18- مَثَل كور و بينا، كر و شنوا
(مَثَلُ ا لْفَرِيقَيْنِ كَالاَْعْمَى وَا لاَْصَمِّ وَا لْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً اءَفَلاَ تَذَكَّرُونَ).(191)
((مثل اين دو گروه (مؤ منان و منكران ) مثل نابينا و كر و بينا و شنواست ؛ آيا اين دو همانند يكديگرند؟! آيا پند نمى گيريد؟!)).
اين دو فرقه در مثال از كفر و دين
كور و كر بينا و شنوا همچنين
مى بوند آيا برابر در مثل
چون نمى گيرند پند از ما حصل (192)
وجه تشبيه
خداوند متعال در اين آيه كافران و منكران حقايق را به آدم ((كور و كر)) و مؤ منان را به انسان ((بينا و شنوا)) تشبيه كرده است . وجه تشابه در كافران ((نديدن و نشنيدن حقايق )) و در مؤ منان ((ديدن و شنيدن آن )) است .
صاحب بحر الحقايق مى گويد:
((اعمى آن است كه : حق را باطل وباطل را حقّ بيند و اصَمّ آن كه : باطل را حقّ و حقّ را باطل شنود و بدان عمل كند. و بصير كسى است كه ديده بصيرتش به كحل ((بى يبصر)) جلا يافته باشد. و سميع كسى است كه گوش همّتش به گوشواره ((بى يسمع )) آراسته بود.
هر كه به خدا بيند، جز از خدا نبيند و هركه به خدا بشنود، جز از خدا نشنود)).(193)
آرى ((بصير)) يعنى كسى كه داراى بصيرت و بينش عميق دينى است و ((سميع )) يعنى كسى كه گوشش نسبت به حقايق و معارف و دستورات الهى شنوا باشد. لذا در دعاهاى وارده از پيشوايان دين ، هم ((نور چشم )) از خدا طلب مى كنيم و هم ((بصيرت در دين ))، چنانچه در دعا مى خوانيم :
((... وَاجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى دينى ...؛(194) خدايا!، در چشمانم نور قرار ده و بصيرت را در دينم عطا كن )).
حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد:
(( وَمَنْ اءَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ اءَبْصَرَ إِلَيْها اءَعْمَتْهُ؛(195) و هر كس باديده بصيرت (و عبرت ) به دنيا بنگرد، دنيا به او بصيرت و بينايى مى بخشد و هر كس با ديده هدف و رسيدن به مقاصد مادى به دنيا نظر كند، دنيا او را كور و نابينا مى گرداند)).
نكته جالب توجه در اين دو جمله كوتاه و پر محتوا، كلمه ((بها)) و ((إ ليها)) است ؛ يعنى اگر از ديدگاه ((وسيله )) به دنيا نظر شود، مايه بصيرت است ، ولى اگر از ديد ((هدف )) بدان توجّه شود، باعث كورى دل و سبب گمراهى خواهد بود؛ به عبارت ديگر دنيا را مى توان از دو ديدگاه مورد مطالعه قرار داد:
1 ديدگاه مرآتى ؛
2 ديدگاه استقلالى .
ديدگاه مرآتى آن است كه آدمى هنگامى كه به ((مرآت ))، يعنى آيينه مى نگرد، توجهى به خود آيينه ندارد كه موادش از چيست و قيمتش چقدر است . او از آيينه فقط به عنوان وسيله ديدن خود استفاده مى كند. اين نوع نگاه كردن به آيينه مايه بصيرت و سبب عبرت و برطرف كردن نقص از خود و اصلاح عيب است .
نظر استقلالى اين است كه مى خواهد آيينه را خريدارى كند، لذا به حجم و اندازه سنگ و مساحت و كيفيّت جنس آن نظر مى كند. در اين هنگام صورت خود را كه در آن منعكس شده ، نمى بيند و به اصطلاح ((فيه ينظر)) است .
بنا بر اين هركس از ديدگاه مادى و ((استقلالى )) به اشياى عالم نظر كند، جهان ماده چشمش را پر خواهد كرد و نسبت به ماوراى ماده و خالق جهان كور و نابينا خواهد شد؛ به عبارت ديگر هر كس با چشم سر و ديد سطحى حيوانى به عالم نظر افكند، خطا خواهد كرد، چنان كه مولوى مى گويد:
چشم آخِر بين تواند ديد راست
چشم آخُر بين غرور است و خطاست (196)
بنا بر اين چشم انسانى و ديدگاه ((مرآتى )) وسيله اى است كه به آدمى بصيرت و بينش و ژرف نگرى دينى مى بخشد.
صاحب تفسير ((كشف الاسرار)) در ذيل آيه مورد بحث مى گويد:
((نابيناى به حقيقى اوست كه نه ديده عبرت دارد تا از روى استدلال به ((آيات آفاق )) نظر كند، نه دل فكرت دارد تا در ((آيات انفس )) تاءمّل كند نه بصيرت حقيقت دارد تا به نور فراست ، مكاشفات اسرار غيبى بيند ...)).(197)
مراد از ((آيات آفاق )) آفريده هاى جهان طبيعت است ، همانند خورشيد و ماه و ستارگان بانظام دقيقى كه بر آنها حاكم است و انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجايب و شگفتيهاى بى شمارش و موجودات گوناگون اسرار آميزش كه هر يك آيه و نشانه اى است بر حقّانيّت ذات پاك خدا.
منظور از ((آيات انْفُس )) درون انسان است ، همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظّم قلب و عروق و بافتها و استخوانها و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مى باشد كه هر گوشه اى از آن ، كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان .
اصطلاح ((آفاق و انفس )) از خود قرآن گرفته شده كه مى فرمايد:
(سَنُرِيهِمْ ءَايَتِنَا فِى ا لاَْفَاقِ وَفِىَّ اءَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اءَ نَّهُ ا لْحَقُّ)(198)؛ ((ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حقّ است )).
تمثيلى از شيخ شبسترى
شيخ محمود شبسترى در كتاب ((گلشن راز)) اصحاب فرقه هاى مختلف و عقايد گوناگون را به انواع كورى و امراض چشم تشبيه نموده و مى گويد:
خرد را نيست تاب نور آن روى
برو از بهر او چشم دگر جوى
دو چشم فلسفى چون بود اَحْوَلْ(199)
ز واحد ديدن حقّ شد معطّل
ز نابينايى آمد راءى تشبيه (200)
ز يك چشمى است ادراكات تنزيه
تناسخ (201) زان سبب كفر است و باطل
كه آن از تنگ چشمى گشت حاصل
چو اكْمَهْ(202) بى نصيب از هر كمال است
كسى كورا طريق اعتزال (203) است
كلامى كو ندارد ذوق توحيد
به تاريكى در است از غَيْم (204) تقليد
رَمَد(205) دارد دو چشم اهل ظاهر
كه از ظاهر نبيند جز مظاهر
از او هرچه بگفتند از كم و بيش
نشانى داده اند از ديده خويش (206)