♥۞♥مهتاب روی بنی هاشم♥۞♥
♥ویژه نامه ولادت حضرت ابا الفضل العباس(ع)♥
❤ |
♥۞♥مهتاب روی بنی هاشم♥۞♥
♥ویژه نامه ولادت حضرت ابا الفضل العباس(ع)♥
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 29-04-2017 در ساعت 21:16
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (29-04-2017)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ویژه نامه ولادت با سعادت آقا امام رضا علیه...
- ♥{}♥{}♥طلوع ششمين شمس آسمان امامت(ويژه نامه...
- ミ★ミ★ミ ششمین گوهر بحر امامت{ویژه نامه ولادت...
- ▐●●*^*●● ▐ويژه نامه ولادت سرو قامت آل ياسين...
- مروارید اقیانوس ایمان و عفاف* ویژه نامه...
- ░◆░◆ ░ "بشارت نور "ویژه نامه میلاد خجسته ...
- ویژه نامه ولادت فرخنده حضرت علی اکبر علیه...
- ویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق علیه...
- ▐*♪* ▐ويژه نامه ولادت با سعادت مولاي...
- ╬♥╬ ولادت با سعادت نبي مكرم اسلام و آغاز...
❤ |
میآیی و دیدگان ام البنین
روشنای سپیده دمان را به لبخند می نشیند
و زمین ، طپش های قلبت را به مبارک باد می آید
و نامت، کلید زرین درهای بسته است
تو از دست و زبان بسته ما،
قفل میتکانی که باب الحوائج ت خوانده اند
دستانت، لحظه های خونین عاشورا را برادری میکند
فرات، شرمسار همیشه چشمان تو است
که هنوز اینچنین سرخ،
دقایق خویش را مویه میکند.
میآیی و شمشیرهای گستاخ تکه تکه میشوند.
آمدنت، فجری است بی غروب نگاه کن
چگونه بر بیرقهای عاشق
حک شده ای؟!...
خوش آمدی، عباس!
خوش آمدی، ای که نامت
مشکهای تشنه را بی تاب تر میکند
و خیمه های عطش، پایمردی ات
را قرنهاست به ستایش نشسته اند!
تو را که میگویم، اُبهتی علوی،
مویرگهای جانم را میلرزاند.
صدایت میزنم؛
آنچنانکه خاک و باد و آب و آتش،
شبانه روز به جستجوی تواند.
یا عباس! زمین بی تو گویی
مچاله در حصار خویش است!
یادت، تا آسمانهای فضیلت و عشق بلندم میکند
و من، سرخوش از لمحه مقدست،
در شکوهی بی بدیل، غوطه میخورم.
بر آستان شریفت پرندگان ارادتم را به پرواز میخوانم
و قدمهای ارجمندت را بر دیده میگذارم
مقدمت مبارک
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (29-04-2017)
❤ |
امشب است آن شب كه شادى بر در دربار عشق
حلقه مى كوبد كه عقل آمد پى دیدار عشق
ساقیا لبریز كن امشب ز مى پیمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق
سینه زنها سینه چاكان سینه سرخان را بگو
دست افشانى كنید آمد سپهسالار عشق
تا كه سازد پرچم خودكامگى را سرنگون
زد قدم در ملك عالم میرو پرچمدار عشق
نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق
تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد آن جانباز قطعه قطعه پیكار عشق
آنكه با تیغ كجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق
تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد
جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق
بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست
داد سر با سرفرازى تا كه شد سردار عشق
دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت
كز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق
چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت
تا كه شد سیراب از سر چشمه سر شار عشق
میشود مستور زیر ابر تا روز معاد
ماه بیند روى ماهش تا كه نگردد خار عشق
از على باید چنین فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق
شیر حق را شرزه شیرى داد حق ، كز هیبتش
روبهان را مى كند در دهر تار و مار عشق
اى بنازم بر چنین ازاد مردى كز شرف
گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق
آفرین بر همت مردانه اش كز یك نگه
چون على وا مى كند صدها گره از كار عشق
رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین
این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق
تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق
ژولیده نیشابوری
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (29-04-2017)
❤ |
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-04-2017 در ساعت 15:29
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (29-04-2017)
❤ |
مقالات وسایرمطالب مرتبط :
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (29-04-2017)
❤ |
مهتاب روی بنی هاشم
سپیده دم ملکوتی چهارم شعبان است.
ستارگان آسمان به انتظارت سوسو می زنند!
بوی بهشتی تو در افلاک پیچیده است!
تا اینکه در التهاب روحانی این لحظاتِ نورانی
شهاب وجودت به زمین هدیه می شود!
و پسران سیاه چشم بهشتی تو را، از آسمان
بدرقه می کنند و قرصِ زرین ماهتاب، پیش
جمالت سر به محاق ابر فرو می برد.
از عرش که می آمدی، فرشتگانِ ملکوت، چشم از تو
بر نمی داشتند و عاشقان زمینی ات، صد
ترنج دل، به تیر نگاه تو مجروح کردند!
ماه من، عباس! امشب تو در بنی هاشم طلوع می کنی!
آیا از ماهرویان عرب، کسی هست تا قنداقه ی بهشتی ات
را درآغوش گیرد و بر چشمان زیبای تو رکوع کند؟
ماه من! عباس! خداوند کدام شرابِ رضوانی در
خمیر تو ریخته است که جادوی چشمانت، بی تاب مان می کند؟
در کدام لحظه ی آفرینش تو را بویید که بوی خدا می دهی؟
از کدام خاک آفریدت که به خاکیان نمی مانی؟!
مهتاب روی بنی هاشم!
هبوط آسمانی تو بر خاکیان تهنیت باد!
تو به آفتاب مانی به کمال حسن و طلعت
که نظر نمی تواند که ببیندت که ماهی
زینب رودی بیدگلی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
❤ |
عباس، تنها نامی است که برازنده توست.
چگونه از تو بگویم، وقتی آنقدر بلندمرتبه ای که حتی
پرنده وهم هم به اوج تو نمی رسد؟!
تو بر بلندترین قله های عشق نشسته ای.
چگونه از تو دم برآورد نفسی که در سینه حبس است؟!
تو فرزند خورشیدی؛ چگونه دم برآورد پرنده ای که
بال های ناتوانش حتی به کنده شدن از زمین او را همراهی نمی کنند؟!
تو عباس هستی. عشق، تنها شرح لحظه ای
از زمانی است که تو بر آن حکمرانی می کنی.
عباس تنها نامی است که برازنده تو است
و برادر، تنها نسبتی است که می تواند تو
را به حسین، عشق آسمان ها برساند؛
هر چند تا آخرین لحظه که سر بر زانویش گذاشتی، حتی
یک بار نام او را جز به «سیدی» و «مولای» بر لب نیاوردی.
تو خود را جان نثار حسین می دانستی؛ آنچنان که بودی.
تو خود را مأموم او می دانستی؛ آنچنان که او امام تو بود.
برادرت، سرور تو بود و مقتدای تو؛ هر چند تو
او را جز در آخرین لحظه، برادر خطاب نکردی؛
به جز همان لحظه ای که فاطمه را کنار خویش دیدی،
جز آن دقیقه ای که زهرا، مادر حسین، تو را فرزند خطاب کرد... .
و حالا که ام البنین تو را دور سر حسین می گرداند، تو
پی برده ای به اینکه نباید او را برادر صدا بزنی.
عباس، تنها نامی است که برازنده توست... .
امیر اکبر زاده
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
❤ |
ماه کوچه های بنی هاشم
تا پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود.
هوا از نفس های تو جریان می یابد.
ابرهای همه عالم به سوی تو می آیند
تا غربتشان را مشتاقانه سر بر شانه ات بگریند.
تمام کاینات، می خواهد در دست های کوچک تو آرام بخوابد.
ماه، پشت تمام پنجره ها سرک می کشد و از سقف همه ایوان ها
آویزان می شود تا شاید یک بار برایش دستی تکان دهی.
تو ماه کوچه های دلتنگ بنی هاشمی؛ ماهی که تمام
شب ها می تابد تا هیچ سقفی، بی چراغ به خواب نرود، ماهی
که دست هایش را به آب ها می دهد تا ماهی ها در نوازش
سرانگشتانش، آرام آرام لالایی بخوانند.
من حاضرم سوگند بخورم که تمام شب هایی که تو را
دیده اند، مثل همه این ستاره ها و ابرها و درخت ها و آسمان و...
روز قیامت، نام بلندت را بر زبان خواهند آورد؛
روزی که دست های آب آور تو، همه تشنگان شفاعت
را سیراب خواهد کرد. شاید هیچ کس امروز باور نکند که فرداهایی
نه چندان دور، با همین دست های کوچک، بزرگ ترین گره ها را خواهی گشود.
هیچ کس در خواب هم نمی دید که فرداهایی زودتر از این
فرداها، دست های تو، پشت همه سقاخانه ها، چه دردها را که شفا نخواهد داد.
هیچ کس باور نخواهد کرد که این همه ستاره
از آخرین لبخند تو بر آسمان ریخته است.
تمام کوه ها، پیش پایت سر فرود خواهند آورد و هر چه
رود خروشان، سر به زیرترین آبشارها خواهد شد.
با تو، پرنده ها در جنگل ها پر خواهند زد، درخت ها
پرنده خواهند داد و آهوان، زیباتر خواهند شد.
خاک، امروز میزبان قدم های مهربان و استوار تو خواهد
بود و باد، در آغوش کوچک تو آرام خواهد گرفت و
توفان، پلک های تو به آخر خواهند رسید.
امروز، تمام آب ها به تو سلام خواهند کرد و باران ها به
خیر مقدمت خواهند آمد و همه درخت ها، پرنده هایشان
را برای تو به پرواز درخواهند آورد.
برای اولین بار که پلک می گشایی، زندگی آغاز می شود
و هوا در نفس های همیشه معطر تو جریان می یابد
و تمام رودها از شوق آمدنت گریه می کنند.
عباس محمدی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
❤ |
تبسم آسمانی
«الا یا ایها السابقی، ادر کاسا و ناولها»
که عشق ... ، این بار می خواهد بیافشاند،
تمام نور خود را در قدوم سبز عباس.
چه بشارتی!
خبرش کنید؛
علی علیه السلام را خبر کنید که به پایان رسید، انتظار.
اینک این عباس علیه السلام است؛ ماهتاب آسمان ولایت
که از پرتو عنایات نبوی صلی الله علیه و آله و انعکاس قرابت
علوی علیه السلام تا همیشه تاریخ در آسمان کربلا می درخشد
و راهیان سرزمین نور را با تبسّم آسمانی خویش؛ بدرقه می کند.
خوشا نسیمی از دیار عنایتش که تشنگی غربت از کام جهان
زدوده و غبار غم از دل بشوید!
بوالفضایل اش خوانند تا سپهسالار فتوّت را به فضیلتی بشناسند
که بی بدیل و بی نظیر است؛ آنجا که تشنه کامی شهادت را به
زلال عافیت ترجیح می دهد تا عظمت فتوت و وفا را به نمایش بگذارد.
تشنگی را به بهای عشق، به جان می خرد و سرافرازی خویش
را در درس مولا علیه السلام می آزماید.
او فرزند علی علیه السلام ست و فرزند خاتون
سرافراز مدینه، ام البنین علیهاالسلام .
او وارث شجاعت علی علیه السلام ، صداقت زهرا علیهاالسلام
و کرامت حسن علیه السلام است؛
وارث تمام فضایل. تنها زبان ذوالفقار نیاموخته؛
که عارف تمام دقایق هستی بخش عشق است؛
عشقی که عظمت کبریایی او را تا جایی اوج داده که
عرش، مقابل فتوت مرامش تعظیم می کند و
بهشت از تکرار نامش به وجد می آید.
او مشکل گشای تمام گره های فرو خورده در کلاف زمان است.
پدر مروت را چه نیازی به توصیف که دریای کرمش
را پایانی نیست و اقیانوس اجابتش، مسلمان و
غیرمسلمان را شربت شفا نوشانده است.
«غیرت»، واژه ای است که حرمت خویش
را از نام «عباس» گرفته است.
دل دریایی اش را جز «صبر»، دارویی تسکین نمی بخشید
و اندوه بی قراری اش را جز پرتو جمال آسمانی «برادر» نمی زدود.
... سال ها گذشته است؛ اما هنوز زمزمه های فطرت را
که آکنده از شعر وفاداری است، می شود شنید که تکرار می کند:
«الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که
عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!»
مولا جان، ابوفاضل!
مولا جان!
آمدی تا جهان، خالی از جلوه فتوت تو نباشد.
آمدی تا ماهتاب، به زیبایی فانی خویش بنالد.
میلادت مبارک!
دست ما و دامان کرمت، یا باب الحوایج.
سید علی اصغر موسوی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
❤ |
لبخندت، جان پدر را تازه می کند، کودک من!
پلک هایت را آرام باز کن؛ می خواهم چشم هایت را تماشا کنم.
این چشم ها، تماشایی ترین دریای غیرت و عشق
و مردانگی می شوند.کودک من! گل نورس من!
دست هایت را به من بسپار!
این دست ها، متبرک ترین پل استجابت می شوند.
این دست ها، قیامتی به پا می کنند که قامت بیداد را درهم می شکنند.
اسطوره تاریخ می شدند و مثنوی موزون ایثار را
در شاهنامه ذهن بشر حک می کنند.
پسرکم! پسرماهروی من!بگذار پیشانی ات
را ببوسم؛ بوی بهشت، مستم می کند.
بگذار صورت به صورتت بگذارم و برایت قصّه ای
بگویم که تو «ابوالعجائب» آن می شوی.
به حکم عشق، به نام خدا و به رسم جانبازی، سینه خط را
پاره پاره می کنی و مشک همیشه سرشارت را
از جرعه های حقیقت پر می کنی.
از درد و عطش واهمه ای به خود راه مده!
بر جاده ای اقتدا کن که گام های برادرت را لمس کرده باشد.
دست هایت را در دست های او گره می زنم و می دانم
این پیوند، تو را بال در بال ملائک پرواز می دهد.
می دانم ذوالفقار من شایسته دست های توست؛
اسب مردانگی را زین کن! تاریخ تو را تماشا می کند و
علقمه، در عاشورای سال 61 هجری تو را به انتظار نشسته است.
پسرکم! کودک ماهروی من!
پلک هایت را آرام ببند! آرامش گهواره، گوارایت باد!
می دانم خواب حسین علیه السلام را می بینی.
عاطفه خرّمی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)