صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 39 , از مجموع 39

موضوع: ویژه نامه ولادت با سعادت حضرت علی اکبر(ع) * شقایق دشت کربلا *

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض









    مروارید در صدف

    قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار.
    جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب.


    کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه.
    طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج.


    حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب،
    از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،
    انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند.


    اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند
    و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند.

    صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟
    تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟!


    این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
    آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
    اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.

    پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
    بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.


    بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
    تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
    اما دلیل، در حضور غیبی اوست.

    چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
    باید در وجود حضرتش غرق شوی!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در کوچه باغ‏های کهنسال زمین،
    آسمانی‏ ترین عاشقانه‏ های یک جوان است

    که جاری است و در جسم خاموش شب،
    یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.

    نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛
    و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.

    گنجایش هستی از این بیش نیست
    و این همه از نام اوست در مدینه.


    به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوا
    ن امّا جامانده را به خدا بکشاند

    و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را
    به دامان سبزنیایش برساند.


    تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد
    و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ،
    شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.

    سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر،
    ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.


    او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،
    پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،
    تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.

    آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند
    و رگه ‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

    در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،
    چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

    در این ناگهان پر از شادباش،
    چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند


    و همین طور میوه‏های کال ذهن است
    که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.

    محمد کاظم بدرالدین




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از
    هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

    این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
    در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!


    از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود،
    خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ نه از آن جهت که دستی باید گهواره
    بی تابی هایش را تکان می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

    لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
    و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،
    یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.
    او از هم اینک بزرگ بود!


    همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
    و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!
    انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش،
    دروازه های کربلا را می گشود!

    آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند،
    تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
    بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.


    گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
    در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او
    در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
    جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
    بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!
    و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!


    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک
    رسول واره لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    در کوچه باغ های کهنسال زمین،
    آسمانی ترین عاشقانه های یک جوان است

    که جاری است و در جسم خاموش شب،
    یاد دوباره ای از خورشیدِ مهرانگیز
    پیامبر است که روان.

    نگاه تقویم ها پر از بهار می شود، دلاویز؛
    و کتاب خاطرات دنیا،
    بوستانی می شود عطرافشان.

    گنجایش هستی از این بیش نیست
    و این همه از نام اوست در مدینه.
    به رنگ همیشه می آید تا گام های جوان


    امّا جامانده را به خدا بکشاند
    و دست های پر تحرّک امّا درمانده را
    به دامان سبزنیایش برساند..........

    ولادتش برهمگان مبارک...







    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 27-04-2018 در ساعت 09:22
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حماسه از چشم‏ های تو آغاز می‏شود
    در روزی داغ و خون ‏آلود.


    رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،
    تار و پود حادثه را شمشیر زدی.


    امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت،
    با نشانه‏ ای از آن سوی آسمان و زمین
    با خنده‏ های نخستینت، شکفتن آغاز می‏کند.


    در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛
    آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود.


    روشنای چهره‏ات با اُفق‏ های دور و درخشان نسبت دارد.
    ریشه ‏ات از مقدم ترین رودخانه آب می‏خورد.


    نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند،
    ای بزرگِ دوست داشتنی!


    نامت از دهان زمین نمی‏افتد.آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید،
    همبازی کودکی‏ات و عشق، همسفره همیشگی توست.


    قبایل عرب از گندم زار شجاعت تو نان می‏خورند.
    پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ات دوخته‏ اند.

    می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.می‏آیی
    و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند.


    بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد.
    مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. تشكرها 2


  8. Top | #36

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    287
    نوشته
    962
    تشکر
    1
    مورد تشکر
    7 در 5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    همه در حیرتم امشب، که شب هفده ماه ربیع است و یا یازده غره شعبان معظم، شب میلاد محمد شده یا آینه طلعت نورانی احمد، به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد؛ عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست، بگو یوسف زهراست، بگو اینه طلعت طاهاست، بگو دسته گل فاطمه ام ابیهاست، بگو روح بتول است، بگو جان رسول است، سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش، به جلالش به جمالش همه مبهوت کمالش همه مشتاق وصالش که سراپاست همه آینه احمد و آلش، چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت، همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را.
    خانه یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم، نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک، همگی چشم گشودند به سویش، به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طره مویش، شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش، نگه ماه بنی‌هاشمیان بر گل رویش، نفسش نفخه صور و نگهش آینه نور و قدش نخله طور و به دَمَش معجز عیسی، به لبش منطق موسی، همه ماتش، همه مستش، همه دادند به هم دست به دستش، همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش، همه دادند سلامش، همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را.

    نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی، که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعله افروخته، سر تا به قدم سوخته، از روز ولادت بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش ایه ایثار و شهادت همه تفسیر شود، سینه پاکش هدف تیر شود، طعمه شمشیر شود، با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشارت که منم کشته راهت، تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت، بنواز ای پدر عالم هستی علی اکبر پسرت را به نگاهت، منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم، به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم، من و آن عهد که در عالم زر بستم و هرگز نشکستم، پسر فاطمه! از جام تولای تو مستم، تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را.

    چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیش‌تر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حسب من، حسب تو، نسب من نسب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یک باره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب وبلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عز و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان! من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می‌دهم امروز که فردا به صف کرب وبلا یار حسینم، عجبا می‌نگرم در بغل مادر خود معرکه کرب وبلا را...
    امضاء

    تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم

    بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

    دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان

    درجوارحرم عشق همه خاک شویم



  9. Top | #37

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    287
    نوشته
    962
    تشکر
    1
    مورد تشکر
    7 در 5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابر‌های پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت. این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم در قاب نگاه چشم‌های لیلا علیهاالسلام بود!

    از وقتی که پنجره چشم‌هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی‌هایش را تکان می‌داد و یا جرعه‌های شیره گل، لبان او را به شبنم می‌نشاند! لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می‌دانست و سلوک مهربانی می‌شناخت، اما آنچه در گهواره دستان او تکان می‌خورد، یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

    او از هم اینک بزرگ بود؛ همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می‌کردند و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می‌نشستند. انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه‌های کربلا را می‌گشود.

    آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می‌نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود. گویی برگه‌ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن نظر نمی‌افکند و چیزی نمی‌خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!؟

    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول‌واره لیلا، دلاور صحنه‌های کربلا خواهد شد؟!
    امضاء

    تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم

    بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

    دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان

    درجوارحرم عشق همه خاک شویم



  10. Top | #38

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض








    گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
    در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود
    و او در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
    جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
    بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!
    و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!

    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت
    که کودک رسول واره لیلا،
    دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!

    لیلا اطهر ، مهربان مادرعلی اکبر
    میلاد مهتاب درخشان شبهایت مبارک




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 15-04-2019 در ساعت 17:34
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #39

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,202
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    نامت، تکرار جاودانه مهر است، در هجامه های مکرر درد.

    نامت به گل می ماند؛ زیبایی... سکوت... و پرپر شدن.

    نامت به شادی می ماند؛ سرور رقصانی که سینه پدر را به گُل می نشاند،

    وقتی که در ازدحام بی کسی هایش فریاد می شود.

    نامت به شادمانی می ماند، علی! حتی در میان هجوم نیزه و تیر و... بی کسی.

    و به برادر و به یاور. و به پدر بزرگ؛ وقتی که پدر، دلتنگ آغوش گرم محمد0ص) می شود،

    وقتی که پدر می خواهد به آرامش و سکوت چهره ای فراموش شده در اذهان سنگ شده مردم پناه ببرد.

    نامت بزرگ است؛ یک بزرگی آرام؛ یک بزرگی بی انتها که ساحل را می شود

    در زلالی دریای چشمانت یافت... نامت بزرگ است، «اکبر»!

    نامت به تشنگی می رسد... ؛ درست وقتی که از لبان خشکیده پدر،

    آب طلب می کنی و مولای تشنگان، نام بلندت را در صفحه اول تشنگان،

    سرخ می نویسد و از آن جاست که با تشنگی، خویشاوند می شوی می سوزی،

    خاکستر می شوی و آن گاه، در تاریخ، جاودانگی را حک می کنی.

    نمی دانم چرا نامت همیشه پس از آب می آید؛ دو واژه بعد از تشنگی؟

    کسی که خویشاوند نزدیک زلالی است...،

    از خانواده دریا، کسی که به کوثر می رسد چرا؟

    تشنگی چرا؟!

    و پدر هم تشنه است؛ حتی تشنه تر از گریه های پیچیده در خیمه،

    حتی تشنه تر از غیرت متلاطم شمشیرِ عمو، حتی تشنه تر از... تو.

    برو، برو پسرم! و چه نزدیک است سیراب شدنت؛

    آن هم از دست زیباترین مخلوق هستی،

    از دست جدّت، محمد صلی الله علیه و آله وسلم !

    برو پسرم!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi