صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36

موضوع: بــا مــن مهــربــان بــــاش

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. بــا مــن مهــربــان بــــاش




    بامن مهربان باش






    مقدمه

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ

    چقدر دلم برای آن روزگارها تنگ شده است! آن وقت‌ها شهر ما این‌قدر چراغانی نبود، شب که می‌شد تاریکی همه جا را فرا می‌گرفت و من مهمان ستاره‌های زیبای آسمان می‌شدم، سی و دو سال قبل، آن زمان من کودکی پنج ساله بودم، وقتی شب فرا می‌رسید، منتظر می‌ماندم تا پدربزرگم دست مرا بگیرد و مرا به بالای بام ببرد، تو چه می‌دانی خوابیدن در زیر آسمان آن هم روی بامی که از کاهگل است چه لذّتی دارد.

    آن شب‌ها را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، همان روزهایی که عشق به آسمان در وجودم جوانه زد و این‌گونه شد که آسمان برای من الهام‌بخش گردید.
    ساعتی به ستارگان خیره می‌شدم و بعد به خواب می‌رفتم، چند ساعت که می‌گذشت، صدایی به گوشم می‌رسید که خواب را از چشم من می‌ربود، این صدای پدربزرگ بود، او در گوشه‌ای از بام رو به آسمان ایستاده بود و با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد.

    آری! ماه رمضان بود و مردم دوست داشتند نزدیک شدن سحر را متوجّه بشوند، صدای پدربزرگ در تمام محلّه می‌پیچید. این یک رسم قدیمی در شهر ما بود که متأسّفانه برای همیشه فراموش شد، افسوس که شهر خیلی عوض شده است! حسرت آن روزگار برای همیشه در دلم باقی مانده است.

    سالیان سال است که پدربزرگ من که اهل محل او را «شیخ علی اکبر» می‌خواندند، از دنیا رفته است و من امشب قلم در دست گرفته‌ام تا راه او را ادامه بدهم، می‌خواهم در مورد مناجات با خدا، برای جوانان این سرزمین بنویسم، از خودِ خدا کمک می‌طلبم و از او می‌خواهم یاریم کند که امید من فقط به اوست.

    مهدی خُدّامیان آرانی
    آران وبیدگل. شهریور1390






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    تو بودی که مرا صدا زدی

    سخن خود را با ستایش تو آغاز می‌کنم، از عمق وجودم فریاد می‌زنم که تو خدای خوبی‌ها و زیبایی‌ها هستی، تو از هر عیب به دور هستی.

    من خوب می‌دانم که تو بر من لطف و مهربانی می‌کنی و مرا به سوی خود می‌کشانی. این تو هستی که توفیقم دادی تا بیایم و با تو سخن بگویم.

    من می‌دانم و باور دارم که تو سرآمد همه مهربانی‌ها هستی. تو از پدر و مادر بر من مهربان‌تری!

    حتماً می‌دانی که چقدر دوست دارم تو را «مهربان» صدا کنم!

    ای مهربان! حالا که به من اجازه دادی تا با تو سخن بگویم، پس صدایم را بشنو و دعایم را اجابت کن و از بدی‌های من چشم بپوش!

    خوب می‌دانم که اگر تو نمی‌خواستی و اجازه‌ام نمی‌دادی، من هرگز نمی‌توانستم با تو سخن بگویم. خوب می‌دانم که این تو بودی که مرا به سوی خود کشاندی، وگرنه من چگونه می‌توانستم از کار و زندگی خود دست بکشم و رو به سوی تو کنم، قلب من آن قدر کوچک است که به سادگی شیفته دنیا می‌شود، از تو چه پنهان! گاه دنیا، همه عشق من می‌گردد و تو را فراموش می‌کنم، امّا الان که به خود می‌آیم می‌بینم که در مقابل تو نشسته‌ام و تو را می‌خوانم. من کجا بودم و الان کجا آمده‌ام؟

    آیا من خودم آمده‌ام؟

    هرگز! چه کسی می‌تواند از نازها و کرشمه‌های دنیا دست بکشد؟ چه کسی می‌تواند از دنیا و زیبایی‌های آن دل بکند و رو به سوی تو کند؟
    تو بودی که دل مرا گرفتی و به سوی خود کشاندی. این لطف و مهربانی تو بود. خوب می‌دانی که اگر من با تو خلوت نکنم، اگر با تو حرف نزنم، دلم می‌میرد. تو دوست نداشتی که دل من بیش از این سیاه گردد، نمی‌دانم چه شد؟ واقعاً نمی‌دانم. الان روبروی تو نشسته‌ام و تو را صدا می‌زنم. ممنون تو هستم. تو خیلی بزرگواری!

    خودت می‌دانی این حرف‌ها را برای چه زدم. همه این‌ها را گفتم که بگویم: اکنون که خودت دعوتم کردی، اکنون که خودت یاریم نمودی و اجازه دادی تا با تو سخن بگویم و دعا بخوانم، پس رویت را از من برمگردان. با من قهر نکن. من دارم تو را صدا می‌زنم، پس جوابم را بده. امیدم را ناامید نکن که هیچ کس از درگاه تو ناامید برنمی‌گردد.

    آمده‌ام که با تو سخن بگویم، خلوتی پیدا کرده‌ام و صدایت می‌زنم: ای خدای خوب من!

    تو هم جوابم را بده.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    همه جا مهربانی تو را دیدم

    وقتی به تو فکر می‌کنم، می‌بینم که خیلی وقت‌ها بوده که من گرفتار بلا بودم و تو را صدا زدم و تو مرا یاری کردی و نجاتم دادی.

    یادم نمی‌رود، خیلی وقت‌ها دل من از غم و غصّه انباشته شده بود، آسمان دلم ابری بود، با تمام وجودم رو به سوی تو نمودم، تو هم بزرگواری کردی و همه غصّه‌های مرا برطرف کردی.

    خیلی وقت‌ها شده است که شیطان وسوسه‌ام نمود و من گناهی کرده و شرمنده تو می‌شوم، امّا تو مرا بخشیدی، از گناه من چشم پوشیدی و هرگز آن را به رخم نیاوردی.

    هیچ وقت مهربانی‌های تو را فراموش نمی‌کنم، همیشه و در همه جا مهربانی‌های تو را دیده‌ام.

    تو را ستایش می‌کنم ای خدایی که هرگز فنا نمی‌شوی، تو هرگز نابود نمی‌شوی. همواره بوده‌ای و خواهی بود.

    من تو را می‌پرستم، تو که هیچ گاه نابود نمی‌شوی، هر کس خدایی غیر از تو را بپرستد، باید بداند که سرانجام روزی خدای او نابود و نیست خواهد شد، امّا تو خدای من هستی، فقط تو هستی که هرگز فنا نمی‌شوی.

    تو به انجام هر کاری توانا هستی، نیاز به هیچ چیز نداری، تو فقط بی‌نیاز هستی و همه نیازمند تو هستند.

    من به خاطر همه نعمت هایی که به من دادی تو را سپاس می‌گویم.

    تو را سپاس می‌گویم ای خدایی که بر سرتاسر جهانِ هستی، حکومت داری، حکم تو بر همه هستی جاری است. هیچ چیزی مانند تو نیست. تو از ویژگی‌های آفریده‌های خود بالاتر و والاتر هستی. تو خدای یگانه هستی.

    تو را ستایش می‌کنم، هر جا را که نگاه می‌کنم، لطف و کرم تو به چشمم می‌آید، تو همواره به بندگان خود جود و بخشش می‌کنی، بندگان تو به سوی تو می‌آیند و هیچ گاه آنان را ناامید نمی‌کنی، به همه لطف می‌کنی.

    ای خدای خوب من!

    یک حرفی هست که دوست دارم به تو بگویم:

    وقتی من نیازی دارم، با وجود این که افرادی را می‌شناسم که آنان هم اهل جود هستند، اما من به نزد آنان نمی‌روم، فقط به در خانه تو می‌آیم، برای این که عنایت و هدیه تو با دیگران خیلی فرق می‌کند، وقتی دیگران هدیه‌ای می‌دهند، این هدیه دادن، از سرمایه آنها کم می‌کند، وقتی آنها چیزی به من می‌دهند، دیگر خودشان آن را ندارند.

    آن ثروتمندی که مثلاً 500 سکّه طلا برای کمک به فقرا می‌دهد، دیگر خودش آن 500 سکّه را ندارد، این جود و کرم، از سرمایه او کم می‌کند.
    این یک قانون است، امّا این قانون یک استثنا دارد، وقتی تو به من هدیه‌ای می‌دهی، چیزی از سرمایه‌های تو کم نمی‌شود، آری! این هدیه دادن، فقط جود و بخشش تو را زیاد و زیادتر می‌کند.2






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به دنبال آرزوی کوچکم!

    بارها پیش آمده که من حاجت‌های زیادی داشته‌ام، امّا یکی از آن حاجت‌ها برایم خیلی مهم بوده است، برای همین از حاجت‌ها و درخواست‌های کوچکم چشم پوشی کرده و فقط آن حاجت و آرزوی بزرگ را از تو خواسته‌ام.

    من این گونه تربیت شده‌ام که همیشه باید آرزوهای بزرگ را بر آرزوهای کوچک مقدّم بدارم.

    امشب هم که نیمه شب است، به درِ خانه تو آمده‌ام؛ آرزوی بزرگ خویش را از تو می‌خواهم، تو را صدا می‌زنم تا مرا به آرزوی بزرگم برسانی.

    دستم را به سوی تو دراز کرده‌ام و تو را این‌گونه می‌خوانم: «خدایا! حاجت بزرگی دارم...».

    لحظاتی می‌گذرد، سؤلی به ذهنم می‌رسد: چرا به تو می‌گویم: حاجت بزرگ مرا بده؟

    این حاجت برای من بزرگ است، در اینجا، در دنیای من، در این دنیایِ خاکی، این حاجت مهم و بزرگ است، امّا آیا برای تو هم این‌گونه است؟

    آیا این حاجتِ من، برای تو که خدای من هستی، بزرگ جلوه می‌کند؟

    پس باید به گونه‌ای دیگر با تو حرف بزنم:

    خدایا! حاجتی به دل دارم که آن حاجت برای من بزرگ است و برای تو بسیار کوچک!

    خدایا! آرزوی من هر چقدر بزرگ هم باشد، می‌دانم که برای تو بسیار کوچک است، همه هستی در مقابل بزرگی تو، کوچک است، حاجت من که اصلاً به چشم نمی‌آید.

    خدایا! خودت می‌دانی که این حاجتی که در نزد تو هیچ است، اکنون همه چیز من شده است. از تو می‌خواهم حاجتم را برآورده کنی و مرا به آرزویم برسانی.3







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آرامشی که هرگز گم نمیکنم


    تو خود می‌دانی که من بنده گنهکار تو هستم و اکنون به درِ خانه تو آمده‌ام، با دنیایی از امید و آرزو رو به سوی تو کرده‌ام، آمده‌ام تا به من نظر کنی و حاجت مرا بدهی.
    من خوب می‌دانم که شایستگی مهربانی‌های تو را ندارم و از تو چیزی را می‌خواهم که لایق آن نیستم!
    وقتی با خود فکر کردم، دیدم که تو بارها گناه مرا بخشیده‌ای و از خطاهای من چشم پوشیده‌ای، آبروی مرا در نزد دیگران نبرده‌ای و گناهانم را از دیگران مخفی کرده‌ای، فهمیدم که می‌توانم باز هم به درِ خانه تو بیایم و تو را صدا بزنم و در انتظار مهربانی تو باشم.
    تو بارها و بارها دعای مرا اجابت کرده‌ای و صدایم را شنیده‌ای، من هرگز آن مهربانی‌های تو را فراموش نکرده‌ام، برای همین است که با کمال آرامش تو را می‌خوانم، اگر چه گنهکارم، امّا از تو نمی‌ترسم، من با آرامشی بزرگ، تو را می‌خوانم، زیرا من از تو جز مهربانی چیز دیگری ندیدم. خوب می‌دانم که باید از گناه خود بترسم، نه از تو.
    من بارها دیدم که تو جواب مرا دادی و دعاهایم را مستجاب کردی، برای همین امشب با اطمینان خاطر بار دیگر صدایت می‌زنم و تو را می‌خوانم، می‌دانم که تو جواب مرا خواهی داد.
    آری! این باور من است که تو سرانجام جواب مرا می‌دهی و مرا به آرزویم می‌رسانی، فقط اشکال در این است که گاهی من عجله می‌کنم و اصرار دارم که خیلی زود مرا به آرزویم برسانی.
    خدایا! یادم نمی‌رود، من بارها تو را سرزنش کردم و گفتم: «تو دیگر چه خدایی هستی! مرا ببخش که با تو چنین سخن گفتم».
    چه کنم؟ من بنده‌ای ضعیف هستم، می‌خواستم زود به آرزویم برسم، دیدم که حاجتم را زود برآورده نمی‌کنی، برای همین با زبان به اعتراض گشودم، حال آن که نمی‌دانستم که تو چون مرا دوست داری، حاجتم را نمی‌دهی.
    تو از آینده خبر داشتی، می‌دانستی که این آرزویی که من دارم، به صلاح من نیست، اگر من به آن حاجت خود برسم، خودم را تباه خواهم کرد، هنوز ظرفیت وجودی من آن قدر بزرگ نشده است که بتوانم از آن نعمت، به خوبی استفاده کنم.
    آری! فقط تو بوده که از آینده خبر داشتی و چون دوستم داشتی، حاجتم را نمی‌دادی!
    وای که من چقدر نادان بودم، من تو را می‌خواندم و خیال می‌کردم تو جوابم را نمی‌دهی، زیرا من فقط آن آرزو را می‌دیدم و بس! ولی تو هزاران چیز دیگر را می‌دانستی.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بهتر ازتو ندیده ام هنوز


    داشتم فکر می‌کردم که تو چه خدای مهربانی هستی، هیچ کس مثل تو مرا دوست ندارد و در حقّ من این چنین خوبی نمی‌کند.

    امشب با خود فکر می‌کردم، دیدم که من چقدر بنده بدی برای تو هستم و تو چه خدای خوبی برای من هستی! تو بارها مرا به سوی خود خواندی، امّا من با تو قهر کردم، تو مرا صدا زدی، امّا من فرار کردم. تو به من محبّت نمودی و من با تو دشمنی نمودم! امّا تو باز هم به من محبّت نمودی گویا من بر تو حقّ بزرگی دارم!
    یاد قصّه کودک چهارساله خود افتادم، آن روز که به خانه آمدم و دیدم که او بعضی نوشته‌های مرا برداشته و روی آنها با قلم و خودکار خط کشیده و نقّاشی کرده است. نمی‌دانم، او خیلی وقت‌ها مرا همیشه مشغول نوشتن دیده بود، شاید او هم در دنیای خود خواسته نویسنده شود!

    سراغ او را گرفتم، او در گوشه خانه مخفی شده بود. مثل این که ترسیده بود. او فهمیده بود کار اشتباهی کرده است.

    من در جستجوی او بودم، او را دیدم که در گوشه‌ای پنهان شده است. به سویش رفتم، لبخند زدم، او فهمید که من او را بخشیده‌ام، امّا او باز هم فرار کرد، به دنبالش رفتم، امّا او باز فرار کرد، گویی که حق با اوست، من اکنون باید ناز او را می‌کشیدم، باید التماسش می‌کردم تا به به نزد من برگردد.

    حکایت من هم حکایت آن کودک است، من گناه کرده‌ام، امّا تو مرا می‌خوانی، صدایم می‌زنی، به من محبّت می‌کنی، ولی من باز هم از تو دوری می‌کنم، با تو قهر می‌کنم، تو می‌خواهی لطف و رحمتت را بر من نازل کنی، امّا من از روی نادانی از تو فرار می‌کنم.5






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    گویی هیچ گناهی ندارم


    تو را ستایش می‌کنم ای خدایی که گناه بندگان خود را می‌بخشی، در حالی قدرت داری آنها را به عذاب گرفتار سازی.

    تو را ستایش می‌کنم ای خدایی که از همه گناهان من باخبر هستی، ولی از همه آن گناهان، چشم‌پوشی می‌کنی و در حقّ من آن چنان بزرگواری می‌کنی، گویی که من هیچ خطایی ندارم.

    تو را ستایش می‌کنم ای خدایی که هر وقت تو را صدا بزنم، جوابم را می‌دهی و هر وقت، گناه و خطایی می‌کنم تو آن را می‌پوشانی و بر من غضب نمی‌کنی.
    تو چه نعمت‌های بزرگی به من داده‌ای که من هرگز نمی‌توانم آنها را شماره کنم. خیلی وقت‌ها شده است که من ترس و نگرانی داشتم، به درگاه تو رو کردم، تو پناهم دادی و آرامش را به قلب من بازگرداندی و قلب مرا شادمان ساختی.

    تو آن قدر خوب هستی که هرگز درِ خانه‌ات را به روی نیازمندان نمی‌بندی و هیچ کس را دست خالی از درگاهت برنمی‌گردانی.

    تو را ستایش می‌کنم که خالق همه هستی هستی و خودت آفریده نشده‌ای، زیرا اگر تو هم آفریده و مخلوق بودی، یک روزی از بین می‌رفتی.

    من تو را می‌پرستم که شایسته پرستش هستی، تو هرگز نابود نمی‌شوی، تو پایان نداری، زیرا آغازی نداشته‌ای، تو همیشه بوده‌ای. آن کسی از بین می‌رود که مخلوق باشد. مرگ همه در دست توست، تویی که در روز قیامت همه را بار دیگر زنده می‌کنی، امّا تو آن زنده‌ای هستی که هرگز فنا ندارد. همه خوبی‌ها در دست توست و تو به هر کاری توانا هستی. تو را ستایش می‌کنم که به دیگران روزی می‌دهی، ولی خودت بی‌نیاز از همه چیز هستی، برای بندگانت آب و انواع غذا را فراهم نموده‌ای ولی خودت بی‌نیاز از غذا هستی، فقط تو هستی که از همه چیز بی‌نیاز هستی و همه به تو نیازمند هستند.

    من تو را که خدای بی‌نیاز هستی می‌پرستم، تو به اعمال خوب من هم نیاز نداری، گناه بندگانت هم به تو هیچ ضرری نمی‌رساند. تو به هیچ چیز و هیچ کس نیاز نداری. آقایی و بزرگیِ تو اندازه‌ای ندارد.6






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    روی نیازم فقط تویی!


    خدایا! خودت می‌دانی که من غمی به دل دارم که هیچ کس غیر از خودت نمی‌تواند این غم را از دل من بزداید، برای همین از تو می‌خواهم به من نظر رحمتی کنی و دل مرا به لطف خود شاد کنی.

    خدایا! من آرزویی دارم که جز تو هیچ کس دیگر نمی‌تواند مرا به آن آرزو برساند، من حاجتی دارم که فقط تو می‌توانی آن را برآورده کنی.

    خدایا! اکنون که به من اجازه دادی تا تو را صدا بزنم و با تو سخن بگویم، پس دعایم را مستجاب کن و مرا به آرزویم برسان!

    خدایا! از تو می‌خواهم آن‌گونه نظر لطف و رحمت خود را شامل حالم کنی که بعد از آن دیگر هرگز از تو دور نشوم.

    خدایا! آن چنان برکتی به زندگی من بده که دیگر بعد از آن، محتاج هیچ کس غیر از خود تو نباشم.

    خدایا! توفیقم بده که همواره تو را به خاطر نعمت‌هایی که به من داده‌ای شکر کنم.

    نیاز مرا به خودت را، روز به روز افزون گردان و از دیگران بی‌نیازم کن! کاری کن که فقط به درگاه تو روی آورم.

    خدایا! من به تو پناه می‌برم از این که جواب خوبی‌های تو را با بدی بدهم!

    من به فکر آن هستم تا همه مردم از دست من راضی باشند، برای خشنودی آنها برنامه‌ریزی می‌کنم، می‌خواهم رابطه خوبی با آنها داشته باشم، امّا نمی‌دانم مرا چه شده است که به فکر این نیستم تا تو را از خود راضی و خشنود کنم.

    خدایا! به تو پناه می‌برم از این که در زندگی‌ام کاری انجام بدهم که آن کار برای تو نباشد و رنگ و بوی تو را نداشته باشد؛ خودت کاری کن که همه کارهای من فقط به خاطر تو باشد.

    خدایا! من از این که به دنیا دلبسته شوم و دنیا همه هستی من شود به تو پناه می‌برم.

    خدایا! چگونه باور کنم که تو مرا در روز قیامت به خاطر گناهانم عذاب کنی؟ مگر رحمت و مهربانی تو همه جهان هستی را فرا نگرفته است؟

    از تو می‌خواهم مرا ببخشی و از گناهم چشم بپوشی که بخشش من، چیزی از بزرگواری تو کم نمی‌کند، تو بی‌نیاز از همه چیز هستی و تو دانا و توانایی!
    خدایا! امشب از توبه‌های خود توبه می‌کنم! بارها و بارها توبه کردم و گفتم دیگر گناه نمی‌کنم، ولی باز شیطان فریبم را داد و توبه خود را شکستم!
    خدایا! توبه مرا قبول کن و به خاطر زیادیِ گناهانم از من روی برمگردان!

    خدایا! این توبه مرا، توبه‌ای واقعی قرار بده! توبه‌ای که تو آن را قبول کنی و از من راضی شوی.

    من بنده روسیاه تو هستم و از تو می‌خواهم تا مرا از گناه بازداری، مرا در دژ محکم خویش قرار دهی تا دیگر هرگز هوس گناه نکنم.

    درست است که من گناهکارم، امّا از تو می‌خواهم توبه‌ام را قبول کنی و کاری کنی که دیگر هیچ گناهی انجام ندهم و در لحظه مرگ از من راضی باشی، آن لحظه‌ای که من به دیدار تو می‌آیم، تو مرا قبول کنی و کاری کنی که همه فرشتگان و دوستان خوبت، به حال من غبطه بخورند و آرزو کنند که کاش جای من بودند.

    خدایا! من به گناهان خویش نزد تو اعتراف می‌کنم و از تو می‌خواهم کاری کنی که هیچ کس از گناهانم باخبر نشود و آبروی من نزد هیچ کس نرود.
    بارخدایا! تو از هر عیبی پاک و منزه هستی، تو خدای همه خوبی‌ها هستی، من خطا کردم و بر خودم ظلم کردم، من بودم که نافرمانی تو کردم، اکنون از تو می‌خواهم تا گناهم را ببخشی که تو خدایی مهربان و بخشنده هستی.

    خدایا! من قبول دارم که گناهانم بسیار زیاد است، امّا وقتی گناهان زیاد من در مقابل عفو تو قرار می‌گیرند، بسیار کوچک به نظر می‌آیند، زیرا که عفو و بخشش تو بی‌انتهاست.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فرشتگان برایم دعا می کنند

    بار خدایا! به من توفیق انجام کاری را بده که با انجام آن کار، درهای یقین به روی من باز شود. خودت، یقینی به قلب من بده که هر شک و تردیدی را از قلب من بزداید.

    خدایا! تو ترسی در دل من قرار ده که با آن ترس، رحمت تو را به سوی خود جذب کنم!

    تو از من خواستی تا از گناه دوری کنم، امّا من به گناه آلوده شدم، ولی تو آبروی مرا نبردی و گناه مرا از همه مخفی ساختی.

    تو به من نعمت‌های زیادی دادی و من این نعمت‌ها را در راه نافرمانی تو استفاده کردم، امّا تو آن نعمت‌ها را از من نگرفتی!

    ای کسی که از روی مهربانی مرا نصیحت کردی و دوست داشتی که من راه زیبایی‌ها را بروم، حتّی در قرآن خود با من سخن گفتی، ولی من به سخن تو گوش نکردم.

    تو بدی‌های مرا از همه پوشاندی و خوبی‌های مرا برای همه آشکار ساختی، تو کاری کردی که مردم خیال می‌کنند من هیچ گناهی انجام نداده‌ام.

    من به خاطر این که مردم از دست من راضی باشند، نافرمانی را کردم، ولی تو مرا به آنان واگذار نکردی، تو مرا روزی دادی و به من مهربانی نمودی!

    تو مرا به بهشت خود دعوت نمودی و از من خواستی تا به سوی تو بیایم، امّا من این دعوت را قبول نکردم، نافرمانی تو کردم و خودم آتش عذاب را انتخاب نمودم، ولی باز هم تو درِ توبه را به روی من نبستی!

    خدایا! گناهان بزرگ مرا بخشیدی و مرا امر کردی تا تو را صدا بزنم و تو را بخوانم و قول دادی که دعایم را مستجاب کنی.

    من معصیت تو را کردم و تو گناهم را پوشاندی، من گناه تو را کردم، امّا تو دوست نداشتی که کسی مرا به خاطر گناهم سرزنش کند!

    من نعمت‌های تو را در راه معصیتت صرف کردم ولی تو آن نعمت‌ها را از من نگرفتی!

    تو توانایی و قدرت به من دادی و من آن را در راه نافرمانی تو به کار بردم، ولی تو مرا ناتوان نساختی و قدرتم را از من نگرفتی.

    یادم نمی‌رود، وقتی غرق گناه بودم، گرفتار شدم، به سوی تو رو کردم، از تو حاجت خود را خواستم، تو می‌دانستی که من اهل گناهم ولی باز هم به من محبّت کردی و حاجتم را روا کردی.

    من شب و روز مشغول گناه شدم و تو فرشتگانت را مأمور کردی تا برای من استغفار کنند.

    ای خدایی که من گناه تو را کردم ولی تو به من فرصت دادی و در رحمت خود را به روی من گشودی!

    ای خدایی که اگر من کار خوبی انجام بدهم آن را فراموش نمی‌کنی، هر چند آن کار خیلی کوچک باشد، امّا هرگز نعمت‌هایی که به من داده‌ای را به رخم نمی‌کشی.
    ای خدایی که بر من منّت نهادی و شناخت خودت را به من عنایت کردی!

    همه کارهای خوب من، نمی‌تواند شکر یکی از نعمت‌های بیشمار تو باشد.

    خدایا! من جوانی خود را در نافرمانی تو صرف کردم ولی تو درِ توبه را به روی من نبستی!

    من در حضور تو به گناهانم اعتراف می‌کنم تا شاید تو به من رحم کنی و از گناهم درگذری.

    من می‌دانم با این ستم‌هایی که بر خودم کرده‌ام، مستحق عذاب تو هستم، امّا چه کنم؟ می‌دانم رحمت و مهربانی تو خیلی زیاد است. من به رحمت تو دل بسته‌ام.
    تو پناه من در دنیا و آخرتی، تو امید و سرمایه من برای روز قیامت هستی.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    کجا در جستجوی تو باشم ؟




    خدایا! از تو می‌خواهم روز قیامت مرا رسوا نکنی و به گناهانم عذاب ننمایی.

    داشتم فکر می‌کردم که برای آن روز سخت، چه چیزی سرمایه کنم؟ دل به چه چیزی ببندم؟ هر چه فکر کردم دیدم که فقط تو، خود تو سرمایه من هستی! من هیچ چیز دیگری ندارم! روزی که فرشتگان تو مرا برای حسابرسی فرا خوانند، آن روز امیدم به لطف و کرم توست.

    بار خدایا! درد مرا به دوای خویش درمان کن که درد من گناهانی است که روحم را آلوده نموده و دوای درد من، عفو و بخشش توست.

    خدایا! حاجت و خواسته مهمّ مرا بده، آن حاجتی که اگر آن را به من عنایت کنی، من سعادتمند خواهم شد، تو خود می‌دانی که آن خواسته مهمّ من، آزادی من از آتش جهنّم است.

    من در جستجوی مهربانی تو آمدم و اکنون درِ خانه تو ایستاده‌ام و تو را می‌خوانم.

    من در کجا در جستجوی تو باشم؟ تو که همه مکان‌ها را می‌بینی و از همه جا باخبر هستی، چه کنم تا صدایم را بشنوی و جوابم را بدهی؟

    خدایا! در نزد خود سخن از کدام ترس خود به میان آورم، به یاد لحظه مرگ و سختی‌های بعد از آن که می‌افتم ترس همه وجودم را فرا می‌گیرد، افسوس که من به فکر همه چیز بودم مگر به فکر خودم! عمر خود را برای دنیا تباه کردم.

    خدایا! من به درِ خانه تو می‌آیم و از تو می‌خواهم مرا ببخشی، ولی بعد از مدّتی توبه‌ام را می‌شکنم، من تا کی باید این‌گونه باشم؟ تا کی باید توبه خود را بشکنم؟ عهد می‌کنم که گناه نکنم، امّا به این عهد و پیمان خود وفادار نمی‌مانم.

    خدایا! تو را به حقّ کسانی قسم می‌دهم که برای رضای تو به نماز و روزه اکتفا نکردند، بلکه جانشان را در راه تو فدا کردند، تو را به مقام آنان که خون خود را فدای راه تو نمودند قسم می‌دهم که از خطاهای من درگذری!

    خدایا! ز دنیایی که مرا فریب می‌دهد و مرا از یاد تو غافل می‌کند به تو پناه می‌آورم، از وسوسه‌های شیطان و هوس‌های نفس خویش به تو پناه می‌آورم.
    تو افراد زیادی را که همانند من خطاکار بوده‌اند، بخشیده‌ای و رحمتت را بر آنان نازل کرده‌ای، اکنون از تو می‌خواهم که مرا نیز مانند آنان ببخشی.
    من روزی را در پیش رو دارم که هیچ کس به فریادم نمی‌رسد، آن روز پدر و مادر و فرزندم نیز از من فراری خواهند بود، آن روز من تنها خواهم بود و ترس همه وجود مرا فرا خواهد گرفت، مولای من! در آن روز چه کسی صدای مرا خواهد شنید و مرا پناه خواهد داد؟ چه کسی مایه آرامش من خواهد شد؟

    وقتی از من در مورد گناهانم سؤل کنی، من چه جواب بدهم؟ آیا می‌توانم بگویم من آن گناهان را انجام نداده‌ام، حال آن که تو خودت به همه چیز آگاه هستی و مرا در همه حال دیده‌ای؟ تو با بزرگواری بندگان خود را عفو می‌کنی، از تو می‌خواهم که در آن لحظه مرا ببخشی، زیرا که من کسی را جز تو ندارم، به هر کسی رو کنم، ناامید خواهم شد، هیچ کس دیگر جواب مرا نخواهد داد، فقط تو هستی که هیچ کس را ناامید نمی‌کنی!9








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi