اد تو در ذهن و زبان آتش گرفته
اسم تو را بردم دهان آتش گرفته
باران شدی تا که بباری روی آتش
دیدم که باران ناگهان آتش گرفته
در جنگ آتش گفتم از آرش خبر نیست
گفتند با تیر و کمان آتش گرفته
دیدی درختان در حریق مرگ هستند
حتی تو دیدی باغبان آتش گرفته
وقتی که آتش نعره میزد دیده بودی
گفتی زمین با آسمان آتش گرفته
یاد تو را کردم زبانم سوخت بسیار
کاغذ...قلم ...حتی بیان آتش گرفته
از یاد ما هرگز نخواهی رفت ققنوس
از داغ مرگت دیدهمان آتش گرفته
مجتبی اصغری