صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 33 , از مجموع 33

موضوع: درساحل غدیر

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,365 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ((27))

    غدیریه
    ای که در هر نیکویی آراسته یزدان تو را
    جمله داری خود, چه گویم این تو را یا آن تو را
    کرده یزدانت همی انباز با حور بهشت
    و آنچه بخشد حور را, بخشیده صدچندان تو را
    در کنار خویشتن پرورده رضوانت بناز
    تا کندفرمانروا بر حور و بر غلمان تو را
    زلفطرار تو زان پس حیله ها انگیخته است
    تابه افسون و حیل دزدیده از رضوان تو را
    نا نیابد مر تو را بار دگر رضوان خلد
    هر دم اندربند و چین خود کند پنهان تو را
    با همه کوشش نیابد مر تو را رضوان و من
    یافتم از فر مدح حجت یزدان تو را
    شیر یزدان بوالحسن آن کس چو بنگاری مدیح
    نه فلک گردد طراز دفتر و دیوان تو را
    ای مهین سلطان ملک هستی ای کاندر غدیر
    کرده حق بر هر دو گیتی سید و سلطان تو را
    مر تو را تشریف امکان داد یزدان از ازل
    تا کندزیب و طراز عالم امکان تو را
    ذات تو قائم به یزدان , ذات ما قائم به توست
    جلوه ذات اند عقل و نفس و جسم و جان تو را
    مرمرا باید زبانی دیگر و طبعی دگر
    تا شوم چونان که شایسته است مدحت خوان تو را
    با زبانی این چنین و با بیانی این چنین
    خود کجاشاید سرودن مدحتی شایان تو را
    نک زدم از راستی در دامنت دست امید
    فرخ آن کز راستی زد دست در دامان تو را



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,365 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ((28))
    تهنیت غدیر و منقبت امیر(ع )

    بنواختی به لطفم و هم سوختی به ناز –
    لطف توروحپرور و ناز تو جانگداز
    اندر شکنج زلف تو دل رفت و برنگشت
    کوخسته بود و راه بسی دور و بس دراز
    ای آفرین به نرگس مستت بنازمش
    کز یک نگه گرفت جهانی به ترکتاز
    از ترکتاز چشم تو ویران حصار دل
    شهری خراب و ریخته در وی سپاه ناز
    ساقی بیا که روز نشاط است و صبح عید
    گردون به رقص اندر و ناهید نغمه ساز
    رضوان گلاب و مشک فشاند ز باغ خلد
    برمحفلی که راست شدامروز در حجاز
    جبریل ایستاده که یابد نفوذ امر
    در خطبه مصطفی لب جان بخش کرده باز
    منبر کشیده سر به سوی کرسی فلک
    و این بلعجب که بود چنان منبر از جهاز
    ای شاهباز سدره نشین بال و پر گشای
    بر دوش ودست شاه سزد جای شاهباز
    برهان خویش خواست چو ماهی در آسمان
    کردش بلند تا نگرندش بر آن فراز
    آن راز را که در دل عالم نهفته بود
    برداشت عقده از دل و بنمود کشف راز
    گفت این که بنگریدش : هذا ولیکم
    دارید اگرکه چشم بصیرت , کنید باز
    هم حجت من آمده هم مدعای من
    از حجت است دعوی حسن تو بی نیاز
    بین مجاز تا به حقیقت بسی ره است
    حق را زباطل است چو خورشید امتیاز
    امروز شیعیان علی در غدیر خم
    چون گل شکفته روی و چو سروند سرفراز
    چون سوسن و هزار به هنگام تهنیت
    سلمان مدیح گستر و حسان سخن طراز
    یا صاحب الولایه یا مرتضی علی
    ای کرده لطف جانب درویش در نماز
    بنهاده بر امید کرم بنده آیتی
    بر آستان جاه وجلالت رخ نیاز

    ( آیتی بیرجندی ت : 1310 ه . ق - و: 1350 ه . ش )


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,365 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ((29))

    عید سعید غدیر

    ای آن که می بری غم دل با سخنوری
    برخیز و شاد زی تو به آیین دلبری
    زیرا که بوستان شده از ابر آذری
    پر از گل شقایق و ریحان عنبری
    گویی شده است باغ و چمن فرش از حریر
    سنبل چو زلف دلبر ما گشته تارتار
    نرگس شده است دیده مستانه اش خمار
    از فیض ابر, جام شقایق پر از عقار
    بر شاخ گل به ناله کوکوست فاختار
    بلبل به باغ می کشد از عشق گل صفیر
    ناژو شده چو طره لیلی پر از شکن
    غنچه ز شور عشق , دریده است پیرهن
    افراخته است بر سر او چتر, نارون
    درباغ بلبلان همه کردند انجمن
    رفته سرودشان , همه تا گنبد اثیر
    در جلوه نسترن به لب جویبارهاست
    غنچه شکفته چون دهن گلعذارهاست
    از شوق بر لب گل نرگس شعارهاست
    ساغر به کف گرفته و پر از عقارهاست
    لاله فکنده است به دشت و دمن سریر
    ای روشن از فروغ رخت چشم انس وجان
    وای شهریار ملک یقین خسرو زمان
    ای نور دیده من و ای یار مهربان
    برخیز و می به ساغر عشقم بریز هان
    کامروز مست باده شوم از خم غدیر
    در وادی غدیر به فرمان ذوالکرام
    آمد امین وحی به نزد شه انام
    گفتا پس از سلام و تحیات و احترام
    ابلاغ کن ز راه محبت به خاص و عام
    کز بعد تو علی است به خلق جهان امیر
    امت سپس به گفته پیغمبر خدا
    کردند از جهاز شتر منبری بپا
    آن منبری که گشت کمین پایه اش سما
    آن منبری که داده ز انوار خود ضیا
    بر صد هزار مهر و هزاران مه منیر
    بر اوج منبر آن شه دین چون قدم نهاد
    بر پیکر منافق دون لرزه او فتاد
    وانگه گشود لب به سخن از ره و داد
    واز رحلتش خبر به همه خاص و عام داد
    یعنی که بایدم ز جهان رفت ناگزیر
    فرمود بشنوید همه گفته های من
    چون گشته وقت رفتن من سوی ذوالمنن
    بگذاشتم کنون دو امانت ز خویشتن
    زین دو بجوید آن که تمسک به هر ز من
    باشم به روز حشر منش یار و دستگیر
    آن دو امانتی که نهم بعد خود به جا
    قرآن وعترت است که چون جان بود مرا
    تا روز حشر این دو نگردد ز هم جدا
    بر اهل بیت من نکند هیچ کس جفا
    کس این دو را به هیچ زمان نشمرد حقیر
    زین گفته ها که پشت ستمبارگان شکست
    گفتی که تیر بود و به قلبعدو نشست
    بر دشمنان دین ره تزویر و حیله بست
    آنگه نبی گرفت علی را به روی دست
    در پیش چشم خلق همه از جوان و پیر
    فرمود ای گروه به هر کس منم ولی
    از بعد من ولی بودش در جهان علی
    این حکم نیست از من و هست ازخدابلی
    کاینک شده است نازل از خالق جلی
    زیرا علی است از همه بیناتر و بصیر
    یارب علی به مرتبه باشد چو جان من
    گوید سخن به خلق همه از زبان من
    آگه بود ز راز نهان و عیان من
    احباب او تو جای بده در جنان من
    اعدای او ببر به سوی وادی سعیر
    ای خالق دو عالم و ای حی بی نیاز
    لازم هر آنچه بود بگفتم به سوز و ساز
    شد ختم چون که خطبه آن خسروحجاز
    آمد فرود و برد به درگاه حق نماز
    گفتا سپس به خرد و کلان آن شه شهیر:
    کایند خدمت علی آن شاه انس وجان
    گویند تهنیت همه او را به عز و شان
    کردند دوستان همه بیعت در آن زمان
    دادند مژده باد علی را به صد زبان
    گشتند جمله شاد ز فرموده بشیر
    یارب به آبروی علی شهریار دین
    بگذر ز جرم ما همه در روز واپسین
    ما را که می نهیم به خاک درت جبین
    مپسند روز حشر گرفتار و دل غمین
    خاصه نجومی آن که به عشقت بوداسیر



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi