خدا می داند بر خانه امام چه گذشت هیچكس جرئت نمی كرد خانه امام برود پیش امام برود. بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند: خدایا شكرت ما راضی هستیم به رضای تو. شما فرزندان امام روحیه امام را بهتر از هر كس دیگر می دانید. بعد از (قطعنامه ) امام دیگر سخنرانی نكردند. دیگر برای سخنرانی به حسینیه جماران نیامدند، تا مریض شدند و به بیمارستان رفتند. یك پسر بچه ای من دارم، كوچك است نامش علی است؛ با او خیلی مانوس بودند. آن روزهای آخر، این بچه ای كه بیش از سه سالش نبود می خواست خدمت امام برود. امام از اینكه ساعات آخر را می خواست با خدای خودش راز و نیاز كند، به مادر این بچه گفت:ما اصلا نخوابیده و همه اش نماز خوانده و بعد پیغام داد برای مردم، كه مردم شما شهید دادید، شما اسیر دادید، شما مجروح و معلول دادید از خدا بخواهید كه مرا قبول كند.