چشمهایش
بزرگ علوی در رمان چشمهایش با پرداختن به بخشی از زندگی هنرمندی مبارز، گوشههایی از اوضاع ایران در دورهٔ پادشاهی رضاشاه را نشان میدهد و به فعالیتهایی اشاره میکند که در آن سالها برای مبارزه با پادشاهی رضاشاه پهلوی انجام میگرفت.
رمان برجستهٔ علوی است و چاپ نخست آن در ۲۸۷ صفحه در سال ۱۳۳۱/ ۱۹۵۲م بود.[۴] در مرداد ۱۳۹۵، انتشارات نگاه برای پانزدهمین بار این رمان را بازچاپ کرد.[۲۰] برپایهٔ آمار ۱۳۹۳ از مؤسسه خانه کتاب بسخواندهترین اثر بزرگ علوی است.[۲۱] آن را از کمچند آثار داستانی فارسی میدانند که «در مرکز آن، یک زن با همهٔ احساسات و اندیشههایش جای دارد.»[۴] که ویژگیهای خاصی دارد و داستان با محوریت زن خلق شده است.[۲۲] جمال میرصادقی، این رمان را عوضکنندهٔ مسیر در ادبیات داستانی فارسی دانست.[۲۳] به زبانهای گوناگون نیز ترجمه شده است؛ انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی.[۲۴] بنیاد سینمایی فارابی در ۱۲ تیر ۱۳۸۶ از توافقی برای ساخت فیلمی برپایه این رمان، خبر داد.[۲۵]
دربارهٔ نقاشی سرشناس به نام «استاد ماکان» است که در تبعید میباشد، زیرا از مبارزان علیه استبداد رضاشاه پهلوی است. از آثارِ بهجاماندهاش، پردهای است به نام چشمهایش؛ چشمهای زنی که گویا رازی را پنهان میکند.[۴]
راوی داستان که ناظم مدرسه و مدیر نمایشگاه نقاشی است، کنجکاو است که رازِ این چشمان را دریابد. تلاش میکند تا مدل آن تابلو را بیابد و دربارهٔ آن از استاد بپرسد. پس از چند سال، ناظم مُدل را پیدا میکند که فرنگیس نام دارد؛ در خانهٔ اعیانی فرنگیس، با او به گفتگو مینشیند.[۴]
فرنگیس میگوید که خاستگاهش اشرافی است و از برای زیباییاش، توجه مردان بسیاری را جلب میکرده، اما مردان و عشق بازیچهاش بودهاند. تنها در برخورد با استاد، کسی را مییابد که اساساً توجهی به زیبایی و جاذبهٔ او ندارد. برای جلب توجه استاد، در تهران و اروپا با نشستهای زیرزمینی که زیرنظر استاد است همکاری میکند، تا سرانجام به وی نزدیک میشود. اما استاد نه فداکاری او را جدی میگیرد و نه پی به کُنهِ احساسات و عواطفش میبرد. در برابر او و بهویژه از چشمهایش، هراسی گنگ ابراز میکند. در پایان، استاد گرفتار پلیس میشود و زن پیشنهاد ازدواج با رئیس شهربانی را که یکی از خواستاران قدیمی اوست، میپذیرد به شرط آنکه استاد از مرگ نجات یابد. استاد به تبعید میرود و البته هیچگاه از فداکاری زن آگاه نمیشود. اوهمهٔ احساسها و تلقیهای خود از فرنگیس را در پردهای به نام چشمهایش به یادگار نهاده است. در این چشمها بهطور کلی زنی مرموز، دمدمیمزاج و هوسباز و خطرناک نمایان میشود؛ اما زن میداند که استاد هیچگاه به ژرفای روح او پی نبرده و این چشمها از آنِ او نیست.[۴]
بنا به گفتهٔ محمدعلی سپانلو، علوی در این رمان «روشِ استعلام و استشهاد» را به کار برده، روشی که چند اثر دیگرش را نیز ساخته است. «این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. یعنی کنارهم نهادن قطعات منفصل یک ماجرای از دست رفته و ایجاد یک طرح کلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. «بدین ترتیب، یک واقعهٔ گذشته به کمک بازماندههای آن نوسازی میشود. اشارات تاریخی بزرگ علوی نیز بحثها برانگیخته: استاد ماکان گاهی شبیه کمالالملک است. رئیس شهربانی، سخت به آیرم شباهت دارد. اما هیچکدام دقیقاً الگوی واقعیشان نیستند. این کار فقط برای خلق فضا انجام شده است.» سپانلو همچنین نوشته که نثر علوی، «منظم و سیال است که در قیاس با معاصرانش، بسی امروزی مینماید».[۴]