صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 30

موضوع: يوسف زهرا عليه السلام

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    9- بردبارى


    نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت‏يوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و يارى جستن از پروردگار است .

    جاءوا على قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون . (23)

    و هنگامى كه پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت: هوس‏هاى نفسانى شما، اين كار را براى تان آراسته است . من بردبارى نيكو (و شكيبايى بدون ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آن چه مى‏گوييد، از خداوند، يارى مى‏جويم .

    شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت‏يوسف زهرا عليه السلام، بايد در برابر بلاها و آزمايش‏هاى الهى، بردبار باشند .

    امام رضا عليه السلام فرمود:

    والله ما يكون ما تمدون اليه اعينكم حتى تمحصوا وتميزوا وحتى لايبقى منكم الا الاندر فالاندر (24) ;

    به خدا سوگند! آن‏چه چشمان‏تان را به سويش مى‏داريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اين‏كه پاك‏سازى و جداسازى شويد و از شما نماند مگر هرچه كم‏تر و كم‏تر .

    هم‏چنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايى ورزند; يعنى در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند .

    مهزم مى‏گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم:

    جعلنى الله فداك متى هذاالامر؟ فقد طال . فقال: كذب المتمنون وهلك المستعجلون و نجا المسلمون و الينا يصيرون . (25)

    فدايت‏شوم اين امر - قيام قائم آل محمد صلى الله عليه و آله - چه زمانى رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد . حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنان‏كه تسليم‏اند، نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت .







    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    10- اميد و نا اميدى


    چون خورشيد يوسف در پس ابرهاى غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهى و بازگشت‏يوسف نااميد نشد . و از خداوند درخواست مى‏كرد كه به زودى يوسف را ببيند .

    عسى الله ان ياتينى بهم جميعا . (26)

    اميدوارم خداوند، همه‏ى آنان را به من باز گرداند .

    ولى در مقابل، برادران با اين‏كه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اين‏كه قافله‏اى، او را بيابد و با خود ببرد .

    قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين . (27)

    يكى از آنان گفت: يوسف را نكشيد . اگر مى‏خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهان‏گاه چاه بيافكنيد تا قافله‏هايى، او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند .)

    با اين حال، برادران، يوسف را فراموش كرده بودند . چون يعقوب، از يوسف ياد مى‏كرد، وى را سرزنش مى‏كردند .

    قالوا تالله تفتؤا تذكر يوسف حتى تكون حرضا او تكون من الهالكين . (28)

    گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد مى‏كنى كه ممكن است‏بيمار شوى يا هلاك گردى .

    و لما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تالله انك لفى ضلالك القديم . (29)

    هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب) گفت: اگر مرا به نادانى و كم خردى، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه) بوى يوسف را احساس مى‏كنم . گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهى پيشين‏ات هستى .

    در مساله‏ى غيبت‏يوسف زهرا عليه السلام نيز برخى كه از هدايت الهى برخوردارند، پيوسته با اميد به فضل خداوندى، ظهور او را انتظار مى‏كشند و هرگز از رحمت الهى نااميد نمى‏شوند . در دعاى عصر غيبت كه از ناحيه‏ى مقدسه رسيده است، چنين مى‏خوانيم:

    . . . و لا تنسناد ذكره و انتظاره و الايمان به و قوة اليقين فى ظهوره و الدعاء له و الصلاة عليه . (30)

    (خدايا!) ياد او، انتظارش، ايمان به او، باور شديد به ظهور او، دعا براى او و توجه به او را در مابه فراموشى مسپار .

    در مقابل، گروهى ديگر كه خداوند بر دل‏هاى‏شان قفل زده است و از درك حقايق ناتوان‏اند، اميدى به آمدنش ندارند . حتى گاهى وجودش را انكار مى‏كنند .

    امام صادق عليه السلام به زراره فرمود:

    يا زرارة و هو المنتظر و هو الذى يشك الناس فى ولادته منهم من يقول مات ابوه فلا خلف له . . . و منهم من يقول ماولد . . . (31) اى زراره! او - حضرت مهدى (عج) - كسى است كه آمدنش را انتظار مى‏كشند . اوست كه مردم در تولدش شك مى‏كنند . برخى مى‏گويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندى نداشت . . . و برخى مى‏گويند: هنوز به دنيا نيامده است . . . .





    امضاء



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    11- نشانه


    پس از آن‏كه زليخا به يوسف، تهمت ناپاكى زد، عزيز مصر به كمك نشانه‏ى الهى، پاكى و بى گناهى او را دريافت .

    و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت وهو من الكاذبين وان كان قميصه قدمن دبر فكذبت وهو من الصادقين فلما رءا قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم . (32)

    و در اين هنگام، شاهدى از خانواده‏ى آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده است، آن زن راست مى‏گويد و او از دروغ‏گويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده است، آن زن دروغ مى‏گويد و او از راست‏گويان است . هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده است، گفت: اين از مكر و حيله‏ى شما زنان است . همانا مكر و حيله‏ى شما زنان عظيم است .

    با اين حال، عزيز مصر به سبب وسوسه‏ى زليخا، يوسف را به زندان افكند .

    ثم بدا لهم من بعدما راوا الآيات ليسجننه حتى حين . (33)

    و پس از آن‏كه نشانه‏هاى (پاكى يوسف) را ديدند، بر آن شدند كه او را تا مدتى زندانى كنند .

    ستم پيشه گان عصر يوسف زهرا عليه السلام نيز با اين‏كه اعجازها و نشانه‏هايى از حقانيت او را ديدند، اما باز به خود نيامدند و به قتل او كمر همت‏بستند .

    رشيق مى‏گويد: معتضد عباسى، مرا به همراه دو نفر ديگر فراخواند و به ما دستور داد هر يك بر اسبى سوار شويم و تنها زير انداز سبكى با خود برداريم و از برداشتن هر وسيله‏ى ديگرى پرهيز كنيم . آن گاه افزود: به سامرا و فلان محله و فلان خانه مى‏رويد . بر در خانه، خادم سياهى ايستاده است . به خانه هجوم بريد و هر كس را در آن‏جا يافتيد، بكشيد و سرش را براى من بياوريد .

    ما بر اساس دستور، به سامرا و همان خانه رفتيم . مرد سياهى بر در خانه نشسته بود . پرسيدم: چه كسى در خانه است؟ با بى اعتنايى گفت: صاحبش . به خانه هجوم برديم . در خانه، اتاقى بود كه بر در آن، پرده‏اى زيبا آويخته بود . چون پرده را بالا زديم، گويا در اتاق، دريايى از آب بود . در انتهاى اتاق، مردى با بهترين شمايل بر روى حصيرى بر آب ايستاده و مشغول نماز بود . او به ما هيچ توجهى نكرد . يكى از همراهانم به نام احمد بن عبدالله، براى وارسى، وارد آب‏ها شد، اما نزديك بود غرق شود . من دستش را گرفتم و او را نجات دادم، ولى وى از ترس بى‏هوش شد و ساعتى در همان حال ماند . همراه ديگرم نيز همان كار را كرد و به همان بلا گرفتار شد .

    من از صاحب خانه عذرخواهى كردم و گفتم: به خدا سوگند! من از ماجرا آگاه نبودم و نمى‏دانستم براى قتل چه كسى اعزام شده‏ايم و من از اين كار توبه مى‏كنم . ولى او به ما اعتنايى نكرد .

    ما به سوى معتضد برگشتيم . او منتظر ما بود و به دربانان سپرده بود كه هر وقت‏به كاخ رسيديم، اجازه‏ى ورود بدهند . ما نيز در همان شب بر او وارد شديم و ماجرا را برايش بازگو كرديم . با عصبانيت پرسيد: آيا اين ماجرا را براى كسى بازگو كرده‏ايد؟ گفتيم: نه . او سوگند ياد كرد كه اگر اين ماجرا را با كسى در ميان بگذاريم، گردن ما را خواهد زد . ما نيز تا او زنده بود، توان بازگو كردن آن را نداشتيم . (34)




    امضاء



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    12- توطئه


    يوسف با توطئه‏هاى گوناگونى رو به رو گشت; به چاه افكندن، به بردگى رفتن، تهمت ناپاكى شنيدن و زندان . با اين حال، مشيت الهى بر آن بود كه همه‏ى توطئه‏ها و نقشه‏ها ناكام گردد . دشمنان براى يوسف زهرا عليه السلام نيز توطئه‏هاى فراوان و نقشه‏هاى شومى برنامه‏ريزى كرده بودند، ولى اراده‏ى الهى بر رهايى او از همه‏ى فتنه‏ها و تجلى نور خداوندى تعلق گرفته است .

    امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

    كذلك بنواميه و بنو العباس لما ان وقفوا على ان به زوال مملكة الامراء الجبابرة منهم على يرى القائم منا ناصبونا للعداوة و وضعوا سيوفهم فى قتل اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و ابارة نسله طمعا منهم فى الوصول الى قتل القائم عليه السلام فابى الله ان يكشف امره لواحد من الظلمة الا ان يتم نوره و لو كره المشركون . (35)

    بنى‏اميه و بنى‏عباس چون دريافتند كه گردن‏كشان آنان به دست مهدى ما از ميان مى‏روند، با ما بناى دشمنى نهادند . آنان براى كشتن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و نابودى نسل او، شمشيرهاى خود را از نيام در آوردند تا مهدى (عج) را بكشند، ولى خداوند، امر او را از ستم‏كاران، پنهان كرد و نورش را گستراند، هرچند مشركان از آن بيزار بودند .





    امضاء



  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    13- هدايت


    يوسف، هنگام غيبت - زندان - نيز از رسالتى كه در برابر مردم بر عهده داشت، غافل نشد . هنگامى كه دو يار زندانى يوسف، خواب خود را براى او بيان كردند و تعبير آن را از او خواستند، يوسف از فرصت‏به دست آمده استفاده كرد و پيش از بيان تعبير چنين گفت: يا صاحبى السجن ءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و اباؤكم ما انزل الله بها من سلطان ان الحكم الا الله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لايعلمون . (36)

    اى همراهان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى پيروز؟ اين معبودهايى كه غير از خدا مى‏پرستيد، چيزى جز اسم‏هايى (بى‏مسما) كه شما و پدران‏تان آن‏ها را (خدا) ناميده‏ايد، نيست . خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده است . حكم تنها از آن خداست . او فرمان داده است كه جز او را نپرستيد . اين است آيين پابرجا، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند .

    هر چند يوسف زهرا عليه السلام نيز در پس پرده‏ى غيبت است، اما لحظه‏اى از انجام رسالت‏خود (هدايت مردم) غفلت نمى‏ورزد و مردم از فيض او بهره‏مند مى‏شوند .

    اولياى الهى از كوشش براى تحقق اهداف آسمانى خود هرگز دست نمى‏كشند; زيرا وظيفه‏ى حركت‏به سوى خداوند و تكامل، هيچ گاه از دوش مردمان برداشته نمى‏شود . اگر در زمانى و جايى، وظيفه‏ى حركت‏به سوى كمال از دوش كسى برداشته شود، آن گاه به همان ميزان، رسالت هدايت نيز از عهده‏ى متوليان هدايت‏برداشته شده است . البته هرگز چنين چيزى رخ نمى‏دهد; زيرا در اين صورت، آفرينش آدمى بيهوده مى‏شود . از اين‏رو، ممكن است ولى خدا ساكت‏باشد، اما هرگز ساكن نمى‏ماند . هم‏چنان‏كه ممكن است غايب باشد، اما هيچ‏گاه قاعد نمى‏ماند . امام هميشه در حال هدايت، سازندگى و پرورش است; گاه مخفيانه و گاه آشكارا . در كتاب‏هاى روايى، نمونه‏هاى فراوانى از هدايت‏هاى ويژه‏ى حضرت مهدى (عج) آمده است . براى نمونه به يكى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم .

    در عصر سفارت محمد بن عثمان، گروهى از شيعه درباره‏ى اين مساله اختلاف كردند كه آيا خداوند، آفرينش موجودات و روزى دادن به آن‏ها را به ائمه‏ى معصومين عليهم السلام واگذار كرده است‏يا نه؟ گروهى، آن را محال مى‏دانستند و گروهى ديگر بر اين باور بودند كه ائمه‏ى معصومين عليهم السلام از جانب خداوند، موجودات را مى‏آفرينند و روزى مى‏دهند . اختلاف اين دو گروه پايان نيافت تا اين‏كه به محضر محمد بن عثمان آمدند و پاسخ درست را از او جويا شدند . به سفارش او، نامه‏اى به امام عصر (عج) نوشته شد . حضرت نيز در پاسخ چنين مرقوم فرمودند:

    ان الله تعالى هو الذى خلق الاجسام . . . اما الائمة عليهم السلام فانهم يسالون الله تعالى فيخلق و يسالونه فيرزق ايجابا لمسئلتهم و اعظاما لحقهم . (37)

    خداوند، آفريننده‏ى اجسام است . . . ولى ائمه عليهم السلام از خداوند درخواست مى‏كنند . او نيز مى‏آفريند و روزى مى‏دهد . اين به دليل اجابت دعاى آنان و تكريم مقام ايشان است .




    امضاء



  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    14- گواه


    هنگامى كه پادشاه مصر، تعبير خوابش را خواست، هم‏بند پيشين يوسف، او را براى اين مهم معرفى كرد; زيرا در زندان، محاسن اخلاق و دانش تعبير خواب او را كه نوعى از علم غيب است، ديده بود .

    ما نيز در برابر مدعيان مهدويت‏يا مدعيان ارتباط با حضرت مهدى (عج) بايد هوشيار باشيم و بى‏دليل به افراد اعتماد نكنيم . ادعاى افراد را بايد تنها پس از ديدن دليل قطعى بپذيريم . سيره‏ى عملى حضرت مهدى (عج) و سفيران ايشان نشان مى‏دهد كه آنان هميشه ديگران را تشويق مى‏كردند تا از مدعيان، دليل بخواهند . نمونه‏هاى فراوانى از اين حقيقت در كتاب‏هاى حديثى به چشم مى‏خورد . از جمله، حسين بن على بن محمد معروف به ابن على بغدادى مى‏گويد: در بغداد، زنى از من پرسيد: مولاى ما كيست؟ يكى از اهالى قم پاسخ داد: ابوالقاسم بن روح، وكيل حضرت است . پس نشانى او را به زن داد . وى نزد ابوالقاسم آمد و به او گفت: اى شيخ! همراه من چيست؟ شيخ فرمود: هرچه با خود دارى، در دجله بيانداز . آن‏گاه نزد من بيا تا به تو باز گويم . زن رفت و آن‏چه با خود داشت، در دجله انداخت و بازگشت . ابوالقاسم به خدمت‏كار خود دستور داد كه آن جعبه را بياورد . سپس به آن زن گفت: اين همان جعبه‏اى است كه با تو بود و تو در دجله انداختى . من به تو بگويم در آن چيست‏يا تو مى‏گويى؟ زن گفت: شما بگوييد . شيخ گفت: يك جفت دست‏بند طلا، يك حلقه‏ى بزرگ گوهردار، دو حلقه‏ى كوچك كه هر كدام يك گوهر دارد و دو انگشتر فيروزه و عقيق در اين جعبه هست . سپس جعبه را گشود و هر چه را در آن بود، نشان داد، زن به آن‏ها نگريست و گفت: اين همان است كه من آوردم و در دجله انداختم . آن‏گاه از تعجب بى‏هوش شد!

    اين‏كه ابوالقاسم بن روح، پرسش زن را انكار نكرده و پاسخ گفته است، نشان مى‏دهد كه مردم موظف بوده‏اند كه سخن كسى را بى‏دليل نپذيرند . سفيران حضرت مهدى (عج) نيز با دادن پاسخ مثبت‏به خواسته‏ى آنان، اين روش را امضا كرده‏اند . هنگامى كه چنين روشى در رويارويى با مدعيان با مدعيان نيابت و وكالت، پسنديده و بلكه لازم است، به طريق اولى، در برابر مدعيان مهدويت، چنين خواهد بود .




    امضاء



  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    15- قدرشناسى


    خدمت عزيز مصر و همسرش به يوسف - رها كردن او از بردگى و پرورش دادن وى در دامان مهر و محبت‏خود - سبب شد تا كه يوسف هنگام گرفتارى و قحطى، به كمك آنان بشتابد و از او بهره برند:

    و قال الذى اشتراه من مصر لامراته اكرمى مثواه عسى ان ينفعنا . (38)

    و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد (عزيز مصر) به همسرش گفت: مقام وى را گرامى‏دار، شايد براى ما سودمند باشد .

    به يقين، خدمت‏گزارى به آستان يوسف زهرا عليه السلام كه برجسته‏ترين شكل آن، زمينه‏سازى براى ظهور و تحقق بخشيدن به اهداف و آرمان‏هاى ايشان است، برخوردارى از عنايت‏هاى ويژه‏ى آن عزيز را در پى خواهد داشت . آيا مى‏توان پنداشت كه يوسف زهرا عليه السلام در بخشش به اندازه‏ى يوسف يعقوب نباشد؟ هرگز!

    يكى از علماى اصفهان مى‏گويد: در ايام جوانى براى سخن‏رانى به جلسه‏اى دعوت شدم . ميزبان به من گفت: در همسايگى ما، منزلى است كه چند خانواده‏ى بهايى در آن زندگى مى‏كنند، پس در سخن‏رانى، مراعات فرماييد . من بى‏توجه به گفته‏ى او، ده شب درباره‏ى بطلان مرام بهاييت‏سخن‏رانى كردم . شب آخر پس از سخن‏رانى، هنگامى كه به سوى مدرسه به راه افتادم، چند نفر نزد من آمدند و با احترام و پافشارى به منزل خود بردند . پس از بستن در، صحنه عوض شد . آنان بر من آشفتند و با تندى، به من گفتند كه چرا عليه ما سخن گفتى و مى‏خواستند مرا بكشند . هر چه تلاش كردم، از قصد خود چشم نپوشيدند . ناگزير اجازه خواستم تا براى آخرين بار، وضو بگيرم و نمازى بخوانم . به نماز ايستادم و قصد كردم در سجده‏ى آخر، هفت مرتبه ذكر المستغاث بك يا صاحب الزمان را بگويم . در اين هنگام، در خود به خود باز شد و مردى سوار بر اسب به اندرون آمد . بى آن‏كه آنان بتوانند كارى بكنند، آن مرد، دست مرا گرفت، از خانه بيرون برد و به مدرسه رساند . پس از رفتن آن مرد، تازه به خود آمدم كه: اين شخص كه بود؟ ولى ديگر دير شده بود . فرداى آن شب، آن گروه بهايى نزد من آمدند و شهادتين گفتند . (39)






    امضاء



  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    16- دفع بلا


    يوسف، سپر دفع بلاى برادران خود و اهل مصر شد . هرچند برادران يوسف در حق وى ستم كردند و شرط برادرى را به جا نياوردند، ولى يوسف از كمك و دستگيرى آنان فروگذار نكرد . يوسف زهرا عليه السلام نيز سپر دفع بلا از شيعيان هستند .

    قال ظريف ابونصر الخادم:

    قال لى صاحب الزمان (عج) : ا تعرفنى قلت: نعم . قال: من انا؟ فقلت: انت‏سيدى و ابن سيدى . فقال ليس عن هذا سالتك . قال ظريف فقلت جعلنى الله فداك فسرلى . فقال انا خاتم الاوصياء و بى يدفع الله البلاء عن اهلى و شيعتى .

    ظريف مى‏گويد:

    به محضر امام عصر (عج) وارد شدم . ايشان فرمودند: آيا مرا مى‏شناسى؟ عرض كردم: آرى . فرمودند: من كه هستم؟ عرض كردم: شما آقاى من و فرزند آقاى من هستيد . فرمودند: منظورم اين نبود . عرض كردم: فدايت‏شوم منظورتان چيست؟ فرمودند: من آخرين اوصيا هستم و خداوند براى وجود من، بلا را از اهلم و شيعيانم، برطرف مى‏كند . (40)

    براى نمونه، عنايت‏حضرت مهدى (عج) به شيعيان بحرين را از زبان محدث نورى مى‏شنويم:

    در روزگار گذشته، فرمانروايى ناصبى بر بحرين حكومت مى‏كرد، كه وزيرش در دشمنى با شيعيان آن‏جا، گوى سبقت را از او ربوده بود . روزى وزير بر فرمانروا وارد شد و انارى را به دست‏حاكم داد، كه به صورت طبيعى اين واژه‏ها بر پوست آن نقش بسته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله و ابوبكر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله‏» . فرمانروا از ديدن آن بسيار در شگفت‏شد و به وزير گفت: اين، نشانه‏اى آشكار و دليلى نيرومند بر بطلان مذهب تشيع است . نظر تو درباره‏ى شيعيان بحرين چيست؟ وزير پاسخ داد: به باور من، بايد آنان را حاضر كنيم و اين نشانه را به ايشان ارايه دهيم . اگر آن را پذيرفتند كه از مذهب خود دست مى‏كشند وگرنه آنان را ميان گزينش سه چيز مخير مى‏كنيم:

    1- پاسخى قانع كننده بياورند .

    2- جزيه بدهند .

    3- يا اين‏كه مردان‏شان را مى‏كشيم، زنان و فرزندان‏شان را اسير مى‏كنيم . و اموال‏شان را به غنيمت مى‏بريم .

    فرمانروا، راى او را پذيرفت و دانشمندان شيعه را نزد خود فراخواند . آن‏گاه انار را به ايشان نشان داد و گفت: اگر براى اين پديده، دليلى روشن نياوريد، شما را مى‏كشم و زنان و فرزندان‏تان را اسير مى‏كنم يا اين‏كه بايد جزيه بدهيد . دانشمندان شيعه، سه روز از او مهلت‏خواستند . آنان پس از گفت‏وگوى فراوان به اين نتيجه رسيدند كه از ميان خود، ده نفر از صالحان و پرهيزگاران بحرين را برگزينند . آن‏گاه از ميان اين ده نفر نيز سه نفر را برگزيدند و به يكى از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوى صحرا برو و به امام زمان (عج) استغاثه كن و از او، راه رهايى از اين مصيبت را بپرس; زيرا او، امام و صاحب ماست .

    آن مرد چنين كرد، ولى پاسخى از حضرت نديد . شب دوم نيز نفر دوم را فرستادند . او نيز پاسخى دريافت نكرد . شب آخر، نفر سوم را كه مردى پرهيزگار بود، به بيابان فرستادند . او به صحرا رفت و با گريه و زارى از حضرت، درخواست كمك كرد . چون آخر شب شد، شنيد مردى خطاب به او مى‏گويد: اى محمد بن عيسى! چرا تو را به اين حال مى‏بينم و چرا به سوى بيابان بيرون آمده‏اى؟ محمد بن عيسى از او مى‏خواهد كه او را رها كند و به حال خود واگذارد . آن مرد مى‏فرمايد: اى محمد بن عيسى! منم صاحب الزمان . حاجت‏خود را بازگو . محمدبن عيسى گفت: اگر تو صاحب الزمانى، داستان مرا مى‏دانى و به گفتن من نياز نيست . آن مرد فرمود: راست مى‏گويى . تو به دليل آن مصيبتى كه بر شما وارد شده است، به اين‏جا آمده‏اى . عرض كرد: آرى، شما مى‏دانيد چه بر ما رسيده است و شما امام و پناه ما هستيد . پس آن حضرت فرمود: اى محمدبن عيسى! در خانه‏ى آن وزير - لعنة الله عليه - درخت انارى است . هنگامى كه درخت تازه انار آورده بود، او از گل قالبى به شكل انار ساخت . آن را نصف كرد و در ميان آن، اين جمله را نوشت . سپس قالب را بر روى انار كه كوچك بود، گذاشت و آن را بست . چون انار در ميان آن قالب بزرگ شد، آن واژه‏ها بر روى آن نقش بست . فردا نزد فرمانروا مى‏روى و به او مى‏گويى كه من پاسخ تو را در خانه‏ى وزير مى‏دهم . چون به خانه‏ى وزير رفتيد، پيش از وزير به فلان جا برو . كيسه‏ى سفيدى خواهى يافت كه قالب گل در آن است . آن را به فرمانروا نشان ده . نشانه‏ى ديگر اين‏كه به فرمانروا بگو: كه معجزه‏ى ديگر ما اين است كه چون انار را دو نيم كنيد، جز دود و خاكستر چيزى در آن نيست .

    محمدبن عيسى از اين سخنان بسيار شادمان گشت و به نزد شيعيان بازگشت . روز ديگر، آنان پيش فرمانروا رفتند و هر آن‏چه امام زمان (عج) فرموده بود، آشكار گشت .

    فرمانرواى يمن با ديدن اين معجزه به تشيع گرويد و دستور داد وزير حيله‏گر را به قتل رساندند . (41)




    امضاء



  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    17- مجازات


    برادران يوسف كسانى بودند كه با تكبر، قدرت بازوى خود را به رخ پدر مى‏كشيدند و مى‏گفتند:

    و نحن عصبة . (42)

    ما گروه نيرومندى هستيم .

    با اين حال، چون در حق يوسف، ستم كردند به جايى رسيدند كه ذليلانه، كاسه‏ى گدايى به دست گرفتند . آن‏گاه باگردن‏هايى فرو افتاده، سر بر آستان يوسف ساييدند و به وى، اظهار عجز و نياز كردند: يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين . (43)

    اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته است و متاع اندكى (براى خريد مواد غذايى) با خود آورده‏ايم . پيمانه‏ى ما را كامل كن و بر ما تصدق و بخشش فرما; زيرا خداوند، بخشندگان را پاداش مى‏دهد .

    بشر امروزى را مصيبت‏ها و دردهاى كشنده‏اى مانند فقر فاحش، فاصله‏ى طبقاتى، جنگ‏هاى خانمان‏سوز، خون‏ريزى‏هاى بى‏پايان، احساس پوچى، بى‏هويتى و سردرگمى و . . . فراگرفته است . دليل پيدايش اين‏ها چيزى نيست جز ستم آدميان به ولى خدا، يوسف زهرا عليه السلام، كه در راس همه‏ى اين ستم‏ها، فراموشى ياد او و آماده نكردن شرايط ظهور اوست .

    به اميد آن‏كه روزى انسان، كاسه‏ى گدايى به بارگاه كسى برد و بر آستان كسى سر بسايد كه او، منجى واقعى است .





    امضاء



  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    18- محنت


    ديدار با يوسف رخ نداد، مگر پس از رنج‏ها و محنت‏هاى فراوانى كه برادران‏اش به جان كشيدند و خون دل‏هايى كه يعقوب در فراق يوسف خورد و اشك‏هايى كه بر هجران او فرو ريخت .

    خورشيد يوسف زهرا عليه السلام نيز طلوع نخواهد كرد، مگر پس از محنت‏هاى فراوان وسيل‏هاى مصيبتى كه بر دل شيعيان فرو خواهد ريخت .

    امام على عليه السلام مى‏فرمايد:

    ما يجيى‏ء نصر الله حتى تكونوا اهون على الناس من الميتة وهو قول ربى عزوجل فى كتابه فى سورة يوسف (حتى اذا استيئس الرسل وظنوا انهم قد كذبوا جائهم نصرنا) وذلك عند قيام قائمنا عليه السلام . (44)

    يارى خداوند به سوى شما نخواهد آمد، مگر هنگامى كه در چشم مردم از مرده، پست‏تر شويد و اين، همان سخن خداوند در سوره‏ى يوسف است كه فرمود: (تا آن‏گاه كه رسولان نااميد شدند و (مردم) گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است . در اين هنگام، يارى ما به سراغ آنان آمد .) آن‏گاه، هنگام قيام قائم ما، مهدى (عج) است .




    امضاء


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi