صفحه 2 از 27 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 268

موضوع: داستان عارفان( بر گرفته از کتاب مصابیح القلوب )

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چشمه اى از دست ماه

    جابر بن عبدالله گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى بودم . رسول آب خواست . گفتند: يا رسول الله ! با ما آب نمانده است . در مشكى قطره اى آب است كه يك شربت (47) بيش نباشد.

    گفت : آن را و كاسه اى بزرگ بياوريد. بياورند. رسول صلى الله عليه و آله و سلم دستهاى مبارك در كاسه نهاد و انگشتان را از هم باز كرد و گفت : يا جابر! بسم الله بگو و از آن آب قطره اى در كاسه ريز. جابر گفت : از آن آب در كاسه ريختم . آب از ميان انگشتان رسول مى جوشيد تا كاسه پر آب شد.

    رسول گفت : آب بياشاميد و برداريد آنچه مى خواهيد. مردمان آمدند و آب مى آشاميدند و آنچه مى خواستند، بر مى داشتند تا همه سيراب شدند. رسول دست از كاسه برآورد. كاسه همچنان پر آب بود.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند







  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    شهادت سنگريزه ها


    آورده اند كه روزى ابوجهل و وليد و مغيره و شيبه - عليهم اللعنة - به حضرت خواجه صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند: اى محمد! كيست گواهى دهد كه تو رسول خدايى ؟ خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت : كل شجر و مدر و حجر و حشيش . هر سنگ و كلوخ و درختى كه هست گواهى دهند كه من رسول خدايم . ابوجهل لعين ، مشتى سنگ ريزه برداشت و گفت : اى محمد! تو دعوى مى كنى و ما انكار. از مدعى گواه طلبند. اگر اين سنگ ريزه ها بر نبوت تو گواهى دهند ما را صدق تو معلوم شود و بدانيم كه در اين دعوى صادقى . حضرت مصطفى بر آن سنگ ريزه ها نگريست و گفت : من كيستم ؟ از آن سنگ ريزه ها آواز آمد كه : انت رسول الله حقا و نبيه المصطفى و امينه المزكى .(48)
    ابوجهل لعين ، خايب (49) و خاسر(50) سر در پيش افكند و برفت و گفت : چه افتاد ما را با يتيم ابوطالب كه خود را در يتيم (51) هر طالب مى خواند. من امشب فتنه او از سر صنا ديد(52) قريش باز برم . پس چون شب در آمد. آن لعين ، آسيا سنگى (53) بر سر گرفت و به بام حجره سيد انام (54) برآمد - بر عزم آنكه چون خواجه صلى الله عليه و آله و سلم زند. پس چون خواجه كونين و فخر عالمين به نماز برخاست ، ابوجهل لعين ، خواست كه حركتى بكند، جبرئيل را فرمان آمد تا پرى بزد و سنگ را سوراخ كرد تا آن سنگ در گردن آن ملعون افتاد، هر چند خواست كه بيرون كند نتوانست و بيم آن بود كه هلاك شود. فرياد برآورد كه يا محمد! به فريادم رس . خواجه صلى الله عليه و آله و سلم بيامد و آن حال را مشاهده كرد، بخنديد و گفت : اى ملعون ندانستى كه اگر من خفته ام خداى من بيدار است ؟ گفت : اى محمد! توبه كردم . مرا از اين خلاص ده . از آنجا كه كرم خواجه صلى الله عليه و آله و سلم بود عمامه از سر برگرفت و گفت : خداوندا! مرا اجازت ده تا اين سنگ را از گردن او بيرون كنم . خطاب عزت در رسيد كه اى محمد! دشمن تو است بگذار تا بر بام حجره تو،بردار قهرش كنيم .(55) گفت : خداوندا! يك بار ديگر وى را به من بخش . پادشاه عالم او را اجازت داد. آن حضرت او را خلاص ‍ كرد.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    در فضائل ، مناقب و معجزات امير المومنين

    نقش انگشترى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم


    آورده اند كه رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - انگشترى خود را به سلمان داد تا لا اله الا الله بر آن نقش كنند.
    سلمان بفرمود تا محمد رسول الله نيز به آن ضم (56) كردند. چون به حضرت رسالت آورد، گفت : يا رسول الله ! تو لا اله الا الله فرمودى كه بر آنجا نقش كنند، من خواستم كه محمد رسول الله (نيز) به آن ضم كنند.
    جبرئيل آمد كه يا رسول الله ! لا اله الا الله خواست تو بود، محمد رسول الله خواست سلمان بود كه من آن ضم كنم ؛ خواست ما نيز آن بود كه على ولى الله به آن ضم كنيم كه بى ولايت على كلمه شهادت مقبول نيست .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    گنج نهان

    آورده اند كه چون خواجه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه دوستى كنيد با دوستان خداى و دشمنى كنيد با دشمنان خداى . يكى بر خاست و گفت : يا رسول الله ! دوست خداى كيست ؟ تا با وى دوستى كنيم و دشمن خدا كيست ؟ تا با وى دشمنى كنيم ؟ خواجه صلى الله عليه و آله و سلم اشارت كرد به جانب حضرت مرتضى على عليه السلام و گفت : ولى هذا ولى الله و عدو هذا عدو الله (57) دوست اين مرد دوست خداست و دشمن او دشمن خداست ؛ و گفت : دوست او را دوست دار؛ اگر چه كشنده پدر و فرزندت بود، و دشمن او را دشمن بدار اگر چه پدر و فرزندات بود. و گفت : حبى و حب على كنز من كنوز العرش و حب على و اولاد زاد العباد الى الجنه و حب فاطمه و امها خديجه براءة من النار .
    دوستى من و دوستى على ، گنجى است از گنجهاى عرش و دوستى على و فرزندانش ، زاد بندگان است تا به بهشت و دوستى فاطمه عليهم السلام و مادرش خديجه ، براتى (58) است از آتش دوزخ .
    حق تعالى بهشت و دوزخ را از براى دوستان و دشمنان ايشان آفريده است . آورده اند كه چون خواجه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه دوستى كنيد با دوستان خداى و دشمنى كنيد با دشمنان خداى . يكى بر خاست و گفت : يا رسول الله ! دوست خداى كيست ؟ تا با وى دوستى كنيم و دشمن خدا كيست ؟ تا با وى دشمنى كنيم ؟ خواجه صلى الله عليه و آله و سلم اشارت كرد به جانب حضرت مرتضى على عليه السلام و گفت : ولى هذا ولى الله و عدو هذا عدو الله (59) دوست اين مرد دوست خداست و دشمن او دشمن خداست ؛ و گفت : دوست او را دوست دار؛ اگر چه كشنده پدر و فرزندت بود، و دشمن او را دشمن بدار اگر چه پدر و فرزندات بود. و گفت : حبى و حب على كنز من كنوز العرش و حب على و اولاد زاد





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    برتر از انبياء


    آورده اند كه در آن وقت كه شاه مردان را ضربت زده بودند، صعصعه بن صوحان پيش وى آمد و گفت : يا امير المومنين ! مدتى است كه مسائلى چند در خاطر من مى گردد. من خواستم كه از حضرتت سئوال كنم ، هيبت تو مرا مانع شد. اگر اجازت فرمايى بپرسم ؟ گفت : بپرس . گفت : يا امير! تو فاضلترى ، يا آدم ؟ گفت : يا صعصعه ! تزكيه امرء نفسه قبيح .(60) يعنى : قبيح است كه مرد خود را بستاند اما چون مى پرسى ، (مى گويم ) آدم را از يك چيز نهى كردند، وى بدان نزديك شد (و بخورد) و بسيار چيزها بر من مباح كردند و من آن نكردم و گرد آن نگشتم و بدان نزديك نشدم .
    گفت : تو فاضلترى ، يا نوح ؟ گفت : نوح بر قوم خود دعاى بد كرد و من نكردم ؛ و پسر نوح كافر بود و پسران من سيدان جوانان اهل بهشتند.
    گفت : تو فاضلترى ، يا ابراهيم ؟ گفت : ابراهيم گفت : رب ارنى كيف تحيى الموتى (61) و من گفتم : لو كشف بى الغطاء ما ازددت يقينا .(62)
    گفت : تو فاضلترى ، يا موسى ؟ گفت : حق تعالى وى را به رسالت فرستاد پيش فرعون ، گفت : من مى ترسم كه مرا بكشند - كه من يكى را از ايشان كشته ام . برادرم هارون را با من بفرست . و چون رسول صلى الله عليه و آله و سلم مرا فرمود كه سوره برائت بر اهل مكه خوانم - و من صناديد(63) قريش را كشته بودم - نترسيدم و برفتم و بر ايشان خواندم و تهديد و عيدشان (64) كردم .
    گفت : تو فاضلترى ، يا عيسى ؟ گفت : مريم در بيت المقدس بود، چون وضع حملش شد، آواز آمد كه برون رو كه اين خانه عبادت است نه خانه ولادت ، و مادر مرا چون وضع حمل شد برون كعبه ، آواز آمد كه به اندرون كعبه آى و من در اندرون كعبه در وجودم آمدم . گفت : راست گفتى يا امير المومنين .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    نامى از سوى خدا

    آورده اند كه روزى رسول صلى الله عليه و آله و سلم و جبرئيل با يكديگر در حديث بودند كه امير المومنين بگذشت و سلام نكرد، جبرئيل گفت : يا رسول الله ! چيست حال امير المومنين كه بر ما بگذشت و سلام نكرد؟ رسول گفت : اى جبرئيل ! چون است كه وى را امير المومنين خواندى ؟ گفت : حق تعالى وى را بدين نام خوانده است در فلان غزا(65) و مرا گفت كه به نزديك رسول من برو و بگو تا امير المومنين را فرمايد تا در ميان دو صف جولان كند كه فرشتگان مى خواهند جولان او را ببينند.
    پس دگر روز رسول گفت : يا امير المومنين ! چگونه بود كه ديروز بر من و جبرئيل بگذشتى و سلام نكردى ؟ گفت : يا رسول الله ! دحية الكلبى (66) را ديدم كه با يكديگر در حديث بوديد، نخواستم كه حديث شما بر شما بريده شود. يا رسول الله ! چگونه است كه مرا امير المومنين خواندى ؟ - و پيش از آن رسول وى را امير المومنين نخوانده بود - گفت : جبرئيل مرا خبر داد كه پادشاه عالم تو را امير المومنين نام نهاده است .
    گفت : يا رسول الله ! در حال حيات تو من امير المومنين باشم ؟ گفت : آرى ، انت امير من فى السماء و امير من فى الارض و امير من مضى و امير من بقى الى يوم القيامة .(67) تو امير اهل آسمانى و امير اهل زمينى و امير كسانى كه بگذشته اند و امير آنان كه باقى اند تا روز قيامت .





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مهتر عالميان


    آورده اند كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم در منى (68) ايستاده بود با خلقان بسيار و على عليه السلام در پيش وى . رسول صلى الله عليه و آله و سلم گفت : معاشر الناس ! هذا على بن ابى طالب ، سيد العرب و الوصى الاكبر و الابلج الازهر، قاتل المارقين و هو منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى من بعدى ، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله ، لا يقبل الله التوبه من تائب الا بحبه . (69)
    يعنى : على سيد عرب و وصى اكبر است ، روشن روى ترين خلقان است ، كشنده خارجيان است ، او از من به منزلت هارون است از موسى ؛ الا آنكه بعد از من پيغمبرى نيست . او خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا و رسول او را دوست مى دارند. حق تعالى توبه هيچ تايب را قبول نكند مگر به دوستى على و فرزندانش .
    رسول صلى الله عليه و آله و سلم حسان را گفت : برخيز و در اين معنى چيزى بگو. حسان برخاست و گفت ؛ شعر:
    لاتقبل التوبه من تائب
    الا بحب ابن ابى طالب
    حب على واجب لازم
    فى عنق الشاهد و الغائب (70)



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    برادر رسول خدا

    (خواجه صلى الله عليه و آله و سلم ميان صحابه ، برادرى مى داد و ذكر على عليه السلام نكرد. تا به آخر شاه مردان گفت : يا رسول الله ! من چه كرده ام كه مرا با كسى برادرى ندادى ؟
    خواجه گفت : بدان خداى كه مرا به منزلت هارونى از موسى . يعنى : همچنانكه هارون موسى را برادر بود، تو مرا برادرى . هم برادر منى و هم وارث منى و هم خليفه منى بر امت .
    پس على عليه السلام را با خود برادرى داد. و اين دليل است بر آنكه هيچكس از صحابه از على عليه السلام فاضلتر نبود؛ كه اگر بودى ؛ آن كس را با خود برادرى دادى .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دعوى مرگبار

    آورده اند كه روزى امير المؤمنين على عليه السلام در رحبه (71) نشسته بود، آواز برآورد كه : انا عبدالله و اخو رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يعنى : من بنده خدايم و برادر رسول خدايم و بجز از من هيچكس دعوى برادرى رسول صلى الله عليه و آله و سلم نتواند كرد كه هر كه كند، دروغزن و كذاب بود.

    مردى برخاست و گفت : من نيز مى گويم . در حال گلويش گرفته شد، بيفتاد و جان بداد.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قدمهاى استوار

    از عبدالله روايت مى كنند كه روز سيم ماه مبارك رمضان بود كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام قدم بر دوش مبارك حضرت رسالت پناه گذاشت و پشت كعبه ، از بت خالى كرد؛ و ديگر، روز احد على عليه السلام هر دو قدم خود را در زمين نهاد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، را در زير قدمهاى خود گرفته به هر دو دست شمشير مى زد: يكى صمصام (72) و ديگرى قمقام (73) تا هر دو تيغ در دست او شكست ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، ذوالفقار را از ميان خود گشود و به حضرت شاه ولايت داد تا دفع كفار كرد. اين كلام در حق او نازل گشت كه : لا فتى الا على لاسيف الا ذوالفقار ،(74) حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در حق او فرمود كه الاسلام تحت قدميه .(75)



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 2 از 27 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi