صفحه 107 از 129 نخستنخست ... 75797103104105106107108109110111117 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,061 تا 1,070 , از مجموع 1290

موضوع: هزار و یک حکایت قرآنی

  1. Top | #1061

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حکایت 778: پس ظرف مُشک را با خود می برم!


    زمخشری - مفسر معروف اهل سنت - در کتاب کشاف چنین نقل نموده: عربی خلافکار، ظرف کوچکی از مشک را سرقت نموده به او گفتند: خداوند در قرآن می فرماید: مَن یَغلُل یأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیامَةِ** آل عمران / 161. ***یعنی: هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود (به صحنه محشر می آورد)). دزد گفت: بنابراین من ظرف مشک را با خود می برم چون هم بوی خوشی دارد و هم سبک است.** ر. ک: زهر الربیع / 255، لطائف الطوائب / 152، محاضرات الادبآء 4 / 420.***







    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #1062

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 779: کفر شیاطین


    منصور دومین خلیفه عباسی، سلیمان بن راشد** در برخی از کتاب ها سلیمان بن رامین و سلیمان بن برمک، ضبط شده است.*** را به ولایت موصل برگمارد و او را با هزار عجم راهی موصل کرد و گفت: همراه تو هزار شیطان فرستادم تا با آن ها مردم را گمراه و ذلیل کنی!
    نزدیکی موصل، هزار عجم سرپیچی کردند و پراکنده شدند. منصور به سلیمان نوشت: أَکَفرتَ النِّعمَةَ یا سُلَیمانُ، آیا پس نعمت نگه نداشتی ای سلیمان؟ سلیمان پاسخ داد: وَ ما کَفَر سُلیمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا** بقره / 102.*** یعنی: سلیمان کافر نشد بلکه شیاطین کافر شدند)). منصور خندید و او را بخشید.** ر. ک: مکالمه قرآنی 1 / 29، به نقل از: معادن الجواهر و نزهة الخواطر 2 / 230، لطائف الطوائف / 97، ربیع الابرار 1 / 688 - 687.***








    امضاء


  4. Top | #1063

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 780: نحوی و شیشه فروش

    گویند: عالمی نحوی بر درب مغازه شیشه فروشی ایستاد و گفت: بِکُم هاتانِ القِنّینَتانِ اللَّتانِ فیهِما نُکتَتانِ خَضراوَتانِ؟ ** ترجمه: این دو بطری که در هر یک از آن ها نقطه و لکه ای سبزرنگ وجود دارد قیمتشان چند است؟*** شیشه فروش گفت: مُدهآمَّتانِ. فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان؟! **الرحمن / 65 - 64، ترجمه: هر دو خرم و سرسبزند، پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید. ر. ک: اخبار الحمقی و المغفلین / 126.***




    امضاء


  5. Top | #1064

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 781: شیطان می آید!

    روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در یکی از مجالس نشسته بود که ابوجعفر مؤمن الطاق [شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام ] از دور پیدا شده، متوجه جانب ایشان شد و چون ابوحنیفه را نظر بر او افتاد از روی تعجب و عناد با اصحاب خود گفت که: قَد جاءَکُمُ الشَّیطانُ یعنی: شیطان** ابوجعفر محمد بن علی بن نعمان کوفی معروف به مومن الطاق از اصحاب امام صادق علیه السلام بود. مخالفین او را شیطان الطاق می گفتند. دکانی داشت در کوفه در محلی معروف به طاق المحامل)). در زمان او پول قلبی ( تقلبی) پیدا شده بود که کسی نمیشناخت به ملاحظه آن که باطن آن پول ها قلب بود نه ظاهرشان. لیکن به دست او می دادند، می فهمید و بیرون می آورد قلب آن را. بدین سبب مخالفین او را شیطان الطاق می گفتند. ر. ک: منتهی الآمال 2 / 770.*** به سوی شما آمد.
    ابوجعفر چون این سخن بشنید و نزدیک رسید این آیه را بر ابوحنیفهو اصحاب او، خواند که: أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا.** مریم/ 83.***
    یعنی: ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیداً تحریک نموده و از راه به در برند.** ر. ک: کلید قرآن / 41 - 40، به نقل از: مجالس المؤمنین 1 / 354، زهر الربیع / 31.***






    امضاء


  6. Top | #1065

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حکایت 782: عموی عقیل و عمه معاویه

    ابن خلکان نقل می کند که: عقیل برادر حضرت علی علیه السلام جانب حضرتش را فروگذاشت و روی به معاویه آورد و معاویه نیز در اکرام او مبالغه می کرد تا بدین وسیله حضرت علی علیه السلام را برنجاند. چون حضرت علی علیه السلام درگذشت (و شهید شد) و معاویه استقلال امر یافت، دیگر از دست عقیل به تنگ آمده بود و سعی می کرد از او به نحوی بدگویی کند که به گوشش برسد و از او ( معاویه) فاصله بگیرد. بدین ترتیب روزی در مجلسی که اعیان اهل شام حضور داشتند، معاویه از سر شیطنت رو به اهل مجلس کرد و گفت: آیا ابولهب را که خداوند در حقش فرموده است: تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ **مسد/ 1، ترجمه: دستان ابولهب بریده و خود او نابود باد. ***می شناسید؟ گفتند: خیر. معاویه گفت: ابولهب عموی این مرد است و به عقیل اشاره کرد. عقیل نیز بدون معطلی خطاب به همان جماعت گفت: آیا زن ابولهب را که خداوند در حقش فرموده است: وَامرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الحَطَبِ فی جیدِها حَبل مِن مسَدٍ** مسد/ 5 - 4، ترجمه: و زن او ( ابولهب) هیزم کش (و آتش بیار) است و در گردنش ریسمانی از لیف خرماست.*** می شناسید؟ گفتند: خیر. عقیل گفت: زن ابولهب عمه ایشان است.** در واقع هم ام جمیل، دختر حرب، زوجه ابولهب، عمه معاویه بود. ***و به معاویه اشاره کرد. **ر. ک: قرآن پژوهی / 781 - 780، به نقل از: وفیات الاعیان 6 / 157 - 156، حال که حکایت حاضرجوابی عقیل گفته آمد نمونه ای جالب از حاضرجوابی علامه محمدباقر مجلسی را برایتان نقل می کنیم: گویند روزی علامه محمدباقر مجلسی وارد مجلس ملاطاهر ( ملامحمدطاهر بن محمد حسین قمی) شد. ملا طاهر به قصد مزاح از ایشان پرسید: باقر از چه مشتق شده است؟ علامه مجلسی به فراست منظور او را فهمید و بلافاصله پاسخ داد: از حیوانی که فضله اش طاهر است. ملاطاهر بی اندازه از پاسخ علامه مجلسی شرمگین شده و ازمزاحی که با ایشان کرده بود، پشیمان گردید. ر. ک: ترجمه روضات الجنات 4 / 264.***





    امضاء


  7. Top | #1066

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 783: استراق سمع

    چند تن از اهل دیوان با هم راز می گفتند، در این حال متوجه شدند مردی در مجلس آن هاست و به سخنان آنان گوش فرا می دهد.
    او را گرفتند و متهم به جاسوسی کردند و دستور دادند تا او را حبس و شکنجه کنند.
    کاتب زندان پرسید: جرمش را چه چیزی بنویسیم؟
    گفتند: بنویس اِستَرَقَ السَّمعَ فاَتبَعَهُ شِهاب مُبین** حجر/ 18.*** یعنی: دزدانه گوش می داد و شهابی روشن تعقیبش کرد.** ر. ک: مکالمه قرآنی 1 / 35 - 34، به نقل از: الاقتباس 2 / 51.***






    امضاء


  8. Top | #1067

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    حکایت 784: قدر شب قدر


    نقل است که: دو جاریه ( کنیزک) جمیله و زیباروی را به نزد یک نفر از بزرگان برای فروش بردند که یکی باکره ( دوشیزه) بود و دیگری ثیبه ( بیوه) اما از باکره ظریف تر بود. آن بزرگ به خریدن باکره میل نمود. ثبیه گفت: ما بَینی و بَینَها الا لَیلَة واحِدَة فرق من و او تنها یک شب است.
    باکره در جواب گفت: راست است و لیکن لیلة القَدرِ خَیر مِن اَلفِ شَهر** قدر / 3.*** یعنی: شب قدر بهتر از هزارماه است)). آن مرد را صحبت ایشان خوش آمد و هر دو را خریداری نمود. **ر. ک: گنج جواهر دانش یا جواهر العددیه 1 / 362، لطائف الطوائف / 401.***
    شب وصل است و طی شد نامه هجر - سلام فیه حتی مطلع الفجر
    حافظ))






    امضاء


  9. Top | #1068

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حکایت 785: آرزوی کافر


    قطب الدین علامه شیرازی** محمد بن مسعود بن مصلح شیرازی شافعی ملقب به علامه و قطب الدین شیرازی)).*** به فضل و کمال و ظرافت مشهور و میان او و شیخ سعدی مطایبه و ظرافت معمول بوده است. یکی از اتابکان شیراز آغاز عمارت مسجدی کرد و خود متوجه آن کار شد و عامه مرد مطلباً لمرضاته [ برای خشنودی مردم ]بر سر آن عمارت حاضر گشتندی و شیخ سعدی و قطب هم گاهی حضورداشتند و اتابک را علاوه بر حُسن و جمال هنوز سبزه خط بر گرد عذار نرسته بود روزی هنگام نصب خشتی که استاد بنّا می نهاد قطعه گلی پریده بر رخسار اتابک افتاد قطب این آیه را خواند: یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً** نبأ/ 40.*** یعنی: ای کاش خاک بودم (و بر چهره اتابک می ریختم).
    اتابک نفهمید که وی چه گفت. از شیخ سعدی پرسید که: قطب چه می فرماید؟ سعدی گفت: یَقُول الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً** همان.*** یعنی: کافر می گوید: ای کاش خاک بودم)). **ر. ک: بزم ایران/ 70، روضات الجنات 8 / 119.***









    امضاء


  10. Top | #1069

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حکایت 786 : امام من و امام تو


    پس از رحلت حضرت امام صادق - علیه صلوات الله الصادق - ابوحنیفه به مومن الطاق که از شاگردان آن حضرت بود - به عنوان سرزنش گفت: امام تو از دنیا رفت.
    فوراً مؤمن الطاق گفت: اَمّا اِمامُکَ** واژه امام هم شامل امام حقمی شود و هم شامل امام باطل. همانگونه که جمع این کلمه یعنی واژه ائمه هر دو گروه را شامل می شود. درباره آن چه ذکر شد ر. ک: بقره/ 124، فرقان/ 74، اسراء/ 71، توبه / 12، انبیاء/ 73، قصص / 5، 41، سجده / 24.*** مِن المُنظَرینَ الی یَوِ الوَقتِ المَعلُومِ)) **حجر / 37 - 38.*** یعنی: (اما پیشوای تو شیطان از مهلت یافتگان است، تا آن روز معین معلوم.** حجر/ 38 - 37.***







    امضاء


  11. Top | #1070

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,407 در 4,697
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 787: سه حمد و سوره متفاوت

    نقل کرده اند که: مرحوم حاج محمد کلباسی بسیار محتاط بود و احیاناً اگر کسی برای ادای شهادت به نزد ایشان می آمد مسأله ای از او سؤال میکرد اگر جواب صحیح می داد شهادت او را می پذیرفت.
    روزی شیخ شیپور - یکی از دلقک های ناصر الدین شاه - را برای ادای شهادتی خدمت ایشان آوردند.
    ایشان فرمودند: حمد و سوره خود را بخوان. شیخ شیپور می گوید: کدام حمد و سوره را؟ می فرماید: ما که جز یک حمد و سوره نداریم. می گوید: چرا! ما سه حمد و سوره داریم یک حمد و سوره ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواند که نه شما می توانید بخوانید، نه من. یک حمد و سوره ای که شما می خوانید و من نمی توانم بخوانم یک حمد و سوره ای هم که من می خوانم و شما نمی توانید بخوانید. ایشان از سخن آن دلقک خوشش آمده و شهادت او را قبول کردند.** ر. ک: مردان علم در میدان عمل 3/ 482 - 481.***






    امضاء


صفحه 107 از 129 نخستنخست ... 75797103104105106107108109110111117 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi