پیشگفتار
تنها ویژگی آدمی در میان دیگر موجودات زنده ، عقل است .
به راستی عقل چیست ؟ آیا عقل همان درک یا شعوری است ؟ آیا عقل همان مغز یا مخ است ؟ مغز چیست ؟
در وجود و نهاد انسان ، ودیعه ای است که همه زیبایی ها معنوی و کمال ها و پیشرفت های او مرهون همان است و نامش عقل است .
حضرت علی (علیه السلام ) می فرماید :
لا جمال عزین من العقل (1) .
هیچ زینتی همچون خرد نیست .
عقل همان توانایی باز شناختن خوب و بد و زشتی و زیبایی و معیار بندگی و عبادت حق است ؛ چنان که در حدیث است :
العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان .
عقل همان است که به پرستش خدای
روی می آورد و بهشت را به ارمغان می آورد .
پس عقل - ما هست آن هرچه باشد- چراغ زندگی است ؛ معیار بندگی خدا و کسب سعادت و باز شناختن زشتی ها و زیبایی ها و برگزیدن خوبی ها است .
عقل تنها نردبان تکامل و دوری از لغزش و انتخاب راه بهتر است و گزینش برتر کار عقل است .
اکنون این سؤ ال مطرح می شود که آیا عقل و قدرت انتخاب در همه انسان ها یکسان است و آیا این عقل توسعه پذیر و رشد یافتنی است ؟
عقل بر دو گونه است : یک گونه ، همان عقل طبیعی است که هر انسانی با ولادت خود آن را دارد؛ یعنی همان چیزی که او را از دیوانگان و جانوران وحشی ممتاز می سازد . علی (علیه السلام ) می فرماید :
الانسان بعقله (2) .
انسانیت انسان به عقل او است .
گونه دیگر عقل قابل توسعه و تکامل است و در هرکس به گونه ای ویژه می باشد و آن عقل تجربی و عقل زندگی است . امام علی (علیه السلام ) می فرماید :
العقل عقلان : عقل الطبع و عقل التجربه و کلاهما یؤ دی الی المنفعه (3)
عقل بر دو گونه است : عقل طبیعی و عقل تجربی که هر دو برای انسان سود آور است (و این عقل قابل رشد است . )
العقل غریزه تزید بالعلم و التجارب (4) .
عقل غریزه ای است که با دانش و تجربه آموزی افزون می شود .
لا یستعان علی الدهر الا بالعقل (5) .
تنها به یاری عقل می توان بر مشکلات روزگار پیروز شد .
امام صادق (علیه
السلام ) نیز در این باره می فرماید :
کثره النظر فی العلم یفتح العقل (6) .
تلاش بسیار در علم و دانش ، درهای تعقل را باز می گشاید .
و این همان عقل است که از آن به عقل زندگی تعبیر می کنیم . معنای عقل زندی همان تعقل و بهره گیری صحیح از عقل است ؛ زیرا بسیاری از کارهای نادرست ، نتیجه به کار نبردن درست عقل بوده چنان که بسیاری از کارهای سنجیده و حساب شده نتیجه بهره گیری درست از عقل است .
هستند کسانی که عاقلند ، یعنی دیوانه نیستند ، ولی عقل زندگی ندارند و همیشه پس از انجام کاری به اشتباه خود پی می برند و افسوس می خورند که : ای کاش نگفته بودم ، یا فلان کار را نکرده بودم ، یا ای کاش چنین کرده بودم !
نبود رشد فکری و تجربه و پختگی در امور زندگی ، یا در بخشی از امور ، نتیجه نبود عقل زندگی است . به عبارت دیگر ، در مقابل عقل طبیعی ، انسان نیازمند عقل دیگری است که آن را عقل زندگی می خوانیم .
هر دارنده عقلی ، عاقل نیست ، و هر کس نمی تواند برای خویش زندگی درست را بازشناشد و خوب زن داری ، شوهر داری ، بچه داری ، مردم داری ، مدیریت و تدبیر کند .
در مسائل زندگی ، علاوه بر عقل طبیعی ، باید دارای عقل زندگی نیز بود که از راه های گوناگون به دست می آید؛ مانند به کارگیری عقل طبیعی ، بهره گیری تجربه های خویش یا دیگران ، مشورت و بهره
گیری از رهنمودهای انبیا و اولیای خدا (علیهم السلام ) و دستورهای ارشادی ادیان الهی .
وقتی می گویند که یک رهبر ، یک مدیر ، یک رئیس جمهور باید مدیر و مدبر باشد ، یعنی باید عاقل با تدبیر باشد؛ زیرا از هر کسی کار مدیریت ساخته نیست . باید دارای عقل تجربه و عقل اجتماعی یعنی همان عقل زندگی باشد .
می توان گفت که علم زندگی ، علم برخوردهای اجتماعی ، علم اقتصاد ، علم سیاست و اداره امور ، علم جذب و دفع ، شناخت دوست و دشمن ، شناخت زمان و مکان ، شناخت انسان ها و افراد انسانی ، شیوه هدایت ، شیوه تدریس و تعلیم چگونگی برخورد با خویشاوندان ، جوانان ، بزرگسالان ، علم یا جاهل ، با فرهنگ و بی فرهنگ و . . . همه از عقل زندگی سرچشمه می گیرد .
بهره مندی از عقل زندگی به پیشرفت و موفقیت انسان کمک می کند و در بن بست ها به یاری آدمی می شتابد و او را از بن بست بیرون می آورد .
ما در این کتاب می کوشیم راهی پیش روی جوانان برگشاییم که در آغاز زندگی اند و نیازمند به عقل زندگی . بایدها و نبایدها را باز می نماییم که از موارد عقل زندگی است و از بهترین مدیران و خردمندان عالم یعنی راهنمایی امامان و اهل بیت (علیهم السلام ) بهره می جوییم و مصادیق و موارد را بیان می کنیم تا شاید جویندگان حقیقت به درستی آن را دریابند و در زندگی به کار گیرند ، به امید آن که همه ما
از عقل زندگی برخوردار شویم . انشاء الله .