دیگر به دنبال ماهی نگردید!
در آن طرف دنیا، پادشاهی بر کشوری حکومت میکند، او تو را به خدایی قبول ندارد، کافر و بیدین است. روزی از روزها او بیمار میشود، پزشکان دور او جمع میشوند و دستور میدهند تا ماهی مخصوصی صید شود و او از آن بخورد.
امّا حالا که وقت صید ماهی نیست، آن ماهی در دلِ دریا زندگی میکند. آیا پادشاه شفا خواهد گرفت؟
مأموران به سوی دریا میروند تا شاید بتوانند آن ماهی را صید کنند و تو فرشتهای را میفرستی تا آن ماهی را از دل دریا به سمت ساحل بفرستد.
بعد از مدّتی، مأموران با دست پُر به قصر برمیگردند و پادشاه خیلی خوشحال میشود.
چند ماه میگذرد، یکی از بندگان خوب تو نیز به همان بیماری مبتلا میشود، او میداند که شفای او در خوردن آن ماهی است. او خوشحال است الآن موقع صید آن ماهی است، او چند نفر از دوستان خود را به سوی ساحل میفرستد تا آن ماهی را برای او صید کنند، امّا تو فرشتهای را میفرستی تا آن ماهیها را از ساحل دور کند. دوستانِ آن مؤن، هر چه تلاش میکنند نمیتوانند آن ماهی را صید کنند و ناامید برمیگردند.
اکنون فرشتگان از این کار شگفت زده میشوند، آنها با خود میگویند: این چه کاری بود که خدا کرد؟ آن کافر را یاری نمود و آن گونه او را به خواستهاش رساند، امّا وقتی نوبت به بنده مؤنش رسید، نه تنها او را یاری نکرد، بلکه بلای او را شدّت بخشید.
و تو این سخن را میشنوی، دیگر باید برای آنها توضیح بدهی تا همه به راز کار تو پیببرند. سخن تو چنین است:
من خدای مهربان هستم و هرگز به بندگان خود ستم نمیکنم، شما دیدید که من چگونه برای آن کافر، شکار ماهی را آسان نمودم، امّا علّت آن را نمیدانید.
آن کافر در این دنیا کار خوب و نیکی انجام داده بود، درست است او کافر است، امّا من هیچ کار خوبی را بدون مزد نمیگذارم، من خواستم تا کار خوب او را در همین دنیا پاداش بدهم. او در روز قیامت به خاطر کفرش به عذاب گرفتار خواهد شد.
شما آن بنده مؤن دیدید که من چگونه مانع شدم تا ماهی را صید کند بدانید که آن بنده خوب من در این دنیا، گناه بزرگی انجام داده بود، من میخواستم تا با بلایی که در این دنیا میبیند، آن گناه او را ببخشم.
من میخواستم تا سختیهایی که او به خاطر آن بیماری میکشد، کفّاره آن گناهش باشد. اکنون اگر پرونده اعمال آن بنده مؤن مرا نگاه کنید، هیچ گناهی در آن نمیبینید. او هرگز در روز قیامت به عذاب گرفتار نخواهد شد، زیرا من گناه او را با آن بلایی که به او رساندم، بخشیدم. او در روز قیامت در بهشت مهمان من خواهد بود.42
پایان.