حکایت 757: زقوم
از سعید بن جبیر نقل شده که: وقتی آیه ای که در آن واژه زَقُّوم وجود دارد،** این واژه در سوره های صافات / 62، دخان / 43، واقعه / 52، وجود دارد.*** نازل گردید مشرکان قریش با حالت تمسخر به یکدیگر می گفتند: زقوم دیگر چیست؟!** زقوم در لغت به معنی فلز آب شده و گداخته است که وقتی وارد بدن شود درون شکم به جوشش در می آید چنان که در سوره دخان آیه 43 تا 46 چنین می خوانیم بیگمان درخت زقوم غذای گناهکاران است که مانند مس گداخته در شکم ها بجوشد همچون جوشیدن آب جوشان)).*** چه کسی معنی چنین گیاهی را که دارای میوه زقوم است می داند؟ در آن مجلس شخصی از اهالی آفریقا حاضر بود او گفت: در میان ما آفریقائیان، زقوم یعنی کره و خرما.** شادی منظور او نیز مسخره کردن و استهزاء بوده است.*** ابوجهل با تمسخر کنیز خود را صدا زد و گفت: کنیز! مقداری کره و خرما بیاور تا زقوم کنیم! ابوجهل همچنان به مسخره کردن خویش ادامه داد و می گفت: زقوم همان کره و خرمایی است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به وسیله آن، تهدید می کند، کره و خرما که ترس ندارد. بدین ترتیب می بینیم که کوردلان متکبر آیات الهی را به مسخره می گرفتند غافل از آن که روزی خواهد آمد که غذایشان زقوم یعنی فلز آب شده و گداخته است. **ر. ک: داستان ها و پندها 5 / 27 - 26، به نقل از: تفسیر قرطبی 8 / 529، ذیل آیه 62، سوره صافات.
تفسیر نمونه 21 / 204 - 203.***