صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 50

موضوع: فریاد مهتاب( حماسه ای که حضرت فاطمه سلام الله علیها آفرید)

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اکنون ، همه نگاه ها متوجّه بنی هاشم و خاندان پیامبر است ، آیا آنها با ابوبکر بیعت خواهند کرد ؟

    در این میان، جمعیّت زیادی وارد شهر مدینه می شوند، خدایا! این همه جمعیّت از کجا آمده اند و در این شهر چه می خواهند؟

    نگاه کن! همه آنها از قبیله أسلم می باشند. مردم این قبیله در اطراف مدینه زندگی می کنند، آنان امروز به مدینه آمده اند تا ابوبکر را یاری کنند. آنها به سوی مسجد می روند، وقتی عُمَر از آمدن آنان با خبر می شود، خیلی خوشحال می شود و یقین می کند که دیگر پیروزی از آن خلیفه است.52

    هنوز عدّه ای از مردم شهر با خلیفه بیعت نکرده اند ، خوب است آنها رابا پول راضی کنیم ! چه کسی است که بتواند در مقابل پول استقامت کند ؟ این پول ها را باید برای زنان این شهر فرستاد . باید از راه زنان در دل ها نفوذ کرد ، هر کس بتواند زنان را به سوی خود جذب کند جامعه را می تواند از آنِ خود بنماید .

    کیسه های پول به سوی خانه های مدینه برده می شوند . ابوبکر در منبر خود به این سخن ها اشاره می کند که در حکومت من غذاهای خوب برای شما مهیاخواهد بود و روزهای خوبی در انتظارتان است .53

    آنجا را نگاه کن ! بیرون مسجد ، کنار درِ آن خانه را می گویم . آن زن چه می گوید ، چرا صدای خود را بلند کرده است ؟

    آیا می خواهید دین مرا با پول بخرید ؟ هرگز! هرگز نخواهید توانست مرا از دینم جدا کنید ، من این پول های شما را قبول نمی کنم .

    خدایا ، این شیر زن کیست که این گونه سخن می گوید ؟

    او از طایفه بنی عَدیّ است ، او با گوش خود شنیده که پیامبر ، در روز غدیر ، علی(ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرّفی نموده است . اکنون، او چگونه برای پول و مال دنیا ، دست از مولای خود بردارد ؟

    آفرین بر تو ای شیر زن مدینه ! کاش مردان مدینه به اندازه تو غیرت داشتند و این گونه علی(ع) را تنها نمی گذاشتند .54





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اکنون ، کار تبلیغات شروع می شود ، باید کاری کرد که این مردم باور کنند که ابوبکر خلیفه رسول خداست .

    ابوبکر بر روی منبر نشسته است ، ناگهان یک نفر از درِ مسچد وارد می شود و رو به ابوبکر می کند و می گوید: «ای خلیفه خدا» .

    همه تعجّب می کنند ، آیا ابوبکر این قدر مقام پیدا کرده که خلیفه خدا شده است ؟!

    ابوبکر از بالای منبر فریاد می زند: «من خلیفه خدا نیستم ، بلکه خلیفه رسول خدا هستم و به این راضی هستم که مرا به این نام بخوانید» .55

    آری ، این گونه است که لقب خلیفه رسول خدا برای ابوبکر ، عنوان رسمی شناخته می شود . بعد از آن خلیفه سخنان خود را ادامه می دهد : «ای مردم ! هیج کس شایستگی خلافت را همانند من ندارد ، آیا من اوّلین کسی نبودم که نماز خواندم ، آیا من بهترین یار پیامبر نبودم ؟».56

    همه کسانی که در پای منبر خلیفه نشسته اند سخن او را تأیید می کنند ، آری ، همه کسانی که اینجا هستند به یاد دارند علی(ع) اوّلین کسی است که به پیامبر ایمان آورد و با آن حضرت نماز خواند .57

    مگر تا مدّت ها ، فقط علی(ع) و خدیجه(س) همراه پیامبر نماز نمی خواندند ؟58

    آن روزها که هنوز ابوبکر مسلمان نشده بود ، امّا اکنون کسی جرأت ندارد حقیقت را بگوید . * * * آن کیست که در کوچه های مدینه می گردد و فریاد می زند: «همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده و او را به عنوان خلیفه رسول خدا انتخاب نموده اند ، پس هر چه زودتر برای بیعت کردن با او به مسجد بیایید» .
    نمی دانم او را شناختی یا نه ؟او عُمَر است

    از وقتی که خبردار شده است عدّه ای از مردم هنوز با ابوبکربیعت نکرده اند،در کوچه های مدینه می گردد و همه را به بیعت با ابوبکر فرا می خواند .59
    آری ، عدّه ای از مردم در خانه های خود مخفی شده اند ، عُمَر می خواهد هر طور شده است آنها را برای بیعت با ابوبکر به مسجد بکشاند .

    عدّه ای با شنیدن صدای عُمَر برای بیعت با خلیفه از خانه های خود خارج می شوند .

    ولی عدّه دیگری به این سادگی حاضر نیستند با ابوبکر بیعت کنند ، آنها کسانی هستند که می خواهند به علی(ع) وفادار بمانند .
    باید فکر اساسی کرد . به نظر شما، عُمَر چه راه حلّی را انتخاب خواهد کرد ؟

    آری ، باید به سراغ علی(ع) رفت ، تا زمانی که او با ابوبکر بیعت نکرده است ، نمی توان بقیّه مردم را مجبور به بیعت با ابوبکر کرد .

    برای همین عُمَر به سوی مسجد رفته و به خلیفه چنین می گوید: «ای خلیفه پیامبر ! تا زمانی که علی بیعت نکند بیعت بقیّه مردم به درد ما نمی خورد ، هر چه زودتر کسی را به دنبال علی بفرست تا او را به اینجا بیاورد و او با تو بیعت کند» .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ابوبکر ، قُنفُذ را به حضور می طلبد و به او می گوید: «نزد علی(ع) برو و به او بگو که خلیفه رسول خدا تو را می طلبد» .61

    نمی دانم نام قُنفُذ را شنیده ای یا نه؟ او مردی بسیار خشن و سیاه دل می باشد و برای همین در این روزها برای اهداف خلیفه، خیلی مفید است .62

    قنفذ همراه با عدّه ای به سوی خانه علی(ع) حرکت می کند . درِ خانه به صدا در می آید ، علی(ع) از خانه بیرون می آید:از من چه می خواهی ؟

    ای علی ! هر چه زودتر به مسجد بیا که خلیقه پیامبر تو را می خواند .

    آیا فراموش کرده اید که پیامبر مرا خلیفه و جانشین خود قرار داده است ؟

    قنفذ نمی داند چه جواب بگوید ، برای همین به سوی مسجد باز می گردد .

    ابوبکر وقتی می بیند که قُنفُذ تنها آمده است به او می گوید:

    پس علی کجاست ؟ چرا او را نیاوردی ؟

    وقتی به علی گفتم که خلیفه پیامبر تو را می طلبد در جواب گفت که پیامبر مرا خلیفه و جانشین خود قرار داده است .63

    همه کسانی که در مسجد هستند به یاد سخنان پیامبر می افتند ، آری ، پیامبر بارها و بارها بالای همین منبر (که الآن ابوبکر بر روی آن نشسته است) در مورد جانشینی علی(ع) سخن گفته است .

    تردید در دل همه کاشته می شود ، همه باخود می گویند: «چرا ما به این زودی سخنان پیامبر را فراموش کردیم ؟»

    عُمَر نگاهی به جمعیّت می کند ، می فهمد که الآن است که سخن علی(ع) ، باعث بیداری این مردم شود . برای همین عُمَر رو به ابوبکر می کند و فریاد می زند: «به خدا قسم ، این فتنه فقط با کشتن علی تمام می شود . آیا به من اجازه می دهی که بروم و سرِ او را برای تو بیاورم ؟» 64

    ترس در وجود همه می نشیند ، آیا به راستی عُمَر این کار را خواهد کرد ؟

    ابوبکر رو به عُمَر می کند و از او می خواهد که بنشیند .

    امّا او نمی نشیند ، ابوبکر او را قسم می دهد که آرام بگیرد وبنشیند





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    عُمَر می نشیند و اپوبکر رو به قُنفُذ می کند و می گوید: «برو به علی بگو که ابوبکر تو رامی طلبد ، همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده اند و تو هم یکی از آنها هستی و باید برای بیعت به مسجد بیایی» .66

    قنفذ این بار همراه با ده نفر به سوی خانه علی(ع) می رود و می گوید:ای علی ! ابوبکر تو را می طلبد ، تو باید برای بیعت با او به مسجد بیایی .

    پیامبر به من وصیّت کرده است که وقتی او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا این که قرآن را به صورت کامل بنویسم .67

    نگاه کن !

    علی(ع) بعد از گفتن این سخن وارد خانه می شود و در را می بندد . او برای حفظ اسلام ، صبر می کند و در خانه خود می نشیند .

    پیامبر از دنیا رفته است و هنوز قرآن به صورت کامل ، جمع آوری نشده است ، درست است که عدّه ای به فکر ریاست و حکومت دنیای خود هستند، امّا علی(ع) به فکر قرآن است .

    قنفذ به سوی مسجد باز می گردد و سخن علی(ع) را به ابوبکر می گوید . خلیفه، خیلی ناراحت است ، برای این که دیگر نمی تواند علی(ع) را به زور از خانه بیرون بیاورد ، همه فهمیده اند که علی(ع) مشغول جمع آوری قرآن است و دیگر کسی نمی تواند مزاحم علی(ع) شود، گویا چاره ای نیست، باید صبر کرد تا علی(ع)، کار نوشتنِ قرآن را تمام کند .




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    امروز پنج شنبه ، اوّل ماه ربیع الأوّل است ، مردم برای خواندن نماز در مسجد جمع شده اند . علی(ع) وارد مسجد می شود . همه تعجّب می کنند
    ، او که قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود .

    خوب نگاه کن ، آیاآن پارچه را می‌بینی که در دست های اوست ؟ علی(ع) قرآن را نوشته و در داخل این پارچه گذاشته و به مسجد آورده است .

    او با صدای بلند با مردم سخن می گوید: «ای مردم ، من در این مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم ، نگاه کنید ، این قرآنی است که من نوشته ام ، من به تفسیر همه آیه های قرآن آگاه هستم چرا که از پیامبر در مورد همه آنها سؤل کرده ام» .68

    اگر کسی خواهان فهم قرآن باشد باید نزد علی(ع) برود ، زیرا او از همان ابتدایِ نزول قرآن همراه با پیامبر بود و هر گاه آیه ای نازل می شد، تفسیر آن را از پیامبر می پرسید.

    در این هنگام عُمَر از جا بلند می شود و می گوید: «ما نیاز به قرآن تو نداریم» .69

    وقتی که عُمَر این سخن را می گوید علی(ع) قرآنی را که نوشته است به خانه خود می برد .

    این مردم چقدر زود سخن پیامبر را فراموش کردند، پیامبر فرمود: «من شهر علم هستم و علی(ع) دروازه آن است و هر کس خواهان علم است آن را از علی(ع) بیاموزد ». چرا اینان امروز با علی(ع) این گونه برخورد می کنند ؟ مگر آنان خواهند توانست قرآن را به درستی تفسیر




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    قسمت چهارم

    هنوز تعدادی از یاران گرامی پیامبر مثل سلمان ، مقداد ، ابوذر و عمّار با خلیفه بیعت نکرده اند ، هم چنین عبّاس ، عموی پیامبر هم برای بیعت نیامده است .
    این ها به خانه علی(ع) رفت و آمد می کنند و بر سر بیعتی که در غدیر نموده اند باقی هستند .

    اکنون باید کاری کرد تا آنها هم با خلیفه بیعت کنند . مهمّ ترین شخصیتی که در این میان به چشم می خورد عبّاس عموی پیامبراست ، اگر آنها بتوانند او را به سوی خود چذب کنند ، خیلی از مشکلاتشان، بر طرف خواهد شد .

    آری ، او ریش سفیدِ بنی هاشم است و اگر او حاضر شود با خلیفه بیعت کند امتیاز بسیار خوبی برای حکومت ابوبکر خواهد بود .

    دیگر هوا تاریک شده است ، نگاه کن ، خلیفه همراه با عُمَر و چند نفر دیگر از خانه بیرون می آیند .

    آیا موافقی ما هم همراه آنها برویم و ببینیم که آنها در این تاریکی شب به کجا می روند ؟

    نگاه کن ! آنها به سوی محله بنی هاشم می روند و درِ خانه عبّاس ، عموی پیامبر را می زنند .

    عبّاس در را باز می کند و خلیفه و همراهانش وارد می شوند :شما هم همراهیان خلیفه هستید ؟

    نه ، من نویسنده ام ، این هم دوست عزیز من است. خواننده کتابم است ، ما آمده ایم ببینیم خلیفه با شما چه کار دارد .

    خوش آمدید .

    ما وارد خانه می شویم و در گوشه اتاق می نشینیم .

    نگاه کن ، عبّاس در فکر است که خلیفه در این وقت شب برای چه به خانه او آمده است .

    ابوبکر دستی به ریش های سفیدش می کشد و سخن خود را آغاز می کند و من هم قلم و کاغذ را برمی دارم و می نویسم : «خداوند پیامبرش را برای هدایت ما فرستاد و او برای هدایت ما تلاش نمود تا آن که به سوی خدا سفر کرد . بعد از مرگ پیامبر ، مردم مرا په عنوان خلیفه انتخاب کردند و من هم این مقام را قبول کردم و امیدوارم که بتوانم وظیفه سنگین خود را با توکّل به خدا به خوبی انجام دهم .

    شنیده ام که یک نفر می خواهد میان مسلمانان اختلاف بیاندازد و او تو را که عموی بیامبر هستی به عنوان یار و یاور خود معرّفی می کند . ای عبّاس ! چقدر خوب است تو هم مانند بقیّه مردم با من بیعت کنی .

    اگر تو این کار را بکنی من قول می دهم که بعد از خود ، تو را به عنوان جانشین معرّفی کنم ، زیرا تو عموی پیامبر هستی و مردم به تو توجّه زیادی دارند ، اگر تو با ما بیعت کنی هم به نفع خودت و هم به نفع اسلام است ».70





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    همه منتظر هستند تا ببینند عبّاس چه می گوید ؟ آیا او برای رسیدن به ریاست و حکومت ، دست از یاری حق بر خواهد داشت ؟

    اکنون عُمَر چنین می گوید: «ای عبّاس ، ما نمی خواهیم در میان مسلمانان اختلاف بیفتد ، ما نمی خواهیم کسی تو را به عنوان شخص تفرقه انگیز بشناسد ».71

    لحظه سرنوشت سازی است ، آیا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد کرد ؟

    در این شب ها هواداران خلیفه اصلاً خواب نداشته اند ، آنها به خانه خیلی از بزرگان شهر رفته اند و آنها را با وعده پول و حکومت خریده اند .

    آیا امشب هم آنها خواهند توانست این معامله را انجام بدهند و ایمان و مردانگی عبّاس را بخرند و به او حکومت و ریاست بدهند ؟ همه سکوت کرده اند ، به راستی عبّاس چه خواهد گفت ؟

    اگر عبّاس این معامله را انجام بدهد

    برای علی(ع) بسیار گران تمام خواهد شد ، وفتی مردم بفهمند که ریش سفیدِ بنی هاشم، دست از یاری علی(ع) برداشته است چه قضاوت خواهند کرد ؟ خدایا ، تو خودت عبّاس رادر این انتخاب یاری کن !

    همه سخن های خود را گفته اند ، اکنون منتظر جواب عبّاس هستند





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اکنون ، عبّاس سخن می گوید: «ای ابوبکر ، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه می گویی جانشین و خلیفه پیامبر هستی ؟ پیامبر کی وکجا تو را جانشین خودش قرار داد ؟

    اگر مردم تو را انتخاب کردند آیا ما بنی هاشم از این مردم نبودیم ، آیا ما حق رأی دادن نداشتیم ؟ شاید بگویی: «من به خاطر خویشاوندی با پیامبر به این مقام رسیدم »، در این صورت به تو می گویم که ما از تو به پیامبر نزدیک تر هستیم .

    امّا این که می گویی بعد از خودت ، خلافت را به من می دهی مگر این خلافت ارث پدر توست که به هر کس می خواهی می بخشی ؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به دیگران می بخشی ؟ اگر حقّ خودت است برای خودت نگه دار و اگر حقّ بنی هاشم است، ما تمام حقّ خود را می خواهیم و تنها به قسمتی از آن راضی نمی شویم» .72

    سخنان دندان شکن عبّاس ، همه را ناامید می کند ، آنها در مقابل این سخنان ، هیچ جوابی ندارند که بگویند . خلیفه آمده بود تا عبّاس را از علی(ع) جدا کند ، امّا اکنون ، سخنان عبّاس ، او را شرمنده کرده است.

    خلیفه هیچ جوابی ندارد بگوید، آخر در مقابل این سخنان چه می تواند بگوید؟

    برای همین برای علی(ع) بسیار گران تمام خواهد شد ، وفتی مردم بفهمند که ریش سفیدِ بنی هاشم، دست از یاری علی(ع) برداشته است چه قضاوت خواهند کرد ؟ خدایا ، تو خودت عبّاس رادر این انتخاب یاری کن !

    همه سخن های خود را گفته اند ، اکنون منتظر جواب عبّاس هستند





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اکنون ، عبّاس سخن می گوید: «ای ابوبکر ، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه می گویی جانشین و خلیفه پیامبر هستی ؟

    پیامبر کی وکجا تو را جانشین خودش قرار داد ؟

    اگر مردم تو را انتخاب کردند آیا ما بنی هاشم از این مردم نبودیم ، آیا ما حق رأی دادن نداشتیم ؟ شاید بگویی: «من به خاطر خویشاوندی با پیامبر به این مقام رسیدم »، در این صورت به تو می گویم که ما از تو به پیامبر نزدیک تر هستیم .

    امّا این که می گویی بعد از خودت ، خلافت را به من می دهی مگر این خلافت ارث پدر توست که به هر کس می خواهی می بخشی ؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به دیگران می بخشی ؟ اگر حقّ خودت است برای خودت نگه دار و اگر حقّ بنی هاشم است، ما تمام حقّ خود را می خواهیم و تنها به قسمتی از آن راضی نمی شویم» .72

    سخنان دندان شکن عبّاس ، همه را ناامید می کند ، آنها در مقابل این سخنان ، هیچ جوابی ندارند که بگویند . خلیفه آمده بود تا عبّاس را از علی(ع) جدا کند ، امّا اکنون ، سخنان عبّاس ، او را شرمنده کرده است.

    خلیفه هیچ جوابی ندارد بگوید، آخر در مقابل این سخنان چه می تواند بگوید؟

    برای همین خلیقه همراه با دوستانش بدون خداحافظی از خانه بیرون می روند .





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    امروز روز جمعه ، دوّم ماه ربیع الأوّل است ، چهار روز است که پیامبراز میان ما رفته است . عدّه ای در مسجد جمع شده اند و هر کسی سخنی می گوید:
    چرا علی(ع) به مسجد نمی آید و پشت سر خلیفه پیامبر نماز نمی خواند ؟

    او هنوز با خلیفه بیعت نکرده است ، امروز هم روز جمعه است ، اوّلین نماز جمعه به امامت ابوبکر برگزار می شود ، هر طور که شده باید علی(ع) را به مسجد آورد .

    مگر خبر ندارید که عدّه ای از مخالفان ما در خانه علی(ع) جمع شده اند ، ما باید هر چه سریع تر جمع آنها را متفرّق کنیم .73

    قرار می شود که با خلیفه در این مورد صحبت شود .

    آری ، وحدت اسلامی در خطر است ، شاید طرفداران علی(ع) بخواهند بر ضدّ حکومت اسلامی قیام کنند ! ما باید هر چه سریع تر آنها را دستگیر کنیم .

    ابوبکر با نظر آنها موافق است ، و دستور حمله به خانه علی(ع) را می دهد .74

    عُمَر از جای خود برمی خیزد و همراه با گروه زیادی به سوی خانه علی(ع) حرکت می کند .

    در میان این جمعیّت ، رئیس قبیله اوس هم به چشم می خورد ، وقتی رئیس قبیله اوس به میدان آمده است یعنی همه این طایفه به میدان آمده اند .75

    امّا در خانه علی(ع) چه خبر است ؟ عدّه ای از یاران آن حضرت در اینجا جمع شده اند ، آیا آنها را می شناسی ؟

    سلمان ، مقداد ، عمّار ، ابوذر ، در این میان طلحه و زبیر را هم می بینم.

    نگاه کن، آن پیرمرد هم، عبّاس ، عموی پیامبر است . هیچ کدام از آنها با خلیقه بیعت نکرده اند ، آنها می خواهند بر بیعتی که با علی(ع) نموده اند وفادار بمانند .
    اگر امروز ، اکثریّت مردم از امام زمان خود، علی(ع)، جدا شده اند ، امّا این جمع کوچک ثابت کرده اند که می توان پیرو اکثریّت نبود ، می توان راه صحیح را انتخاب کرد ، می توان طرفدار حف و حقیقت بود .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi