صفحه 3 از 13 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 130

موضوع: جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نكته ها

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    18- ((مناظره حاكم ))


    حُرِّه دختر حليمه سعديه ، خواهر رضاعى نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله روزى به كاخ حكومتى حجّاج بن يوسف ثقفى ، وارد شد: حجاج از طرز برخورد و حركات او - كه خيلى وزين و بى اعتنا بود- فهميد كه يك زن معمولى نيست .

    بعد از اينكه او را شناخت ، از او سؤ ال كرد: ((تو حُرّه ، دختر حليمه سعديه اى ؟)) گفت : ((بلى .)) حجاج گفت : ((مدتى در انتظار ديدار تو بودم ، زيرا به من خبر رسيده كه تو ((على )) را برتر از صحابه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ى دانى و او را بر ابوبكر، عمر، عثمان ، ترجيح مى دهى ؟)) حرّه گفت : ((نه تنها از صحابه ، بلكه از تمام افرادى كه ، از صحابه بهترند، بالاتر و بهتر مى دانم !))

    حجاج گفت : ((مقصود خويش را روشن تر بيان كن ، كيست كه بالاتر از اصحاب پيغمبر باشد؟)) حرّه گفت : ((بهتر از اصحاب پيغمبر بسيارند، از جمله آدم ، نوح ، لوط، ابراهيم ، موسى ، سليمان و ...)) حجّاج ناراحت شده و گفت : ((واى بر تو، چقدر ادّعاى بزرگى كردى كه على را از بعضى انبياء بالاتر و برتر شمردى . اگر در اين باره دليل و برهانِ قوى ، اقامه نكنى ، تو را خواهم كشت .))

    حرّه با كمال شهامت ، به قرآن شريف ، تمسك كرد و براى هر يك از ادّعاهاى خود، دليل قاطع از كلام خدا، اقامه كرد و چنين گفت : ((اى حجّاج ! قرآن درباره حضرت آدم مى فرمايد: (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ):(38) ((آدم عصيان (ترك اولى ) كرد،)) ولى درباره حضرت على عليه السّلام خانواده اش عليهم السّلام مى فرمايد:(وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً)(39):(سعى و كار شما مورد تقدير و ستايش است .) و علاوه ، خداوند متعال حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع كرد و فرمود: (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه )(40): ((نزديك اين درخت نرويد.)) ولى او با همسرش ، به نزديك آن درخت رفتند و از آن خوردند. امّا على عليه السّلام ر عين حاليكه تمام نعمتها بر او حلال بود از نان گندم نخورد.)) حجاج با صداى بلند گفت : ((اَحْسَنْتِ! اَحْسَنْتِ!))

    بعد از او تقاضا كرد كه برترى على را بر نوح و لوط بيان كند. حرّه گفت : قرآن مى فرمايد: (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا اِمَرْاءَةَ نُوحِ وَ اِمْرَاءَةَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحينَ فَخانَتا هُما فَلَمْ يُغْنيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلا اَلنّارَ مَعَ الدّاخِلينَ):(41) (خداوند بعنوان مثال براى كافران ، زنهاى لوط و نوح پيامبر را نامبرده كه به آن دو بزرگوار، خيانت كردند گرچه همسر دو پيغمبرند، امّا اين باعث رفع عذاب آنها نخواهد شد و در روز قيامت به هر دو خطاب ميشود: داخل شويد، به همراهى آنانكه داخل آتش اند.) امّا حضرت على ابن ابى طالب عليه السّلام را همسرى است كه خشنودى او خشنودى خداست و خشم او خشم خداست .))

    حجاج گفت : ((اَحْسنتِ يا حرّه ! قبول كردم امّا دليل برترى على عليه السّلام ر ابراهيم را بيان كن ))، حُرّه گفت : ((خداوند درباره حضرت ابراهيم در قرآن مى فرمايد: (وَ اِذْقالَ اِبْراهيمُ رَبِّ اَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمُوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى ):(42) (خدايا به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؛ خطاب رسيد: مگر تو ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: بلى ايمان آورده ام ولى مى خواهم كه مطمئن شوم .) خدا هم به او نماياند، امّا على عليه السّلام جمله اى را فرمود، كه دوست و دشمن ، آن را نقل كرده اند. حضرت در جواب صعصعه ابن صوحان ، - كه وقتى پرسيد: يا اميرالمؤ منين تو بالاترى يا حضرت ابراهيم ؟ - فرمود: ((ابراهيم عليه السّلام براى اطمينان قلبى خودش ‍ بخداوند عرضه داشت : (رَبِّ اَرِنى كَيْفَ تُحْىِ الْمُوتى ) امّا من آنچنان اطمينان دارم كه (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقيناً):(43) (اگر پرده هاى غيبى از مقابل من برداشته شود بر يقين من افزوده نخواهد شد.))

    حجاج گفت : ((آفرين بر تو اى حرّه ! استدلال بسيار خوبى كردى ، حالا بگو، برترى على عليه السّلام بر موسى چيست ؟)) حرّه گفت : ((حضرت موسى وقتى كه - در دفاع از مظلوم - يكى از ياران فرعون را كشت و به او خبر دادند كه طرفداران فرعون مى خواهند تو را به قتل برسانند. (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ):(44) (او در حالى كه مى ترسيد، از مصر خارج شد و بسوى مدين رفت .) امّا حضرت على عليه السّلام در ليلة المبى ، (شب هجرت ) بجاى پيغمبر خوابيد و جان خود را بدون واهمه ، فداى پيامبر كرد، اين در حالى بود كه خطر قتل او، حتمى بود؛ اين عمل آن حضرت ، مورد تقدير خداوندى قرار گرفت ؛ آنجا كه مى فرمايد: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ):(45)(بعضى از مردم جان خود را براى رضاى خدا مى فروشند.)

    حجاج گفت : ((احسنتِ! حالا دليل خويش را بر افضلت على عليه السّلام سبت به حضرت سليمان ، بيان نما.)) حرّه گفت : ((حضرت سليمان به خداوند عرضه داشت : (رَبِّ اغْفِرْلى هَبْ لى مُلْكاً لايَنْبَغىِ لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى ):(46) (پروردگارا! مرا ببخش و ملك و سلطنتى به من كرامت فرما كه سزاوار احدى بعد از من نباشد.) امّا على عليه السّلام درباره دنيا و بيزارى از رياست آن فرمود: ((هَيْهاتَ! غُرّى غَيْرى لاحاجَةَ لى فيكَ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثاً لارَجْعَةَ فيها!))(47) (اى دنيا! از من دور شو و غير مرا فريب ده ، من نيازى بتو ندارم ، من تو را سه طلاقه نموده ام و رجوعى در آن نيست .)(48)

    برو اين دام بر مرغ دگر نه *** كه عنقا را بلند است آشيانه



    امضاء


  2. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    19- ((اقتباس از قرآن ))


    ديوانه اى در شهر بغداد، از دست كودكان فرار مى كرد و بچه ها او را دنبال كرده و به او سنگ مى زدند. ديوانه در حال فرار، به مقابل خانه يكى از بزرگان ثروتمند شهر رسيد؛ و آن شخص نامدار، در سكّوى خانه خويش ‍ نشسته و غلامان و نوكرانش ، در اطراف او صف زده بودند.

    ديوانه به پيش او دويده و اين آيه را خواند: (يا ذَالْقَرْنَيْنِ اِنَّ يَاءجُوجَ وَ مَاءجُوجَ مُفْسِدُونَ فى الاَْرْضِ):(49) (اى ذوالقرنين ! ياجوج و ماءجوج در اين سرزمين فساد مى كنند؛ (فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجَاً): آيا ممكن است ما هزينه اى بتو بدهيم ؟ (عَلى اَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدّاً): كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنى ؟)) آن بزرگ مرد، از اقتباس او به اين آيه ، شگفت زده شده و آن ديوانه ، در نظر او بزرگ جلوه كرد؛ او را مورد تحسين قرار داده و بچه هاى بى ادب را از او دور ساخت ، و با احترام او را به منزل برده و بعد از پذيرائى مقامش را گرامى داشت .


    امضاء


  5. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    20- ((عاقل ديوانه نما))

    ديوانه اى به جلسه درس ابويوسف آمده و در كنار شاگردان او نشست و خطاب به استاد گفت : ((سؤ الى دارم .)) گفت : ((بپرس .)) ديوانه چنين پرسش ‍ كرد: ((اى استاد! خداوند مى فرمايد: (وَ اِنْ مِنْ اُمَّةٍ اِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ):(50) (هر اُمّتى در گذشته ، پيامبرى بيم دهنده داشته است .) و سگها نيز يك امت ، محسوب مى شوند زيرا خداوند مى فرمايد: (وَ ما مِنْ دابَةٍ فىِ الاَْرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ):(51) (هيچ جنبنده اى در روى زمين ، و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، نيست مگر اينكه اُمّتهايى همانند شما هستند.) حالا بگو كه : بيم دهنده و نذير سگها كيست ؟)) ابو يوسف ، هر چه فكر كرد نتوانست جواب آن ديوانه را بدهد و در نتيجه از پاسخ فرومانده و هيچ چيز نگفت .(52)


    امضاء


  7. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  8. Top | #24

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    21- ((روز اذان ))


    روزى سليمان بن عبدالملك - هفتمين خليفه اموى (96 - 99 ه‍) بر بالاى منبر سخنرانى مى كرد. مردى از ميان مردم فرياد برآورد: ((اى خليفه ! روز اذان را فراموش نكن .)) سليمان بعد از اتمام سخنرانى ، از منبر پائين آمده و آن مرد را خواسته و گفت : ((اى مرد منظورت از روز اذان چيست ؟)) پاسخ داد: ((خداوند مى فرمايد: (فَاَذَّنَ مُؤْذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ)(53): (در روز قيامت مُؤ ذِّنى در بين آنان ندا مى دهد كه لغنتِ خدا بر ستمگران باد!)

    خليفه گفت : چه ستمى در حق تو واقع شده است ؟)) مرد گفت : ((در فلان منطقه زمينى داشتم كه وكيل تو، آنرا به زور و ستم از من ستانده است .)) سليمان به وكيل خود نوشت : ((زمين اين شخص را به او برگردان و يك زمين همانند آن از ملك خودت بر آن بيفزاى .))(54)






    امضاء


  9. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  10. Top | #25

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    22- ((دست خداوند بالاى همه دستهاست ))


    ابوالعيناء اهوازى ، يكى از فصحاى عرب و بُلَغاى ادبست . وى مى گويد: ((روزى براى رفع مشكل و گرفتارى خويش ، به احمد بن ابى داود، وزير ماءمون رجوع كرده و اظهار داشتم : ((اى وزير! من دشمنان قوى و زيرك دارم و آنها در آزار و اذيت من از هيچ كوششى فروگذارى نمى كنند.)) وزير پاسخ داد: (يَدُاللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ):(55) (دست قدرت خداوند بالاى همه دستها است .)

    گفتم : ((مكر و حيله آنان خيلى قوى است و من از نقشه آنان در امان نيستم .)) گفت : (وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ الشَيِئُ اِلاّ بِاَهْلِهِ):(56) (و نيرنگهاى بد، تنها دامان صاحبانش را مى گيرد.)

    گفتم : ((آنها بسيارند و من تنها و بى كسم .)) گفت : (كَمْ مِنْ فِئةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِاِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصّابِرينَ):(57) چه بسيار گروههاى كوچكى ، كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيم و بسيار، پيروز شدند و خداوند با صابران و استقامت كننده گان است .(58)





    امضاء


  11. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  12. Top | #26

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    23- ((صوت دلرباى حضرت مهدى عليه السّلام))


    عالم بزرگوار، مرحوم ملا زين العابدين سلماسى مى گويد: ((روزى علاّمه بحرالعلوم ، وارد حرم مطهر حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام شد و به اين بيت ترنّم مى كرد:

    چه خوشست صوت قرآن ، ز تو دلربا شنيدن *** به رخت نظاره كردن ، سخن خدا شنيدن

    از سيّد، سؤ ال كردم : ((به چه مناسبت اين بيت را زمزمه مى كنيد؟)) فرمود: ((چون وارد حرم مولايمان اميرالمؤ منين عليه السّلام شدم ، ديدم كه حضرت حجت (روى له الفداء) با آواز شيوا و دلنشين در بالاى سر، قرآن تلاوت مى فرمود، چون صداى آن بزرگوار را شنيدم اين بيت را خواندم ؛ امّا وقتى وارد حرم شدم ، قرائت را ترك نموده و از حرم بيرون رفتند.))(59)






    امضاء


  13. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  14. Top | #27

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    24- ((جواب سلام ))


    روزى شخص خلافكارى را بحضور عبدالملك آوردند. آن شخص به محض ورود، با صداى بلند گفت : ((السلام عليك يا امير! عبدالملك با عصبانيت گفت : ((لا سلام الله عليك : سلام خدا بر تو نباشد.)) آن شخص ‍ گفت : ((يا امير! خداوند چنين نفرموده : بلكه در سوره نساء فرموده : (وَ اِذا حُيّيتُمْ بِتَحيّةٍ فَحَيُّو بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها.)(60): هرگاه به شما تحيت بگويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد، يا لااقل به همان گونه پاسخ گوئيد. و همچنين در سوره انعام فرموده : (وَ اِذا جاءَكَ الذَّينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ.)(61):(يعنى هرگاه ، آنانكه به آيات ما ايمان آورده اند، نزد تو آيند بگو سلام بر شما باد.) عبدالملك از اين جواب خوشنود شده و او را بخشيد.

















    25- ((داستان انگشتر))


    انس بن مالك مى گويد: ((روزى سائلى وارد مسجد شد و در حاليكه از مردم درخواست كمك مى كرد، چنين گفت : ((اى مردم ! چه كسى قرض دراز مدت مى دهد كه بطور كامل برايش برگردانده شود. على عليه السّلام در گوشه اى از مسجد، در حال ركوع نماز بود، دست خود را بطرف سائل - كه در پشت سر آنحضرت بود- دراز كرده و اشاره فرمود، كه : انگشتر را از دستم در آورده و براى خودت بردار.

    پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله به عمر، كه در كنارش نشسته بود فرمود: ((بر او واجب شد.)) عمر گفت : ((پدر و مادرم فدايت يا رسول الله !، چه چيزى واجب شد.)) فرمود: ((بخدا سوگند، بهشت بر على عليه السّلام واجب شد. با بيرون شدن انگشتر از دست او، تمام پليديها و زشتيها از او دور شد.)) انس ‍ مى گويد: بعد از اين صحنه تحسين برانگيز، هيچكس از مسجد بيرون نرفته بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: (اِنَّما وَليُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤ تُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُون )(62):(سرپرست و ولّى شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را سرپا مى دارند و در حال ركوع ، به فقيران زكات ميدهند.)

    حضرت علامه امينى ؛ بعد از اينكه شصت و شش نفر، از دانشمندان اهل حديث را كه اكثر آنها اهل تسنن هستند، با اسم كتابهايشان نام مى برد، مى فرمايد: ((اين حديث در اين كتابها موجود است و آنها تصريح دارند، كه اين آيه شريفه ، در مورد خاتم بخشى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام نازل شده است .(63)






    امضاء


  15. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  16. Top | #28

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    26- ((دشمن قرآن ))


    ميرزا طاهرِ ((وحيد))، نام يكى از وزراى المقتدر باللّه عباسى ، است او مردى شاعر ،ثروتمند، صاحب فرزندان زياد و يكى از مقربان دستگاه خلافت بود.

    وى با همه اين اوصاف ، شخص مغرور، جاه طلب و گستاخ بود او علاوه بر، جسارت در برابر علماء و ائمه اطهارعليهم السّلام در مقابل قرآن نيز اظهار بى اعتنائى و عناد نموده و در هنگام تلاوت قرآن ، بر آيات آن اشكال گرفته و نقض وارد مى كرد. روزى در يك مجلس عمومى ، كه جمع كثيرى از طبقات مختلف مردم حضور داشتند؛ از روى تمسخر و استهزاء اظهار داشت : خداوند در قرآن گفته : (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اِلاّ فى كِتابٍ مُبينٍ.)(64): هيچ تر و خشكى نيست ، مگر اينكه در كتاب مبين و قرآن كريم بيان شده است ؛ و بعد خطاب به حاضران گفت : ((شما بگوئيد، آيا بعنوان نمونه در قرآن مرا ياد كرده است ؟ من در هيچ جاى قرآن ، نام خود را نيافتم و از من يادى نشده است .)) در برابر اين كلام توهين آميز، كسى را ياراى سخن گفتن نبود؛ هيچكس حرفى نزد.

    طلبه فاضلى كه به ظاهر فقير و ضعيف مى نمود و در آخر مجلس نشسته بود؛ وقتى اين كلام را شنيد، انديشه اى مثل برق ، در ذهنش خطور كرده و با توسل به عنايات خداوند بپا خاسته و گفت : ((جناب وزير! اگر اجازه بفرمائيد، من پاسخ شما را بگويم .)) گفت : ((البته كه بگو!.)) طلبه گفت : ((بلى نام شما در قرآن هست ، بلكه خداوند تبارك و تعالى ، بعد از ذكر نام شما چندين آيه هم ، در توصيف شما آورده است !))

    وحيد، با كمال ناباورى و تعجب پرسيد: ((در كجاى قرآن !؟))

    طلبه با شهامت تمام و با لحنى دل انگيز و مناسب ، شروع كرد به خواندن آيات قرآن : (ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً وَ بَنينَ شُهُوداً وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيداً ثُمَّ يَطْمَعُ اَنْ اَزيدَ كَلاّ اِنَّهُ كانَ لاَِّياتِنا عَنيداً سَاُرْهِقُهُ صَعُوداً اِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ اِنْ هذا اِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ سَاُصْليهِ سَقَرَ ...(65))

    :(اى رسول ما! مرا با كسى كه لقب او وحيد(66) است و او را من آفريده ام ، واگذار!- و مال فراوان و پسران آماده به خدمت ، براى او قرار دادم - وسائل زندگى را از هر لحاظ براى او فراهم كردم .- باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم .- هرگز، چنين نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آيات ما، دشمنى مى ورزد.- و بزودى او را مجبور مى كنم كه از قُلّه عذاب ، بالا رود.-

    او براى مبارزه با قرآن ، انديشه كرد و مطلب آماده ساخت .- مرگ بر او باد، چگونه براى مبارزه با حق مطلب را آماده كرد؟!- باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب و نقشه شيطانى خود را آماده نمود؟!- سپس نگاهى افكند- بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست بكار شد- سپس پشت به حق كرد و تكبر ورزيد.- و سرانجام گفتم : ((اين قرآن چيزى ، جز افسون و سحرى ، همچون سحرهاى پيشينيان ، نيست .- اين فقط، سخن انسان است نه گفتار خدا.)) امّا بزودى ، او را وارد دوزخ خواهم كرد.)

    وقتى وزير گستاخ ، اين آيات نورانى را از زبان آن طلبه پاكدل و متدين شنيد؛ آنچنان متاءثر شد كه كوئى ، خداوند متعال اين آيات را همان ساعت ، مستقيماً در شاءن او نازل كرد و همان ساعت خود را، در برابر عذاب دردناك الهى ، احساس كرد. از همان لحظه ، خوف و واهمه ، بر جانش شرر انداخته و لرزه بر اندامش افتاد و بعد از سه شبانه روز كه در همان حال بسر مى برد؛ در روز چهارم درگذشت .(67)








    امضاء


  17. تشكر

    عهد آسمانى (02-09-2017)

  18. Top | #29

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    27- ((اهل بيت در قرآن ))


    هنگامى كه در ماجراى كربلا، امام سجادعليه السّلام را به همراه ساير اُسراء، وارد دمشق كردند، پيرمردى از اهالى شام ، نزديك امام سجّادعليه السّلام آمده و گفت : ((حمد و سپاس خداى را كه شما را كشت و مغلوب كرد و مردمِ شهرهاى شمار را از وجود شما آسوده كرد، و اميرمؤ منان يزيد را بر شما مسلّط نمود)).

    امام سجّادعليه السّلام وقتى غفلت و نادانى آن مرد را مشاهده كرد، به او فرمود: ((اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده اى ؟))

    پيرمرد: آرى .

    امام : ((آيا معنى اين آيه را به خوبى فهميده اى كه خداوند مى فرمايد: (قُلْ لا اَسْئَلَكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ اَلْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى ):(اى رسول ما! بگو من هيچ پاداشى ، از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم ، جز دوست داشتن خويشانم .)(68)

    پيرمرد: ((آرى اين آيه را خوانده ام .)) امام : ((خويشاوندان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ر اين آيه ، ما هستيم . اى پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده اى ؟ (وَ آتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ)(69): (و حق نزديكان را بپرداز.) پيرمرد گفت : ((آرى خوانده ام .)) امام عليه السّلام فرمود: ((خويشان و نزديكان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله در اين آيه ما هستيم .

    اى پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده اى ؟

    (وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلَّرسُولِ وَ لِذى الْقُرْبى ...)(70) ((و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد، خمس آن براى خدا و براى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و براى خويشاوندان نزديك و ... است . پيرمرد: ((آرى خوانده ام .)) امام : ((خويشان پيامبر در اين آيه ، ما هستيم .)) اى پيرمرد! آيا آيه تطهير را خوانده اى ؟:

    (اِنَّم ا يُرى دُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً)(71):(خداوند فقط مى خواهد هر گونه پليدى را از شما خاندان دور كند، و كاملاً شما را پاك سازد.)

    پيرمرد: ((آرى خوانده ام .)) امام : ((ما هستيم آن خاندانى كه خداوند، اين آيه را در خصوص شاءن ما، نازل كرد.)) در اين هنگام پيرمرد، ساكت شد و حقيقت را دريافت و آثار پشيمانى ، از آنچه گفته بود در چهره اش آشكار شد، و پس از لحظه اى به امام سجّادعليه السّلام گفت :((تو را به خدا آيا شما همانيد كه گفتى ؟)). امام : سوگند به خدا، و به حق جدّم رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ما همان خاندان هستيم )).

    پيرمرد، با شنيدن اين جمله ، منقلب شد و گريه كرد و دست به آسمان بلند نموده و گفت : ((خدايا ما از دشمنان جنّى و انسى آل محمد بيزار هستيم )) آنگاه در محضر امام سجادعليه السّلام توبه كرد. ماجراى توبه اين پيرمرد، به گوش يزيد رسيد، يزيد وقتى از ايمان او آگاه شد دستور اعدام او را داد، و آن پير راه يافته را به شهادت رساندند.(72)








    امضاء


  19. Top | #30

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض











    28- ((در عبادت شريك نگيريد))


    حسن بن وشّاء مى گويد: ((روزى محضر حضرت رضاعليه السّلام شرف شدم ، ديدم در مقابل آنجناب ، آفتابه اى هست و مى خواهد، براى نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم ، آب بر روى دستان آن حضرت بريزم . فرمود: ((صبر كن حسن !))

    عرض كردم : ((چرا اجازه نمى دهيد آب بر دست شما بريزم ، آيا مايل نيستيد، من به ثوابى برسم ؟)) فرمود: ((تو ثواب مى برى ولى من گناه ! پرسيدم : ((چرا؟)) فرمود: مگر اين آيه قرآن را نشنيده اى ؟ كه مى فرمايد: (فَمَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لايُشْركْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً.)(73)

    :((هر كس ، اميد به ديدار پروردگارش دارد؛ بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدا كسى را شريك قرار ندهد.) من اكنون ميخواهم ، وضو براى نمازم بگيرم ، اين خود عبادتى است ، مايل نيستم ، كسى در عبادتم شريك شود.))(74)







    امضاء


صفحه 3 از 13 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi