با توجه به نتايجي كه از انجام عمل صالح نصيب مومنان مي شود، مي توان نتيجه گرفت كه حيات طيبه
مي تواند هريك از موارد زير باشد (اگر چه نظر قطعي نمي توان در اين زمينه داد): بهشت، پاداش، استجابت
دعا، مغفرت پروردگار، پوشاندن سيئات، داخل شدن در جمع صالحان، هدايت، درجات والا، حركت از ظلمت
به نور، رحمت پروردگار، عدم خوف، عاقبت نيكو، جانشيني در روي زمين و قرار دادن محبت در دلها.
پس مفهوم حيات طيبه آنچنان وسيع و گسترده است كه همه اينها و غير اينها را در برمي گيرد. زندگي
پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگي ها، ظلم ها و خيانت ها، عداوت ها و دشمني ها، اسارت ها و ذلت ها
و انواع نگراني ها و هرگونه چيزي كه آب زلال زندگي را در كام انسان ناگوار مي سازد [107] .
ايمان كه يك نوع درك وديد باطني است، يك نوع علم و آگاهي توام با عقيده قلبي و جنبش و حركت است،
يك نوع باور است كه در اعماق جان انسان نفوذ مي كند و سرچشمه فعاليت هاي سازنده مي شود،
[108] اگر توأم با عمل صالح شود «حيات طيبه» را به بار مي نشاند. يعني تحقق جامعه اي ترين با آرامش،
امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستي، تعادل و مفاهيم سازنده انساني خواهد بود و از نابساماني ها و درد
و رنج هايي كه بر اثر استكبار و ظلم و طغيان و هواپرستي و انحصار طلبي به وجود مي آيد و آسمان
زندگي را تيره و تار مي سازد در امان است [109] .
در اينجا سوالي مطرح مي شود و آن اين است كه زندگاني معصومين عليهم السلام سرشار از ايمان و
عمل صالح بوده است، با اين حال آن بزرگواران در زندگي دنيوي تحت شديدترين شكنجه ها بوده اند،
اين مساله با مفهوم حيات طيبه چگونه سازگار است؟
اين سوال بيان مي كند كه نظر افرادي كه با توجه به ادامه آيه كه در آن سخن از جزاي احسن الهي
به ميان آمده است ( وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ [110] ) استفاده كرده اند كه
حيات طيبه مربوط به دنياست و جزاي احسن مربوط به آخرت [111] ، درست نخواهد بود و يا حداقل
كافي نخواهد بود؛ پس حيات طيبه مي تواند هم حيات اخروي باشد و هم حيات دنيوي و ظهور و بروز
مرتبه اي از آن براي مومني كه عمل صالح انجام مي دهدواقعيتي است غير قابل انكار، و اين تفسيري
است كه علامه طباطبايي در تفسير «حيات» آورده است، وي در اين زمينه مي نويسد: «حيات» به
معناي جان انداختن در چيز و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر
اينكه خداي تعالي مومني كه عمل صالح كند به حيات جديدي غير از آن حياتي كه به ديگران نيز داده،
زنده مي كند و مقصود اين نيست كه حياتش تغيير مي كند؛ مثلا حيات خبيث او را مبدل به حيات طيبي
مي كند كه اصل حيات حيات عمومي باشد و صفتش را تغيير دهد؛ زيرا اگر مقصود اين بود كافي بود
بفرمايد: «ما حيات او را طيب مي كنيم»، ولي اينطور نفرمود؛ بلكه فرمود: «ما او را به حياتي طيب زنده
مي سازيم» [112] .
علامه در جاي ديگر نوشته است: [حيات طيبه] حياتي است واقعي و جديد كه خداوند آن را به كساني
كه سزاوارند افاضه مي فرمايد و اين حيات جديد و اختصاصي جداي از زندگي سابق كه همه در آن
مشتركند نيست؛ در عين اينكه غير آن است، همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد، پس
كسي كه داراي آنچنان زندگي است دو جور زندگي ندارد؛ بلكه زندگي اش قوي تر و روشن تر و واجد
آثار بيشتر است [113] .
بررسي معناي لغوي «حيات» و «طيبه» و موارد كاربرد آن در قرآن كه قبلا به آنها اشاره شد به ما در
اين مرحله كمك نموده و ما را به نتايج زير رهنمون خواهد كرد:
1. منظور از « حيات » در « حيات طيبه » زندگي نباتي و حيواني و نجات از مرگ، به طور قطع نيست.
2. « حيات » مي تواند حيات فكري و عقلاني يا زندگي جاويدان در سراي ديگر باشد ولي محدود به اين
نوع از حيات نيست. در برخي از روايات به اين نوع از زندگي اشاره شده است، به عنوان نمونه از جمله
مستحبات روز عرفه خواندن دعاي زير است كه در آن اشاره به حيات طيبه در جهان آخرت شده است :
اللهم اجعلني ممن رضيت عمله و اطلت عمره و احييته بعد الموت حياه طيبه [114] . (هرچند آنچه در
اين روايت ذكر شده است با معناي سوم حيات نيز مطابقت دارد كه در مورد سوم آن معنا را مورد كنكاش
قرار مي دهيم).
3. مرتبه والايي از حيات مي تواند مورد نظر باشد و آن حيات واقعي است كه فقط در مورد ذات باريتعالي
به كار مي رود « اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [115] ». اگر اين معنا در مورد انسان تحقق يابد « محو
شدن كامل در ذات باريتعالي » را معنا مي دهد، اين حيات كاملي است كه بعد از آن خسران و نابودي
معنا ندارد و كسي كه به آن برسد، گذر زمان و مكان در وي تاثير نخواهد كرد و اينجاست كه مي توان
گفت ائمه اطهار عليهم السلام به اين حيات طيبه رسيده اند و محو در ذات باريتعالي شده اند به طوري
كه گذشت سال ها بلكه قرن ها از زنده بودن نام و ياد آنها نخواهد كاست. آيا زنده بودن نام و ياد امام
حسين عليه السلام را جز اين تفسير مي كنيد؟ آيا زنده بودن نام و ياد ائمه اطهار عليهم السلام و آنهايي
كه صادقانه در راه خدا به شهادت رسيدند و آيا اينكه بعد از گذشت چهارده قرن هنوز نام بلال حبشي،
صهيب رومي، ابوذر غفاري، سلمان فارسي، اويس قرني، مالك اشتر، ابوالفضل العباس، زينب كبري و ...
بر تارك تاريخ مي درخشند جز با محو شدن در ذات باريتعالي معنا مي يابد؟
آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه اين تفسير را تأييد مي كند:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ [116] .
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [117] .
اين آيات در واقع مصداقي از عمل صالح را كه جهاد در راه خداند است برشمرده و مي گويد مومنانِ
شهيد شده در راه خداوند به يك زندگاني در نزد خداوند واصل شده اند.
با در نظرگرفتن اين معني براي حيات طيبه، برخي از مصاديق آن كه در برخي از روايات به آنها اشاره
شده است هركدام مراتب پايين تر اين حيات الهي است و يا هريك بطني از بطون قرآن را ارائه مي دهد
كه در برخي از روايات بطون معانيِ قرآن تا هفتاد بطن شمرده شده اند [118] .
نتيجه اينكه منظور از « حيات طيبه » در قرآن « محو شدن در ذات باريتعالي » است كه به هر فرد مومن
به تناسب ايمان و عمل صالحي كه انجام مي دهد مرتبه اي از آن اعطا مي شود و مفهوم آيه شريفه
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ
مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ » چنين است:
هر فرد باايماني - اعم از مرد يا زن - كه عمل صالحي انجام دهد، خداوند او را به حيات طيبي زنده
مي كند و او را محو در ذات خود مي نمايد و علاوه بر اين، بهترين پاداش ها را به خاطر اعمالشان
به آنها عطا مي فرمايد.
اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد و الحمدلله رب العالمين
________________________________________
[1] - نحل:97.
[2] - ر.ك. رجبي، محمود، روش شناسي تفسير قرآن ، صص263- 267.
[3] - عميد زنجاني، عباسعلي، مباني و روشهاي تفسير قرآن ، ص361.
[4] - جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن ، ص 353.
[5] - كتاب انزلناه اليك؛ ابراهيم:1. و اوحي الي هذا القرآن؛ انعام:19.
[6] - تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده؛ فرقان:1
[7] - انا نحن نزلنا الذكر؛حجر:9. و انزلنا اليك الذكر؛ نحل:44.
[8] - و انه لتنزيل رب العالمين؛ شعراء:192
[9] - و اذكر في الكتاب...؛ مريم:16،41،54،56.
[10] - معرفت، محمدهادي، تاريخ قرآن ، ص31.
[11] - حجتي، محمدباقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ، ص27.
[12] - هذا بيان للناس و هدي و موعظه للمتقين؛ آل عمران:138.
[13] -هذا بصائر للناس و هدي و رحمه لقوم يوقنون؛جاثيه:20.
[14] - و انه لحق اليقين؛ حاقه:51.
[15] - ذلك الكتاب لا ريب فيه؛ بقره:2.
[16] - لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه؛ فصلت:42
[17] - ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم؛ اسراء:9.
[18] - لئن اجتمعت الانس و الجن أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا؛ اسراء:88.
[19] - الذي خلق الموت و الحياه؛ ملك:2.
[20] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام قرآن ، ج4، ص200.
[21] - همو، تفسير نمونه ، ج7، ص127 و128 و راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص 268 و 269.
[22] - حديد: 17.
[23] - ق: 11.
[24] - انبياء: 30.
[25] - روم: 19
[26] - روم: 24.
[27] - بقره: 260.
[28] - فصلت: 39.
[29] - بقره: 258
[30] - بقره: 259
[31] - انعام: 122.
[32] - فجر: 24.
[33] - عنكبوت: 64.
[34] - مائده: 32.
[35] - بقره: 255- آل عمران:2.
[36] - طه: 111
[37] - فرقان:58.
[38] - غافر:65.
[39] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران ، پيام قرآن ، ج4، ص202.
[40] - راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص299.
[41] - نازعات: 38 و37.
[42] - بقره:86.
[43] - رعد:26.
[44] - يونس:7.
[45] - ملك:2.
[46] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج5، ص356، و نيز ج18،ص372، و ج1، ص160.
[47] - بقره:258.
[48] - طه:.53
[49] - بقره:28.
[50] - راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص527. و طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)،
مجمع البيان ، ج1، ص503.
[51] - بقره: 168.
[52] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج1، ص569.
[53] - طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان ، ج1، ص 631.
[54] - مائده:100.
[55] - انفال:37.
[56] - نساء:2.
[57] - توبه: 72 و صف:12.
[58] - نساء: 43 و مائده:6.
[59] - بقره:168.
[60] - سبأ:15.
[61] - انصاري, مرتضي بن محمدامين (1214-1281ق)؛ الرسائل ، ج4، ص60.
[62] - يونس: 22.
[63] - انفال: 69.
[64] - فاطر: 10.
[65] - ابراهيم:24.
[66] - آل عمران:38.
[67] - نور:26.
[68] - نور:61.
[69] - نحل:97.
[70] - ابراهيم:3.
[71] - نساء:43.
[72] - توبه:72.
[73] - عنكبوت: 58.
[74] - لقمان: 8.
[75] - كهف: 88.
[76] - بقره: 62.
[77] - شوري: 26.
[78] - سبا: 4
[79] - عنكبوت: 7.
[80] - تغابن: 9.
[81] - عنكبوت: 9.
[82] - يونس: 9.
[83] - طه: 75.
[84] - طلاق:11.
[85] - جاثيه: 30.
[86] - رعد: 29.
[87] - نور: 55.
[88] - مريم: 96.
[89] - بقره: 82.
[90] - قصص: 67.
[91] - بينه: 7.
[92] - نحل: 97.
[93] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج7، ص127.
[94] - فصلت:33.
[95] - ديلمي، حسن بن محمد (قرن8ق)، ارشاد القلوب ، ج1، ص118 و ر.ك. طوسي,محمد بن حسن (385-460ق) ،
الامالي ، ص275؛ قمي, علي بن ابراهيم (قرن3ق)؛ تفسير القمي ، ج1، ص389 ؛ نهج البلاغه ، حكمت 229 ؛ مجلسي،
محمدباقر بن محمد تقي (1037-1111ق)، بحارالانوار ، ج68، ص145؛ ابن ابي الحديد, عبد الحميد بن هبة الله (586-655ق)،
شرح نهج البلاغه ، ج3، ص159 و ج11، ص198 وج19، ص55 و نيز فيض كاشاني, محمد بن شاه مرتضي (1006-1091ق)،
تفسير الأصفي ، ج1، ص662؛ ورام, مسعود بن ابي فراس بن حمدان (م605ق)، نزهة النواظر ، ج2، ص170؛ قرطبي،
محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن ، ج10، ص 174؛ طبري، محمد بن جرير (224؟-310ق)، جامع البيان ، ج14،
ص224، همچنين ر.ك. طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان ، ج6، ص227.
[96] - طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان ، ج14، ص 224 و ر.ك. قرطبي محمد بن احمد(م671ق)،
الجامع لاحكام القرآن ، ج10، ص174.
[97] - سفيان بن سعيد(م161ق)، تفسير سفيان الثوري ، ص166 و ر.ك. طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)،
جامع البيان ، ج14، ص224؛ قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن ،ج10، ص174؛ طبرسي،
فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان ، ج6، ص227.
[98] - فجر:24
[99] - طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان ، ج6، ص227 و ر.ك. قرطبي محمد بن احمد(م671ق)،
الجامع لاحكام القرآن ،ج10، ص174؛ طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان ، ج14، ص224.
[100] - طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان ، ج6، ص227
[101] - پيشين.
[102] - قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن ،ج10، ص174.
[103] - پيشين .
[104] - قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن ، ج10، ص174
[105] - پيشين .
[106] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج7، ص128.
[107] - پيشين ، ج11،ص394.
[108] - پيشين ، ج 18، ص232.
[109] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج 11، ص390-389.
[110] - نحل:97.
[111]- مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج11،ص394.
[112] - طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان ، ج12، ص491.
[113]- پيشين، ص493.
[114] - طوسي,محمد بن حسن (385-460ق)، تهذيب الاحكام ، ج5، ص183.
[115] - بقره:255 و آل عمران:2.
[116] - بقره:154.
[117] - آل عمران:169.
[118] - ر.ك. جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن ، ص373.
موسسه جهانی سبطین(ع)