صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 45 , از مجموع 45

موضوع: ویژه نامه شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه السلام{غربت بی انتها}

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,749
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    به آسمان خدا يك ستاره مى‏ پيوست
    شهيد عشق، به باغ بهاره مى‏ پيوست

    گدازه‏ هاى جگر از گلوى يك خورشيد
    به ماجراى فدك، پاره پاره مى‏ پيوست

    كسى كه مطلع خونين كربلا در او
    به جاودانگى يك هزاره مى‏ پيوست

    وسيع بود، ولى تا به فهم او برسند
    عميق دريا را با كناره مى‏ پيوست

    ادامه همه خطبه‏ هاى حيدر بود
    كه مشكلات جهان را به چاره مى‏ پيوست

    ولى جماعت سنگى چه زود سير شدند
    از او كه با غزل و استعاره مى‏ پيوست

    دوباره قصه بيعت و دست‏هاى وقيح
    به داستان سقيفه دوباره مى‏ پيوست

    و ريختند به كامش شرار زهرى كه
    به تاروپود دلش پاره پاره مى‏ پيوست

    شبى كه رفت تمام فرشتگان ديدند
    به آسمان خدا يك ستاره مى‏ پيوست





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 2



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #42

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,749
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    مثل ستاره اى سرگردان، گرد مزارت مى گردم.
    زمین امشب از انبوه تیرها، خون آلود است.
    تو کدامین عهد را روز ازل بسته اى که حتى مزارت،
    حتى کفنت، آماج ستم ستمگران است؟

    بغض گلویم را در بغض غیرت عباس گم کرده ام
    و اشک خون آلودم را سپر اشک باران زینب علیهاالسلام نموده ام.

    چگونه از خواهرت بخواهم گریه نکند،
    وقتى دشمن حتى کفنت را بى زخم نمى خواهد؟!
    مگر چه کرده اى با ظلم که ظالمان با کشتنت هم آرام نمى گیرند؟

    چه کرده اى با جور که جائران،
    جسم بى جانت را، حتى مزارت را نیز برنمى تابند.
    اى مبارز بى هیاهوى آل محمد!
    در سوگ تو اشک، ارثیه زمین باد!







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 2


  6. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    کسی را خبر نکن؛
    بگذار در چهاردیواری غربت خویش جان دهم!


    همان بهتر که کسی نفهمد زهری که بر جانم نشسته
    از نیش مار خانگی ام برخاسته که نان و نمک مرا خورده است.


    پدرم در گریز از غم غربت در میان جماعت حق نشناس
    خانه نشینی را برگزید تا با خاری در چشم و استخوانی در گلو
    شیوه سکوت پیشه کند، اما من در زیر باران تهمت
    و زخم زبان و طعنه، سایه بان خانه خویش را شکسته دیدم.

    دشمن، آخرین پناه و دستگیرم را نیز به اشغال خود درآورده بود.

    خورشید را با کرم شب تاب عوض کردی!

    مرا تنها بگذار، دیگر نیازی نیست بوی
    خیانت را در پستوی خانه پنهان کنی!


    تمام این روزها که بی وفایی ات را با دروغ به هم می بافتی
    تا تشت رسوایی ات از بام نیفتد، تاروپود قالی کهنه
    و پوسیده دلت، پیش رویم از هم گسسته بود.


    تو گمان کردی آن وعده های سر خرمنِ سوخته
    می تواند مس وجود تو را طلا کند و ازاین رو، خورشید
    را با یک مشت کرم شب تاب عوض کردی!


    طلا در همین خانه بود و راز کیمیاگری در دوست داشتن نور!
    نگذار چشم زینب علیهاالسلام به تو بیفتد!


    از این خانه برو!
    صدای قدم های پرشتاب خواهرم در کوچه می پیچد.


    هزار بار در دل آرزو کرده است خدا کند که خبر دروغ باشد
    و تو بهتر از هرکسی می دانی که خبر را به درستی
    به گوش عقیله بنی هاشم رسانده اند.


    به کنیزان گفته ام تشت پر از خونابه های جگرم را پنهان کنند.
    به تو نیز می گویم که پیش از ورود زینب علیهاالسلام از اینجا برو.

    طاقت ندارم پیش از کربلای حسین علیه السلام
    چشم خواهرم به چشم قاتل برادرش بیفتد.


    همان یک کربلا برای خمیدن قامت زینب علیهاالسلام کافی است.




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. Top | #44

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,749
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بمان، برادر!


    برادر نرو. بگذارداغ مادر و آن در سوخته از خاطرم برود.
    بگذار مرهمی بر زخم های سال های غربت پدر بگذارم.

    برادر! غریبانه رفتن برای تو زود است. هنوز با داغ مادر
    با نبودن پدر، کنا نیامده ام.


    چرا تنهایم می گذاری؟
    حسین علیه السلام تنهاتر ازمن است. با ما بمان!


    برادر! دست هایم محتاج دستگیری توست.
    اشک های همیشه ام، شانه های استوار تو را می خواهد.


    ای سنگ صبور زینب!
    بمان تا با تو از سال های سخت غربت بگویم.
    بمان تا رازهای مگوی در گلو مانده ام را با تو نجوا کنم.


    برادر! دلم را سوخته تر از این مخواه.
    خدا می داند داغ هایی که من دیده ام، هر کدامش برای
    از جا کندن کوهی بس است.


    نگو که دلت برای مادر تنگ است!
    نگو که پدر چشم به راه توست! مگر ما دل نداریم؟

    اگر می روی ما را هم با خود از این خاکدان ببر!
    مگذار در این روزگار و در مین این مردمِ از حق گریزان، بسوزم!


    برادر! حسین علیه السلام را ببین!
    در این چند روزکه تو دربسترشهادت افتاده ای، پیر شده است.

    پشتش خمیده است. می بینی؛ غم مرگ برادر با برادر چه می کند؟
    عباس بر سر و سینه می کوبد.


    شمشیر در دست عباس کار عصا را می کند ورنه علمدار بنی هاشم
    هم در رثای تو از پا خواهد افتاد.

    به قاسم چه بگویم، چگونه آرامش کنم؟

    علی خیری


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #45

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,749
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه هایت
    که بی صدا می لرزد، بر قبور قبرستان بقیع افتاده است!
    چه گریه غریبانه ای!

    پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاک های من سپردند،
    همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم عادت کردم

    به گریه های بی صدای بچه های فاطمه علیهاالسلام
    که جز در دل شب نمی توانستند در وقت دیگر
    به زیارت قبر بی نام و نشان مادر بیایند.

    هنوز جای پای بی تابی های کودکانه حسین علیه السلام
    و چادر بلند خواهر کوچکت، که بر خاک ها کشیده می شد،
    بر صفحه دل من باقی مانده است!

    از اندوه قَلَندر همیشه بیدار شب های دلتنگ شهر هم
    که دیگر نمی توان سخنی گفت، که با بقیع الفتی دیرینه داشت!

    اما آمدن تو به بقیع، خود مرثیه ای دیگر بود
    که سوگوارِ خویش را می طلبید!

    هر کس دیگری هم نمی دانست، من خوب می دانستم که طولی نخواهد کشید،
    تو، بغض کودکانه ات را پشت دیوارهای بقیع جا می گذاری
    و با جگر شرحه شرحه، میهمان دایمی من خواهی شد!

    ولی امشب، تو با همه شب های تلخ عمرت فرق داری!
    گویی این چشم ها، جز اشک، حرف دیگری نیز برای گفتن دارند؛
    حرفی از جنس خون جگر و طشت و لب های کبود!
    چه قدر زود پیر و شکسته شدی حسن جان!

    غم نخل های خونین فدک، موهایت را به سپیدی کشاند،
    یا داغ چادر خاکی مادر، در کوچه های بی کسی؟
    امشب که آمدی، سایه ات خمیده تر از خودت بود!

    مثل کودکی ات، کنار قبر ناپیدای فاطمه علیهاالسلام نشستی
    و زانوانت را در بغل گرفتی و آن قدر بی صدا
    زیارت نامه عشق خواندی و گریستی،
    که حتی سکوت دل من هم شکست!

    سرت را بالا آوردی و از پشت مژگان بارانی ات، نگاهی به حرم جدّت
    که از دور نمایان بود، کردی و بعد، بقیع را از نظر گذراندی
    و تابوت غریبانه خویش را به چشم دیدی که از حرم رسول خدا
    صلی الله علیه و آله وسلم به سمت بقیع، با تیرهای جفا، مشایعت می شد.

    آن نقطه که نگاهت را بر خود ثابت نگه داشته، همان مزاری است
    که حسین علیه السلام ، با دستان خویش، برایت خواهد کند

    و همان جایی است که عباس علیه السلام ،
    تیرهای خونین را از تابوتت بیرون خواهد کشید!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكر

    عهد آسمانى (07-11-2018)

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi