10 حکایت عمامه ای که حضرت رسول (ص) به اعرابی بذل فرمود
در کتاب مفتاح الجنه روایت است که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در بالای منبر موعظه می فرمود ، اعرابی دال شد که هر دو چشمش کور بود ، بعد از اسلام عرض کرد ، یا رسول الله گرسنه ام ، مرا سیر نما ، و هفتاد دینار قرض دارم قرضم را نیز ادا کن .
حضرت در آن وقت چیزی نداشت رو به اصحاب کرده فرمود : این اعرابی را خشنود کنید و قرض او را بدهید ، همه اصحاب ساکت شدند ، تا سه مرتبه حضرت تکرار فرمود و هر مرتبه سکوت کردند و کسی به اعراب چیزی نداد .
بعد از آن آن بزرگوار عمامه مبارکش را از سر برداشته به آن اعراب داد ،
آنرا به تعظیم تمام گرفته و بوسید و به دیده هایش مالید فی الفور هر دو چشمش مانند نرگس شهلا روشن شد ، بعد بر شکمش مالید سیر شد خواست از مسجد بیرون رود ، همه اصحاب بیرون رفتند ، و به اعرابی گفتند : ما قرض تو را می دهیم ، عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ما به بده راضی نشد مقدار پول را زیاد کردند ، و تا هفتاد هزار دینار رسانیدند ، باز راضی نشده گفت : اول شما هفتاد دینار نداشتند .
بالاخره اعرابی عمامه را به سینه چسبانیده و از مسجد بیرون رفت همینکه خواست ، از در دروازه مدینه بیرون شود ناگاه عبدالله بن سلام که به قصد تجارت به شام رفته بود و چهل بار شتر از متاع شام می آورد ، وارد دروازه مدینه شد ، دید ، از دور یک نفر می آید ، و نوری از طرف او ، به آسمان ساطع می شود ، درست نظاره کرد دید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی المرتضی علیه السلام نیست متحیر شد .
قدری نزدیک شد دید اعرابی است که عمامه ای را به سینه چسبانیده ، و از آن عمامه نور ساطع می شود ، پرسید : ای اعرابی ، این چه عمامه ای است و از کیست ؟ گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله است و ماجرا را ذکر نمود ، آن مؤ من مخلص گفت : یک شتر با بارش می دهم این عمامه را به من بده . گفت
: نمی دهم و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هفتاد هزار دینار دادند ، من ندادم !
عبدالله تعداد شتر را زیاد کرد راضی نشد ، تا این که گفت : این چهل شتر را با بارشان به تو میدهم ، این عمامه را به من بده ! که دیگر شتری ندارم ، مگر این شتری که الان سوار آن هستم ، اعرابی گفت : او را نیز بده ، تا عمامه را به تو بدهم عبدالله شتر سواری خود را نیز داد عمامه را اعرابی گرفت . اعرابی با شترها روانه راه خود شد ، و عبدالله عمامه را برداشته به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده دید که هنوز آن جناب در بالای منبر است کیفیت را به عرض رسانید ، پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود : هر حاجت که داری از خدای تعالی بخواه ، عبدالله عمامه را بالای دستهایش به درگاه الهی بلند کرد ، عرض کرد : خدایا تو را قسم می دهم به صاحب این عمامه که جمیع گناهان مرا بیامرزی در آن حال جبرئیل به حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شده عرض کرد ، یا رسول الله خدا به تو سلام می رساند ، و می فرماید : به عبدالله بگو که چرا بخیلی اگر از خدا آمرزش گناهان جمیع انس و جن را سوال می کردی و خدا را به صاحب این عمامه قسم می دادی هر آینه هم همه ایشان را می آمرزیدم (12) .