19- نياز
نياز برادران به آذوقه، زمينه ساز ديدار آنان با يوسف شد . هنگامى كه بار قحطى و تنگى معيشتبر دوش برادران فشار آورد، آنان به اميد يافتن آذوقه، رهسپار مصر گشتند و اين مقدمهى ديدار آنان با يوسف گرديد .
شكل گرفتن احساس نياز به امام مهدى (عج) در ژرفاى جان انسانها نيز زمينه ساز ظهور يوسف زهرا عليه السلام است . امام مهدى (عج) در توقيعى خطاب به اسحاق بن يعقوب مىفرمايند:
. . . و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج . . . . (45)
. . . براى فرج من، بسيار دعا كنيد . . . .
افزون بر روايتياد شده، در روايتهاى فراوانى به شيعيان دستور داده شده است كه براى فرا رسيدن ظهور دعا كنند; زيرا يكى از زمينههاى دعا، احساس نياز است . دعا در بستر نياز مىرويد . آدمى تا كمبودى نداشته باشد و در وجودش، احساس نياز به آنچه ندارد، شكل نگيرد، دستبه دعا بر نمىدارد . ما نيز اگر بخواهيم كه براى ظهور حضرت مهدى (عج) دعا كنيم، بايد احساس نياز به وجود ايشان را در درون خود سامان دهيم . تنها در اين صورت است كه دعا خواهيم كرد . بنابراين، دستور به دعا كردن، در واقع دستور به برانگيختن احساس نياز به امام (عج) در وجود خويش است .
برادران يوسف، تاب تحمل او را نداشتند; زيرا به او احساس نياز نمىكردند و نمىدانستند كه وجود يوسف به چه كار آنان مىآيد; از اينرو، او را از خود راندند و آوارهى ديار غربتش كردند .
براى وصال يوسف مىبايست زمان بگذرد تا برادران با دشوارىهاى روزگار دست و پنجه نرم كنند، سختىها را بچشند و فراز و نشيبها را ببيند . آنگاه كم كم احساس نياز به يوسف در وجودشان شكل بگيرد; نياز به كسى كه دردهاى آنان را تسكين بخشد و غبار محنت از رخشان بزدايد . اين احساس چيزى نبود كه بتوان آن را يك شبه به آنان تزريق كرد، بلكه در گذر زمان مىبايست اين احساس شكل بگيرد . اين ميوهاى بود كه بايد به طور طبيعى مىرسيد . به همين دليل، يوسف با اينكه مىدانست پدر و برادران او در كنعانند، ولى هيچ اقدامى نكرد . او مىتوانستبه كنعان برود يا دستكم، نامهاى براى پدر بنويسد و از او بخواهد كه به نزدش بيايند، ولى اين چنين نكرد . زيرا چه بسا اگر برادران، پيش از فراهم شدن زمينه، به ديدار او مىآمدند، سودى نداشت; زيرا انگيزههاى دشمنى پيشين هنوز وجود داشت و تحولى كه آن عامل را از بين ببرد، هنوز رخ نداده بود .
به راستى، هنگامى كه برادران ادعا كردند يوسف، طعمهى گرگ شده است، چرا يعقوب از آنان نخواست كه باقى ماندهى جسد يا دستكم استخوانهايش را بياورند؟ اين بدان دليل بود كه مىدانست اگر چنين بگويد، برادران براى اثبات ادعاىشان، يوسف را خواهند كشت و جسدش را خواهند آورد . چرا هنگامى كه كاروان، يوسف را يافت، يوسف به آنان نگفت كه من فرزند يعقوب و اهل كنعانم . مرا به خاندانم باز گردانيد؟ آيا به اين دليل نبود كه مىدانست اگر او را باز گردانند، سرانجام به ستبرادرانش كشته خواهد شد؟ ! چرا كه ظرفيتبا يوسف بودن هنوز در آنان پديد نيامده بود و اين ظرفيت مىبايستبه صورت طبيعى و در گذر زمان و كشاكش حوادث، شكل مىگرفت . بر همهى اينها مقام الهى يعقوب را نيز بيافزاييد . او پيامبر بود و با اعجاز الهى مىتوانست كارى كند كه برادران نتوانند يوسف را بكشند و او در كنار يوسف بماند، ولى چنين نكرد; زيرا سنت الهى بر اين است كه جريان امور روند طبيعى و عادى خود را بپيمايد و مردم با اختيار و انتخاب خود، سعادت يا شقاوت را برگزينند و در ميدان نفس گير زندگى به آن برسند . به همين خاطر - گرچه در اين ميان، يعقوبى نيز وجود دارد كه زمينهى ملاقات براى او كاملا مهياست و او خود را كاملا آمادهى وصال كرده است - هرچند يوسف خود نيز از غربت و تنهايى، غمگين و دل آزرده است، ولى لب فرو مىبندد و منتظر مىماند، تا برادران آماده شوند و خود قدم به راه گذارند و به سويش بيايند . تنها در اين صورت است كه قدر او را خواهند دانست و از او بهره خواهند برد .
و اين، حكايتحال يوسف زهراست . نااهلان و كم خردانى كه تاب تحمل او و رفيتبا او بودن و در كنار او زيستن را نداشتند، او را به چاه غيبت افكندند . در آمدن او از چاه غيبت نيز به فراهم شدن زمينه بستگى دارد . بايد مردم به خود آيند، او را بخواهند و به او احساس نياز كنند . شكل گرفتن چنين احساس نيازى، نيازمند گذر زمان است . بايد زمان سپرى شود تا بشريت در كوران حوادث دريابد كه گرهگشاى مشكلاتش، كس ديگرى است . بايد خود اين ميوه برسد; چيدن آن پيش از موعد، تباه كردن آن است . آمدن مهدى (عج) بدون فراهم آمدن زمينه و شكلگيرى احساس نياز به او و پديد آمدن ظرفيت تحمل او، چيزى جز تباه كردن او نيست . آرى، او مىتواند به اعجاز الهى، همهى مانعها را برطرف كند، اما سنت الهى جز اين است . بايد، مردم خود بخواهند و در راه، گام نهند . هرچند وى از اين غربت و فراق، غمگين و دلخسته است، اما لب فروبسته و براى آمدن مردم به سوى خويش، همچنان چشم به راه نشسته است; زيرا راهى جز اين نيست . آيا كسى هست كه او را از اين انتظار به در آورد؟ در اين ميان، شيعيان يعقوب گونهاى نيز هستند كه دلهاىشان، از عطر محبت او سرشار است و خود را براى سيراب شدن از چشمه سار حضورش كاملا آماده كردهاند، اما افسوس كه اين دسته نيز بايد در غم فراق بسوزند; زيرا براى آمدن او، بايد همه آماده باشند .