آری ، امروز ، روز امتحان بزرگ الهی بود و متأسّفانه خیلی ها در این آزمون بزرگِ تاریخ ، سرافکنده شدند .42
گوش کن ! صدایی از بیرون خانه به گوش می رسد: «ای علی ! مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده اند ، همه ما آماده هستیم تا تو را در راه جنگ با آنها یاری کنیم ».43
آیاموافقی بیرون برویم و ببینیم کیست که این گونه سخن می گوید ؟
خدای من ! این ابوسفیان است ! همان کسی که برای کشتن پیامبر ، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت . اکنون چه شده است که او امروز دلش برای اسلام می سوزد ؟ نه او دلش برای اسلام نمی سوزد ، او نقشه ای در سر دارد.
او نزدیک می آید و چنین می گوید: «ای علی ! دستت را بده تا با تو بیعت کنم» .44
مولایت را نگاه کن ، چگونه جواب ابوسفیان را می دهد: «ای ابوسفیان ! تو از این سخنان خود قصدی جز مکر و حیله نداری» .
ابوسفیان این سخن را که می شنود از آنجا دور می شود .45
آری ، ابوسفیان پیش خود نقشه کشیده بود تا امروز انتقام خود را از اسلام بگیرد . او اوّلین کسی است که خبر سقیفه را برای علی(ع) آورد ، او که شمشیر زدن و شجاعت علی(ع) در جنگ ها را دیده بود ، خیال می کرد اکنون نیز ، علی(ع) شمشیر به دست خواهد گرفت و به جنگ اهل سقیفه خواهد رفت و جنگ داخلی در مدینه روی خواهد داد و آن وقت بهترین فرصت خواهد بود تا دشمنان اسلام به
مدینه حمله کنند و دیگر هیچ اثری از اسلام باقی نماند و او به آرزوی خود برسد .