صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29

موضوع: علي از زبان علي، يا زندگاني اميرمومنان علي عليه السلام

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    جانشيني ابوبكر


    ابوبكر در جمادي الاخر سال 13 هجري درگذشت و چنانكه نوشته‌اند در آخرين روز

    زندگي عمر را به جانشيني خود معين كرد. علي (ع) در اين باره فرمايد:
    «شگفتا! كسي كه در زندگي مي‌خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسيد كوشيد تا آن را به عقد ديگري در آرد».
    ابوبكر هنگامي از جهان رفت كه سپاهيان مسلمان از سوي شرق به سرزمين ايران و از سوي شمال به متصرفات امپراتوري روم درآمده بودند. اين كشور گشايي در دوره‌ي عمر ادامه يافت و به دنبال گشودن سرزمينها، مشكلها پديد گرديد؛ چنانكه برخي سنت‌ها هم دگرگون شد.
    مي‌توان گفت در طول دوازده سال پس از رحلت پيغمبر (ص) اندك اندك گروهي از مسلمانان مدينه و مكه كه ستون اصلي اين دين به حساب مي‌آمدند، به دنيا بيشتر از آخرت نگريستند. عدالت و تقوا (كه دو ركن اصلي در اسلام است) جاي خود را به دست اندازي به مال و رسيدن به جاه داد. از سوي ديگر مردماني از نژاد غير عرب خود را در اختيار سران فاتح نهادند و سپاهيان اسلام با رسيدن به سرزمين آنان، دنياي تازه‌اي پيش روي خود ديدند. عربي كه ساده مي‌زيست، تجمل آنان را ديد و به زندگاني پر زرق و برق روآورد و بدان خو گرفت.
    عمر در ذوالحجه سال بيست و سوم از هجرت با خنجري كه به پهلوي او زدند، در بستر افتاد و پس از چند روز درگذشت. پيش از مردن، شش تن از ياران پيغمبر (ص)، يعني علي (ع)، عثمان، زبير، سعد پسر ابو وقاص، عبدالرحمان پسر عوف و طلحه را كه در آن روز در مدينه نبود، نامزد كرد تا به مشورت بپردازند و در مدت سه روز خليفه‌ي مسلمانان را تعيين كنند.
    با چنين تركيبي از ياران رسول خدا و چنان سفارشي درباره‌ي پذيرفتن رأي آنان، از آغاز معلوم بوده است علي (ع) به خلافت نخواهد رسيد؛ زيرا عبدالرحمن به خاطر خويشاوندي، طرف عثمان را رها نمي‌كرد.
    در پايان سه روز عبدالرحمن نزد علي (ع) رفت و گفت: «اگر خليفه شوي به كتاب خدا و سنت رسول و سيرت دو خليفه‌ي پس از او رفتار خواهي كرد؟» علي (ع) گفت: «اميدوارم در حد توان و علم خود رفتار كنم». و چون از عثمان پرسيد گفت: «آري».
    نخستين خرده‌اي كه بر تركيب اين شورا مي‌توان گرفت اين است كه چرا اعضاي اين

    شورا بايد همگي از مهاجران باشند؟ چرا انصار نبايد در اين مجلس راه يابند؟
    دوم اينكه چرا تنها شش تن به مشورت نشينند؟ مگر آن روز اصحاب حل و عقد تنها اين شش نفر بودند؟
    سوم اينكه اگر يك تن يا دو تن مخالف بود چرا بايد گردن آنان را بزنند؟
    چهارم اينكه اگر پس از سه روز نتوانستند كسي را بگزينند، چرا همه را بكشند. اين همه سختگيري و ترساندن اعضاي شورا براي چه بود؟ بهتر است سخن علي (ع) را در اين باره بخوانيم:
    «چون زندگاني او به سر آمد، گروهي را نامزد كرد و مرا در جمله‌ي آنان درآورد. خدا را چه شورايي! من از نخستين چه كم داشتم كه مرا در پايه‌ي او نپنداشتند و در صف اينان گذاشتند؟ ناچار با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما يكي از كينه راهي گزيد و ديگري داماد خود را بهتر ديد و اين دوخت و آن بريد تا سومين به مقصود رسيد







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    خلافت عثمان

    در آن شورا عثمان به خلافت مسلمانان گزيده شد. سالهاي عمر عثمان را هنگام مرگ او از هفتاد و نه تا نود سال نوشته‌اند. حتي اگر كمترين آن را بگيريم نشان مي‌دهد نيروي جسماني او در سالها خلافت رو به كاهش بوده است؛ در حالي كه گشودن مشكلهاي پيش آمده به نيروي جوان نياز داشت. اگر عثمان مشاوران آگاه و با انصافي مي‌گزيد، كهنسالي او مشكلي نبود اما چنين نشد. اندك اندك كار دشوارتر گرديد. نه پيرامونيان عثمان اندازه نگاه مي‌داشتند، و نه او از رفتار آنان آگاه بود.

    چند تن از اصحاب رسول خدا به يكديگر نامه نوشتند به مدينه بياييد كه جهاد اينجاست. مردم فراهم آمدند و از علي (ع) خواستند با عثمان گفتگو كند. علي (ع) نزد عثمان رفت و گفت:«مردم پشت سر من‌اند و مرا ميان تو و خودشان ميانجي كرده‌اند. به خدا نمي‌دانم به تو چه بگويم. چيزي نمي‌دانم كه تو آن را نداني. تو را به چيزي راه نمي‌نمايم كه آن را نشناسي. تو مي‌داني آنچه ما مي‌دانيم. ما بر تو به چيزي سبقت نجسته‌ايم تا تو را از آن آگاه كنيم. جدا از تو چيزي نشنيده‌ايم تا خبر آن را به تو برسانيم. ديدي چنانكه ماديديم. شنيدي چنانكه ما شنيديم. با رسول خدا بودي چنانكه ما بوديم. پسر ابوقحافه، و پسر خطاب در كار حق از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزديكتري كه خويشاوند پيامبري، داماد او شدي و آنان نشدند.

    من تو را سوگند مي‌دهم امام كشته شده‌ي اين امت نباشي! چه گفته مي‌شد كه در اين امت امامي كشته گردد، و با كشته شدن او دَرِ كشت و كشتار تا روز رستاخيز باز شود و كارهاي امت بدانها مشتبه بماند و فتنه ميان آنان بپراكند؛ چنانكه حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه با يكديگر بستيزند و در هم آميزند




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    خرده گرفتن ابوذر بر عثمان

    از جمله كساني كه بر عثمان خرده مي‌گرفت ابوذر بود. ابوذر از يكسو بذل و بخشش‌هاي عثمان را مي‌ديد، و از سوي ديگر تجمل‌گرايي مسلمانان و بعضي از صحابه‌ي پيغمبر (ص) را و بر او گران مي‌آمد. بنابراين خرده گيري را آغاز كرد. و طبيعي است كه ياران عثمان را خوش نيايد. سفري به شام كرد يا آنكه او را به شام تبعيد كردند، در آنجا نيز دگرگوني‌هاي تازه‌اي ديد. حاكمي كه از جانب خليفه‌ي رسول خدا بر مردم حكومت مي‌كرد، روش قيصرهاي روم را پيش گرفته بود. جمعي گرد او را گرفته و از بخشش او برخوردارند و بيشتر مردم تهيدست. ابوذر در مسجد مي‌نشست و بر مردم سيرت رسول خدا و دو خليفه‌ي پس ا او را مي‌خواند.
    پيرامونيان معاويه بدو گفتند: «ماندن ابوذر در اينجا به صلاح نيست و بيم آن مي‌رود كه مردم را بشوراند». معاويه ماجرا را به عثمان نوشت و عثمان پيام داد ابوذر را روانه‌ي مدينه كنيد. چون به مدينه رسيد بدو تندي كرد و سر انجام وي را به رَبَذه تبعيد نمود.

    هنگامي كه به ربذه مي‌رفت علي (ع) را ديد. و او به وي چنين فرمود:
    «ابوذر تو براي خدا به خشم آمدي، پس اميد به كسي بند كه به خاطر او خشم گرفتي، اين مردم بر دنياي خود از تو ترسيدند و تو بر دين خويش از آنان ترسيدي. پس آن را كه به خاطرش از تو ترسيدند بديشان واگذار و با آنچه از آنان بر آن ترسيدي (دين) رو به گريز آر. بدانچه آنان را از آن بازداشتي چه بسيار نياز دارند و چه بي‌نيازي توبدانچه از تو باز مي‌دارند. بزودي مي‌داني فردا سود برنده كيست و آنكه بيشتر بر او حسد برند چه كسي است».

    همچنين به دستور عثمان، عمار را چندان زدند كه از هوش رفت. او را به دوش گرفتند و به خانه‌ي اُمّ سلمه زن پيغمبر (ص) بردند. عمار باقي روز را همچنان بيهوش بود و نماز ظهر و عصر او فوت شد.

    عثمان چنان در بخشش بيت المال به خويشاوندان و منع آن از مستحقان اسراف كرد كه گويي مال پدر اوست. علي (ع) درباره‌ي او چنين مي‌گويد:
    «خويشاوندانش با او ايستادند و بيت‌المال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر كه مهار برد و گياه بهاران چرد. كار به دست و پايش پيچيد و پرخوري به خواري و خواري به نگونساري كشيد».

    در اين روزها پر گيرودار چند بار علي (ع) ميان شورشيان و عثمان ميانجي بوده و رفت و آمد داشته است.

    اندك اندك كار بر عثمان دشوار گرديد. در سندهاي دست اوّل مي‌بينيم علي (ع) تا آخرين لحظات از عثمان حمايت مي‌كرد. در شبِ حادثه، عثمان كسي را نزد علي (ع) فرستاد كه اينان آب را از ما بازداشته‌اند، اگر مي‌توانيد آبي به ما برسانيد. اين پيغام را به طلحه و زبير و عايشه و نيز زنان پيغمبر (ص) فرستاد.

    نخستين كسي كه به ياري او آمد علي (ع) و ام حَبيبه بود. علي (ع) در تاريكي نزد شورشيان رفت و گفت:
    «مردم آنچه مي‌كنيد نه به كار مؤمنان مي‌ماند و نه به كار كافران. آب و نان را از اين مرد باز مداريد! روميان و پارسيان اسير خود را نان و آب مي‌دهند. اين مرد با شما در نيفتاده است چگونه در بندان و كشتن او را حلال مي‌شماريد؟

    » گفتند: «نمي‌گذاريم بخورد و بياشامد». علي (ع) عمامه‌ي خود را در خانه‌ي عثمان افكند به نشان آنكه آنچه خواستي كردم و بازگشت.
    آيا در آن روزها بزرگاني از مردم مدينه در نهان شورشيان را تحريك نمي‌كردند؟ آيا دستهايي پنهاني نبود كه مي‌خواست كار عثمان به نهايت برسد؟ آيا كساني ديده به خلافت ندوخته بودند وفرصت نمي‌بردند كه كار خليفه پايان يابد و خود به نوايي برسند؟

    عثمان را كشتند و خويشان او به جاي آنكه كشندگان وي را نكوهش كنند، بني‌هاشم را عامل اين كار شناساندند. وليد پسر عُقبه برادر مادري عثمان در سوگ او چنين سروده است:
    - «پسران هاشم از جان ما چه مي‌خواهيد؟ شمشير عثمان و ديگر ميراث او نزد شماست. پسران هاشم جنگ افزار خواهر زاده‌ي خود را برگردانيد آن را غارت مكنيد كه به شما روا نيست. پسران هاشم چگونه توانيم با شما نرم خو باشيم، حالي كه زره و اسبهاي عثمان نزد علي است. اگر كسي در سراسر زندگي آبي را كه نوشيد فراموش كند من عثمان و كشته شدن او را فراموش مي‌كنم».

    اين شعرها را مردي سروده كه از سوي عثمان حكومت كوفه را عهده‌دار بود. او در اين بيتها نمي‌خواهد كشنده‌ي عثمان را بشناساند. او مي‌خواهد كينه‌ي فرزندان اميه را از فرزندان هاشم بگيرد. وگرنه بايستي نام كساني را كه سبب اصلي كشته شدن عثمان بوده‌اند مي‌گفت. بايستي چون مروان حكم مي‌گفت: «آنكه عثمان را به كشتن داد طلحه بود




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    فكر شورشيان در اداره حكومت


    همين كه شورشيان كار عثمان را پايان دادند به فكر اداره‌ي حكومت افتادند. بديهي است مسلمانان را به حاكمي نياز بود و بايد خليفه‌اي معين گردد. چه كسي جز علي (ع) سزاوار خلافت است؟
    باري مردم از هر سو بر علي (ع) گرد آمدند كه بايد خلافت را بپذيري. اما افسوس كه زمان مساعد نبود. و در اين بيست و پنج سال كه از رحلت پيغمبر (ص) مي‌گذشت هيچ سالي نامناسب‌تر از اين سال براي خلافت علي (ع) نمي‌نمود. برخي سنت‌ها دگرگون شده و برخي حكمها معطل مانده و درآمد دولت در كيسه‌ي كساني ريخته شده كه در اين مدت چندان رنجي براي اسلام و مسلمانان برخود ننهاده بودند. از اين دشوارتر كار بعضي سران قريش بود. اين تيره‌ي خود خواه و جاه طلب كه در سقيفه با روايتي كه ابوبكربر مردم خواند زمامداري مسلمانان را از آن خود ساخته بود، بر ديگر تيره‌ها و بر همه‌ي مسلمانان كه عرب نبودند بزرگي مي‌فروخت. خاندان اموي كه تيره‌اي از قريش‌اند از دير زمان با خاندان هاشم ميانه‌ي خوبي نداشتند. بخصوص با علي (ع) كه در جنگ برد تني چند از بزرگان آنان را از پا درآورده بود.

    علي (ع) از اين مشكلها و دهها مشكل سخت‌تر از آن، آگاه بود و مي‌گفت:
    «مرا بگذاريد و ديگري را به دست آريد كه پيشاپيش كاري مي‌رويم كه آن را رويه‌هاست و گونه گون رنگهاست، دلها برابر آن برجاي نمي‌ماند و خردها بر پاي. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده و بدانيد كه اگر من درخواست شما را پذيرفتم با شما چنان كار مي‌كنم كه خود مي‌دانم و به گفته‌ي گوينده و ملامت سرزنش كننده گوش نمي‌دارم. و اگر مرا واگذاريد همچون يكي از شمايم و براي كسي كه كار خود را بدو مي‌سپارند، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم. من اگر وزير شما باشم بهتر است تا امير شما باشم».
    بعضي مورخان نوشته‌اند همان روز كه عثمان كشته شد با علي (ع) بيعت كردند، ولي بعضي نوشته‌اند گفتگو دو سه روز به درازا كشيد و بعضيها هشت روز نوشته‌اند وبايد چنين باشد. حاضران گفتند تو را رها نمي‌كنيم تا با تو بيعت كنيم. گفت: «اگر چنين است بيعت بايد در مسجد انجام گيرد».
    نوشته‌اند نخست كس كه با او بيعت كرد طلحه بود كه با دست شَل بيعت كرد. بيعت مردم با علي (ع) بيعت انبوه مردم بود و او چنين فرمايد:
    «چنان بر من هجوم آوردند كه شتران تشنه به آبشخور روي آرند و چراننده پاي بند آنها را بردارد و يكديگر را بفشارند؛ چندانكه پنداشتم خيال كشتن مرا در سر مي‌پرورانند يا در محضر من بعضي خيال كشتن بعضي ديگر را دارند».
    و در جاي ديگر فرمايد:
    «ناگهان ديدم مردم از هر سوي روي به من نهادند و چون يال كفتار پس و پيش هم ايستادند؛ چندانكه انگشتان شست پايم فشرده گشت و دو پهلويم آزرده. به گرد من فراهم و چون گلّه‌ي گوسفند سر نهاده به هم».
    «دستم را گشودند بازش داشتم، و آن را كشيدند نگاهش داشتم. سپس بر من هجومآوردند، همچون شتران تشنه كه روز آب خوردن به آبگيرهاي خود در آيند؛ چندانكه بند پاي افزار بريد و ردا افتاد و ناتوان پايمال گرديد. و خشنودي مردم در بيعت من بدانجا رسيد كه خردسال شادمان شدو سالخورده لرزان و لرزان بدانجا دوان».
    يكي از سخنان او كه نشان دهنده‌ي سختگيري وي در كار بيت المال و نماينده‌ي درجه‌ي تقوا و عدالت اوست و شايد در همان روزهاي نخست گفته باشد، اعتراض وي به بخشش‌هاي عثمان از بيت المال است:
    «به خدا اگر ببينم به مهر زنان يا بهاي كنيزكان رفته باشد آن را باز مي‌گردانم كه در عدالت گشايش است و آنكه عدالت را بر نتابد ستم را سخت‌تر يابد».
    طبري نوشته است: «چون مردم با علي(ع) بيعت كردند گروهي از امويان از مدينه گريختند». از آن روز مكه پايگاهي براي مخالفان علي (ع) گرديد.
    به هر حال مردم در حالي با علي (ع) به خلافت بيعت كردند كه مشكلهاي سياسي و اداري فراواني در حوزه‌ي اسلامي پديد آمده بود. او در دشوارترين شرايط زماني به خلافت رسيد؛ زيرا مردم عصر وي تنها آنان نبودند كه با او بيعت كردند، هر چند ميان بيعت كنندگان هم كساني يافت مي‌شدند كه خدا مي‌دانست در دلشان چه مي‌گذرد. اما بيشتر مردم در مكه، كوفه و بصره و ديگر ايالتها با سنتي پرورده شده بودند كه يك ربع قرن با سنت زمان رسول مغايرت داشت. علي (ع) مي‌خواست آنان را به سنتي كه خود او بدان رفته بود و مي‌رفت و يا ران خاص رسول بدان سنت بودند برگرداند، آيا چنين كاري محال و يا لااقل سخت و دشوار نبود؟
    حاكماني ستمكار بر سر كار بودند و او بايست آنان را از كار بركنار كند. اين حاكمان هر يك به خانواده‌اي تعلق داشت، و هر خانواده به قبيله‌اي بسته بود، آيا آنان آرام مي‌نشستند؟




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    علي و فراغت از كار بيعت

    علي (ع) پس از فراغت از كار بيعت، عاملان خود را روانه‌ي ايالتهاي اسلامي ساخت. عثمان پسر حنيف را به بصره، عماره پسر شهاب را به كوفه، عبيدالله پسر عباس را بهيمن، قيس پسر سعد بن عباده را به مصر و سهل پسر حنيف را به شام فرستاد.

    اين حاكمان در كار خود توفيقي نيافتند، چرا كه مردم از كسي كه بر آنها حاكم بود فرمان مي‌بردند. و اگر حاكمي ديگر مي‌خواست جاي او را بگيرد، بايد نيرويي فراوان در اختيار داشته باشد كه اگر كار به درگيري رسيد از وي حمايت كنند، يا قدرت مركزي آنچنان باشد كه سراسر ايالتها از آن حساب برند، يا حاكمي كه معزول شده فرمان بپذيرد و از كار كناره گيرد يا مردم به آن درجه از فرمانبرداري رسيده باشند كه اگر حاكم ايستادگي كرد او را برانند. هيچ يك از اين شرطها در شهرهايي كه اين حاكمان به آنجا مي‌رفتند موجود نبود.
    در مدينه نيز كار از هر جهت موافق رأي امام پيش نمي‌رفت. از خاندان اموي و گروه بسياري از مضريان و هوا خواهان عثمان كه از آغاز با خلافت او موافق نبودند بگذريم، بعض بيعت گنندگان نيز زمزمه‌ي مخالفت آغاز كردند.
    طلحه و زبير چشم به خلافت دوخته بودند و چون بدان نرسيدند انتظار حكمراني مي‌بردند. امام علي (ع) آنان را در خور تعهد چنين كاري نمي‌ديد. چندي پاييدند و چون روي خوش از علي (ع) نديدن از او شكوه كردند كه چرا ما را در كار دخالت نمي‌دهي. و امام در پاسخ آنان مي‌فرمايد:
    «به خدا كه مرا به خلافت رغبتي نبود و به حكومت حاجتي نه. شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را به عهده‌ام گذاشتيد».
    و چون از پاي ننشستند گفت:
    «بيعت شما با من بي‌انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. من شما را براي خدا مي‌خواهم و شما مرا براي خود».
    و نيز به آنان فرمود:
    «به اندك چيزي ناخشنودي نشان داديد و كارهاي بسياري را به عهده تأخير نهاديد. به من نمي‌گوييد در چه چيزتان حقي بوده است كه از شما بازداشته‌ام؟ و در چه كار خود را بر شما مقدم داشته‌ام؟ يا كدام دعوي را مسلماني نزد من آورد كه گزاردن آن را نتوانستم يا در آن ناتوان بودم يا در حكم آن راه خطا پيمودم؟»
    سرانجام نزد او آمدند كه‌مي‌خواهيم به‌عمره برويم. وعلي (ع) رخصتشان داد

    وگفت: «آنان به عمره نمي‌روند بلكه قصد خدعه دارند».

    بايد پرسيد اين دو صحابي سابق در اسلام چرا به چنين كاري دست زدند؟ علي (ع) سخني گفته و يا كاري كرده بود كه از خليفه نمي‌شايست؟




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    زبير


    زبير، پسر عوّام پسر خويلد (پدر خديجه زن پيغمبر) و مادر او صفيه دختر عبدالمطلب و عمه‌ي پيغمبر (ص) است. زبير در جنگ بدر همراه رسول خدا بود، او از كساني است كه عثمان مال فراوان بدو بخشيد. مبلغ اين مال را ابن سعد در طبقات ششصد هزار نوشته است.

    طلحه، پسر عبيدالله از تيم، و با ابوبكر از يك تيره است. پيش از اسلام بازرگاني مي‌كرد و با عثمان دوستي داشت. در جنگ احد كنار پيغمبر (ص) بود. او را از زمين برداشت تا به مردم بنماياند كشته نشده است. در آن نبرد دست خود را بر تيري كه به سوي پيغمبر(ص) افكنده بودند گرفت، انگشتي از وي جدا گرديد، سپس دستش شُل شد.

    طلحه و زبير جز كساني بودند كه با علي (ع) بيعت كردند، اما پس از روزي چند ناخشنودي نمودند. آنان تنها نمي‌خواستند در كارها با علي (ع) به مشورت نشينند، چه هر مسلماني در كارهاي عمومي حق نظر دادن دارد. آنان مي‌خواستند در كار حكومت با او شريك باشند و چنين توقعي هيچ‌گاه برآورده نمي‌شد. چرا كه كار حكومت بر اساس قرآن و سنت بود و هيچ‌كس در فهم اين دو به علي (ع) نمي‌رسيد. علي (ع) پرورده‌ي رسول خدا بود و آشنا به كتاب خدا و سنت رسول و ناسخ و منسوخ، آن چنانكه گويد:«و از اين گونه (حديث و معناي آن) چيزي بر من نگذشت جز آنكه معني آن را از او پرسيدم و به خاطرم سپردم».

    به هر حال، اين دو تن كه بيعت با علي (ع) در گردن آنان بود از جمع بريدند و روي به مكه نهادند. از زبير پرسيده بودند: «تو با علي (ع) خويشاوندي و با او بيعت كردي، چرابه مخالفت با وي برخاستي؟» گفته بود: «از من به اكراه بيعت گرفتند راضي نبودم. دستم با علي (ع) بيعت كرد نه دلم». و علي (ع) در پاسخ او فرمايد:

    «پندارد با دستش بيعت كرده است نه با دلش، پس بدانچه به دستش كرده اعتراف مي‌كند و به آنچه به دلش بوده ادعا. بر آنچه ادعا كند دليلي روشن بايد، يا در آنچه بود و از آن بيرون رفت [جمع مسلمانان] در آيد».







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    عايشه


    از شخصيت ديگري نيز بايد نام برد كه اگر با علي (ع) مخالفت نمي‌كرد، جنگ بصره پديد نمي‌آمد. او عايشه است.

    عايشه حدود هشت سال پيش از هجرت پيغمبر (ص) در مكه متولد شد. در شش يا هفت سالگي با مهريه‌اي كه بيشتر رقم آن را چهارصد درهم نوشته‌اند به عقد پيغمبر (ص) درآمد. چون رسول خدا (ص) از مكه به مدينه رفت، در شوال نخستين سال از هجرت، حالي كه نه ساله يا ده ساله بود با پيغمبر (ص) عروسي كرد و هنگامي كه رسول خدا (ص) به جوار حق رفت هيجده يا نوزده سال داشت.

    عايشه هنگامي كه به خانه‌ي پيغمبر (ص) آمد، زهرا (س) را در كنار پدرش ديد و از همان روز نخستين از محبّت فراوان پيغمبر (ص) به دخترش و شوهر آينده‌ي او آگاه شد.
    طبيعي است كه گرد رشك بر خاطر او بنشيند، ديري نگذشت كه زهرا(س) به خانه‌ي علي (ع) رفت و خدا او را فرزنداني كرامت فرمود؛ حالي كه عايشه براي رسول خدا فرزندي نزاد. اگر كسي با خواندن زندگينامه‌ي عايشه بگويد او با علي (ع) ميانه‌ي خوبي نداشت گناهي نكرده است. نه تنها با علي (ع) كه با زن و فرزندان او نيز. و بخصوص دختر پيغمبر (ص) كه دوستي رسول خدا با او روز افزون بود. هنگامي كه رسول خدا (ص) زنده بود حادثه‌ي ديگري نيز پيش آمد كه بر ناخشنودي او از علي (ع) افزود. روزي كه منافقان بر عايشقه تهمت نهادند، پيغمبر (ص) با اطرافيان، از جمله با علي (ع) مشورت كرد و او گفت:
    - «زنان بسيارند در اين باره از خادمه بپرس، تا آنچه رخ داده به تو بگويد». واگرچنين باشد همين جمله بس است كه عايشه از علي (ع) دلي خوش نداشته باشد. خود او يك بار اين ناخشنودي را بر زبان آورد و آن هنگامي بود كه از بصره روانه‌ي مدينه گرديد. گفت:«ميان من و او از ديرباز گله‌هايي است كه ميان زن و خويشاوندان شوهرش روي مي‌دهد».

    عايشه از عثمان دل خوشي نداشت و روز دربندانِ وي چون از او خواستند به ياري او برود نپذيرفت و در حالي كه عثمان در مخاطره بود به مكه رفت. چون به مكه بازگشت به مسجد رفت. مردم نزد او فراهم شدند. بدانها گفت:«مردم، جمعي آشوبگر از شهرها و بيابانها و بردگان مردم مدينه گرد آمدند و خوني را كه حرام بود ريختند و حرمت مدينه را در هم شكستند. مالي را كه بدانها حرام بود بردند. به خدا انگشتي از عثمان بهتر است از زميني كه پر از مانند اينان باشد».

    امّا راستي چرا مادر مؤمنان چنين كرد؟ او عثمان را در محاصره گذاشت و روانه‌ي مكه شد، حالي كه مي‌توانست با مردم سخن بگويد. چرا پس از آنكه شنيد مردم با علي (ع) بيعت كردند گفت مرا به مكه بازگردانيد و چرا سخن از شام به ميان مي‌آورد؟ آيا جز اين است كه با اين گفتار معاويه را آگاه مي‌كند كه بايد برخيزد و با علي (ع) درافتد؟ با فراهم آمدن طلحه، زبير و عايشه و مهاجراني كه پس از كشته شدن عثمان از مدينه به مكه رفتند، اين شهر پايگاه مقاومتي برابر مركز خلافت گرديد و جدايي طلبان در پي فراهم آوردن مال و سلاح افتادند.









    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 13-06-2017 در ساعت 00:58
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    عبدالله عامر و آهنگ بصره


    پسر اميه يا مُنيه (يَعْلَي را گاه به پدر و گاه به مادر مي‌خواندند) ششصد شتر و ششصد هزار (درهم يا دينار؟) در اختيار جمع نهاد. سپس به مشورت نشستند كه كجا بروند؟ عبدالله عامر گفت: «به بصره مي‌رويم، مرا در آنجا پروردگاني است و طلحه را هواخواهاني». و سرانجام آهنگ بصره كردند. مردم مكه را گفتند: «اُمُّ الْمؤمنين و طلحه و زبير به بصره مي‌روند. هر كس عزت اسلام و خون عثمان را مي‌خواهد به راه بيفتد. اگر باركش و پول مي‌خواهد حاضر است».
    گويا روي اين فقره از سخنان علي (ع) با اين گروه است.

    «چون به كار برخاستم گروهي پيمان بسته را شكستند و گروهي از جمع دينداران بيرون جستند و گروهي ديگر با ستمكاري دلم را خستند. گويا هرگز كلام پرروردگار را نشنيدند، و يا شنيدند و به كار نبستند كه فرمايد: سراي آن جهان از آن كساني است كه برتري نمي‌جويند و راه تبهكاري نمي‌پويند و پايان كار ويژه پرهيزكاران است».
    در راه بصره از مردي شتري را خريدند. شتري كه ياد آن براي هميشه در تاريخ اسلام پايدار ماند، و اين جنگ به خاطر آن شتر جنگ جمل نام گرفت.
    و علي (ع) درباره‌ي آنان چنين مي‌فرمايد:
    «بيرون شدند و حرم رسول خدا را با خود به اين سو و آن سو كشاندند؛ چنانكه كنيزكي را به هنگام خريدن كشانند. او را با خود به بصره بردند، و زنان خويش را در خانه نشاندند. و آن را كه رسول خدا در خانه نگاهداشته بود و از آنان و جز آنان باز داشته، نماياندند. با لشكري كه يك تن از آنان نبود كه در اطاعت من نباشد و به دلخواه در گردنش بيعت من نباشد».
    هنگامي كه به بصره رسيدند جواني از بني سعد بر طلحه و زبير خرده گرفت كه چرا زنان خود را در خانه نشانده‌ايد و زن رسول خدا را همراه آورده‌ايد و به آنان نپيوست. مردمي ديگر نيز بر عايشه اعتراض كردند، اما اطرافيان عايشه آنان را از پا درآوردند.
    باري، ميان آنان و ياران عثمان والي بصره جنگ درگرفت و گروهي از دو سو كشته شدند. سپس به صلح تن دادند و مقرر شد نامه‌اي به مدينه بنويسند و بپرسند آيا طلحه و زبير به رضا با علي (ع) بيعت كردند يا با ناخشنودي. اگر با رضا بيعت كرده‌اند آنان از بصره برون روند و اگر با اكراه بيعت كرده‌اند عثمان بصره را واگذارد.
    كعب بن سُور از جانب آنان به مدينه رفت و از جمع مردم مدينه پرسش كرد. همه خاموش ماندند. اسامة بن زيد گفت: «با ناخشنودي بيعت كردند». اما حاضران بر او شوريدند. كعب به بصره بازگشت و آنان را از آنچه در مدينه گذشت خبر داد. جدايي طلبان، شبانگاهي بر عثمان حاكم بصره تاختند. او را كوفتند و موي ريشش را كندند. گفته‌اند در كار او از عايشه راي خواستند. نخست گفت: «او را بكشيد».

    زني گفت: «تو را به خدا او از صحابه‌ي رسول است».
    گفت: «پس او را زنداني كنيد». مجاشع بن مسعود گفت:
    - «او را بزنيد و موي ريش و ابروي او را بكنيد». چنين كردند و بيت المال را به تصرف خود درآورد








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    تهديد حكومت مركزي

    اندك اندك كار آنان بالا گرفت؛ چنانكه حكومت مركزي و نظم عمومي را تهديد مي‌كردند.
    قرآن در اين باره مي‌گويد:«اگر دو دسته از مؤمنان به جنگ برخاستند ميان آنان آشتي برقرار سازيد و اگر يكي از دو دسته طغيان ورزيد با او بجنگيد تا به حكم خدا باز گردد».
    علي (ع) ناچار شد از مدينه روانه‌ي عراق شود. تني چند از امام خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند و به جنگ آنان برنخيزد و او فرمود:
    «به خدا چون كفتار نباشم كه به آواز به خوابش كنند، فريبش دهند و شكارش كنند. من تا زنده‌ام به ياري جوينده‌ي حق با رويگردان از حق پيكار مي‌كنم و با فرمانبردار يكدل، نافرمان بد دل را سر جاي مي‌نشانم».
    و دور نيست اين خطبه را در همين روزها خوانده باشد:
    «آنچه مي‌گويم در عهده‌ي خويش مي‌دانم و خود، آن را پايندانم. آنكه عبرتها او را آشكار شود و از آن پند گيرد و از كيفرها عبرت پذيرد، تقواي وي را نگهدارد و به سرنگون شدنش در شبهات نگذارد. بدانيد دگرباره روزگار شما را در بوته‌ي آزمايش ريخت؛ مانند روزي كه خدا پيغمبرتان را بر انگيخت، به خدايي كه او را براستي مبعوث فرمود به هم خواهيد درآميخت، و چون دانه كه در غربال بريزند، يا ديگ افزار كه در ديگ ريزند، روي هم خواهيد ريخت. تا آنكه در زير است زبر شود و آنكه بر زبراست به زير در شود. و آنان كه واپس مانده‌اند پيش برانند و آنان كه پيش افتاده‌اند واپس مانند. به خدا سوگند كلمه‌اي از حق را نپوشاندم و دروغي بر زبان نراندم، از چنين حال و چنين روزگار آگاهم كرده‌اند».
    عبدالله پسر عباس مي‌گويد در ذوقار بر اميرمؤمنان (ع) در آمدم حالي كه نعلين خود را پينه مي‌زد. پرسيد:
    - «بهاي اين نعلين چند است؟» گفتم:
    - «بهايي ندارد». گفت:
    «به خدا اين را از حكومت شما دوست‌تر مي‌دارم، مگر آنكه حقي را برپا سازم يا باطلي را براندازم».








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    بازداشتن مردم از ياري علي


    چون فرستادگان علي (ع) به كوفه رسيدند و نامه‌ي امام را به ابوموسي اشعري كه از سوي عثمان حكومت كوفه را داشت نشان دادند، ابوموسي مردم را از ياري علي(ع) بازداشت. چون خبر نافرماني ابوموسي به علي (ع) رسيد اشتر را طلبيد و بدو گفت:
    «من به سفارش تو ابوموسي را در حكومت كوفه نگهداشتم. بر تو است كه اين كار را سامان دهي».
    اشتر و حسن بن علي (ع) روانه‌ي كوفه شدند. با رسيدن مالك اشتر و امام حسن به كوفه و خواندن مردم به ياري علي (ع)، سر انجام كوفيان از گرد ابوموسي پراكنده شدند و او را از قصر حكومتي راندند. با خاموش شدن فتنه‌ي ابوموسي، لشكري كه شمار آنان را دوازده هزار تن نوشته‌اند به راه افتادند و در ذوقار به اميرمؤمنان (ع) رسيدند.
    با بررسي آنچه در تاريخها آمده معلوم مي‌شود در سپاه امام دسته‌اي بوده‌اند كه نمي‌خواستند كار با سازش پايان يابد. و همين دسته بودند كه آتش جنگ را افروختند. شايد علي(ع) اين سخنان را در اين روزها گفته باشد:
    «بار خدايا! از تو بر قريش ياري مي‌خواهم كه پيوند خويشاونديم را بريدند و كار را بر من واژگون گردانيدند و براي ستيز با من فراهم گرديدند در حقي كه بدان سزاوارتر بودم
    [صفحه 36]
    از ديگران و گفتند حق را تواني به دست آور و توانند تو را از آن منع كرد».
    سه روز بي‌آنكه ميان آنان جنگي رخ دهد پاييدند. تني چند از لشكريان علي (ع) مي‌خواستند جنگ را آغاز كنند. اما او در خطبه‌اي فرمود:
    «دست و زبان خود را از اين مردم بازداريد و در جنگ با آنان پيشي مگيريد، چه آنكه امروز جنگ آغازد، فردا (قيامت) بايد غرامت پردازد».
    عايشه را بر شتري نشاندند. اين شتر را عسگر ناميدند. شتري منحوس و بدقدم. هزاران تن جان خود را در پاي آن ريختند و شتر هم چنانكه نوشته‌اند، نخست دست و پا و سپس جان را باخت.
    چون دو لشكر آماده‌ي رزم شدند، علي (ع) پيشاپيش لشكر رفت و زبير را خواست. زبير پيش او آمد و علي (ع) داستاني را به ياد او آورد. خلاصه‌ي داستان اينكه رسول (ص) روزي زبير را ديد دست در دست علي (ع) دارد. پرسيد: «او را دوست داري؟»
    - «چگونه دوست نداشته باشم».
    - «زودا كه به جنگ او برخيزي».
    - زبير گفت: «اگر اين داستان را پيش از اين ياد من مي‌آوردي با اين سپاه نمي‌بودم، اكنون با تو جنگ نمي‌كنم». و از لشكر كناره گرفت و در بيرون بصره در جايي كه امروز قبر او در آنجاست و به نام «زبير» شناخته و جز ايالت بصره است، به دست عمرو پسر جُرموز كشته شد.
    سپس علي (ع) قرآني را برداشت و ياران خود را گفت:
    «چه كسي اين قرآن را مي‌برد و لشكريان بصره را بدان سوگند مي‌دهد؟ كسي كه آن را ببرد كشته خواهد شد».
    از مردم كوفه، جواني كه قبايي سفيد پوشيده بود و از بني مُجاشع بود برخاست و گفت: «من مي‌برم». علي (ع) نپذيرفت و تا سه بار پرسش خود را تكرار كرد. هر سه بار جوان پاسخ داد. و سر انجام قرآن را گرفت و پيشاپيش لشكر رفت و چنانكه علي (ع) گفته بود او را كشتند.
    اينجا بود كه علي (ع) گفت: «اكنون جنگ با آنان بر ما رواست». علي (ع) پرچم را به محمد حنفيّه فرزند خود سپرد و گفت:
    [صفحه 37]
    «اگر كوهها از جاي كنده شود جاي خويش بدار! دندانها را بر هم فشار و كاسه‌ي سر را به خدا عاريت سپار! پاي در زمين كوب و چشم خويش بر كرانه سپاه نه و بيم بر خود راه مده و بدان پيروزي از سوي خداست».
    سپاهان علي (ع) در اين نبرد پيروز شدند. طلحه و تني چند از قريش و خاندان اموي به خاك و خون غلطيدند. دست و پاي شتر بريده شد و كجاوه عايشه بر زمين افتاد. اما كسي بدو بي‌حرمتي نكرد. با افتادن شتر كه همچون پرچم جنگ مي‌نمود، درگيري پايان يافت و جدايي طلبان شكست خوردند.
    رزمندگان اميد داشتند پس از فرو نشستن آتش جنگ همچون جنگهايي كه در آن شركت كرده و يا توصيف آن را شنيده بودند، از غنيمتهاي آن بهره برند. اما علي (ع) فرمود از مالهاي كشتگان چيزي بر نداريد. اينجا بود كه دسته‌اي گفتند: «چگونه خون اينان بر ما حلال است و مالشان حرام؟»
    آنان نمي‌دانستند و يا نمي‌خواستند بدانند اينان مسلمان طاغي بودند نه كافر حربي. و چنانكه نوشته‌اند پايه‌ي عقيده‌ي خوارج در اين جنگ نهاده شد. پس از پايان جنگ امام از مردم بصره بيعت گرفت.
    چون علي (ع) به كشته‌ي طلحه رسيد فرمود:
    «ابومحمد در اينجا غريب مانده است. به خدا خوش نداشتم قريش زير تابش ستارگان افتاده باشند. كين خود را از بني عبد مناف گرفتم و سر كردگان بني جُمَح از دستم گريختند. آنان براي كاري كه در خور آن نبودند گردن افراشتند. ناچار گردنهاشان شكسته دست بازداشتند».
    مالك اشتر شتري را به هفتصد درهم خريد و آن را نزد عايشه فرستاد و بدو پيام داد اين شتر را به جاي شترت كه در جنگ كشته شد فرستادم. عايشه در پاسخ گفت: «درود خدا بر وي مبادا، بزرگ عرب (پسر طلحه) را كشت و با خواهرزاده‌ام آنچه خواست كرد». چون اين پيام به اشتر رسيد آستين بالا زد و گفت: «خواستند مرا بكشند جز آنچه كردم چاره نداشتم».
    و بدين سان كار جنگ و كشته شدن شش هزار يا ده هزار مسلمان به پايان رسيد. چون علي (ع) از نزد عايشه بيرون آمد، مردي از قبيله‌ي ازد گفت: «به خدا نبايد اين زن از
    [صفحه 38]
    چنگ ما خلاص شود». علي (ع) در خشم شد و گفت:
    «خاموش. پرده‌اي را مَدَريد و به خانه‌اي درنياييد و زني را هر چند شما را دشنام گويد و اميرانتان را بي‌خرد خواند بر ميانگيزيد كه آنان طاقت خودداري ندارند. ما در جاهليت مأمور بوديم بروي زنان دست نگشاييم».
    علي (ع) عايشه را از بصره روانه مدينه كرد و آنچه لازم سفر بود بدو داد و چهل زن از زنان بصره را كه شخصيتي والا داشتند همراه او كرد.
    عايشه به سوي مدينه به راه افتاد. علي (ع) درباره‌ي او فرمود:
    «اما آن زن. انديشه‌ي زنانه بر او دست يافت و كينه در سينه‌اش چون كوه آهنگري بتافت. اگر از او مي‌خواستند آنچه به من كرد به ديگري بكند، نمي‌كرد و چنين نمي‌شتافت. به هر حال حرمتي را كه داشت برجاست و حساب او با خداست




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق هاي مجازي، شكست هاي واقعي
    توسط فاتح خیبر در انجمن جوانان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-06-2012, 23:21
  2. گلوله كه نخوردي، فلفل بود
    توسط شهیده در انجمن خاطرات رزمندگان
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-07-2011, 22:36
  3. *♠^♠* پيامک تسليت شهادت علي النقي، امام هادي(ع) *♠^♠*
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن پیامک های مناسبتی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 07-06-2011, 12:54
  4. * اشك‌هاي سرخ* براي سيد مرتضي آويني، راوي فتح و هنرمند شهادت
    توسط نرگس منتظر در انجمن حديث سبز شهادت
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-04-2010, 19:38
  5. آيا سفر با مشکل قلبي، مُجاز است؟
    توسط نوای عشق در انجمن علوم پزشكي
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-03-2010, 09:19

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi