشورا! ... اگر مى دانستى كه خداوند براى تو چه نعمتهايى به عنوان پاداش آماده ساخته است ، بى ترديد شادمانى و سرورت از غم و اندوهت ، بيشترمى شد.)(67)

    در روز رستاخيز

    روايات اسلامى نشانگر آن است كه در روز رستاخيز، آن حضرت محفل ويژه اى دارد كه در سايه عرش خداست .
    از ويژگيهاى آن اين است كه شركت كنندگان آن از گريه كنندگان و سوگواران و شيفتگان حسين عليه السلام هستند و از زائران او.
    آنان به نام و ياد و سخن او، چنان انس و الفت مى گيرند و شيفته او مى گردند و به گونه اى امنيّت و آرامش مى يابند كه همه نعمتها را فراموش مى كنند، حتّى رفتن به سوى خاندان خويش و اجابت دعوت آنان را در بهشت برين و مجلس و محفل و همنشينى آن گرامى را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(68)

    و نيز آن حضرت در صحراى محشر موقف ويژه اى دارد كه غم و اندوه همه اهل محشر را برمى انگيزد؛ چرا كه همگان مى نگرند كه حسين عليه السلام در حالى وارد محشر مى گردد كه بر پاى خويش راه مى پيمايد؛ امّا سر از بدنش جدا و از رگهاى بريده اش ‍ خون فوّاره مى زند و در اين هنگامه شورانگيز و اندوهبار است كه مادرش فاطمه عليها السلام فرياد حزن انگيزى سر مى دهد كه همه دلها را داغدار مى سازد

    در بهشت برين

    پس از حسابرسى روز رستاخيز در بهشت برين براى هر پيشوايى از پيشوايان نور عليهم السلام جايگاه و موقعيّت ويژه اى است ؛ امّا براى آن حضرت علاوه بر آن ، درجات خاصّى نيز وجود دارد كه شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بدان خبر داده و فرموده است كه :
    انّ لك فى الجنان درجات لاتنالها الاّ بالشهادة
    حسين جان ! بى ترديد براى تو در باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت درجات و مراتبى است كه جز در پرتو فداكارى و شهادت در راه حق ، بدان دست نخواهى يافت . علاوه بر اين ، حسين زينت و زيبايى و برازندگى كران تا كران بهشت است . تو گويى او در همه جاى بهشت حضور دارد و همه بهشت براى اوست و بهشت نشينان بدومفتخرند.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    ارزشهاى اخلاقى و عبادى حسين عليه السلام

    در اين بخش ، هدف بحث ، نه ترسيم همه صفات و ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن گرامى است و نه ترسيم ويژگيهاى شخصيّت والا و ممتاز او. و همچنين هدف بحث ، ترسيم اصل انسانساز امامت و يا ويژگيهاى امام و پيشواى نور نيز نمى باشد؛ چرا كه بحث امامت و ولايت و شخصيّت والاى امامان معصوم عليهم السلام از بحثهاى عميق و دقيق و پربارى است كه نه انديشه ها به عمق آن راه مى گشايد و نه آمار و ارقام و قلمها بر آن احاطه مى يابد. البتّه براى هر انسان مسئول ، شناخت ائمه عليهم السلام و آگاهى از بحث امامت و ولايت ضرورى است . در اينجا هدف بحث ، تنها ترسيم صفات ويژه و عبادتهاى خاص اوست كه در، دوبخش ، به صورت فشرده تقديم مى گردد:
    الف : ارزشهاى اخلاقى و عبادى جاودانه آن حضرت .
    ب : ويژگيها و ارزشهاى اخلاقى و عبادى او در جلوه گاه عاشورا.

    اينك فشرده بحثها در دو محور ياد شده ... .

    الگوى آزادگى و ستم ستيزى


    از ويژگيهاى انسانى آن گرامى ، آزادگى و ظلم ستيزى و ستم ناپذيرى بى نظيراوست .
    او به راستى نه تنها قهرمان سازش ناپذير در برابر ستم و قلدرى و شقاوت و استبداد بود، بلكه بنيانگذار اين شيوه آزادمنشانه و انسانى است كه تمامى آزادى خواهان و ستم ستيزان و مبارزان راه عدالت ، بايد به آن قهرمان حرّيّت و رهايى ، تأ سّى جويند.

    براى نمونه : آن گرامى بود كه در بحران تاخت و تاز افسار گسيخته استبداد سياهكار اموى و به هنگامى كه در سر دو راهى سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و يا رويارويى قهرمانانه و تاريخ ‌ساز و شهادت پرافتخار قرار گرفت ، قهرمانانه خروشيد كه :(نه ! هرگز چنين نخواهد شد و حسين زير بار ذلّت نخواهد رفت ....)(70)

    و اين منشور رهايى بخش و ستم سوز و جاودانه را براى همگان به يادگار نهاد كه :
    لا واللّه لا اعطيهم بيدى اعطاء الذّليل
    نه ! بخداى هستى سوگند كه ، نه ذليلانه دست بيعت بردست تجاوزكاران خواهم نهاد و نه همانند بردگان از ميدان جهاد، خواهم گريخت .

    رمز شجاعت و شهامت

    شجاعت ، يك ارزش والاى انسانى است و در وجود گرامى آن حضرت به گونه اى تجلّى يافت كه به راستى او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت براى عصرها و نسلهاشد.
    شهامت و دلاورى در زندگى او به صورتى جلوه گر شد كه در زندگى هيچ قهرمانى از قهرمانان ظهور نكرد و براى او به سبكى پيش آمد كه براى كسى حتى پدر گرانقدرش كه خداوندگارِ شهامتها و شجاعتها بود آن شرايط استثنايى پيش نيامد ... .

    سمبل عبادت و يكتاپرستى

    همه پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام خداى خويش را خالصانه و عاشقانه مى پرستيدند، امّا حسين عليه السلام عبادت و پرستش ويژه اى داشت ، چرا كه از هنگامى كه نور وجودش در جان مادرش فاطمه عليها السلام پديد آمد(71) تا آن لحظاتى كه سر نورانى اش بر فراز نيزه هاى جاهليّت اموى قرار گرفت (72) هميشه و همه جا به ستايش و سپاس و تسبيح و تنزيه خدا، مشغول بود و تلاوت كتاب خدا از او شنيده مى شد به گونه اى كه وقتى از سيّدالساجدين عليه السلام از شماره اندك فرزندان او پرسيدند در پاسخ فرمود:

    (چگونه مى توانست فرزندان زيادى داشته باشد در حالى كه شبانگاهان را به ركوع و سجود و نيايش با خدا مى گذراند و هر شب يك هزار ركعت نماز مى گذارد





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    نمونه رعايت حقوق خلق خدا


    او در رعايت حقوق مردم اهتمام بسيارى داشت .
    مردى بنام عبدالرّحمان ، به يكى از فرزندانش سوره حمد را آموخت كه آن حضرت به پاداش كار فرهنگى اش هزار دينار و هزار جامه و انبوهى زر و زيور و وسايل زندگى به او بخشيد و در برابر شگفت زدگى معلّم از اين همه بزرگوارى و حق شناسى و رعايت حقوق معنوى معلّم فرمود: (اينها در برابر عظمت و ارزش كار تو ناچيز است .)(74)

    سمبل رسيدگى به بينوايان

    در رسيدگى به بينوايان و حفظ حيثيّت و كرامت آنان ، به هنگام دستگيرى و حلّ مشكلاتشان ويژگيهايى تحسين برانگيز داشت .
    معمولاً مردم در برابر بينوايان و حاجتمندان ، ژست مى گيرند و آنان را تحقير مى كنند و گاه به صورت اهانت بارى مى رانند؛ امّا آن گرامى ، از نهايت عظمت روح و والايى شخصيّت و فراخى سينه ، از وضعيّت متزلزل و حقارت بار محرومان ، قلبش فشرده مى شد و به آنان رقّت مى كرد؛ به همين جهت به هنگام بخشايش بر آنان و تاءمين نيازشان خود احساس شرمندگى مى كرد و مى كوشيد تا به آنان روحيّه دهد و شخصيّت صدمه ديده آنان را ترميم كند و به صورتى خواسته هاى آنان را برآورد كه دچار خسارت روانى و شكست معنوى و اخلاقى و اجتماعى نشوند.

    براى نمونه :
    1 فردى بينوا و نيازمند، تقاضاى خويش را در قالب اشعارى چند به آن حضرت بازگفت و به اميد گره گشايى ايستاد. آن حضرت چهار هزار درهم مورد تقاضاى او را به طور كامل ، در بسته اى بست و با نهايت احترام و تواضع و از شكاف درب ، بدون اينكه خود را به او نشان دهد يا بر او منّتى نهد، با فروتنى و شرمندگى بسته را به او تسليم كرد وفرمود:

    خذها فإ نّى إ ليك معتذر عصا

    اءمست سحابا عليك مندفقه

    لكنّ ريب الزّمان ذوغِيَر

    والكف منّى قليلة النّفقه (75)


    اين مبلغ ناچيز را بگير كه من از تو شرمنده ام و عذر خواه و يقين داشته باش كه تو را دوست مى دارم و نسبت به تو مهر مى ورزم ، اگر در آينده زندگى ، توان و تمكّن باشد، باران بخششها بر تو خواهد باريد؛ امّا چه بايد كرد كه روزگار، تغييرپذير و ناپايدار است و دستها از مال دنيا تهى ... .
    2 نيازمندى ، به خانه آن حضرت مراجعه كرد و هزار دينار مورد تقاضاى خويش را به آسانى دريافت نمود و به شمارش آن پرداخت . حسابدار آن حضرت با شگفتى از آن مرد پرسيد: (آيا چيزى به ما فروخته اى كه وجه آن را اينگونه به دقّت مى شمارى ؟!)

    مرد نيازمند پاسخ داد: (آرى ! آبرو و حيثيّت خويش را فروخته ام .)

    امام حسين عليه السلام فرمود: (درست مى گويد.) آنگاه سه هزار دينار ديگر از اموال خويش را بدو بخشيد و فرمود:
    (هزار دينار نخست ، به خاطر تقاضايت و هزار دينار دوّم ، به خاطر آبرو و حيثيّتت و هزاردينار سوّم بدين خاطر كه براى رفع مشكل خويش ، به سوى ما آمدى .)

    3 مرد نيازمندى به سوى او شتافت و خواسته خويش را با تسليمِ نامه اى ، به اطّلاع آن حضرت رسانيد. نامه را دريافت و بدون اينكه بنگرد، فرمود: خواسته ات برآورده است . برخى گفتند: (قبل از خواندن نامه ...؟)

    فرمود: (خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من براى خواندن نامه و دريافت پاسخ آن سؤ ال خواهد كرد ... .)
    4 ويژگى احترام به شخصيّت مردم در زندگى آن حضرت تا جايى بود كه نه تنها از آسيب پذيرى شخصيّت و احساس ‍ حقارت نيازمندان ، رنج مى برد و خود احساس شرمندگى مى كرد، بلكه به هنگام ارشاد جاهل و آموزش ديگران نيز احساس حيامى كرد... .

    در روايتى است كه آن حضرت مردى را نگريست كه به شايستگى وضو نمى سازد و نيازمند آموزش است . آن گرامى تصميم گرفت كه وضوى صحيح را بدو بياموزد، امّا از انديشه شرمنده شدن او به هنگام آموزش وضوى صحيح ، احساس حيا كرد، به همين جهت با تدبير زيبا و آموزنده اى از برادرش امام حسن عليه السلام خواست تا در برابر آن مرد سالخورده ، با هم مسابقه وضو دهند و او را به داورى بطلبند تا بدينوسيله با آموزش غير مستقيم ، مساءله را بدو خاطرنشان سازند.

    هنگامى كه چنين كردند، آن مرد ضمن پى بردن به اشتباه خود و آموختن وضوى صحيح ، منقلب شد و گفت : (شما هر دو نيك وضو ساختيد و اين من هستم كه به وظيفه خويش ناآگاه بودم و شما اينگونه بزرگوارانه و مدبّرانه مرا ارشاد كرديد




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    زدودن غم و اندوه از دلها

    از ويژگيهاى ديگر آن حضرت ، عواطف سرشار انسانى و دگردوستى و نوع پرورى است ، به ويژه نسبت به كسانى كه بر فراز و نشيب زندگى به غم و اندوه ، يا مشكلى دچارمى شدند يا در بن بستى قرار مى گرفتند.

    آن حضرت براى ملاقات و عيادت اسامة بن زيد به منزل او آمد، امّا او را آشفته و پريشان خاطر نگريست ، دليل پريشانى وى را جويا شد. اسامة آه اندوهبارى از پرده دل بركشيد و اندوه درونى خويش را آشكار ساخت .

    حسين عليه السلام از دليل اضطراب و نگرانى شديدش جويا شد كه به عرض رسيد:
    (حقوق ديگران را به گردن دارم و بدهكارم و دوست دارم تا زنده ام اموال كسانى را كه به عهده دارم بدهم و با داشتن دَين از دنيا نروم .)
    آن حضرت بلافاصله دستور داد بدهكارى او را پرداختند آنگاه او آسوده خاطر، ديده از جهان فرو بست .(77)

    انفاق در آشكار و نهان

    از ويژگيهاى اخلاقى اش انفاق خالصانه در آشكار و نهان ، به آشنا و بيگانه بود ... .

    شبانگاهان مواد خوراكى و لوازم ضرورى زندگى محرومان و بينوايان و يتيمان را خود به دوش مى كشيد و به درب خانه آنان مى برد. به همين جهت روز عاشورا در برخى از نقاط بدنش آثار حمل بارهاى سنگين مشاهده كردند. وقتى از حضرت سجّاد عليه السلام دليل آن را جويا شدند، فرمود اينها آثار به دوش ‍ كشيدن صدقات و هداياى پنهانى است كه پدر بزرگوارم شبها به دوش مى كشيد و براى يتيمان و محرومان جامعه مى برد....(78)
    يكى از شيفتگان داغدارش در اين مورد مى گويد:

    وانّ ظهراً غدا للبرّ ينقله شانه ها و پشتى كه شبانگاه صدقات پنهانى و لوازم ضرورى محرومان جامعه را برروى خود حمل مى كرد، عصر عاشورا، از بيداد بيدادگران درهم شكسته شد.

    دگر دوستى

    از صفات برجسته او تصميم تزلزل ناپذيرش براى نجات و رهايى دادن مردم از عذاب الهى بود، به همين جهت سخت ترين مسئوليتها را پذيرفت ، تا به پاداش و مرتبه رفيع و ويژه اى نائل آيد كه در پرتو آن شفاعتش براى گناهكاران و كسانى كه درخور عذاب هستند، آنگونه كه مى بايد، مفيد افتد.

    او نه تنها در انديشه دوست و آشنا بود بلكه براى دشمن هم دل مى سوزانيد و در انديشه هدايت و نجات آنان بود؛ بدين دليل بود كه برچهره شقاوت پيشه اى كه براى بريدن سر مقدّس و كشتنش ‍ آمده بود، تبسّم مى فرمود و آنگاه او را پند و اندرزى رسا و حكيمانه مى داد.(79) وهنگامى كه از هدايت و حق پذيرى آنان نااميد شد باز هم طبيبانه براى تخفيف آلام و رنجها و گناه و كيفر آنان ، مى كوشيد.

    از اين ديدگاه بود كه به افراد سست عنصرى چون هرثمه و عبيداللّه بن حرّ جعفى ، هنگامى كه از گزينش راه هدايت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند، توصيه فرمود كه راه خويش برگيرند و از صدا رسِ نبردِ حق و باطل ، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهيدان راه آزادى و يكتاپرستى را، در پيكار با شرك و جاهليّت اموى بنگرند و يا نداى حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسين عليه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترك وظيفه و نشنيده گرفتن صداى دادخواهى پيشواى شهيدان ، به كيفر شديدترى گرفتارگردند.(80)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    پروا از خدا

    از صفات برجسته اش يكى هم شدّت خوف از خدا و درك عظمت او بود، به گونه اى كه هنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرّب به سوى پروردگار، رنگ چهره اش دگرگون مى گشت و اعضا و اندامهايش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، از شدّت خوف و پرواى او مى پرسيدند كه مى فرمود:
    لاياءمن يوم القيامه الاّ من خاف اللّه فى الدّنيا.(81)
    در روز قيامت تنها كسانى امنيّت خواهند داشت كه در دنيا از پروردگار خويش پروا داشته باشند.

    آرى ! خواننده عزيز! بنگر كه چگونه آن گرامى به هنگام ساختن وضو براى نماز و عبادت ونيايش رنگ چهره اش دگرگون مى شد و كران تا كران وجودش مملوّ از خوف خدا و اعضا و اندامش به لرزه مى آمد؛(82) ولى ما سوگمندانه به گناهان ويرانگر و هستى سوز مشغول و هيچ گونه دلهره و هراسى از كيفر خدا به ما دست نمى دهد. و با اين شرايط چگونه باز هم مدّعى آن هستيم كه حسين عليه السلام اسوه و الگوى زندگى ماست .
    آرى ! او در انجام برترين عبادتها از پرواى خدا مى لرزد و ما به هنگام ارتكاب بدترين و زشت ترين گناهان ، كمترين دلهره و هراسى به خويشتن راه نمى دهيم . به راستى كه :لا حول ولا قوّة الاّ باللّه ... .

    پيشواى ستوده

    از ويژگيهاى آن حضرت يكى هم آن است كه مورد ستايش ‍ همگان است .
    خدا، پيامبران ، فرشتگان ، صالحان ، مؤ منان ، تقوى پيشگان ، دوستان تا كافران و دشمنانش ، همگى او را ستوده و همگى در وصف او سخن گفته اند.
    خداوند آن حضرت را در قرآن مجيدش به صورتهاى گوناگون ستوده است ، براى نمونه :
    1 او را مصداق كامل و جامع نفس مطمئنّه شمرده است .(83)
    2 او را بهره عظيمى از رحمت خويش عنوان ساخته است .(84)
    3 او را والاترين پدرانى قرار داده ، كه احترام و تجليل از آنان را مقرّر داشته است .(85)
    اينك ... نيك بينديش كه آيا بر اين پدر والا، خدمتى كرده اى و شرط احسان را انجام داده اى ؟
    4 او را مصداق بارز و سالار شهيدان و كسانى كه مظلومانه به خون خويش غلطيدند برشمرده است .(86)
    5 او را ذبح عظيم توصيف فرموده است .(87)
    6 او را رمز و روح و حقيقت (كهعيص ) شمرد.(88)
    7 و نيز آن حضرت را با نامهاى مقدس و بزرگى چون فجر،(89)
    8 و در ستايش شخصيّت و عظمت او در سمت راست عرش ‍ مرقوم داشت :
    انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة .
    به راستى كه حسين عليه السلام مشعل روشنى بخش هدايت و كشتى نجات است .
    9 و نيز در احاديث قدسى ، آن حضرت را با عظمت بسيار مورد ستايش قرار داد كه از آن جمله حديث طولانى است كه ، بخشى از آن ضمن فرستادن درود و سلام و رحمت و بركات خويش بر او از آن حضرت به عنوان نور اولياء خدا و حجّت بر بندگان و ذخيره براى نجات گناهكاران ياد مى كند. آيا ستايش و تجليل از اين فراتر؟





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    پيامبر و ستايش حسين عليه السلام


    پيامبر گرامى نيز، به صورت شگفت انگيزى آن حضرت را ستوده است .از آن جمله روزى ضمن خطاب به او فرمود:مرحبا بك يا زَين السّماوات

    فردى پرسيد: آيا جز وجود گرامى پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله كسى مى تواند زينت آسمانها و زمين باشد؟

    پيامبر فرمود: به پروردگارى كه مرا به حق به رسالت برانگيخت حسين عليه السلام در آسمانها باعظمت تر و پرشكوه تر از روى زمين است ، خدا در سمت راست عرش نوشته است كه :انّ الحسين مصباح الهدى
    به راستى كه حسين چراغ فروزان هدايت و كشتى نجات بخش ‍ انسانيّت است .

    پس ، پيامبر دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
    (هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند على عليه السلام ، او را اينك بشناسيد و همانگونه كه خداوند به او برترى و عظمت بخشيده است برترش داريد.)

    پيامبران و فرشتگان

    و همين گونه همه پيامبران و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نيز، او را مورد ستايش و تجليل قرار دادند و در عظمت او بسيار گفته و سروده اند، كه خواهد آمد.

    دوست و دشمن

    از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد يكى هم اين است كه او ستوده شده دوست و دشمن است و اين از شگفتيهاى روزگار است ، كه حتّى همانانى كه در ريختن خون پاكش ، بر ريگهاى تفتيده نينوا همدست و همداستان شدند و پليدترين پليدى تاريخ بشريّت را پديد آوردند، همانان نيز نتوانستند در ستايش او لب فرو بندند و او را تمجيدننمايند.
    براى نمونه :
    1 معاويه پليدترين عنصر اموى ، ضمن وصيّت به فرزندش در تحليل وضعيّت سياسى و اجتماعى جامعه ، به ستايش حسين عليه السلام پرداخت و يزيد را از رويارويى خشونت بار با او برحذر داشت ... .(91)

    2 فرمانده كلّ سپاه اموى ، عمر سعد نيز ضمن برخى اشعار خويش در برابر عظمت آن قلّه سر به آسمان كشيده جهان بشريّت ، سر تعظيم فرود آورد.(92)

    3 مخالفان و قاتلانش ، به هنگام رويارويى و پيكار، با او يك صدا، زبان به ستايش او گشودند و به عظمت او گواهى كردند.(93)
    4 قاتل آن حضرت ، شمر، او را ستود و گفت : (حسين عليه السلام رزم آورى بزرگ و قهرمانى عظيم و هماوردى بى نظير است كه كشته شدن به دست او عار نيست .)(94)

    5 يكى از فرماندهان دشمن به نام سنان ، به هنگام كشتن آن حضرت او را ستود و گفت :

    اقتلك اليوم ونفسى تعلم تكتم

    انّ اباك خير من تكلّم (95)


    اينك در حالى كمر به كشتن تو بسته ام كه يقين دارم پدرت بهترين و والاترين دانايان و سخنوران بود... .
    6 نيزه دار سر مقدّس او نيز، آن حضرت را دربارگاه ستم فرزند پليد مرجانه اينگونه ستود:

    املا ركابى فضّة وذهبا واباً

    وخيرهم اذ ينسبون نسباً(96)


    هان اى امير! ركاب مرا آكنده از زر و سيم ساز، چرا كه من سالار گرانقدرى را كشته ام .من بهترين انسانها از نظر پدر و مادر و ريشه و تبار را به قتل رسانده ام .

    7 و شگفتا كه خود يزيد نيز در مجلس شومش ، به ستايش حسين عليه السلام برخاست و آن هنگامى بود كه به بركت خون حسين و با فداكارى و پيام رسانى پيام رسانان خون مقدّسش ، موج آگاهى و بيدارى تا بارگاه ستم اموى نيز نفوذ كرد و همسرش بى اختيار و با سر برهنه خود را به مجلس يزيد انداخت و در سوگ او به ضجّه و شيون پرداخت ، آنگاه بود كه يزيد سر او را پوشانيد و ضمن همدردى با او گفت :

    (برو براى حسين مجلس سوگوارى برپا ساز و گريه سر ده و بر او ضجّه و شيون كن كه ابن زياد بدون خواست من در مورد او شتاب كرد و او را به شهادت رسانيد.)(97)
    آرى ! هنگامى كه يزيد مى گويد براى حسين عليه السلام و در سوگ او شيون كنيد چرا شما در سوگ او ساكت باشيد ...؟!
    آيا بر سيّد و سالار جوانان بهشت ضجّه نمى زنيد ...؟

    آنچه آمد، تنها برخى از صفات و ويژگيها و ارزشهاى تحسين برانگيز، حسين عليه السلام است . راستى كه نگارنده به كارى سخت ، دست يازيده است ، زيرا ما كجا و شناخت او كجا؟ شناخت بزرگ مردى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از ترسيم شخصيّت بزرگ او فرمود:

    (هان اى مردم ! آنچنانكه شايسته است حسين عليه السلام را بشناسيد و همانگونه كه خدايش او را بر همگان امتياز و برترى بخشيده است برترش داريد.)
    به همين دليل ، ما نيز با بيان ويژگى ديگرى از آن حضرت ، اين بخش را به پايان مى بريم




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi