صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 268

موضوع: داستان عارفان( بر گرفته از کتاب مصابیح القلوب )

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ghalb. داستان عارفان( بر گرفته از کتاب مصابیح القلوب )









    داستان عارفان

    ( بر گرفته از کتاب مصابیح القلوب )




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مقدمه

    داستان عارفان گزيده اى از كتاب مصابيح القلوب يكى از آثار ارزشمند زبان فارسى ، كه سرشار از آيات و روايات ، مواعظ و حكم نادره است ، مى باشد. اين كتاب نوشته ابوسعيد (ابو على ) حسن بن حسين واعظ بيهقى (زنده در 757 ه) كه نوشته هايش همواره خود را حسن شيعى سبزوارى مى خواند. حيات اين عالم فاضل و واعظ وارسته ، در قرن هشتم هجرى ( معاصر فرزند علامه حلى (ره ) و هم روزگار شهيد اول ) مى باشد.
    از زندگى او اطلاع چندانى در دست نيست ، جز مختصرى كه صاحب رياض و علامه سيد محسن امين و علامه آقا بزرگ تهرانى در آثار حسن شيعى سبزوارى چندين كتاب به زبان فارسى دارد، كه به جز مصابيح القلوب همه در شرح زندگانى و احوال معصومين و بيان فضايل و معجزات آن ذوات مقدس عليهم السلام مى باشد.
    از مجموع آثار او يك عنوان تلخيص ، يك عنوان ترجمه و بقيه تاءليف خود اوست .
    1- بهجة المباهج فى تلخيص مباهج المهج فى مناهج الحجج . 2- ترجمه كشف الغمه .
    3- راحة الارواح و مونس الاشباح فى احول النبى و الائمة عليهم السلام .
    4- غاية المرام فى فضايل على بن ابى طالب و ذريته الكرام عليهم السلام .
    5- المصباح المنير فى فضايل النبى و اهل بيته عليهم السلام .
    6- مصابيح القلوب .
    واعظ بيهقى مصابيح القلوب را - كه اينك تنها داستانهاى آن تقديم خوانندگان گرامى مى شود - در مواعظ، نصايح و نوادر حكم ، نگاشته و در 53 فصل ، به شرح و تفسير 53 حديث از كلمات گهربار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرداخته است . او هر فصل را با روايتى آغاز مى نمايد و در برخى از فصلها پس از متن روايت به مناجات با خداوند متعال مى پردازد. سپس با ذكر برخى از اوصاف رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ترجمه و شرح حديث مى پردازد، و چنانكه شيوه اهل منبر است از ذكر آيات و روايات متعدد، و امثال و حكم ، و سرگذشت بزرگان ، و قصه ها و داستانهاى شيرين - و گاهى نادره - غفلت نمى ورزد.
    چنانچه گفته شد، داستانهاى آن كتاب ، غالبا جالب و خواندنى است ، كه ما را بر آن داشت ، تا داستانهاى آن كتاب را به صورت مجزا و موضوع بندى شده منتشر كنيم . تا ان شاء الله مفيد فايده واقع شود.
    تلاشهايى كه در آماده سازى كتاب حاضر صورت گرفته است ، به شرح ذيل مى باشد:
    1- موضوع بندى تمامى داستانها
    2- ويراستارى جديد
    3- ترجمه و شرح لغات و اصطلاحات
    4- نام گذارى داستانها
    5- ترجمه آيات و عبارات
    6- ترجمه اشعار عربى به نظم فارسى
    7- اضافه نمودن بعضى مطالب ضرورى در متن
    اميد آن داريم ، كه سروران و استادان گرامى ، خطاها و لغزشهاى اين اثر را بر ما روشن كنند، و ما را از دعاى خير خويش بهره مند سازند.
    كاظم مقدم
    31/ 9/77
    برابر با شب برات 1419 هـ.ق
    تقدير و تشكر
    سزاوار است از دفتر نشر ميراث مكتوب و از جناب آقاى محمد سپهرى به خاطر نشر و كوشش فراوان در تصحيح كتاب مصابيح القلوب سپاسگزارى كنم .
    و سپاسگزارى دو چندان ، از تلاشهاى دوستانه دو برادر ارجمندم جناب آقاى محمود غفارى و محمد تقى عارفيان ، كه اگر نبود مساعى و زحمات ايشان ، كتابى كه در پيش روى شماست ، هرگز به اين شكل مطلوب عرضه نمى گشت . خداوند پاداش خيرشان دهد.
    تذكر
    1- اسم كتاب تزيينى است .
    2- تقدم و تاءخر فصلها اتفاقى است .
    3- چون اصل ، بر نشر تمام داستانهاى كتاب مصابيح القلوب بود، بنابراين داستانهايى را نيز كه ذكر اشخاص مجهول الهويه در آن بود، به ناچار آورديم ، كه آنها مورد تصديق ما نمى باشند. و از اين امر پوزش ‍ مى طلبيم . و هرگز قصد مقايسه كردن انوار مقدس معصومين عليهم السلام را با اشخاص بسيار عادى نداشتيم .
    كاظم مقدم






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در فضائل ، مناقب و معجزات پيامبر اسلام

    ذات مقدس احمدى صلى الله عليه و آله و سلم


    در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آورده است كه پادشاه از وجود آدم به ملايكه ملكوت و ساكنان حضرت جبروت گفته بود كه مرا بنده اى خواهد بود كه مقصود از همه كاينات وجود او است . ملايكه مدتها در انتظار وجود محمد صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند.
    چون ذات مقدس احمدى صلى الله عليه و آله و سلم از حيز(1) عدم به عالم وجود آمد، ملايكه فرياد برآوردند كه : خداوندا! ديرگاه است كه منتظر جمال احمدى نشسته ايم و چشم به ديدار مبارك او باز بسته ، خداوندا! مشاهده جمال محمدى را بنماى .
    پادشاه عالم ، جبرئيل امين را فرمان داد تا محمد را به چهار سالگى از پيش دايه اش حليمه بربود و به عالم ملكوت برد و بر ملايكه عرضه داد؛ تا مقربان حضرت به مشاهده او ديده خود را مكحل (2) گردانيدند.
    حليمه ، كه دايه مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم بود، چون محمد را كنار خود نديد، فرياد از نهاد وى بر آمد. گريان و دوان به نزديك عبدالمطلب آمد و گفت : محمد را نمى بينم .
    عبدالمطلب تيغ بر گرفت و همه شب در مكه مى گرديد و محمد را مى جست . چون وقت سحر رسيد، بنى هاشم را جمع كرد و سوگند مى خورد كه چون صبح برآيد اگر محمد پديد نيايد، من بدين تيغ هر كه به دشمنى ما متهم بود، سرش از تن جدا كنم .
    چون صبح صادق برآمد، ستاره اى از قطب آسمان جدا شد به غايت روشن و هر ساعت به زمين نزديك مى شد تا كه به در خانه كعبه فرود آمد. آنجا شدند، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديدند چون ماه تابان و خورشيد رخشان .
    پس اين است كه حق تعالى به وى قسم ياد مى كند كه و النجم اذا هوى . (3)
    يعنى : به حق محمد كه از آسمان به زمين آمد بر مثال ستاره تابان .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نگون سارى هبل


    كعب الاحبار گفت : حليمه - كه دايه مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم بود - چون حق رضاع به وفا رسانيد، خواست كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم را به عبدالمطلب رساند. از قبيله بنى سعد روى به مكه نهاد و چون به بطحاى (4) مكه در آمد. آوازى شنيد كه : هنيئا لك يا بطحاء مكة (5) امروز بهاء و ضياء(6) و جمال عالم به تو آمد.
    (حليمه ) گفت : خواستم كه طهارتى سازم محمد را بنهادم . چون فارغ شدم ، او را نديدم . فرياد برآوردم . پيرى پيدا شد، گفت : تو را چه رسيده ؟
    حال و قصه با وى گفت : بيا تا كه به نزديك هبل رويم - كه صنم (7) بزرگ است . آنجا شديم . پير از گرد هبل در آمد و گفت : اين زن را كودك ضايع شده است نام وى محمد. ما را بدوى راه نماى .
    پير چون نام محمد بر زبان راند، هبل و هر بتى كه پيرامن (8) وى بود، نگونسار(9) شدند. آواز آمد كه : اى بى خرد! دور شو. ندانى كه هلاكت اين بتان بر دست (كيست ؟ بر دست ) محمد صلى الله عليه و آله و سلم خواهد بود.
    پير بر جاى بلرزيد و گفت : اى زن ! دل فارغ دار كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خدايى هست كه نگاهدارنده او است .
    چون خبر گم شدن محمد صلى الله عليه و آله و سلم به عبدالمطلب رسيد، برخاست و طواف خانه كعبه كرد و روى سوى آسمان كرد و گفت ؛ شعر:
    يا رب رد ولدى محمدا
    رد الى و اتخذ عندى يدا
    يا رب ان محمدا لن يوجدا
    يصبح قريش كلهم مبددا(10)
    آواز آمد كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم به وادى تهامه (11) است . عبدالمطلب آنجا شد.
    خواجه را ديد چون ماه تابنده و خورشيد درخشنده . بيت :
    آن كز بنان او سپر ماه شق گرفت
    خورشيد از خجالت او خود عرق گرفت
    طاووس باغ سدره كه در علم منتهاست
    از منتها بيامد و از وى سبق (12) گرفت .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قطره اى از دريا

    آورده اند كه چون حق تعالى موسى عليه السلام را فرمود كه از خضر علم آموز، در آن وقت كه از پيش خضر بازگشت ، هارون گفت : كه از عجايبها چه ديدى ؟ گفت : با خضر در كنار دريا نشسته بوديم ، مرغى از هوا در آمد و منقارى آب برگرفت و به سوى مشرق انداخت و يك منقار بر گرفت و به سوى مغرب انداخت و يكى به سوى آسمان انداخت و يكى به سوى زمين و بپريد. ما از آن متعجب گشتيم و متحير فرو مانديم . فرشته اى آمد، فرمود: چرا متحير فرو مانده ايد؟ گفتم : از كار اين مرغ . گفت : معنى آن است كه بدان خداى كه مشرق و مغرب گردانيد و مغرب را مغرب و آسمان را برداشت و زمين را بگسترانيد كه بعد از شما پيغمبرى برون آيد نام وى محمد و وى را وصى اى بود نام وى على ، علم شما به نسبت با علم وى چون قطره اى بود از دريا.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    پيراهن نبوت بر تن على عليه السلام

    ام سله (13) گفت : روزى سه كس از مشركان نزد خواجه دو جهان آمدند.يكى گفت : اى محمد! تو دعوى كرده اى كه از ابراهيم فاضلترى . ابراهيم خليل بود و تو خليل نه اى .
    خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت : ابراهيم خليل بود و من حبيب و صفى ام ؛ و حبيب و صفى بهتر باشد.
    ديگرى گفت : تو گفتى كه از موسى بهترم . موسى كليم بود و با حق تعالى سخن گفت و تو با حق سخن نگفتى .
    گفت : موسى سخن گفت در زمين و من وراء الحجاب (14)، و من بر بالاى هفت آسمان بر سرادق (15) عرش با حق سخن گفت (بى حجاب ).
    ديگرى گفت : تو گفتى كه من از عيسى بهترم . عيسى مرده زنده كرد و تو نكردى . خواجه صلى الله عليه و آله و سلم دست بر هم زد و گفت : يا على ! يا على ! در حال على عليه السلام از در درآمد. گفت : اى على ! كجا بودى ؟
    در فلان خرماستان (16) آواز تو به من رسيد، بيامدم . گفت : بيا و اين پيراهن نبوت من درپوش و با اين سه تن به گور يوسف بن كعب شو و ما را از بهر ايشان زنده كن - تا علامت نبوت و كرامت امامت بينند. امير المومنين عليه السلام پيراهن در پوشيد و با ايشان رفت . ام سلمه گفت : من نيز از رسول اجازت خواستم و برفتم . شاه مردان در گورستان بقيع بر سر گور مدروس (17) مطموس (18) بايستاد و كلمه اى بگفت و گفت : اى صاحب گور! برخيز به فرمان حق تعالى تصديق دعوى رسول كن . گور در جنبش آمد. بار ديگر بگفت : گور شكافته شد. پيرى برخاست و خاك از سر خود دور مى كرد.
    شاه مردان گفت : تو كيستى ؟ گفت : منم يوسف بن كعب صاحب الاخدود، و سيصد سال است كه بمردم . اين ساعت آوازى شنيدم كه اى يوسف بن كعب ! برخيز از براى تصديق دعوى سيد اولين و آخرين .
    آن مشركان به يكديگر نگريستند و گفتند: مبادا كه قريش بدانند كه به سبب خواست ما محمد را، چنين معجز ظاهر شد. گفتند: اى على ! بگو تا به مقام خود رود. امير المومنين عليه السلام بفرمود، در زمان در گور خود رفت و گور بر وى راست شد.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مكتب عشق

    انس مالك گفت : روزى رسول صلى الله عليه و آله و سلم بر حصير ليفين (19) خفته بود و آن ليف در پهلوى آن حضرت اثر كرده . يكى از صحابه در آمد. آن بديد و بگريست و گفت : يا رسول الله ! كسرى (20) و قيصر(21) بر حرير(22) و ديبا(23) خسبند از تنعم ، و تو بر حصين ليفين ؟ گفت : نمى دانى كه لهم الدنيا و لنا الاخرة . ايشان را دنياست و ما را آخرت ، و الاخرة خير و ابقى . (24)

    ناله ستون مسجد


    آورده اند كه ؛ اول كه منبر نساخته بودند در مسجد رسول صلى الله عليه و آله و سلم ستونى بود كه آن را ستون حنانه خوانند. حضرت رسالت پناه ، پشت بر آن ستون باز نهادى و ياران را وعظ گفتى . ياران گفتند: يا رسول اللّه ! اجازت ده تا منبرى بسازيم - تا بدان منبر وعظ گويى و ما در جمال مبارك تو مى نگريم . خواجه صلى الله عليه و آله و سلم اجازت فرمود. چون منبر بساختند، خواجه صلى الله عليه و آله و سلم از در مسجد درآمد و روى به منبر نهاد. چون پاى بر پايه اول نهاد گفت : آمين ، بر دويم نهاد گفت : آمين ، بر سيم نهاد گفت : آمين ، چون بنشست ، ستون در ناليدن آمد - كه اهل مسجد از ناله او به گريه در آمدند. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم از منبر فرود آمد و ستون را در بغل گرفت تا ساكن شد و گفت : بدان خداى كه مرا به رسالت به خلقان فرستاده است ، كه اگر وى را در بر نگرفتمى تا به قيامت در فراق من ناله كردى . گفتند: يا رسول الله ! سه بار آمين گفتى و ما دعا نشنيديم . گفت : دعا جبرئيل كرد.
    چون پاى بر پايه اول نهادم گفت : هر كه نام تو بشنود و بر تو صلوات ندهد، خداى وى را دور گرداند! از رحمت خود. گفتم : آمين .
    چون پاى بر پايه دوم نهادم گفت : ماه رمضان را هر كه دريابد و در او رضاى حق حاصل نكند، حق تعالى او را دور گرداناد(25) از رحمت خود. گفتم : آمين . چون پاى بر پايه سيم نهادم ، گفت : هر كه پدر و مادر را در نيابد و رضاى ايشان حاصل نكند، حق تعالى او را دور گرداناد از رحمت خود. گفتم : آمين .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نورى كه بر ماه غالب شد


    مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم به اشارت انگشت ماه آسمان را بشكافت . و آن چنان بود كه جمعى سرگشتگاه سوداى ضلالت (26) و گم شدگان بيداى جهالت (27) كه نقش توحيد را به دست شكر از تخته دل سترده (28) بودند و در تيه (29) تحير(30) راه گم كرده بودند، به حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم آمدند كه (يا) محمد! دبدبه (31) پيغمبرى تو را در آفاق مى زنند و ما آن سراپرده راز تو را چون حلقه بردريم . بر مصداق قول خود، معجزه اى بنماى و اين معجزه كه در زمين مى نمايى ، ما را گمان چنان است كه تو آن كار را به لباس تلبيس (32) مى پوشانى ، يك راه اينجا به آسمان افكن و اين طبق ما را بر هم افكن (33) تا ما را اين خيال به هزيمت شود(34) و خاشاك شبهت يك ره (35) از بصر بصيرت (36) ما برخيزد.
    چون اين سخن بشنيد گفت : خداوندا! اين گمراهان به سر چه كردند؟ اگر مصلحت است مرا قوتى ده كه به مقراض (37) انگشت ، قراضه اى (38) از دامن ماه ببرم - تا باشد كه اين معجزه ، توتيايى (39) شود كه آن كور ديدگان بدان بينا شوند.
    خطاب عزت در رسيد كه كسى را با تو اين مضايقه (40) نيست . تو اشارتى كن كه ماه اسير بنان (41) تو است ؛ جوزا(42)، مر بسته به نام تو است .
    خواجه نگاه كرد، ماه را ديد كه از زير دامن شفق سر بر گريبان افق آورده بود و به نور خود عالم را منور كرده . آفتاب رسالت كه شعشعه انوار او بر نور آفتاب و ماه غالب بود، ذره اى از شعاع انگشت خود بر ميان ماه زد. ماه را به دو نيم كرد، چنانكه نيمه اى از جانب جنوب و نيمه اى از جانب شمال .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    كارزار فرشتگان


    ابو طلحه گفت : در بعضى غزوات با رسول صلى الله عليه و آله و سلم بودم . چون كار سخت شد و كارزار گرم گشت ، رسول صلى الله عليه و آله و سلم گفت : يا مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين (43). سرها ديدم كه از تن ها مى افتاد و كسى را نمى ديدم كه تيغ مى زد. كافران به هزيمت شدند.(44)

    گفتم : يا رسول الله ! تيغ كه مى زد؟

    گفت : فرشتگان . چون كار بر تو سخت گردد،

    بگو: اياك نعبد و اياك نستعين .(45) اما دعاى تو ديگر (است ) و دعاى رسول ديگر. تو را شفيعى بايد كه كار تو برآيد. يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله .(46)




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    هديه اى با بركت

    آورده اند كه روزى صحابه در (نزد) حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم ذكر طعامها مى كردند تا ذكر گوشت در ميان آمد. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم گفت : مدتى است كه من بكشت و بريان كرد و به پسر داد تا به حضرت رسالت آورد. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم بفرمود تا هر كه در مسجد بود، همه را بخواندند. گفت : بسم الله بگوييد و بخوريد و استخوانها جمع كردند. خواجه صلى الله عليه و آله و سلم دست بدان فرو كرد و گفت : برخيز به فرمان خداى تعالى . در حال گوسفند زنده شد و روى به خانه نهاد. آن پسر در عقب وى برفت . پدرش ‍ از خانه بيرون آمد و گفت : اين گوسفند از آن كيست كه به گوسفند ما مى ماند؟ پسر گفت : به خداى و رسول كه اين گوسفند ماست كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم از براى ما زنده كرد. آن مرد به حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و سلم آمد. خواجه گفت : هديه تو به ما رسيد. حق تعالى بر تو رحمت كناد و جزا و ثواب آن بهشت كرامت كناد.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 1 از 27 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi