نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: فکه و لب تشنگان فکه

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,415
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee فکه و لب تشنگان فکه

    فکه را باید درک کرد، و می‌توان برای درک آن به سراغ شهید سیدمرتضی آوینی رفت که سه‌ پایه دوربینش را در رمل‌های آن استوار کرد تا بتواند یک تاریخ، بر جای مانده از حماسه والفجر مقدماتی و والفجر یک را به تصویر بکشد، جایی که خود او را نیز به تاریخی با عظمت مبدل ساخت.
    فکّه: نام منطقه ای است در شمال غربی استان خوزستان که از غرب به خطّ مرزی ایران و عراق، از شمال به منطقه چنانه، از شرق به ارتفاعات رقابیه و میشداغ و از جنوب به چزابه محدود می شود. فکّه را در زمین، با شن های روان و رمل و تپه های ماهور و در آسمان با شهدای تفحص و سیدمرتضی آوینی می شناسند.اینجا فکه است، سرزمینی رملی، با شن های روان.
    فکه یا مکه، اصلاً چه فرقی می کند، بگو عشق آباد، سعادت آباد، مدینه ی فاضله، بیت الله ثانی، مهم این است که احرام ببندی و هروله کنی تا قتلگاه و قربانگاه آوینی.
    فکه یعنی خاطرات سرخ فتح المبین، طریق القدس، والفجر مقدماتی.
    فکه یعنی حسن باقری، مجید بقائی، یعنی بوی پیراهن یوسف و بوی عشق.
    فکه یعنی سید مرتضی آوینی؛ سید شهیدان اهل قلم.
    فکه یعنی داغ بر جگر لاله های سرخ تر از سرخ.
    فکه یعنی از فرش تا عرش.
    فکه یعنی ... نه، قرار شد مکه باشد. پس مکه یعنی قتلگاه و قربانگاه اسماعیلیان که خود را آماده ذبح عظیم کرده اند به فرمان ابراهیم خلیل الله.
    فکه محل نوشتن پایان نامه های فارغ التحصیلان مدرسه عشق و دانشگاه دفاع مقدس است.
    فکه یعنی نمره ی بیست، پای کارنامه بچه های بسیج.
    فکه یعنی معرفه شدن نکره.
    فکه یعنی منصرف ها غیر منصرف شدن، آن هم درست شب پرواز از فرش تا عرش.
    در فکه تصدیق تصور را به کنار می زند و شک رخت بر می بندد.
    در فکه جاذبه های دروغین محلی از اعراب ندارند.
    فکه باز تاب عاشورا و پس صحنه های کربلاست.
    اگر خوب گوش کنی هنوز صدای عشق را می شنوی که داد می زند:«هل من معین یعیننی و یا هل من ناصر ینصرنی».
    من از ادراک فکه عاجزم. «دیر زمانی است اهل احساس های پوشالی شده ام» من فرسنگ ها از سیاره ی شهداء دور شده ام. « گاهی دلم برای خودم تنگ می شود». غفلت و غرور و کوه تکبر و خود بینی زیر پوستم لانه کرده و پروانه های احساسم به کلکسیون تبدیل شده است. شب ها هر چه به آسمان نگاه می کنم ستاره ای برایم دست تکان نمی دهد!
    این روزها تکان های دلم سطحی شده و هیچ زلزله و شوکی کار ساز نیست تا مرا از خواب غفلت بیدار کند.




    اینجا فکه است، سرزمینی رملی، با شن های روان



    اینقدر بوی مردار گرفته ام که کرکس های گناه رهایم نمی کنند. پاهایم در لجن زار معصیت فرو رفته حتی دیگر گریه کردن هم از یادم رفته است. شهید را نمی توانم هجی کنم، غمی روی دلم نشسته و خیال بلند شدن ندارد. راستی! خدا چند بخش است؟! آیا تا به حال به این مطلب فکر کرده ایم؟!

    در من هزار ابلیس تحصن کرده و سربازان آنها مثل موریانه ستون های ایمانم را می جوند.
    فکه! کمکم کن تا عادت کنم عادت نکنم.
    فکه! آوینی را با همه خوبیهایش و حسن باقری را با همه ی مظلومی و درایتش و مجید بقائی را با همه ی وقارش در من زنده کن؛ من بوی تعفن گرفته ام.
    ببینید در من کسی مرده است که بوی تعفن مرا برده است
    چفیه، پلاک، سربند، واژه هایی هستند که معنایشان برایم گنگ و نامفهوم است. من «ابصارهم غشاوه» را باور دارم.
    و غضوا ابصارکم ترون العجائب را نمی توانم پیاده کنم ... وقتی به آینه زل می زنم چشم هایم مرا، قِِی می کنند.
    فکه! قول می دهم لباس احرامم را بیرون نیاورم؛ قول می دهم دیگر عبور ممنوع نروم.
    من خوب می دانم آخر کوچه گناه بن بست است، ولی شهداء «لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» !
    شهداء! «من، شما، مقصر ویرگول است». از شما دور شده ام من سال هاست راه را گم کرده ام از هر کسی می پرسم خانه دوست کجایت؟! نمی داند.
    دستم را بگیرید.
    «شهداء ! من- شما، مقصر خط فاصله است».
    فکه! آمده ام تا آشتی کنم ؛ راستی! چرا تو را با سیم خاردار پیچیده اند؟!
    فکه! من گم شده ام؛ کمکم می کنی تا خودم را پیدا کنم؟!
    سال جدید دارد از راه می رسد و تو هنوز هم تنت داغ است و پیراهن سوراخ سوراخت را عوض نکرده ای؟!
    هنوز هم بوی باروت و خون می دهی! در تو هزار کربلا زخم است و درد.
    فکه! مرا صدا بزن تا از خواب غفلت بیدار شوم.
    مرا ویران کن بساز، با خاک خودت بساز، با خاک خودت.
    مرا از قفس دنیا رها کن تا رها شوم از همه ی قید و بندها.
    مرا ... مرا ... مرا فراموش نکن.
    مرا به خاکت بسپار، تا استحاله شوم؛ تا جوانه بزنم و سبزتر از سبز برویم.
    مرا در آغوش بگیر تا در تو گم شوم.
    من نه تو، تو نه من، من هیچ چیزی نیستم، هر چه هست توئی؛ تو.




    http://nasime-del.mihanblog.com/post/447
    امضاء




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,415
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شهدای اینجا دیگر تشنه نیستند! (فکه)


    فکه یادآور نام چهار عملیات است: عملیات‌های والفجر مقدماتی (بهمن 61)؛ والفجر یک (فروردین 62)؛ ظفر چهار (تیر 63)؛ و عاشورای سه (مرداد 63). فکه روایت سرزمینی است که رمل‌های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است.
    این روایت ساده و مختصری است از منطقه فکه، که احتمالاً یا رفته‌ای یا قرار است که بروی و ببینی. اما من می-خواهم روایت دومی را هم از فکه بیان کنم. روایتی که این¬قدر مختصر نباشد و گوشه¬ای از حقایق را به تصویر بکشد.
    بسیجی¬ها هشت تا چهارده کیلومتر، را در حالی با پای پیاده از میان رمل و ماسه¬های روان فکه گذشتند، که وزن تقریبی تجهیزاتی که در دست داشتند دوازده کیلو بود، تازه بعضی¬ها هم مجبور بودند قطعات چهل کیلویی پُل را نیز حمل کنند. این پُل¬ها قرار بود روی کانال¬ها تعبیه شود تا عبور رزمندگان به مشکل فوگاز برنخورد. تا همین جا را داشته باش تا برسیم سر موانع. اصلاً عملیات والفجر مقدماتی را به خاطر همین می¬گفتند عملیات موانع. هدف بسیجی¬ها خط دشمن بود. مجموعه¬ای از کانال¬ها، سیم¬خاردارها و میدان مین¬ها که گاهی عمق آن به چهار کیلومتر می¬رسید، بچه‌ها یکی را که رد می‌کردند به دیگری می¬رسیدند. موانع معروف فکه هنوز زبانزد نیروهای عملیاتی است، کانال-هایی به عرض سه تا نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سیم خاردار، مین والمر و بشکه‌های پر از مواد آتش¬زا.
    دشمن با هوشیاری مین¬ها را زیر رمل و ماسه¬ها کار گذاشته بود و چون بیشتر عملیات¬ها در شب انجام می¬گرفت، تا چند نفر روی مین پرپر نمی¬شدند، بقیه از وجود میدان مین باخبر نمی¬شدند. اکثر رزمندگان دشت فکه، نوجوانان و جوانانی بودند که عزم و اراده قوی¬شان آنان را سدشکن کرده بود، حالات معنوی و روحی آنها به قدری بی¬نظیر بود که با اشتیاق برای عملیات آماده می¬شدند.
    فکه را «قتلگاه» می¬گویند، قتلگاه شهیدان خودش یک سرزمین پهناور مملو از رمل و ماسه، با چند تا تپه ماهوری و نیروهایی که در محاصرة دشمن داخل شیار بین دو تپه پناه گرفته، شیار پر از مین والمر، آتش دشمن متمرکز بر شیار سه روز مقاومت، بدون آب و غذا و سرانجام قتل¬عام.
    در محور لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب، بچه‌ها در ساعت ده شب، با دشمن درگیر می‌شوند و خط دشمن شکسته می‌شود. جنگ شدیدی درمی‌گیرد. شهید زین‌الدین دستور می‌دهد بچه‌های مهندسی سریعاً اقدام به زدن خاکریز کنند اما حجم شدید آتش دشمن مانع می‌شود و سرآغاز حماسه مظلومانه‌ای در فکه شکل می‌گیرد، حدود ساعت 2:15 خبر می‌رسد مهمات بچه‌ها در حال اتمام است و تعداد زیادی از بچه‌ها زخمی و شهید شده‌اند، با توجه به حجم شدید آتش دشمن و وضعیت خاص منطقه (رملی بودن) امکان ارسال مهمات به سختی ممکن است. عراقی‌ها بچه‌ها را از سه طرف محاصره می‌کنند، اما فرزندان عاشورایی خمینی تا ساعت حدود هفت صبح مقاومت می‌کنند، وقتی دستور داده می‌شود کمی بچه‌ها به عقب برگردند صدایی از آن طرف بی‌سیم برای همیشه جاودانه می‌شود فرمانده گردان می‌گوید اطراف من بچه‌هایم روی خاک افتاده‌اند، من اینها را چطور تنها بگذارم.
    از ناگفته¬هایی که فکه آرام و ساکت در سینه دارد، نحوه شهادت اسرا و مجروحین است. گروه تفحص در حین عملیات جست¬وجو به سیم¬های تلفنی رسیدند که از خاک بیرون زده بود. رد سیم¬ها را که گرفتند رسیدند به یک دسته از شهدا که دست و پایشان با همین سیم¬ها بسته شده بود، معلوم بود که آنها را زنده به گور کرده¬اند. چرا که کسی دست کشته‌ای را نمی‌بندد.
    نمی¬دانم چقدر از گردان حنظله می¬دانی؟! سیصد نفر در یکی از کانال¬ها محاصره شدند و اکثراً با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند. در آن موقعیت، عراقی¬ها مدام با بلندگو از نیروها می¬خواستند که تسلیم شوند و بچه¬ها در جواب با آخرین رمق خود، فریاد تکبیر سر می¬دادند. آن شب آنان فریاد سر دادند اما سر تسلیم فرود نیاورند.
    گرچه فکه از لحاظ نظامی، پیروزی آن‌چنانی به خود ندید، اما قصه مقاومت رزمنده¬ها در شرایط بسیار سخت جنگی و تشنگی مفرط، کربلایی دیگر را برای این مملکت رقم زد و در واقع اذن دخول سرزمین فکه، همین «تشنگی» است.
    در یادداشت¬های باقی¬مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است:
    «امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره¬بندی کرده¬ایم. نان را جیره¬بندی کرده¬ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده¬اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه¬ات پسر فاطمه(س)!»



    امضاء




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi