اکنون ، همه نگاه ها متوجّه بنی هاشم و خاندان پیامبر است ، آیا آنها با ابوبکر بیعت خواهند کرد ؟
در این میان، جمعیّت زیادی وارد شهر مدینه می شوند، خدایا! این همه جمعیّت از کجا آمده اند و در این شهر چه می خواهند؟
نگاه کن! همه آنها از قبیله أسلم می باشند. مردم این قبیله در اطراف مدینه زندگی می کنند، آنان امروز به مدینه آمده اند تا ابوبکر را یاری کنند. آنها به سوی مسجد می روند، وقتی عُمَر از آمدن آنان با خبر می شود، خیلی خوشحال می شود و یقین می کند که دیگر پیروزی از آن خلیفه است.52
هنوز عدّه ای از مردم شهر با خلیفه بیعت نکرده اند ، خوب است آنها رابا پول راضی کنیم ! چه کسی است که بتواند در مقابل پول استقامت کند ؟ این پول ها را باید برای زنان این شهر فرستاد . باید از راه زنان در دل ها نفوذ کرد ، هر کس بتواند زنان را به سوی خود جذب کند جامعه را می تواند از آنِ خود بنماید .
کیسه های پول به سوی خانه های مدینه برده می شوند . ابوبکر در منبر خود به این سخن ها اشاره می کند که در حکومت من غذاهای خوب برای شما مهیاخواهد بود و روزهای خوبی در انتظارتان است .53
آنجا را نگاه کن ! بیرون مسجد ، کنار درِ آن خانه را می گویم . آن زن چه می گوید ، چرا صدای خود را بلند کرده است ؟
آیا می خواهید دین مرا با پول بخرید ؟ هرگز! هرگز نخواهید توانست مرا از دینم جدا کنید ، من این پول های شما را قبول نمی کنم .
خدایا ، این شیر زن کیست که این گونه سخن می گوید ؟
او از طایفه بنی عَدیّ است ، او با گوش خود شنیده که پیامبر ، در روز غدیر ، علی(ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرّفی نموده است . اکنون، او چگونه برای پول و مال دنیا ، دست از مولای خود بردارد ؟
آفرین بر تو ای شیر زن مدینه ! کاش مردان مدینه به اندازه تو غیرت داشتند و این گونه علی(ع) را تنها نمی گذاشتند .54