صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 24 , از مجموع 24

موضوع: شکرستان { بخوانیم ... بخندیم .... بفهمیم }

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بخش اول - لطایف بزرگان




    تعويض آب قليان

    در سال 1302 كه رضاخان نخست وزير شده بود، نصرت الدوله وزارت دارايي را به عهده داشت.

    او در يكي از روزها كه بودجه مملكت را در مجلس مطرح كرده بود بعدازظهر همان روز به منزل مدرس آمد و از آقا خواست تا با لايحه او مخالفت نكند.

    مدرس گفت:

    شاهزاده! بلند شو آب قليان را عوض كن.

    نصرت الدوله برخاست و آب قليان را عوض كرد ولي قليان را پر از آب كرد، مدرس با لبخند گفت:

    تو آب قليان را نمي‌تواني عوض كني مي‌خواهي بودجة مملكت را تنظيم كني!


    داستانهاي مدرس، ص 176.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بخش اول - لطایف بزرگان






    طالع بلند

    منجمی را بر دار کردند.

    کسی در آن محل از او پرسید: این صورت را در طالع خود دیده بودی؟

    گفت: رفعتی می دیدم لیکن نمی دانستم که بر این موضع خواهد بود.

    لطائف الطوایف، ص 209.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكر


  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بخش اول - لطایف بزرگان



    آنها دو نفر بودند همراه، ما صد نفر بودیم تنها

    کاروانی از شهری که به ترسویی مشهورند به حاکم شکایت بردند که: دو راهزن، کاروان صد نفری ما را غارت کردند.

    حاکم با تعجب پرسید: چگونه صد کس با دو تن برنیامده اند؟

    یکی از آنان در پاسخ گفت: آن ها دو نفر بودند همراه، ما صد نفر بودیم تنها.

    امثال و حکم دهخدا، ج1، ص69.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بخش اول - لطایف بزرگان




    در خانه صاحبان خود بودند


    روزی هارون الرشید عباسی و وزیر او، جعفر برمکی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند.

    در این بین قافله ای از دور نمایان شد.

    هارون سوال کرد: که این قافله چیست و از کجاست؟

    بعد از تجسس گفتند: تحف و هدایایی است که

    علی بن عیسی بن ماهان از خراسان برای خلیفه آورده است.

    قبل از عیسی، حکومت خراسان در اختیار فضل بن یحیی برمکی بود.

    هارون رو به جعفر کرد و گفت: این هدایا در زمان برادر تو کجا بود؟

    جعفر گفت: در خانه صاحبان خود بودند. (کنایه از این که عیسی از طرف خود نفرستاده، بلکه اموال مردم را غارت کرده.)

    بزم ایران، ص19.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. تشكر


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi