صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61

موضوع: داستانهایی از انوار آسمانی

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    10 حکایت عمامه ای که حضرت رسول (ص) به اعرابی بذل فرمود

    در کتاب مفتاح الجنه روایت است که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در بالای منبر موعظه می فرمود ، اعرابی دال شد که هر دو چشمش کور بود ، بعد از اسلام عرض کرد ، یا رسول الله گرسنه ام ، مرا سیر نما ، و هفتاد دینار قرض دارم قرضم را نیز ادا کن .
    حضرت در آن وقت چیزی نداشت رو به اصحاب کرده فرمود : این اعرابی را خشنود کنید و قرض او را بدهید ، همه اصحاب ساکت شدند ، تا سه مرتبه حضرت تکرار فرمود و هر مرتبه سکوت کردند و کسی به اعراب چیزی نداد .
    بعد از آن آن بزرگوار عمامه مبارکش را از سر برداشته به آن اعراب داد ،
    آنرا به تعظیم تمام گرفته و بوسید و به دیده هایش مالید فی الفور هر دو چشمش مانند نرگس شهلا روشن شد ، بعد بر شکمش مالید سیر شد خواست از مسجد بیرون رود ، همه اصحاب بیرون رفتند ، و به اعرابی گفتند : ما قرض تو را می دهیم ، عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ما به بده راضی نشد مقدار پول را زیاد کردند ، و تا هفتاد هزار دینار رسانیدند ، باز راضی نشده گفت : اول شما هفتاد دینار نداشتند .
    بالاخره اعرابی عمامه را به سینه چسبانیده و از مسجد بیرون رفت همینکه خواست ، از در دروازه مدینه بیرون شود ناگاه عبدالله بن سلام که به قصد تجارت به شام رفته بود و چهل بار شتر از متاع شام می آورد ، وارد دروازه مدینه شد ، دید ، از دور یک نفر می آید ، و نوری از طرف او ، به آسمان ساطع می شود ، درست نظاره کرد دید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی المرتضی علیه السلام نیست متحیر شد .
    قدری نزدیک شد دید اعرابی است که عمامه ای را به سینه چسبانیده ، و از آن عمامه نور ساطع می شود ، پرسید : ای اعرابی ، این چه عمامه ای است و از کیست ؟ گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله است و ماجرا را ذکر نمود ، آن مؤ من مخلص گفت : یک شتر با بارش می دهم این عمامه را به من بده . گفت
    : نمی دهم و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هفتاد هزار دینار دادند ، من ندادم !
    عبدالله تعداد شتر را زیاد کرد راضی نشد ، تا این که گفت : این چهل شتر را با بارشان به تو میدهم ، این عمامه را به من بده ! که دیگر شتری ندارم ، مگر این شتری که الان سوار آن هستم ، اعرابی گفت : او را نیز بده ، تا عمامه را به تو بدهم عبدالله شتر سواری خود را نیز داد عمامه را اعرابی گرفت . اعرابی با شترها روانه راه خود شد ، و عبدالله عمامه را برداشته به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده دید که هنوز آن جناب در بالای منبر است کیفیت را به عرض رسانید ، پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود : هر حاجت که داری از خدای تعالی بخواه ، عبدالله عمامه را بالای دستهایش به درگاه الهی بلند کرد ، عرض کرد : خدایا تو را قسم می دهم به صاحب این عمامه که جمیع گناهان مرا بیامرزی در آن حال جبرئیل به حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شده عرض کرد ، یا رسول الله خدا به تو سلام می رساند ، و می فرماید : به عبدالله بگو که چرا بخیلی اگر از خدا آمرزش گناهان جمیع انس و جن را سوال می کردی و خدا را به صاحب این عمامه قسم می دادی هر آینه هم همه ایشان را می آمرزیدم (12) .




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    11 هفدهم قدم از مدینه به تبوک


    از یونس بن اسحاق مرویست گفت از
    حضرت صادق علیه السلام شنیدم که حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله چون اراده غزوه تبوک کرد حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را خلیفه و جانشین خود نمود ، و رفت .
    پس منافقان زبان طعن به آن حضرت گشودند می گفتند که : حضرت رسول صلی الله علیه و آله چون علی را نمی خواست و مصاحبت علی بر طبع شریفش گران بود ، از این جهت علی را در مدینه گذاشته است .
    آن حضرت شماتت منافقان را شنیده از مدینه بیرون رفت ، در یکی از منازل به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شده اظهار شماتت منافقان را به حضرت کرد ، حضرت رسالت ، شاه ولایت را دلداری داده به مدینه برگردانید ، و در آن سفر بر لشکر حضرت رسول صلی الله علیه و آله شکست رسید .
    همه لشکریان از خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله خدا صلی الله علیه و آله فرار نمودند جبرئیل نازل شده و عرض کرد : یا رسول الله حق تعالی به شما سلام می رساند و بشارت نصرت را به تو میدهد و تو روی گردانیده ، خواهی جمعی از ملائکه حاضر شده مدد نمایند ، و خواهی علی بن ابیطالب علیه السلام را برای امداد اهل دین طلب نما تا حاضر شود و به زور و بازوی خود لشکر مخالفان را از همان بدرد .
    حضرت رسول صلی الله علیه و آله حضور علی علیه السلام را اختیار نمود ، جبرئیل عرض کرد : یا رسول الله رو به سمت مدینه کرده بگو ((
    یا اباالغیب ادرکنی )) سلمان (ره ) می گوید : من در آن روز در خدمت امیرالمؤ منین علیه السلام بودم ، و در یکی از باغهای مدینه ، حضرت امیر علیه السلام در بالای درخت خرما بود ، و من در پائین درخت ، خرماها ، را جمع می کردم .
    ناگاه شنیدم ، که حضرت از بالای درخت گفت : (( لبیک لبیک )) اینک رسیدم ، و به پائین تشریف آورده ، آثار غضب در جبین مبارکش مشاهده کردم ، و دیدم قطرات اشک چشم به رخسار مبارکش جاریست ، عرض کردم : یا امیرالمؤ منین سبب اندوه و گریه ات چیست ؟ فرمود : یا سلمان لشکر اسلام شکست یافته و رسول خدا صلی الله علیه و آله را محنت و غصه دست داده و مرا می طلبد ، پس داخل حجره خاتون عالم شد خبر به آن سیده داد و بیرون آمده به من فرمود : ای سلمان من هر کجا که قدم می گذارم تو نیز قدم بگذار پس من نیز قدم از اثر قدم آن حضرت برنداشتم تا در گام هفدهم ، خود را در میان لشکر رسول صلی الله علیه و آله دیدم .
    پس حضرت امیر علیه السلام آوازه داده و حمله بر لشکر دشمن کرده جمیع مخالفان ومنافقان چون گله ای رو به فرار نمودند و شکست یافتند ، پس بعد از شکست یافتندشمنان فتح و پیروز به لشکر اسلام روی داد باز حضرت امیر علیه السلام به طریقسابق با هفدهم قدم به مدینه بازگشتند(13




    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    (12) کرامت حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السلام


    مرویست که روز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در مسجد کوفه به جماعت مسجد فرمود : که هر کس که ما را و اولاد ما و اهل بیت ما را دوست می دارد ، برپا خیزد ، همه جماعت برپا ایستادند مگر یک نفر زن پیری که بلند نشد ، پس حضرت به آن زن فرمود : مگر تو ، و اولاد ما را دوست نمی داری ؟ که برپا نایستادی ؟
    عرض کرد : فدایت شوم من نیز تو را و اهل بیت تو را با جان دل دوست می دارم ، حتی این که پسر مرا در محبت و دوستداری تو معاویه بن ابی سفیان مدتی است که محبوس نموده و از غم فراغش دلم چنان سوخته ، و غصه و اندوهش مرا به مرتبه بی قراری و بی اختیاری نموده که صبر و توانائیم از دست رفت حالت بر پا شدن ندارم ، معذورم فرما!
    آنحضرت فرمود : اگر من الساعه در همین مسجد فرزند تو را به تو برسانم چه میکنی ؟ عرض کرد : جان و فرزند خود را فدای دو نور دیده تو حسن و حسین علیهم السلام می کنم پس آنحضرت به مصداق (( السلام علی یدالله الباسطه و عین الله الناظره )) دست یداللهی خود را در پیش چشم جماعت دراز کرد ، دست و بازوی فرزندش را گرفته به نزد مادرش به زمین گذاشت ، چون آن ضعیفه ، فرزند خود را نزد خود دید دو دست خود را به گردن فرزندش حمایل نمود ، چون خواست جوانش را به آغوش کشیده و به رویش بوسه زند! پسر گفت : ای مادر! دستهایت را از گردنم
    بردار به جهت اینکه معاویه امر نموده بود ، در مدت محبوسی زنجیری به گردنم افکنده بودند ، و زنجیر گردنم را مجروح نموده دستهایت جراحت گردنم را به سوزش آورده و ناراحت می شوم .
    در میان سخن ضعیفه به شدت گریه نمود ، و از گریه اش آن حضرت نیز به گریه درآمد یکی از حضار عرض کرد پدر و مادرم به فدایت تو چرا گریستی ؟ فرمود : به خاطر آوردم حالت لیلا مادرم علی اکبر را در روز عاشورا(14





    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    (13) عاقبت قاتل امیرالمؤ منین علی علیه السلام

    در جلد هشتم بحارالانوار که در احوال حضرت امیر المؤ منین علی علیه السلام است .
    روایت کرده که از راهبی که مسلمان شده بود ، سبب مسلمانی او را سوال کردند در جواب گفت :
    روزی مرغی را دیدم در بالای سنگی فرود آمد و ربع انسانی را قی کرد و رفت و دوباره آمد و ربع دیگرش را قی کرد و رفت دفعه سوم آمد و ربع سومش را قی کرد و رفت چون مراجعت نمود ، ربع چهارمش را قی کرد و رفت دیدم که آن ربع چهارگانه به انسان کاملی تبدیل شد .
    باز همان مرغ آمد چهار مرتبه و در هر مرتبه آن آدم را بلع نموده و رفت و روز دیگر نیز آن مرغ چهار مرتبه آمد و به قرار اولی معمول داشت آن راهب می گوید : که پیش از آمدن مرغ من از آن شخص سوال نمودم تو کیستی و این چه حکایت است ؟ در جواب گفت : من قاتل امیرالمؤ منین علی علیه السلام هستم ، از روزی که مراکشته اند عذاب من این است که دیدی (15





    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    (14) دیدن جبرئیل منبع آب فرات را


    در کتاب تحفه جناب ملا محمد جعفر غدائی از کتب معتبره منقولست و ایضا در کتاب بحرالمصائب مسطور و مذکور است که وقتی جبرئیل از خداوند در خواست نمود که می خواهم از منبع جمیع آبهای روی زمین مطلع باشم ، خطاب رسید که از کنار شط فرات روانه شو تا منبع جمیع آبهای روی زمین را به عین الیقین ببینی ، و بدانی .
    پس جبرئیل چنانکه ماءمور شده بود رفت تا این که در مکان با صفا و جای فرح افزایی ، تختی نهاده شده و امیر منیز ، بر فراز سریر خوابیده ، و برد سفید بر رویش افتاده و دستهایش بر دو پهلو کشیده شده بود ، و از سر انگشتان اعجاز نشانش چشمه های آب در صحاری جاری گردیده است از دراه عالم السر و الخفیات مسئلت نمود که این شخص که در بالای سریر است کیست ؟ و نام نامیش چیست ؟ ندا رسید که پرده را از رخسارش کنار بزن و بر جمالش نظر حقیقت برگشا ، چون چنان کرد حضرت شاه ولایت و سر الله فی الارضین و السموات را مشاهده نمود ، و آن سرچشمه فیوضات رباینه را دید و بیان واقعی مسئلت خود را فهمید که (( و من الماء کل شی ء حی )) (16










    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    گواهی دادن آب فرات به ولایت علی علیه السلام


    روایت شده وقتی حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السلام از جنگ صفین و وقایع آن سرزمین فارغ گردید با اصحاب و احباب در کنار فرات ایستاده و خطاب به آن فرمود : (( من انا)) آب فرات به موج و اضطراب و لرزش درآمده و موجهای آبشبلند گردید ، و جماعت لشکر ملاحظه اوضاع فرات نموده متوجه بودند ، که ناگاه جمیع حاضرین شنیدند که آب فرات به بیان افصح و ابلغ گفت :
    اشهد ان لا اله اله الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان امیرالمؤ منین علیا ولی الله و حجه الله علی خلقه
    و فرات همان نهریست که در مهر و صداق فاطمه زهرا علیهما السلام داخل شده و مال مطلق آن مخدره بود و به همه کس بلکه بر حیوانات صحراها و پرندگان مباح و حلال بوده






    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    (16) انتقام خواستن یک زوار از حضرت امیر(ع) درباره کسی که او را اذیت کرده بود

    در کتاب مفتاح الجنه و در کتاب فاضلی نقل کرده یک وقت زوار به کربلا می رفتند در منزل مسیب یک نفر از معاندین یک نفر از زوار را گرفت و پرسید : به کجا می روی ؟ گفت : به زیارت امام علی علیه السلام می روم که سه حاجت دارم از حضرت بخواهم .
    آن شخص دشمن این را که می شنود ، با تازیانه آهنینی که در دست داشت آن زائر را آنقدر می زند که مشرف به هلاکت می شود ، بعد می گوید : که به زوار امام علی این حاجت را نیز بخواه که انتقام تو را از من بستاند .
    پس آن زائر با هزار زحمت خود را به روضه حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السلام رسانیده بعد از زیارت ، گریه و زاری بسیار کرده و به ضریح چسبیده عرض کرد : ای حلال مشکلات از همه مطلبهای خود گذشتم ، مگر این مطلب که باید انتقام مرا از آن ظالم بگیری با آن حال آنقدر
    گریست که به خواب رفت در عالم خواب دید که امیرالمؤ منین می فرماید : از تقصیر آن شخص در گذر ، و عفو کن عرض کرد : که عفو نمی کنم مرا بسیار اذیت کرده است .
    باز شروع به گریه و زاری کرد عرض کرد : که یا علی به زودی انتقام مرا از آن ظالم بگیر پس بیدار شده ضریح را گرفته دادخواهی و سوگواری کرده و می گرید و می نالید ، تا این که دوباره به خواب رفت در خواب حضرت را نیز دید که به او فرمود : که به او آن شخص را به حسین ببخش بیدار شد و گفت آخر آن ظالم را با امام حسین علیه السلام چه مناسبت ، من نمی گذارم باز الحال کرد ، بی هوش افتاد .
    در عالم بی هوش حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السلام به او فرمود : که آن شخص یک روز به جهت اذیت زوار در بیابان می گشت ، تا به کنار فرات رسید نظر به زمین کربلا نمود حال امام حسین علیه السلام را به خاطر آورد که آب فرات با این بسیاری در نزدیکی چنین آبی آن حضرت را تشنه کشتند ، و قطره ای از این آب به او ندادند ، پس متاءثر شده با شدت گریه کرد و به این جهت خداوند عالم از گناهان او در گذشت و آن شخص خودش این مطلب را می داند پس زائر زیارتها را تمام کرد .
    وقتی که به مسیب رسید آن شخص آن زائر را دید و گفت : چرا از امام علی
    نخواستی که انتقام تو را از من بگیرد ، گفت : عرض کردم اول خودش فرمود عفو کن ، نگذشتم بعد از آن فرمود به حسین ببخش که احوالات او چنین است همین که آن شخص احوالات خود را از او شنید خود را به پای زائر انداخت بوسید و التماس کرد که مرا عفو کن که از آن توبه کرده ام و کار من آن قرار است که حضرت علی علیه السلام به تو فرموده پس همان شخص شیعه خالص شده و در نجف الاشرف مجاور آن حضرت گردید تا وفات کرد (( رحمه الله تعالی علیه )) (18





    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    (17) حکایت شیری که حضرت امیر علیه السلام مادرش را از دست او خلاص کرد


    در کتاب تحفه المجالس روایت شده که روزی فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مادر امیرالمؤ منین علیه السلام در ایام طفولیت با چند نفر از دختران عرب به صحرا رفتند و بازی می کردند که ناگاه شیری پیدا شد و همه دختران فرار کردند . ولی فاطمه علیها السلام نتوانست فرار کند در اینحال بود که سواری نزدیک شده و شمشیر خود را کشیده آن شیر را به دو نیم کرد همینکه فاطمه این حالت را دید ، خود را به قدوم آن سواره انداخته و گردنبندی که در گردن داشت گشوده و به رسم هدیه به آن سواره داد و دعای خیر نمود ، و به سلامت متوجه مکه گردید .
    و چون این خبر به پدر و مادر فاطمه رسید گریان و نالان متوجه صحرا گردیدند ، و فاطمه را صحیح و سالم ملاقات کردند و از احوالاتش پرسیدند فاطمه کیفیت آمدن سواره را گفت پس ایشان به عقب سواره
    روان شدند که او را به مکه آورده احسانی در حق او نمایند ، به جایی رسیدند که شیر را کشته دیدند ، و هر چه جستجو کردند از سواره اثری نیافتند .
    باز به مکه مراجعت نمودند ، مدت مدیدی گذشته تا اینکه روزی حضرت امیر علیه السلام در ایام طفولیت با مادر خود مزاح و شوخی می کرد ، مادرش فاطمه علیها السلام به او گفت : ای فرزند تو کودکی با من مزاح می کنی حضرت فرمود : ای مادر مگر قصه شیر و سواره را فراموش کرده ای ؟ آن سواره که بود که تو را از چنگ شیر نجات داد و خلاص کرد؟ مادرش گفت : میان من و آن سواره نشانی هست پس حضرت دست به آستین خود کرده و گردنبند مادرش را بیرون آورد و گفت : ای مادر ملاحظه کن ، ببین که این همان گردنبند تو است یا نه ؟ مادرش گفت آری . حضرت فرمود : آن سواره من بودم که شیر را کشته و تو را نجات دادم (19) .






    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    (18) علی علیه السلام مظهر العجائب


    از کتاب زبده المناقب روایت کرده اند که چون امیرالمؤ منین علیه السلام از جنگ نهروان به فتح و نصرت مراجعت فرمود ، گذرش بر سر دو راهی افتاد ، یکی نهر عیسی و از راه دیگرش بی آب بود آن جناب مقرر فرموده که از راه بی آب بروند پس مسافتی طی نمودند و از شدت گرما لب و دهان لشکریان خشکید و بعضی از منافقان که همراه لشکر بودند زبان طعن گشودند که در این صحرای بی آب همگی از تشنگی هلاک خواهیم شد .
    کجا در این صحرای بی آب و علف آبی پیدا خواهد شد و مؤ منان با اخلاص از گفتار منافقان دل آزرده شدند ، به عرض جناب مقدس عال امیرالبره علیه السلام رسانیدند ، از بی آبی لشکر و مراکب شکایت کردند .
    حضرت فرمود : که جمیع لشکر در یک جا جمع و حاضر باشند ، تا قدرت الهی را مشاهده کنند ، پس آن سرور عالم خطی مدور کشیده و به قنبر فرمود : تا آن را بکند بعد از آن سنگ بزرگی پیدا شد که هیچ کس نتوانست حرکت بدهد ، پس به نفس نفس خود سنگ را دور انداخته پله ای پیدا شد به قنبر فرمود که پایین رو آنچه که دیدی بیان کن قنبر سی و پنج پله که پایین رفت دری از سنگ مقفل (20)) دید و بالا آمد عرض کرد فدای تو گردم دری از سنگ مقفل دیدم ، کلید ندارد و معلوم نیست ، که کلیدش در کجاست و گشودنش بسیار مشکل است پس آن حضرت از عمامه خویش کلیدی بیرون آورد به قنبر داد و فرمود :
    در را بگشا و جام آبی بیاور قنبر رفت در را گشود دید حوض آبی است و اطراف آن حوض همه گل و ریحان و نرگس تر و تازه روئیده و حضرت علی علیه السلام را دید ، که در سر حوض نشسته قنبر را حیرت بر حیرت افزود ، پس حضرت جامی با دست مبارک خود از حوض پر کرده و به قنبر داده فرمود :
    که ین جام آب را بگیر بالا بروو لب تشنگان را سیراب کن ، قنبر جام را گرفت بیرون آمد ، دید که حضرت علی علیه السلام در جای خود چنانکه بود ، نشسته است قنبر از این ماجرا مضطرب و حیران شد خواست به تکلم درآید ، و افشای آن راز نماید ، حضرت علی فرمود :
    ای قنبر مگر قصه دشت ارژنه را نشنیده ای ؟ که در این مقام تعجب می کنی پس قنبر سکوت کرد جمیع اهل لشکر و مراکب ایشانرا با همان جام آب سیراب کرد و جام آب با همان حالت اولی بود ، و چیزی ناقص نشده بود(21) .






    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    (19) بیرون آوردند حضرت امیر علیه السلام هشتاد ناقه برای اعرابی

    در کتاب کشف الغمه از حضرت سیدالشهداء علیه السلام مروی است که فرمود : چون جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرمود ، پدرم امیرالمؤ منین علی علیه السلام آواز داد و ندا کرد که هر کس نزد پیغمبر امانتی یا وعده ای یا دینی بوده باشد بیاید از من بگیرد ، پس هر کس که طلبکار بود یا وعده ای از حضرت رسول صلی الله علیه و آله داشت می آمد و پدرم دست به زیر مصلای خود برده به قدر طلب و وعده هر شخصی میداد .
    این خبر به مرو رسید رفت و به ابوبکر گفت : اگر تو ضامن وعده ها و دیون رسول خدا صلی الله علیه و آله شوی چنانکه علی بن ابیطالب علیه السلام پس از زیر سجاده خود می یابی ، آنچه علی می یابد . پس ابوبکر نیز ندا در داد و این خبر را به حضرت علی علیه السلام عرض
    کردند ، حضرت فرمود : زود باش که پشیمان می شود روز دیگر ابوبکر با اصحاب خود نشسته بود که اعرابی آمد و گفت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله کیست ؟
    ابوبکر را نشان دادند اعرابی رو به ابوبکر کرده گفت : حضرت رسول صلی الله علیه و آله باری من هشتاد ناقه سرخ موی و سیاه چشم و بلند کوهان وعده کرده است ، اکنون چون تو در جای آن حضرت نشسته ای از تو مطالبه می کنم ، ابوبکر رو به عمر کرد و گفت اکنون علاج ادعای اعرابی را بکن ، عمر گفت : شاهد بخواه که وعده حضرت رسول صلی الله علیه و آله را اثبات کند ، ابوبکر شاهد خواست اعرابی گفت : آیا لیاقت داشت که شخصی مثل من از شخصی مانند آن بزرگوار شاهد و گواه گرفته باشم ؟ به احتمال آن که العیاذ بالله آن بزرگوار انکار وعده خود خواهد کرد ، پس به من معلوم شد که تو وصی و جانشین آن حضرت نیستی .
    سلمان که در آن جا حاضر بود برخاسته و گفت : ای اعرابی بیا تا تو را نزد وصی و خلیفه بر حق پیغمبر صلی الله علیه و آله ببرم پس سلمان اعرابی را به خدمت امیرالمؤ منین علیه السلام آورد ، اعرابی متوجه آن جناب شد عرض کرده ای شخص بزرگوار تو خلیفه بر حق حضرت رسول ، حضرت امیر علیه السلام هستی ؟ فرمود : بلی ! چه مطلب داری عرض کرد : هشتاد ناقه سرخ موی و سیاه چشم و بلند کوهان از تو میخواهم که
    وعده رسول خداست که به من داده است حضرت فرمود که : آیا تو و تمام اهل خته تو همگی اسلام آورده اید؟ اعرابی چون این کلام را از آن حضرت شنید دوید و دست مبارک آن حضرت را بوسید و گفت شهادت میدهم که تو وصی حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستی ، زیرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله این هشتاد ناقه را به شرط اسلام آوردن من و اهل خانه من به من وعده فرموده بود . الحال الحمدلله همه ما اسلام آورده ایم پس امیرالمؤ منین علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود که : با سلمان و این اعرابی به فلان وادی برو و ندا کن که یا صالح چمن جواب دهد بگو که امیرالمؤ منین علیه السلام به تو سلام می رساند ، و می گوید : آن هشتاد ناقه حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را که برای این اعرابی مقرر فرموده بود حاضر کن .
    پس چون ایشان به آن وادی آمدند و امام حسن علیه السلام ندا کرد جواب آمد که لبیک یا بن رسول الله پس امام حسن علیه السلام ادای رسالت نمود جواب آمد سمعا و طاعتا زمانی نگذشت که زمین منشق شد و زمام ناقه ای بیرون آمد امام حسن علیه السلام آن را گرفته به دست اعرابی داد ، و فرمود : بکش ، اعربی زمام را کشید و هشتاد ناقه به همان صفتها که می خواست بیرون آمد . اعرابی به آواز بلند گفت : (( من مثلک یا امیرالمؤ منین من مثلک یا
    امیرالمؤ منین )) پس به آن حضرت ثنای بسیار گفته روانه منزل خود گردید در حالیکه شاد و مسرور بود(22) .
    (20) نوشته شدن نام علی علیه السلام بر پرهای هدهد و مکالمه اش با سلیمان
    در کتاب مصابیح از تفاسیر اهل بیت علیهم السلام روایت کرده که حضرت سلیمان هدهد را در میان طیور ندید ، فرمود :
    چگونه است که او غایب شده است ؟
    پس اگر بیاید او را سخت عذاب می کنم یا می کشم چون به حضرت آمد ، فرمود :
    ای هدهد کجا بودی اگر حجت و دلیلی بر من به جهت غایب شدنت نیاوری و نگویی تو را سخت عذاب می کنم یا می کشم هدهد گفت :
    بر تقدیر اینکه دلیل و حجتی نداشته باشم باز تو نمی توانی مرا بکشی .
    گفت : برای آنکه در هر پر من به خط سریانی کلمه یا علی نوشته شده و این تاج کرامت از او بر سر من است .
    و بدین جهت مرا فخر بر مرغان دیگر است و دل من مملو از محبت علی است حضرت سلیمان بسیار خوشش آمد و هدهد را پسندید و گفت : ای هدهد من نیز محبت آن ها را در دل دارم و چاکر محمد و علی و اهل بیت ایشانم چونکه اعتقاد تو این است ، تو در امان هستی (2




    امضاء


صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زیبایی، دانایی و نیکویی -- دکتر الهی قمشه ای
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن فیلم
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-08-2017, 22:02
  2. هواپیمای ضد زیردریایی P-3 Orion (کابوس هولناک زیردریایی ها)
    توسط حسنعلی ابراهیمی سعید در انجمن عمليات ها
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 19-04-2016, 20:09
  3. پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 14-10-2015, 11:28
  4. Root کردن چیست و چه کارایی هایی دارد ؟
    توسط رایکا در انجمن مقالات آموزش و ترفندها
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 29-03-2013, 22:00
  5. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi