حکایت 767: خرقه آتشین
نیمه شبی کمیل بن زیاد نخعی به همراه حضرت علی علیه السلام از مسجد کوفه خارج شدند در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به در خانه ای رسیدند از آن خانه در آن وقت شب صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید معلوم بود که مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته و با صدایی دلنشین و پرشور قرآن میخواند آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود. کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت. آن مرد** ظاهرا نام این شخص عروة بن ادنه بوده است.*** این آیه را می خواند: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا یَحْذَرُ الاْخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ** زمر/ 9.***
یعنی: آیا کسی که غرق در زیورهای دنیا هستند با ارزش تر و بهترند) یا آن کس که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند)).
کمیل که این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید، آن چنان در درون دگرگون شد که با خود می گفت ای کاش مویی در بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم.
حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آگاه شد و به او فرمود: ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت.
این سخن مولی علی علیه السلام، کمیل را از دو جهت متحیر و شگفت زده کرد یکی این که: حضرتش از دگرگونی درونی کمیل خبر داد. دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده قرآن با خبر کرد با این که بر حسب ظاهر مطلب بر عکس جلوه می نمود.
مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد در این جنگ همان ها که با قرآن سر و کار داشتند علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود و علی علیه السلام که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد و سپس نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان گذارد و فرمود: ای کمیل! اَمَّن هُوَ قانِت آناء اللَّیلِ آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است.
کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و دانست که نباید ظاهر افراد او را گول زده و به اشتباه بیاندازد. او در حالی که بسیار ناراحت شده بود خود را به روی قدم های مبارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد.** ر. ک: سرگذشتهای عبرت انگیز/ 128 - 126، تفسیر نمونه 19 / 398 - 397 به نقل از سفینة البحار 2 / 496 (حالات کمیل).***
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد - ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
حافظ))
بخش بیستم: حاضر جوابی ها
قالَ مَن یُحیِی العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ قُل یُحییها الَّذِی اَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ
یس / 79 - 78.