صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 50

موضوع: فریاد مهتاب( حماسه ای که حضرت فاطمه سلام الله علیها آفرید)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    قسمت پنچم

    عُمَر فریاد می زند: «بروید هیزم بیاورید» .101

    آنجا را نگاه کن ! عدّه ای دارند هیزم می آورند .102

    خدای من چه خبر است ؟ این ها چه می خواهند بکنند ؟ هر کس را نگاه می کنی هیزم در دست دارد ، همه آنها به یک سو می روند .

    آنها به سوی خانه فاطمه(س) می آیند . این دستور عُمَر است که هیزم بیاورید ، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه(س)، هیزم جمع می کنند .103

    خدای من این ها می خواهند چه کنند ؟ آیا عُمَر می خواهد این خانه را آتش بزند ؟

    عُمَر فکر می کند که اهل این خانه، مرتدّ و از دین خدا خارج شده اند ، و برای همین باید آنها را از بین برد ، برای حفظ اسلام باید دشمنان خلیفه را نابود کرد.
    لحظه ای نمی گذرد تا این که هیزم زیادی در اطراف خانه جمع می شود .

    عُمَر را نگاه کن ! او شعله آتشی را در دست گرفته و به این سو می آید . او فریاد می زند: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .104
    هیچ کس باور نمی کند ، آخر به چه جرم و گناهی می خواهند اهل این خانه را آتش بزنند ؟ اینجا خانه ای است که جبرئیل بدون اجازه وارد نمی شود ، اینجا خانه ای است که فرشتگان آرزو می کنند به آن قدم نهند .

    ای مسلمانان ، مگر فراموش کرده اید ؟ این خانه ، همان خانه ای است که پیامبر چهل روز آمد و در کنار درِ این خانه ایستاد و به اهل این خانه سلام داد و آیه تطهیر را خواند .

    آیا آیه تطهیر را می شناسی؟ سوره «أحزاب»، آیه 33 ، آنجا که قرآن می گوید: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا : خدا اراده کرده است که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آری ، اهل این خانه ، به حکم قرآن ، معصوم و از هر گناهی پاک هستند . پس چرا عُمَر می خواهد این خانه و اهل این خانه را در آتش بسوزاند ؟

    عُمَر می خواهد کار را یکسره کند ، باید کاری کرد که دیگرهیچ کس جرأت مخالفت باخلیفه را نداشته باشد ، باید این خانه را آتش زد ، این خانه محلِ جمع شدن دشمنان خلیفه است ، اینجا را باید آتش زد تا دیگر کسی نتواند در اینجا جمع شود .105

    آری ، وقتی این خانه را آتش بزنند دیگر هیچ کس جرأت مخالفت با حکومت اسلامی را نخواهد داشت ، آن وقت دیگر همه مردم تسلیم خلیفه پیامبر خواهند بود .
    تا زمانی که علی(ع) بیعت نکرده است حکومت اسلامی در خطر است ، باید به هر قیمتی شده علی(ع) را مجبور به بیعت کرد و اگر او حاضر به بیعت نشود باید او را سوزاند .

    عدّه ای جلو می آیند و به عُمَر می گویند:در این خانه فاطمه، حسن و حسین هستند .

    باشد ، هر که می خواهد باشد ، من این خانه را آتش می زنم .106

    هیچ کس جرأت نمی کند مانع کارهای عُمَر شود




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آخر او قاضی پزرگ حکومث است ، او فتوا داده که برای حفظ اسلام ، سوزاندن این خانه واجب است .107

    عُمَر می آید ، شعله آتش را به هیزم می گذارد ، آتش شعله می کشد .

    درِ خانه نیم سوخته می شود . عُمَر جلو می آید و لگد محکمی به در می زند .108

    خدای من ، فاطمه(س) پشت در ایستاده است . . .

    فاطمه(س) بین در و دیوار قرار می گیرد ، صدای ناله اش بلند می شود . عُمَر در را فشار می دهد ، صدای ناله فاطمه(س) بلندتر می شود . میخِ در که از آتش داغ شده است در سینه فاطمه(س) فرو می رود .109

    ای قلم ، خاموش شو ! کدام دل طاقت دارد؟ چه کسی تاب دارد که تو شرح سیلی خوردن ناموس خدا را بدهی .. .؟

    گوشواره از گوش فاطمه(س) جدا می شود و او با صورت بر روی زمین می افتد.110

    فریادی در فضای مدینه می پیچد: «بابا ! یا رسول اللّه ! ببین با دخترت چه می کنند ».111

    فاطمه(س) به کنار دیوار پناه می برد . عُمَر و یارانش وارد خانه می شوند ، خالد همان که او را «شمشیر اسلام» لقب داده اند شمشیرش را از غلاف بیرون می کشد و می خواهد فاطمه(س) را به قتل برساند .

    وای بر من ! او می خواهد فاطمه(س) را به قتل برساند ، او چرا می خواهد چنین کند؟ پدرِ خالد از کافرانی است که در جنگ بدر به دست علی(ع) کشته شده است ، اکنون او می خواهد انتقام خون پدرِ کافر خود را بگیرد .112

    ناگهان علی(ع) با شمشیرش جلو می آید . درست است پیامبر علی(ع) را مأمور کرده تا در بلاها صبر کند ، امّا اینجا دیگر جای صبر نیست

    . خالد تا برقِ شمشیر علی(ع) را می بیند شمشیرش را رها می کند .113 سبس او به سوی عُمَر می رود، گریبان او را می گیرد، عُمَر می خواهد فرار کند، علی(ع) او را محکم به زمین می زند، مشتی به بینی و گردنِ او می کوبد. هیچ کس جرأت ندارد برای نجات عُمَر جلو بیاید، همه ترسیده اند، بعضی ها فکر می کنند که علی(ع) دیگر عُمَر را رها نخواهد کرد و خون او را خواهد ریخت، امّا علی(ع) عُمَر را رها می کند و می گوید: «ای عُمَر! پیامبر از من پیمان گرفت که در مثل چنین روزی، صبر کنم. اگر وصیّت پیامبر نبود، تو هرگز جرأت نمی کردی وارد این خانه شوی»114.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آری، علی(ع) به یاد وصیّت پیامبر افتاده است، گویا پیامبر از او خواسته که فقط تا این اندازه از حریم خانه اش دفاع کند، اگر علی(ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلی روی خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدینه حمله خواهند کرد، علی(ع) می خواهد برای حفظ اسلام صبر کند.115

    هواداران خلیفه وارد خانه می شوند ، و به سراغ علی(ع) می روند . تعداد آنها زیاد است ، آنها باشمشیرهای برهنه آمده اند ، علی(ع) تک و تنهاست .

    آنها می خواهند علی(ع) را از خانه بیرون ببرند . هر کاری می کنند نمی توانند او را از جای خود حرکت بدهند . به راستی چه باید بکنند ؟ عُمَر دستور می دهد تا ریسمانی بیاورند، ریسمان را بر گردن علی(ع) می اندازند، عمر فریاد می زند: «اللّه اکبر، اللّه اکبر»، همه جمعیّت با او هم صدا می شوند، آنها می خواهند علی(ع) را به سوی مسجد ببرند تا با خلیفه بیعت کند.در این میان فاطمه(س) به همسرش نگاه می کند ،

    می پیند همه، گرد او حلفه زده اند، امروز علی(ع) تک و تنها مانده است ، هیچ یار و یاوری ندارد .116

    خدایا ! این چه صبری است که تو به علی(ع) داده ای ؟! چقدر مظلومیّت و غربت ! آنها می خواهند علی(ع) را از خانه بیرون ببرند ، فاطمه(س) از جا برمی خیزد ، تنها مدافع امامت قیام می کند . او می آید و در چهارچوبه درِ خانه می ایستد ، او راه را می بندد تا نتوانند علی(ع) را ببرند .117

    باید کاری کرد ، فاطمه(س) هنوز جان دارد ، باید او را نقش بر زمین کرد . عُمَر به قُنفُذ اشاره می کند، قُنفُذ با غلافِ شمشیر فاطمه(س) را می زند ، خود عُمَر هم با تازیانه می زند .. .118
    بازوی فاطمه(س) از تازیانه ها کبود می شود .119

    وای بر من ! این بار به قصد کُشتن، فاطمه(س) را می زنند ، آری ، تا زمانی که فاطمه(س) زنده است نمی توان علی(ع) را برای بیعت برد .
    باید کاری کرد که فاطمه(س) نتواند راه برود ، باید او را خانه نشین کرد !

    عُمَر لگد محکمی به فاطمه(س) می زند ، اینجاست که صدای فاطمه(س) بلند می شود، او خدمتکار خود را صدا می زند: «ای فِضّه مرا دریاب ! به خدا محسن(ع) مرا کشتند» .120

    فاطمه(س) بی هوش بر روی زمین می افتد . هر کس در هر جای دنیا گرفتار می شود، علی(ع) را صدا می زند، اما من نمی دانم چرا فاطمه(س)، در این لحظه، علی(ع) را صدا نزد




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فاطمه بی هوش شده است، دیگر می توان علی(ع) را به مسجد برد ، علی(ع) نگاهی به همسرش می کند، اشک در چشمانش حلقه می زند، او فِضّه را صدا می زند و از او می خواهد که فاطمه(س) را کمک کند، آری!

    محسن(ع) ، شهید شده اسث .

    فرشتگان در تعجّب از صبر علی(ع) هستند . اگر نمی‌ترسیدم می گفتم که خدا هم از صبر او در تعجّب است !

    آری ، این همان عهدی است که پیامبر در روزهای آخر زندگی از علی(ع) گرفت .

    آن لحظه ای که پیامبر به او گفت: «علی جان ! بعد از من ، مردم جمع می شوند حقّ تو را غصب می کنند و به ناموس تو بی حرمتی می کنند ، تو باید در مقابل همه این ها صبر کنی» .

    و علی(ع) هم در جواب پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا ، من در همه این سختی ها و بلاها صبر می کنم» .121

    چرا علی(ع) باید همه این ها را به چشم خود ببیند و صبر کند ؟ امروز، اسلام به صبر علی(ع) نیاز دارد ، فقط صبر اوست که می تواند دین خدا را حفظ کند .
    علی(ع) خود و همسرش را فدای دین خدا می کند ، آری ، این خاندان آماده اند تا همه هستی خود را در راه خدا فدا کنند . این آغاز راه است ، محسن(ع) ، اوّلین شهید این راه است ، کربلا هم در پیش است . . .

    فاطمه(س) اکنون بر روی زمین افتاده است ، مردم این شهر فقط نگاه می کنند !

    وای بر شما ای مردم ! شما به چشم خود دیدید که پیامبر هر گاه فاطمه(س) را می دید تمام قد به احترامش می ایستاد ؟ چرا این قدر زود همه چیز را فراموش کردید، چرا؟122






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اکنون، خلیفه در مسجد آماده است تا علی(ع) را برای بیعت بیاورند .

    آنان که فاطمه(س) را نقش بر زمین کرده اند اکنون علی(ع) را به مسجد می برند .

    قنفذ خیلی خوشحال است چرا که خوش خدمتی خود را به عُمَر نشان داده است . فرمانداری شهر مکّه (مهمّ ترین شهر بعد از مدینه) در انتظار اوست . با جنایتی که امروز انجام داد، حکومت مکّه از آنِ اوست.123

    نگاه کن،چگونه مولا را به سوی مسجد می برند . علی(ع) را از کنار قبر پیامبر عبور می دهند ، او رو به قبر پیامبر می کند و اشکش جاری می شود .124

    او با پیامبر سخن می گوید : «ای رسول خدا، ببین با برادر تو چه می کنند !».

    نگاه کن ، همراه او ، حسن و حسین(ع) هم هستند ، آنها هم اشک می ریزند . در اطراف ابوبکر عدّه ای با شمشیر ایستاده اند ، عُمَر شمشیر خود را بالای سر علی(ع) گرفته است .125

    عُمَر رو به علی(ع) می کند و به او می گوید: «ای علی ! با ابوبکر بیعت کن و اگر این کار را نکنی گردنت را می زنم» .126

    آنگاه علی(ع) رو به عُمَر می کند و می گوید: «اگر مرا بکشید بنده ای از بندگان خدا و برادر پیامبر را کشته اید» .

    ابوبکر رو به او می کند و می گوید: «تو بنده خدا هستی ، امّا برادر پیامبر نیستی» .127

    علی(ع) رو به او می کند و می گوید: «آیاآن روز که پیامبر میان مسلمانان ، پیمان برادری می بست را فراموش کرده اید ؟ پیامبر در آن روز فقط با من پیمان برادری بست» .128

    همه سکوت می کنند ، آری ، خاطره ای برای همه زنده می شود . روزی که پیامبر بین مسلمانان، پیمان برادری می بست ، میان هر دو نفر از آنها عقد برادری برقرار کرد . در آن روز، علی(ع) با چشم گریان نزد پیامبر آمد و فرمود: «ای رسول خدا ، بین همه مردم ، پیمان برادری بستی، امّا مرا قراموش کردی» .

    پیامبر رو به علی(ع) کرد و فرمود: «ای علی ! تو در دنیا و آخرت برادر من هستی» .129

    آری ، علی(ع) برادر پیامبر و نزدیک ترین افراد به رسول خداست





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    مسجد پر از جمعیّت است ، اکنون علی(ع) رو به مردم می‌کند و می گوید: «ای مردم ! شما را قسم می دهم آیا شما از پیامبر نشنیدید که در غدیر فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه: هر که من مولای اویم این علی، مولای اوست» ؟ آیا فراموش کردید که پیامبر هنگامی که به جنگ تبوک می رفت مرا جانشین خود در این شهر قرار داد؟».130

    همه کسانی که اینجا نشسته اند ، سخن علی(ع) را تصدیق می کنند ، امّا هیچ کس بلند نمی شود تا علی(ع) را یاری کند .

    هر کس که می خواهد به یاری حق برخیزد نگاهش به شمشیرهایی می افتد که در دست هواداران خلیفه است .

    در روز غدیر خُمّ ، همه با علی(ع) بیعت کردند ، امّا امروز او را تنها گذاشته اند ، آری ، این که با علی(ع) بیعت کنی مهمّ نیست ، مهمّ این است که بتوانی به بیعت و پیمان خود وفادار بمانی .

    آری ، امروز فتنه ای آمده که همه را ترسانده است ، کیست که جرأت یاری حق را داشته باشد ؟

    وقتی تنها دختر پیامبر را این چنین به خاک و خون می کشند دیگر چه کسی جرأت دارد از علی(ع) حمایت کند ؟

    آری ، حمله به خانه دختر پیامبر با هدف کاملاً مشخصی، انجام گرفت ، بعد از این حمله دیگر ، ترس در دل همه مردم کاشته شد .

    وقتی که این حکومث با دختر بیامبر این گونه رفتار کند پس با بقیّه مخالفان چه خواهد کرد ؟





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ابوبکر به علی(ع) می گوید: «تو چاره ای نداری ، باید با من بیعت کنی» .

    گوش کن ، مولایت چقدر زیبا در جواب ابوبکر سخن می گوید: «ای ابوبکر ، من با تو بیعت نمی کنم ، این تو هستی که باید با من بیعت کنی . تو دیروز به دستور پیامبر با من بیعت کردی ، چه شده است که پیمان خود را فراموش کرده ای ؟ من شنیده ام که مردم را به دلیل خویشاوندی خود با پیامبر به بیعتِ خود فرا خوانده ای ، اکنون ، من هم به همان دلیل تو را به بیعت با خود فرا می خوانم ! تو خود می دانی من به پیامبر از همه شما نزدیک تر هستم».131

    ابوبکر به فکر فرو می رود و جوابی ندارد که بگوید.

    یادت هست در سقیفه ، ابوبکر از خویشاوندی خود با پیامبر سخن گفت ، و با همین نکته توانست مردم را به بیعت خود فرا خواند .

    اگر قرار است مقام خلافت به خویشاوندی با پیامبر باشد که علی(ع) از همه به پیامبر نزدیک تر است ، او پسر عموی پیامبر است و تنها کسی است که پیامبر با او پیمان برادری بسته است .

    مولایت را نگاه کن ، در حالی که ریسمان به دست های او بسته اند و شمشیر بالای سر او نگه داشته اند با خلیفه سخن می گوید .

    درست است که او در مقابل همه سختی ها و مصیبت ها صبر کرده است امّا اکنون او حق و حقیقت را با شعر بیان می کند .

    او پیام بزرگ خود را به تاریخ می دهد ، اکنون این علی(ع) اسث که با زبان شعر از حفّ خود دفاع می کند .

    من یک آرزو دارم ، نمی دانم آن را در اینجا بگویم یا نه ، امّا برای تو که دوست خوب من هستی می گویم: کاش همه شیعیان دنیا ، این شعر را حفظ بودند.
    این صدای علی(ع) است که از حلقوم تاریخ بیرون می آید و برای همیشه حق بودن شیعه را ثابت می کند . گوش کن :
    «فَإنْ کُنْتَ بِالشُوری مَلِکْتَ اُمورَهُم/فَکیفَ بِهذا وَالمُشیرُون غُیِّبُ».

    «وإنْ کنتَ بالقُربی حَجَجْتَ خَصیمَهُم/فَغَیْرُکَ أَولی بِالنَّبیِّ وأَقْرَبُ».

    «ای ابوبکر! اگر تو با رأی گیری به این مقام رسیدی ، چگونه شد که بنی هاشم را برای رأی دادن خبر نکردی ؟ اگر به دلیل خویشاوندی با پیامبر به این مقام رسیدی ، کسانی غیر از تو به پیامبر نزدیک تر بودند».132

    سخن علی(ع) همه را به فکر فرو می برد ، به راستی که مولا، چقدر منطقی سخن می گوید .

    نگاه کن ! جمعی از مردم مدینه که در مسجد حاضر هستند چون این سخن را می شنوند رو به علی(ع) می کنند و می گویند: «اگر ما این سخن تو را در سقیفه شنیده بودیم فقط با تو بیعت می کردیم» .133

    علی(ع) رو به آنها می کند و می گوید: «آیا می خواستید من بدن پیامبر را بدون غسل و کفن رها کنم و بیایم برای خلافت نزاع کنم؟» .134
    آری ، این ها می خواهند نیامدن علی(ع) به سقیفه را بهانه کار خود قرار بدهند امّا علی(ع) در جواب آنها ادامه می دهد: «بعد از روز غدیر ، برای هیچ کس بهانه ای باقی نمانده است» .135

    آری ، پیامبر در غدیر خُمّ ، همه مردم را جمع کرد و دستور داد که همه با علی(ع) بیعت کنند

    اکنون ، علی(ع) با سخنان خود تمام مسجد را در اختیار خود گرفته است ، آنها علی(ع) را همچون اسیر به مسجد آوردند ، امّا خودشان در مقابل کلام او ، اسیر شده اند .

    در مسجد هیاهو می‌شود ، از هر طرف سر و صدا بلند می شود ، مردم به یاد روز غدیر افتاده اند ، آنها پشیمان هستند که چرا به این زودی سخنان پیامبر خود را فراموش کردند .
    عُمَر می بیند الآن است که اوضاع خراب شود ، از جا بلند می شود و رو به ابوبکر می کند و فریاد می زند: «چرا بالای منبر نشسته ای و هیچ نمی گویی ؟ آیادستور می دهی تا من گردن علی(ع) را بزنم؟» .136

    بار دیگر ترس در وجود همه می نشیند ، شمشیرها در دست هواداران خلیفه می چرخد ! همه مردم آرام می شوند ، هر کس بخواهد اعتراض کند با شمشیرهای برهنه روبرو خواهد بود .

    صدای گریه به گوش می رسد . این صدای گریه از کجاست ؟

    نگاه کن ، حسن و حسین(ع) که سخن عُمَر را شنیده اند گریه می کنند . علی(ع) نگاهی به فرزندان خود می کند و به آنها می گوید: «گریه نکنید عزیزانم !» .137

    فرشتگان از دیدن اشک چشمان حسن و حسین(ع) به گریه افتاده اند






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    قسمت ششم

    عُمَر رو به علی(ع) می کند و می گوید: «تو هیچ چاره ای نداری ، تو حتماً باید خلیفه بیعت کنی» .138

    علی(ع) رو به او می کند و می گوید: «شیرِ خلافت را خوب بدوش که نیمی از آن برای خودت است ، به خدا قسم ، حرصِ امروز تو ، برای ریاست فردای خودت است» .139

    آنگاه رو به جمعیّت می کند و می گوید: «اگر یاورانی وفادار داشتم هرگز کار من به اینجا نمی کشید» .140

    در این هنگام یکی از میان جمعیّت بلند می شود و نزد علی(ع) می آید و چنین می گوید: «ای علی ! ما هرگز علم و مقام تو راانکار نمی کنیم ، ما می دانیم که تو از همه ما به بیامبر نزدیک تر بودی ، امّا تو هنوز جوان هستی ! نگاه کن ، ابوبکر پیرمرد و ریش سفید ماست و امروز شایستگی خلافت را دارد ، تو امروز با او بیعت کن ، وقتی که پیر شدی نوبت تو هم می رسد ، آن روز ، هیچ کس با خلافت تو مخالفت نخواهد کرد .141

    آری ، اشکال در این است که علی(ع) جوان است ، سنّ زیادی ندارد ، ریش های صورتش سفید نشده است .

    این سخن ، خیلی چیزها را برای تاریخ روشن می کند ، بعد از وفات پیامبر سنّت های جاهلیّت زنده شده اند ، عرب های آن زمان، همیشه ریاست پیران را قبول می کردند و برای آنها قابل تحمّل نبود کسی بر آنها حکومت کند که سنّ او از آنها کمتر است .

    امروز مولای تو حدود سی سال دارد ، درست است که او همه خوبی ها و کمال ها را دارد ، امّا برای این مردم هیچ چیز مانند یک مشت ریش سفید نمی شود ، برای آنها ارزش ریش سفید از همه خوبی ها بیشتر است .

    البتّه بعضی از این مردم ، فکر می کنند که خلیفه باید خیلی جدّی باشد و همیشه قیافه اخمو داشته باشد تا همه از او بترسند ، امّا علی(ع) همیشه لبخند به لب دارد و اهل شوخی است و برای همین به درد خلافت نمی خورد .142






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    آن خانم کیست که وارد مسجد می شود


    ؟ او اینجا چه می خواهد ؟ آیا او را می شناسی ؟ او امّ سَلَمه ، همسر پیامبر اسث.

    او به اینجا آمده است تا یاری حق را نماید . او رو به عُمَر می کند و می کوید: «چقدر زود حسد خود را نسبت به آل محمّد نشان دادید ؟» همه اهل مسجد به سخنان اُمّ سَلَمه گوش می کنند ، عُمَر می ترسد که اگر او به سخن خود ادامه بدهد همه چیز خراب شود ، برای همین فریاد می زند: «ما چه کار به سخن زنان داریم ؟»

    نگاه کن ! عُمَر دستور می دهد تا اُمّ سَلَمه را از مسجد بیرون کنند .143

    مگر اُمّ سَلَمه همسر پیامبر نیست ، مگر احترام او بر همه واجب نیست ، مگر او امّ المؤنین (مادر مؤنان) نیست ، پس چرا باید با او این گونه برخورد کرد ؟
    چرا باید ناموس پیامبر را این گونه از مسجد بیرون کرد ؟

    ابوبکر بار دیگر فریاد می زند: «ای علی ! برخیز و بیعت کن، زیرا اگر این کار را نکنی ما گردن تو را می زنیم» .

    هنوز ریسمان بر گردن علی(ع) است ، او نگاهی به قبر پیامبر می کند و آیه 150 از سوره اعراف را می خواند: (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی). «مردم مرا تنها گذاشتند و می خواستند مرا به قتل برسانند ».

    آری ، تاریخ تکرار می شود ، موسی (ع)، برادرش هارون را به جای خود در قوم بنی اسرائیل قرار داد و خود به کوه طور رفت .

    بعد از رفتن او ، قوم بنی اسرائیل ، گوساله پرست شدند و هارون هر چه به آنها نصیحت کرد سخنش را نپذیرفتند





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi