صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 42

موضوع: تا خدا راهی نیست

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ghalb. تا خدا راهی نیست









    تا خدا راهی نیست


    مهدی خدامیان آرانی






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2. تشكرها 2


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مقدمه

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ

    خیلی دلم می‌خواست اوّلین نوشته‌های من در مورد تو باشد، امّا چنین نشد، زیرا نوشتن برای تو به این سادگی‌ها نیست، باید توفیق، رفیق راهم می‌شد.
    اکنون نمی‌دانم چگونه از تو تشکّر کنم، به من توفیق دادی تا برای دوستان خوبت از سخنانِ زیبایت بنویسم. امیدوارم که توانسته باشم قدمی هر چند کوتاه برای بیان خوبی‌ها و مهربانی‌های تو برداشته باشم.
    در میان کتاب‌های مختلف به جستجو پرداختم، بیشتر به دنبال گفتگوهایی بودم که تو با پیامبران خود داشته‌ای، سعی کردم که پیام اصلی سخنان تو را برای بندگان خوبت بیان کنم.
    اکنون که بر من منّت نهاده‌ای و توفیق نوشتن این کتاب را به من دادی، چشمم به لطف و مهربانی توست. اگر لطف دیگری کنی ممنون تو هستم، من آرزو دارم که این کتاب بتواند جوانان را قدری با مهربانی تو آشناتر کند.
    دوستت دارم و همیشه منتظر مهربانی‌های تو هستم. ای خدای خوب من!

    بنده شرمنده تو، مهدی
    خرداد 1390


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. تشكرها 3


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    یکی درد و یکی درمان پسندد

    خدایا! خیلی وقت‌ها دلم می‌خواست از تو سؤلی بکنم. می‌خواستم بدانم چرا تو این همه بین بندگانت فرق گذاشته‌ای؟ به عدّه‌ای پول زیادی داده‌ای و به عدّه‌ای دیگر، فقر را هدیه داده‌ای. بعضی‌ها سالم و تنومند هستند و بعضی بیمار.
    دیروز از خیابان که عبور می‌کردم، کودکی را دیدم که فلج بود و نمی‌توانست راه برود، خیلی دلم سوخت، تو چرا او را این‌گونه آفریدی؟
    آن دیگری را بگویم که کورمادرزاد به دنیا آمده است، او هرگز نتوانسته است دنیا و زیبایی‌های آن را ببیند. چرا او را این‌گونه آفریدی؟
    به بعضی‌ها آن قدر بچّه می‌دهی که نمی‌دانند چه بکنند و بعضی دیگر هم تا ابد در حسرت یک فرزند می‌سوزند.
    زمان زیادی گذشت تا فهمیدم که تو خدایی و همه کارهای تو از روی حکمت است. تو برای همه کارهای خود دلیلی داری که من از آن بی‌خبرم.
    اگر همه انسان‌ها ثروتمند و سالم بودند، هیچ کس به یاد تو نبود، هیچ کس شکر تو را به جا نمی‌آورد و تو خود می‌دانی که اگر انسان، تو را از یاد ببرد به چه روزی می‌افتد!
    وقتی من در خیابان راه می‌روم، روزگار کاری با من کرده است که به همه زمین و آسمان تو، بد بگویم و از تو گلایه داشته باشم، تو ناگهان تصویر آن کودک فلج را جلوی چشم من می‌آوری و من ناخودآگاه به فکر فرو می‌روم: خدایا! تو را سپاس که مرا سالم آفریدی!
    این‌گونه است که من به یاد تو می‌افتم و تو را سپاس می‌گویم، لحظه‌ای دلم از زمین به آسمان تو وصل می‌شود و تو خود می‌دانی این چقدر ارزش دارد.
    آن کس که ثروتمند است، وقتی فقیری را می‌بیند، می‌فهمد به لطف خدا بوده است که توانسته به این زندگی برسد.
    تو سعادت ابدی بنده خود را می‌خواهی؛ به آن کسی که فقر دادی، روی حکمت بوده است، شاید اگر همان بنده تو، ثروت می‌داشت، برای همیشه تو را فراموش می‌کرد و کارهایی می‌کرد که عذاب را برای خود می‌خرید.
    تو او را دوست داشتی و به خاطر همین بود که فقر را به او هدیه دادی، ولی او خودش نمی‌داند، امّا تو خوب می‌دانی که با بنده‌ات چه کنی. چه چیزی به او بدهی و چه چیزی از او بگیری. اگر او در این سختی‌ها صبر کند، پاداش خوبی به او خواهی داد.
    اشکال من این است که همه چیز را فقط در این دنیا می‌بینم و می‌جویم، می‌خواهم راز کارهای تو را در محدوده این دنیا تفسیر کنم، امّا باید زمان بگذرد و این دنیا سپری شود، آن وقت همه رازها برملا خواهد شد.1







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. تشكرها 3


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    همه خوبی‌ها را برایم بگو


    خدایا! تو می‌خواستی با آدم(ع) سخن بگویی. او اوّلین انسانی بود که آفریده بودی، به همه فرشتگانت فرمان دادی تا بر او سجده کنند، چرا که او گلِ سرسبد همه هستی است. وقتی تو زمین و هفت آسمان را آفریدی به خود آفرین نگفتی، امّا وقتی او را آفریدی، بر خود آفرین گفتی.2
    و به راستی که فقط خودت می‌دانی که این انسان به کجا می‌تواند برسد، او می‌تواند از همه فرشتگان بالا و بالاتر برود و در ملکوت تو جای گیرد.
    و اکنون می‌خواهی با او سخن بگویی، می‌خواهی همه خوبی‌ها را برای او خلاصه نمایی. او را صدا می‌زنی و می‌گویی:
    ــ ای آدم! من همه خوبی‌ها را برای تو در چهار جمله، خلاصه کرده‌ام.
    ــ آن چهار جمله چیست؟ ای خدای من!
    ــ جمله اوّل درباره من، جمله دوم درباره خودت، جمله سوم درباره ارتباط تو با من و جمله آخر در مورد ارتباط تو با دیگران است.
    ــ خدایا! جمله‌ای که درباره خودت است، چیست؟
    ــ فقط مرا پرستش کن و هرگز شریکی برای من قرار مده.
    ــ جمله‌ای که برای من است، چیست؟
    ــ من پاداش کارهای خوب تو را وقتی می‌دهم که تو به آن پاداش، بیش از همه وقت نیاز داشته باشی؛ روز قیامت که بشود، تو پاداش کارهای نیک خود را خواهی دید و خوشحال خواهی شد.
    ــ جمله‌ای که در مورد ارتباط من و توست، چیست؟
    ــ تو باید مرا بخوانی و حاجتت را از من بخواهی و من هم باید صدای تو را بشنوم و حاجتت را روا کنم.
    ــ جمله‌ای که در مورد ارتباط من با مردم است، چیست؟
    ــ تو باید آنچه را برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسندی، با مردم به گونه‌ای رفتار کنی که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند.3







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. تشكرها 3


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    با دل شکسته‌ام چه کنم؟

    خدایا! تو به او گفتی که بر من سجده کند و او نافرمانی تو را نمود، ولی تو او را به آرزویش رساندی!
    از شیطان سخن می‌گویم، او از تو خواست که تا روز قیامت به او فرصت بدهی و تو خواسته او را قبول کردی. او هم قسم خورد که سر راه من و فرزندانم بنشیند و مانع سعادت و خوشبختی همه ما بشود. او اکنون دشمن شماره یک ماست. ما با او چه خواهیم کرد؟
    خدایا! شیطان نیروی زیادی دارد، او به قلب ما نفوذ می‌کند و به راحتی ما را وسوسه کرده و فریب می‌دهد. ما در مقابل او چه خواهیم کرد؟
    و تو سخنان آدم(ع) را شنیدی، از غمی که به دل او نشسته بود باخبر بودی، تو که دل شیطان را نشکستی با این که او دشمن تو بود، اکنون چگونه می‌توانی ببینی که آدم(ع) این‌گونه گرفته و پریشان است، تو او را دوست داری و برای همین گفتی که فرشتگانت بر او سجده کنند، اکنون تو می‌خواهی سخنی بگویی تا آدم(ع) و همه فرزندان او را خوشحال کنی، پس چنین می‌گویی:
    ای آدم! وقتی کسی کار خوبی انجام دهد، من ده برابر به او پاداش می‌دهم، امّا اگر گناهی مرتکب شود، برای او یک گناه نوشته می‌شود.
    من درِ توبه را به روی شما باز می‌کنم، هر کس توبه کند توبه‌اش را می‌پذیرم، حتّی اگر در لحظه آخر زندگیش توبه کند، او را می‌بخشم و او را به خاطر گناهانش عذاب نمی‌کنم.
    و آدم(ع) وقتی این سخن تو را می‌شنود، خوشحال می‌شود و رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: خدایا! این مهربانی تو برای من و فرزندانم کافی است.4








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. تشكرها 3


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من با همه شما مهربانم
    خدایا! من می‌دانم که ابراهیم(ع) دوست توست، تو او را به مهمانی بزرگ خودت دعوت کرده‌ای، تو او را به اوج آسمان‌ها آورده‌ای تا از آنجا همه آسمان‌ها و زمین را ببیند، او امروز در ملکوت تو مهمان است.
    ابراهیم(ع) نگاهی به آسمان‌ها می‌کند و زیبایی‌هایی را که تو خلق کرده‌ای می‌بیند، او زبان به حمد و ستایش تو می‌گشاید. لحظه‌ای می‌گذرد، نگاهی به زمین می‌اندازد، او همه چیز را می‌تواند از آن بالا ببیند، همه کوه‌ها، دریاها و دشت‌ها. او همین طور که زمین را می‌بیند، نگاهش به صحنه گناهی می‌افتد، طاقت نمی‌آورد و دست به نفرین بر می‌دارد و در حقّ آنان نفرین می‌کند. تو نفرین او را مستجاب می‌کنی و آن گنهکاران می‌میرند.
    لحظاتی بعد، باز ابراهیم(ع) منظره‌ای را می‌بیند، نفرینی دیگر می‌کند و...
    برای بار سوم نیز این جریان تکرار می‌شود، ابراهیم(ع) طاقت ندارد، ببیند که روی زمین گناه بشود. تو اکنون با ابراهیم(ع) سخن می‌گویی:
    ای ابراهیم! از این کار خود دست بردار و دیگر بندگان مرا نفرین نکن! من خدای مهربان آنان هستم و بدان که گناه بندگانم به من هیچ ضرری نمی‌زند.
    ای ابراهیم! من هرگز مانند تو بر آنان خشم نمی‌گیرم!! من می‌توانستم آن‌ها را خلق نکنم، آن‌ها بندگان من هستند، بدان که گروهی از آنان، پس از گناه توبه می‌کنند و من آن‌ها را می‌بخشم و هیچ‌گاه گناهان آن‌ها را آشکار نمی‌کنم... ای ابراهیم! من بر بندگان خود مهربان‌تر از ت
    از تو هستم.

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. تشكرها 3


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    با دل شکسته‌ام چه کنم؟

    خدایا! تو به او گفتی که بر من سجده کند و او نافرمانی تو را نمود، ولی تو او را به آرزویش رساندی!
    از شیطان سخن می‌گویم، او از تو خواست که تا روز قیامت به او فرصت بدهی و تو خواسته او را قبول کردی. او هم قسم خورد که سر راه من و فرزندانم بنشیند و مانع سعادت و خوشبختی همه ما بشود. او اکنون دشمن شماره یک ماست. ما با او چه خواهیم کرد؟
    خدایا! شیطان نیروی زیادی دارد، او به قلب ما نفوذ می‌کند و به راحتی ما را وسوسه کرده و فریب می‌دهد. ما در مقابل او چه خواهیم کرد؟
    و تو سخنان آدم(ع) را شنیدی، از غمی که به دل او نشسته بود باخبر بودی، تو که دل شیطان را نشکستی با این که او دشمن تو بود، اکنون چگونه می‌توانی ببینی که آدم(ع) این‌گونه گرفته و پریشان است، تو او را دوست داری و برای همین گفتی که فرشتگانت بر او سجده کنند، اکنون تو می‌خواهی سخنی بگویی تا آدم(ع) و همه فرزندان او را خوشحال کنی، پس چنین می‌گویی:
    ای آدم! وقتی کسی کار خوبی انجام دهد، من ده برابر به او پاداش می‌دهم، امّا اگر گناهی مرتکب شود، برای او یک گناه نوشته می‌شود.
    من درِ توبه را به روی شما باز می‌کنم، هر کس توبه کند توبه‌اش را می‌پذیرم، حتّی اگر در لحظه آخر زندگیش توبه کند، او را می‌بخشم و او را به خاطر گناهانش عذاب نمی‌کنم.
    و آدم(ع) وقتی این سخن تو را می‌شنود، خوشحال می‌شود و رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: خدایا! این مهربانی تو برای من و فرزندانم کافی است.4








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  15. تشكرها 2


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دیدار دوست آرزوی من است

    خدایا! تو می‌دانی که دیگر عمر ابراهیم(ع) تمام شده است و لحظه مرگ او فرا رسیده است. تو با عزرائیل چنین می‌گویی: ای عزرائیل! به سوی ابراهیم برو و او را قبض روح کن و جانش را بگیر.
    اکنون عزرائیل پَر می‌گشاید و به سوی زمین می‌آید و نزد ابراهیم(ع) می‌رود، وقتی با او روبرو می‌شود، سلام می‌کند و ابراهیم(ع) جواب او را می‌دهد. لحظه‌ای می‌گذرد، ابراهیم(ع) رو به عزرائیل می‌کند و می‌گوید:
    ــ چه عجب! آیا برای دیدار من آمده‌ای یا مأموریّتی داری؟
    ــ من برای گرفتن جان تو آمده‌ام.
    ــ یعنی خدا تو را فرستاده تا جان مرا بگیری!
    ــ آری! تو باید خود را برای مرگ آماده کنی.
    ــ ای عزرائیل! کجا دیده‌ای که دوستی، جانِ دوست خود را بگیرد؟
    عزرائیل چون این سخن را می‌شنود، نمی‌داند چه جواب بدهد، او به اوج آسمان‌ها باز می‌گردد و با تو سخن می‌گوید:
    ــ خدایا! نزد ابراهیم رفتم تا جان او را بگیرم. او به من سخنی گفت که من نتوانستم جواب او را بدهم.
    ــ ای عزرائیل! اکنون نزد او بازگرد و به او چنین بگو که خدایت می‌گوید: کجا دیده‌ای که دوست، دیدار دوست را خوش ندارد؟ همانا دوست، عاشق دیدار دوست خود است.
    آری! تو می‌خواستی به ابراهیم(ع) بفهمانی که به مرگ این‌گونه نگاه نکند، مرگ، جان کندن نیست. مرگ به مهمانی رفتن است، مهمانی خدای خوبی‌ها. چه کسی است که با تو رفیق باشد و دیدار تو را دوست نداشته باشد.6





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  17. تشكرها 2


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قلب تو، جای من است


    خدایا! چه شد که تو ابراهیم(ع) را به عنوان دوست خود انتخاب کردی؟
    تو به او لقب «خلیل اللّه» دادی و فرشتگانت او را به این نام می‌خوانند و من در جستجوی راز این کار تو هستم. تو صد و بیست و چهار هزار پیامبر داری، چطور شد که فقط ابراهیم(ع) را از میان آن‌ها برگزیدی و این تاج افتخار را به سر او نهادی؟
    و ابراهیم(ع) خیلی خوشحال بود که دوست تو شده است و دوست داشت بداند، کدامین عمل و رفتار او باعث شده که او شایسته این مقام شود.
    تو از دل ابراهیم(ع) خبر داشتی و می‌دانستی او به دنبال جواب این سؤل است، برای همین، روزی از روزها با ابراهیم(ع) این‌گونه سخن گفتی: ای ابراهیم! من تو را به عنوان دوست خود انتخاب کردم، زیرا در تو چهار چیز دیدم:
    اوّل: تو خیلی مهمان‌نواز بودی و مهمان خود را گرامی می‌داشتی.
    دوم: من به تو دستور دادم که فرزندت، اسماعیل را در راه من قربانی کنی و تو تسلیمِ دستور من شدی و فرزند دلبرت را به قربانگاه بردی.
    سوم: آن روز که بت‌پرستان می‌خواستند تو را به جُرم یکتاپرستی در آتش بیاندازند، دست از ایمان و عقیده خود برنداشتی و بر توحید من باقی مانده و حاضر شدی در آتش بسوزی، امّا به من شرک نورزی.
    چهارم: من به قلب تو نگاه کردم، دیدم که در قلب تو، فقط محبّت من جای دارد.8
    * * *
    آن روز، ابراهیم(ع) فهمید که تو، این چهار ویژگی او را پسندیده‌ای و رمز انتخاب او برای مقام «خلیل اللّه»، همین‌ها بوده است.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  19. تشكرها 2


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دیدار دوست آرزوی من است

    در چاه افتاده‌ام، چه کنم؟
    یوسف در چاه بود و تو را صدا می‌زد. هیچ کس از حال او خبر نداشت، پدر در انتظار او بود، او از تاریکی چاه وحشت کرده بود. او تو را می‌خواند و می‌دانست که تو صدایش را می‌شنوی و به زودی جواب او را خواهی داد.
    و تو جبرئیل را به زمین فرستادی، از او خواستی تا به ته چاه برود و با یوسف سخن بگوید:
    ــ ای یوسف! اینجا چه می‌کنی؟
    ــ تو که هستی که مرا با اسم صدا می‌زنی؟
    ــ من فرستاده خدای تو هستم. آیا می‌خواهی از این چاه بیرون بیایی؟
    ــ اگر خدا بخواهد مرا از چاه بیرون خواهد آورد، من راضی به رضای او هستم.
    این سخن یوسف، چقدر زیبا بود، او در اوج بلا ایستاده بود و از رضای تو سخن می‌گفت.
    جبرئیل به سخن خود ادامه داد:
    ــ خدا مرا فرستاده است تا این دعا را به تو یاد بدهم تا از این چاه نجات پیدا کنی؟
    ــ کدام دعا؟
    ــ ای یوسف! این دعا را بخوان: بار خدایا! من تو را می‌خوانم، هیچ خدایی جز تو نیست. تو نعمت‌های زیادی به من ارزانی داشتی. تو زمین و آسمان‌ها را آفریدی. تو خدای بزرگی هستی که بر بندگان خود کرم می‌کنی. از تو می‌خواهم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و مرا از این گرفتاری نجات دهی.
    یوسف می‌فهمد که محمّد و آل محمّد(ص) نزد تو خیلی عزیز هستند، پس تو را به حقّ آنان می‌خواند و تو هم او را از چاه نجات می‌دهی.
    معلوم است که این دعا فقط برای یوسف نیست، هر کس که چون یوسف گرفتار شود و امیدش از همه جا قطع شود، باید این دعا را بخواند، باشد که تو او را نجات دهی.9






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  21. تشكرها 2


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi