آیا امکان دارد مقصود از قلب در قرآن و روایات، قلب جسمانی باشد؟
برخی اندیشمندان اسلامی به واسطه قرائنی که در اختیار داشتهاند، چنین نتیجه گرفتهاند که مقصود از قلب، در قرآن و روایات قلب جسمانی است؛ و به مانند برخی فلاسفه یونان و روم قدیم، قلب جسمانی را مرکز تعقل و تفکر و همچنین منبع عواطف انسانی دانستهاند.[35] آنها چنین ادعا نمودهاند که طرح مغز به عنوان تعقل یا ابزار تعقل، ممکن است از طرف اندیشمندان علوم طبیعی به صحنه فرهنگ انسانی راه یافته باشد و مطرح بودن قلب به عنوان مرکزیت تعقل، از طرف ادیان الهی.[36]
البته همانگونه بیان شد نمیتوان معنای قابل توجیهی را برای قلب جسمانی -در تمام مواردی که کلمه قلب در قرآن و روایات به کار رفته است- تصور نمود. بیگمان قلب در قرآن، به معنای قلب باطنی و روح نیز به کار رفته است. اما اینکه قلب با همان معنای جسمانی خود نیز به کار رفته باشد، نیازمند قرائن مختلفی است. از جمله آن قرائن میتوان چنین نام برد:
1. قلب و فؤاد در برخی آیات در کنار اعضای حسی دیگر؛ مانند گوش و چشم آمده است و با بیان جایگاه آن در صدر و داخل بدن، تصریح میکند که مقصود قلب جسمانی است.[37]
البته در پاسخ میتوان چنین گفت که در این موارد نیز، مقصود از گوش و چشم و صدر نیز، مفهوم جسمانی و حسی آنها نیست، بلکه مقصود، آن حواس و ابزاری است که برای ادراک روح و نفس استفاده میشود.[38] همانطور که در بین اعضای ادراکی ظاهری، عنوان سمع و بصر از عناوین دیگر بیشتر مطرح است، در بین اعضای ادراکی باطنی نیز، همین دو عنوان از دیگر عناوین مطرحتر است.[39]
2. در آیه 9 سوره سجده آمده است: «سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، امّا کمتر شکر نعمتهاى او را بجا مىآورید». در اینجا کلمه «افئده» پس از نفخ روح آمده است، و این دو در عرض هم ذکر شدهاند، پس نمیتواند مراد از آن خود روح باشد.
3. قرار گرفتن قلب در پوشش، که کنایه از عدم از تأثیر پذیری و فهم است، از زبان غیر مؤمنان نیز بیان شده است،[40] حال آنکه اعتقاد آنها به اینکه مقصود از قلب، روح و نفس به عنوان مرکز تعقل و تفکر باشد، ثابت نیست.
البته باید توجه داشت که در آیه 155 سوره نساء چنین آمده است: «...گفتارشان که دلهاى ما در غلاف است (و سخنان تو را نمىفهمند، لکن چنین نیست)، بلکه خداوند به خاطر کفرشان بر آن مهر (شقاوت) زده، از این رو آنها ایمان نخواهند آورد». گویا یهود عصر نزول قرآن میخواستند بگویند: ما از اینکه سخنان شما را نمیفهمیم، گناهی نداریم؛ زیرا از آغاز با دلهای بسته و غلاف شده خلق شدهایم و خداوند به آنان پاسخ میدهد که قلوب آنان در اصل آفرینش چنین نبوده، بلکه کفر آنان سبب لعن و طرد آنها است: «بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» و تکذیبها و پیمان شکنیها آنان را به چنین روز سیاهی نشانده که آیات الهی را نمیفهمند و دلهایشان در ستر و حجاب قرار گرفته، به قساوت و سختی گرفتار شده است.[41]
4. حضرت علی(ع) در حکمتی از نهج البلاغه میفرمایند: «به شاهرگ انسان، قطعه گوشتى آویخته شده که عجیبترین چیزى است که در وجود اوست و آن قلب است...».[42] امام(ع)در این سخن جسمانی بودن قلب را به خوبی به تصویر کشیدهاند.[43]
5. در برخی احادیث بر این مطلب اشاره شده است. چنانچه در گوشههایی از حدیث معروفی که مفضل بن عمر از امام صادق(ع) روایت میکند و به نام «توحید مفضل» شناخته میشود، قلب به عنوان عضوی بیان شده است که به وسیله عقلی که در آن است تفکر میکند؛ مدبر جسم انسان و مسلط بر اعضای حسی او است.[44]
نمونه مشابه آن حدیثی است که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «نعمان بشیر میگوید: شنیدم از رسول خدا(ص) که میفرمود: در بدن آدمى پاره گوشتى است که اگر آن صحیح و سالم باشد سائر بدن نیز سالم و اگر آن بیمار باشد سائر بدن نیز بیمار و فاسد خواهد بود و آن قلب است».[45]
و ذیل آیه «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک» نیز حدیثی در تفاسیر اهل سنت نقل شده است که حاکی از جسمانی بودن صدر و مادی جلوه دادن شرح صدر است.[46]
تمام مفسران و اندیشمندانی که معتقدند، قلب در قرآن و روایات به معنای روح یا قلب روحانی به کار رفته است، این آیات و احادیث مشابه را مجاز میدانند؛ و تنها جهت تقریر بر مطلب و تأکید مجاز با قرائنی این چنینی همراه گشتهاند. در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه 4 سوره احزاب[47] اشاره شده است، که مقصود از قلب، نفس انسانی است و اما «اینکه خداوند فرموده است «در درونش» جهت تأکید و تقریر مطلب است، چنانچه در آیه «لیکن دلهایى که در سینهها است کور است».[48] و قرار دادن سینه به عنوان جایگاهی برای قلب، از باب مجاز نسبت است؛ البته در کلام مجاز دیگری نیز به کار رفته است، و آن نسبت عقل به قلب یعنی همان نفس است».[49]
در مورد روایات نیز گاهی اشاراتی به جسمانی بودن شده است، حال آنکه به وضوح مقصود روح و نفس انسانی است. امام باقر(ع) فرمود: «گاهى دل در آن (هیچ یک) از ایمان و کفر نیست، مانند یک قطعه گوشت؛ آیا هیچیک از شما اینرا (که گفتم) نیافته (و درک نکرده است؟)».[50]