س : داستان مرگ دختر حجت التسلام نصیری که شما در مکاشفه دیدید چه بود ؟
ج : روزی منزل یکی از علما بودم که آقای نصیری منزل آن عالِم آمد و با اظطراب عرضه داشت : دخترم مریض است و برای او دعا کنید . آن عالم گفت : ان شاءالله که مریضت خوب میشود . من در همان لحظه در حالت مکاشفه تابوت و جنازه دختر آقای نصیری را دیدم که جلوی من گذاشته شد و فهمیدم که دختر او می میرد . بعد از یک هفته سر پل آهنچی قم آقای نصیری را دیدم و او به من گفت : دخترم از دنیا رفت .
س : داستان تعبیر خواب امام خمینی ( ره ) را دوست داریم از زبان خودتان بشنویم
ج : در نجف ، مرحوم آقا مصطفی خمینی به حقیر خیلی علاقه مند بود و غالباً پیش من می آمد ؛ او نزد امام ( ره ) خیلی از من تعریف و تمجید کرد و میگفت : آقای کشمیری از غیب و امور پنهان خبر میدهد . امام هم به او گفته بود که اگر این حرف هایی که میگویی واقعاً درست است برو و از او بپرس که من در فلان تاریخ در ایران چه خوابی دیدم ؟ آقا مصطفی هم آمد و از بنده پرسید که پدرم در آن تاریخ چه خوابی دیده ؟ بنده هم گفتم که خواب دیده که در نجف فوت میکند و همان جا دفن میشود و هنگامیکه در قبر جای گرفت سنگی در زیر سرش او را اذیت میکند و علی ( ع ) می آیند و آن سنگ را برمیدارند . وقتی آقا مصطفی نزد امام ( ره ) میروند و خواب را تعریف میکنند ، حضرت امام با شگفتی میگویند که کاملاً صحیح است . برو و از ایشان تعبیر خواب را هم بپرس . آقا مصطفی هم نزد بنده تشریف آوردند و من گفتم که برو به پدرت بگو تعبیر خوابش چنین است : شما به ایران برمیگردید و به هدفتان میرسید و آن سنگ هم که شما را اذیت میکرد موانع پیش روی شما بود که حضرت امیر ( ع ) آن را از میان برداشتند .
س : ظاهراً آقا مصطفی هم در مورد آینده خود از شما سوالی کردند ؟ درسته ؟
ج : بله ،بعد ها ایشان از من پرسیدند که آیا من هم در حکومت آینده ایران نقشی دارم ؟ که من هم در جواب گفتم : خیر ، تو را در آینده حکومت ایران نمیبینم . بلکه میبینم در نجف فوت میکنی و در همین جا دفن میشوی .