نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: مقايسه دو تفسير علّامه طباطبائى (الميزان و البيان)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض مقايسه دو تفسير علّامه طباطبائى (الميزان و البيان)

    چكيده


    علّامه طباطبائى، پيش از «الميزان»، تفسير «البيان فى الموافقه بين الحديث و القرآن» را

    با اهتمام به روايات تفسيرى و تلاش در جهت بيان سازگارى ميان قرآن و روايات، نگاشتند.

    اين مقاله، با روش توصيفى ـ تحليلى به هدف شناساندن آن دو تفسير و بيان امتيازات «الميزان»،

    به اشتراكات و تفاوت‏هاى آن دو مى‏ پردازد. دو تفسير مزبور، اشتراكاتى مانند بيان هدف سوره

    و بررسى روايات دارند.



    در تفاوت‏هاى شكلى ـ ساختارى، «الميزان» در پرداختن به تفسير آيات، از جامعيت نسبى

    برخوردار است. نقل و بررسى روايات تفسيرى، در پايان بحث تفسيرى و طرح مباحث موضوعى

    مستقل در «الميزان» آن را متمايز از «البيان» ساخته و در نهايت، اينكه برخى عبارت‏هاى «البيان»

    در «الميزان»، اصلاح شده است.



    در تمايزهاى شكلى ـ محتوايى، شاخصه مهم «الميزان»، تنوع در تفسير قرآن به قرآن و توجه

    به نقش سياق است كه در «البيان» به آن گستردگى نيست. همچنين در «الميزان» برخى از قرائات

    آيات، بررسى شده و شبهات قرآنى پاسخ يافته است. منابع «الميزان» نيز بسيار گسترده‏ تر است.




    كليدواژه‏ ها: الميزان، البيان، علّامه طباطبائى.





    مقدّمه



    در سال 1383ش كتابى تفسيرى با عنوان تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث والقرآن

    از علّامه طباطبائى توسط دفتر تنظيم و نشر آثار ايشان، به طبع رسيد كه به رغم گذشت حدود

    سى و دو سال از رحلت معظمٌ له و مخطوط ماندن آن اثر، اين تفسير نيز مورد توجه قرآن پژوهان

    قرار گرفت. تحقيق حاضر پس از اشاره اجمالى به زندگى نامه علّامه طباطبائى و معرفى از دو

    تفسير البيان و الميزان و روش ايشان در آن دو كتاب، به اشتراكات و سپس به تفاوت هاى دو

    تفسير مزبور پرداخته است. در بررسى پيشينه موضوع اين مقاله، به رغم جست وجوى نسبتا

    مفصل، اثرى در اين زمينه يافت نگرديد، بجز مقاله اى عربى كه در مجله رساله الثقلين (ش 53،

    پاييز 1385) با عنوان عرض مقارن و موجز لتفسيرى العلّامة الطباطبائى قدس سره الميزان و البيان

    به چاپ رسيده است. اين مقاله، گذشته از نقدهاى محتوايى كه به آن وارد است و در ضمنِ مقاله

    حاضر به برخى از آنها اشاره خواهد شد، از دو جهت، كاستى دارد اولاً، ساختار منظم و منطقى

    بر مباحث آن حاكم نيست و به لحاظ محوربندى (فصل بندى) پيكره نوشته و عنوان سازى مناسب

    براى هر محور، نقصى جدى دارد.



    ثانيا، به لحاظ گستره تتبع و گردآورى ديدگاه هاى علّامه در الميزان و البيان، به تكميل نياز دارد

    و گويا نويسنده محترم، فرصت كافى براى مراجعه مفصل به دو كتاب يادشده نداشته اند. يكى از

    پيامدهاى اين موضوع، ارجاعات بسيار اندك نويسنده به متن دو كتاب مزبور است و بجز يكى دو

    مورد، بيشتر متن مقاله، انتساب مطالبى كلى به علّامه، بدون ارجاع مشخص به مواضع استشهاد

    است.



    با عنايت به نكات فوق و نقايص مشاهده شده در پژوهش هاى پيشين و نيز جايگاه آثار علّامه طباطبائى

    و به ويژه الميزان، ضرورت پرداختن به اين بحث، بيشتر آشكار مى شود.



    مسئله اصلى مقاله، بررسى اشتراكات و تمايزات دو تفسير يادشده است و دو سؤال فرعى عبارتند از:

    الف. نقاط اشتراك دو تفسير مزبور چيست؟ ب. تفاوت هاى آن دو از چه قرار است؟



    اشاره اى كوتاه به زندگى نامه علّامه طباطبائى

    به هدف زمينه سازى بحث از دو تفسير ارزشمند الميزان و البيان، نگاهى گذرا به زندگى نامه

    مؤلف گران قدر آن دو كتاب، مناسب مى نمايد. در اين بخش، بيشتر از زندگى نامه خودنوشت

    علّامه، با عنوان زندگى من، استفاده شده است:



    علّامه سيدمحمدحسين طباطبائى، در سال 1281شمسى در تبريز در خانواده علم و تقوا، ديده

    به جهان گشود. پس از دوران كودكى، در سال 1297ش وارد حوزه علوم دينى و در سال 1304ش

    براى تكميل تحصيلات، عازم حوزه نجف گرديد، ولى متأسفانه، به دليل اختلال در وضعيت اقتصادى،

    در سال 1314ش ناگزير به زادگاه خود (تبريز) بازگشت و ده سال و اندى در آن سامان به سر برد.

    ايشان در مورد اين دوران چنين نگاشته است: حقا بايد اين دوره را در زندگى خود دوره خسارت

    روحى بشمارم؛ زيرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسيله تأمين معاش (كه از مجراى

    فلاحت بود)، از تدريس و تفكر علمى (جز مقدار بسيار ناچيز) باز مانده بودم و پيوسته با يك شكنجه

    درونى به سر مى بردم (دفتر تنظيم و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى، بى تا، ج 1، ص 10).



    معظمٌ له در سال 1325ش با ترك زادگاه اصلى خود، به حوزه علميه قم وارد گرديد و تا زمان رحلت

    (1360ش) به اشتغالات علمى و سلوكى، تربيت شاگردان و تأليف كتب ارزشمند پرداخت.
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    معرفى تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث والقرآن


    همان گونه كه گذشت، مرحوم علّامه پس از مراجعت به موطن اصلى خويش (تبريز)، براى

    امرار معاش، به كشاورزى مشغول گرديد، ولى از فعاليت علمى نيز غافل نماند و در همان دوران

    به رغم مشكلات متعدد و مشغله كارى، به نگارش تفسيرى ارزشمند پرداخت كه با عنوان

    تفسير البيان فى الموافقه بين الحديث و القرآن به چاپ رسيده است. اما متأسفانه در اثر

    موانعى، اين اثر ارزشمند به پايان نرسيد و در ميانه تفسير سوره يوسف متوقف ماند، البته تفسير

    سوره هود نيز به علل نامعلومى در تفسير چاپ شده موجود نيست و پس از اتمام سوره يونس،

    تفسير سوره يوسف آمده است. برخى از نزديكان علّامه، توقف در نگارش تفسير مزبور را پيامد

    گرفتارى هاى برخاسته از حمله روس ها به شهر تبريز دانسته اند (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 26).



    زمان نگارش اين تفسير، بنا بر تاريخ ثبت شده در نسخه خطى موجود، به حدود سال هاى 1364ق


    تا 1369ق (با مدت تقريبى پنج سال) بازمى گردد (همان).



    يكى از شگفتى هاى تفسير مزبور، گمنامى آن، پيش از انتشار رسمى آن از سوى دفتر نشر و

    تنظيم آثار علّامه است، به گونه اى كه بجز يك مورد ـ كه خواهيم گفت ـ هيچ نشانه و خبرى از اين

    كتاب ارزشمند، در كتب زندگى نامه و شرح حال ايشان (ر.ك. حسينى طهرانى، 1421ق؛ ايازى،

    1378؛ واعظى، 1381؛ الاوسى، 1381) و حتى در ضمن آثارى كه معظمٌ له در زندگى نامه خودنوشت،

    اشاره كرده اند يافت نمى شود.



    تنها در كتاب مهر تابان تأليف مرحوم علّامه سيدمحمدحسين حسينى طهرانى، به تفسير مزبور

    چنين اشاره شده است: علّامه، در هنگامى كه تبريز بودند تفسيرى بر قرآن كريم از اول قرآن تا

    سوره اعراف را نوشتند. البته تفسيرى مختصر بود، و از روى همان تفسير و نوشته هاى جمع آورى

    شده، به طلاب تدريس مى نمودند...(حسينى طهرانى،1421ق،ص63).



    پيش تر اشاره شد كه در تفسير نگاشته شده در تبريز، كه با عنوان البيان به چاپ رسيده، تا انتهاى

    سوره يونس موجود است و سپس از سوره يوسف ادامه يافته است، ازاين رو، تعبير فوق كه تفسير البيان،

    تا سوره اعراف را دربر مى گيرد، با واقعيت موجود سازگار نيست.



    رويكرد كلى اين تفسير ـ چنان كه از نام آن نيز پيداست ـ اهتمام به روايات تفسيرى و تلاش در جهت

    بيان سازگارى ميان قرآن و روايات است. ازاين رو، با ذكر روايات در بين نكات تفسيرى، به توضيح روايات

    و وجه جمع ميان آنها با آيات پرداخته است، هرچند رويكرد تفسير قرآن به قرآن نيز در اين تفسير به

    چشم مى خورد.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    معرفى تفسير الميزان فى تفسير القرآن


    هم زمان با درس هاى تفسير علّامه، در حوزه علميه قم، معظمٌ له به نگارش اين تفسير، پرداختند

    و به دنبال اصرار شاگردان در جمع آورى آن دروس و با پذيرش درخواست آنان، اولين مجلد الميزان

    در سال 1375ق (1334ش) منتشر شد. مجلدات بعدى نيز پيوسته تا پايان قرآن كريم، تا بيست جلد

    ادامه يافت كه آخرين آنها در بيست و سوم ماه رمضان 1392ق (1351ش) به پايان رسيد. ازاين رو،

    كار نگارش اين تفسير ارزشمند در مدت هفده سال، سامان يافت.



    تفسير الميزان، پس از تفسير تبيان شيخ طوسى و مجمع البيان طبرسى، بزرگ ترين و جامع ترين

    تفسير شيعى است و از نظر قوت مطالب علمى و مطلوبيت روش تفسيرى، منحصر به فرد مى باشد

    و ويژگى مهم آن، به كارگيرى تفسير قرآن به قرآن است. شهيد مطهرى درباره اين تفسير گفته است:

    بهترين تفسيرى است كه در ميان شيعه و سنّى از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است (مطهرى، 1386

    ، ج 25، ص 429).



    شيوه علّامه طباطبائى در اين تفسير چنين است كه در ابتداى هر سوره، با اشاره به مكى يا مدنى

    بودن آيات، هدف يا اهداف آن سوره را بيان كرده، و پس از ذكر چند آيه از يك سوره، به بيان آيات پرداخته

    است. غالبا در اين بخش، مباحث لغوى، ادبى، و توضيح معناى آيه با توجه به آيات نظير و مشابه و

    مسائل دلالتى آيه را مطرح كرده است. سپس در بخشى ديگر، تحت عنوان بحث روايى، به نقل و

    بررسى دلالى روايات متعددى از منابع گوناگون حديثى شيعه و سنى همت گمارده است.



    برخى از ويژگى هاى اين تفسير از اين قرار است:



    الف. به كارگيرى تفسير قرآن به قرآن، كه به كنار هم گذاشتن آيات براى درك معناى واژه، محدود

    نمانده است، بلكه موضوعات مشابه و مشترك در سوره هاى مختلف را كنار يكديگر قرار مى دهد

    و براى درك پيام آيه، از موارد ديگر كمك مى گيرد.



    ب. جامعه گرايى كه برخاسته از انديشه و گرايش هاى اجتماعى مؤلف است و به مباحث اجتماعى

    روز مانند حكومت، آزادى، عدالت اجتماعى، نظم اجتماعى، مشكلات امت اسلامى، علل عقب ماندگى

    مسلمانان، حقوق زن، تنظيم حيات اجتماعى و... بهاى لازم داده شده است.



    ج. پاسخ گويى به شبهات و اشكالات مخالفان، اعم از شبهات كلامى برخى فرقه هاى مذهبى اسلام

    و شبهات مطرح شده از سوى مادى گرايان و مستشرقان (ايازى، 1414ق، ص 708؛ همو، 1378،

    ص 278).

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اشتراكات ميان الميزان و البيان


    همان گونه كه اشاره شد، ميان دو تفسير يادشده، نقاط اشتراكى وجود دارد كه به برخى ازآنها

    پرداخته مى شود:



    1. بيان مقدمه ورود به تفسير سوره ها



    علّامه در الميزان، در آغاز تفسير هر سوره، هدف اساسى سوره و آيات آن را بيان مى كند. ازاين

    رو، مى كوشد تا سوره را مستقلاً بر اساس مضامين و مقاصدش مورد بررسى قرار دهد. بنابراين،

    معتقد است كه تمام سوره ها از نوعى هماهنگى و تماميت برخوردارند كه ميان قسمت هاى يك

    سوره و سوره اى ديگر يافت نشود. بنابراين، هر سوره، هدف و منظور خاصى را دنبال مى كند و درصدد

    بيان معانى خاصى است و هدف سوره، جز با در نظر گرفتن تمام معانى آن تأمين نمى گردد (الاوسى،

    1381، ص 162).



    بر اساس نكته فوق، علّامه در ابتداى تفسير سوره ها، ضمن بيان هدف عمده سوره، به چكيده اى از

    مباحث آن مى پردازد.



    دو موضوع فوق، گاه با اندكى تفاوت، در تفسير البيان نيز مشاهده مى گردد (مشاهده نمونه هاى

    متعدد اين بحث با مراجعه به ابتداى تفسير هر سوره در دو تفسير الميزان و البيان به راحتى امكان پذير

    است؛ مانند: الميزان، ج 3، ص 5؛ ج 4، ص 134؛ نيز، ر.ك. البيان، ج 3، ص 21؛ ج 3، ص 188).



    2 بررسى، نقد و جمع ميان روايات



    بر اساس كريمه وَ أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ، بيانات پيامبر اكرم

    صلى الله عليه و آلهدر تفسير و تشريح آيات قرآن از حجّيت برخوردار است. علّامه ضمن اشاره به اين

    نكته، ضرورت بهره مندى مفسر از روايات آن حضرت را مورد تأكيد قرار داده و احاديث تفسيرى ساير

    ائمه را بر حسب روايت ثقلين و مشابه آن، ملحق به روايات نبوى دانسته اند (طباطبائى، 1417ق،

    ج 12، ص 261).



    ازاين رو، علّامه در هر دو تفسير ارزشمند خويش به روايات تفسيرى اهتمام شايسته اى داشته و

    ضمن نقل آنها، به بررسى و گاه جمع ميان آنها و آيات و ساير روايات پرداخته اند. ايشان خود در اين

    باره فرموده است: من اول در روايات بحار، بسيار فحص و تتبع كردم كه از اين راه كارى كرده باشيم

    و درباره روايات تأليفى در موضوعى خاص داشته باشيم. بعد در تلفيق آيات و روايات زحمت بسيار

    كشيده ايم تا اينكه به فكر افتاديم بر قرآن تفسيرى بنويسيم... (گلى زواره، 1375، ص 226).



    3. باور به عدم حجّيت خبر واحد در تفسير



    علّامه طباطبائى بر حسب مبانى اصولى كه شيوه تفسيرى ايشان را نيز تحت الشعاع خود قرار داده

    است، حجّيت خبر واحد را محدود به احكام شرعيه عمليه مى داند و در تفسير و معارف براى آن

    حجيتى قايل نيست. وى در كتاب قرآن در اسلام تصريح مى كند: در ميان شيعه آنچه اكنون در علم

    اصول مسلم است اين است كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعيه حجت است و در غير آنها

    اعتبار ندارد (طباطبائى، 1379، ص 61). بر همين اساس، در تفسير الميزان و البيان، روايت غيرمتواتر

    و روايتى را كه قرائن قطعى بر صدور يا قطعيت مضمون (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 312) آن نباشد

    ، حتى در فرض صحت سند، با معيار موافقت و مخالفت با ظاهر و سياق آيات و اصول كلى استخراج

    شده از قرآن مى سنجد و از سوى ديگر، روايت مخالف ظاهر يا سياق آيات را مردود مى داند و تنها

    روايتى كه با مفاد آيات، همسو و مؤيد و مؤكد آن باشد مى پذيرد (بابايى، 1386، ج 2، ص 268). ظاهرا

    همين نگاه به روايات، باعث شده وى كتاب اول تفسيرى خويش را البيان فى الموافقة بين الحديث

    والقرآن
    بنامد. و به تعبير ديگر، ايشان با نگارش اين تفسير درصدد بيان موافقت و همراهى ميان روايات

    و ظاهر آيات قرآن بوده و طبعا روايت مخالف ظاهر و سياق آيات از منظر ايشان، قابل پذيرش نبوده است.



    علّامه، ذيل كريمه أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْيةٍ وَ هِى خاوِيةٌ عَلى عُرُوشِها (بقره: 259) با بيان اختلاف روايات

    در مورد نام شخصيت مورداشاره در آيه، كه برخى از آنها وى را ارميا و بعضى ديگر او را عزير دانسته اند،

    مى نويسد: ضرورتى در پذيرش اين روايات آحاد نيست، خصوصا كه شاهدى از ظهور آيات نيز ندارند

    (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 378). شبيه همين رويكرد، در تفسير البيان نيز ديده مى شود كه علّامه،

    پس از اشاره به روايات مختلف ذيل آيه، آنها را نكاتى تاريخى و خارج از ظهور آيات، دانسته است كه

    امكان تأييد آنها با ظاهر قرآن وجود ندارد (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 118).



    علّامه در بيانى تفصيلى تر، ذيل بحث روايى مربوط به كريمه 19 توبه و در نقد روايات مورد استناد تفسير

    المنار فرموده است: روايات تفسيرى در صورت خبر واحد بودن، حجّيت ندارند مگر رواياتى كه با مضمون

    آيات موافق باشند؛ زيرا حجّيت شرعيه، منوط به آثار شرعى است كه انحصار در احكام شرعى دارد و

    اما ساير روايات كه خارج از احكام شرعى است، از قبيل روايات قصص و تفسير، حجّيت شرعى ندارند

    (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 211؛ ج 5، ص 291).

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تفاوت هاى الميزان و البيان


    به رغم تشابه بسيار در تعابير دو كتاب مزبور، با توجه به تقدم و تأخر زمانى در نگارش آن دو،

    تفاوت هايى شكلى ومحتوايى ميان آن دو يافت مى شود كه مناسب است محققان محترم به

    آنها توجه داشته باشند. اين تفاوت ها در قالب دو دسته شكلى ـ ساختارى و شكلى ـ محتوايى

    تقسيم شده و عرضه مى گردد:



    الف. تمايزهاى شكلى ـ ساختارى



    مقصود از اين دسته، تفاوت هايى است كه بيشتر به ساختار ظاهرى و وضعيت شكلى دو تفسير

    يادشده، مربوط مى شود:



    1) فراگيرى تفسير نسبت به بيشتر آيات: با توجه به بناگذارى علّامه در تفسير البيان بر اختصار،

    برخى فقرات آيات يا حتى آيات مستقل تفسير نشده اند، درحالى كه در الميزان بدان ها پرداخته

    شده است (ر.ك. البيان، ج 1، ص 252؛ ج 2، ص 25و183). روشن است اين سخن بدين معنا نيست

    كه تفسير تك تك آيات قرآن، در الميزان، يافت مى شود؛ زيرا در الميزان نيز برخى از آيات، به لحاظ

    وضوح مفهومى يا به جهت تكرار آنها در جاى ديگر قرآن، مورد بحث قرار نگرفته اند، ولى به هرحال،

    حجم چنين آياتى در الميزان در مقايسه با البيان، بسيار كمتر است.



    2) تفكيك روايات و تفسير: علّامه در تفسير البيان، به شيوه تفسير صافى، روايات را در ضمن نكات

    تفسيرى خويش آورده است. از نتايج روش مزبور، بيان برخى نكات تفسيرى به هدف زمينه سازى

    براى طرح روايات مربوطه است (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 102 و ص 76)، بلكه گاهى در تفسير

    مزبور، روايات، مقدم بر نكات تفسيرى ذكر شده اند (همان، ج 5، ص 23ـ25). بر همين اساس، برخى

    مطالب، بر روايات، تفريع گشته اند؛ بدين صورت كه علّامه، پس از اشاره به روايت، استفاده تفسيرى

    خويش را مستند به آن، ساخته است؛ مثلاً، در ذيل آيه لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ (انفال: 4) روايتى از

    امام صادق عليه السلام بدين تعبير نقل مى كنند: بتمام الايمان دخل المؤمنون الجنه و بالزيادة

    فى الايمان تفاضل المؤمنون بالدرجات عنداللّه و بالنقصان دخل المفرطون النار.... ايشان پس از نقل

    روايت، مى نويسد: تمامى درجات براى تك تك آنان نيست، بلكه مجموعه درجات براى مجموعه

    مؤمنان است و آنان در درجه مختلفند (طباطبائى، 1383، ج 5، ص 29).



    چنين رويكردى در الميزان مشاهده نمى شود؛ زيرا گذشته از آنكه روايات، جداگانه در بحث روايى

    مطرح شده اند، بر اساس مبناى علّامه در الميزان بر تفسير قرآن به قرآن، حتى المقدور استفاده هاى

    تفسيرى به ساير آيات قرآن مستند گشته اند؛ چنان كه در مثال پيش گفته موضوع تفاوت مؤمنان در

    درجات، از سياق آيه استفاده شده است، بى آنكه به روايت مزبور حتى در بحث روايى اشاره گردد


    (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 12). با اين همه، گاهى در اين كتاب، در ضمن تفسير برخى آيات،

    رواياتى مطرح شده است (همان، ج 1، ص 16، سطر 1، ص 20، پاراگراف پايانى، ص 89، سطر آخر).



    3) طرح مباحث موضوعى مستقل: تفسير موضوعى از ديرباز مورد توجه و اهتمام قرآن پژوهان بوده

    و در سال هاى اخير مباحث نظرى متعددى نسبت به آن (مانند تعريف، انواع، روش ها و شرايط آن)

    مطرح شده است.



    در ميان تعاريف مختلف تفسير موضوعى، تعريف نسبتا جامع و مانع آن، چنين است: علم يتناول القضايا

    حسب المقاصد القرآنيه من خلال كل آياته (مسلم، 1418ق، ص 16، با اندكى تصرف؛ شويكى،

    1422ق، ص 6)؛ علمى كه موضوعات تمامى آيات قرآن را بر حسب اهداف قرآن بررسى مى كند.



    در تفسير الميزان، به تناسب بحث از آيات، و پس از تفسير ترتيبى آنها، گاهى به تفصيل، به برخى

    مباحث موضوعى قرآن، به صورت مستقل و به شيوه تفاسير موضوعى متداول، پرداخته شده است؛

    موضوعاتى مانند شفاعت (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 155)، قلب (همان، ج 2، ص 223)، اجتماع

    و فرد (همان، ج 4، ص 92)، جزاء و عفو (همان، ج 6، ص 358) و... كه در اين تفسير، به چشم مى

    خورد. به گونه اى كه به گفته برخى محققان، مرحوم علّامه در الميزان، ميان دو روش تفسير تجزيه اى

    (ترتيبى) و موضوعى جمع كرده است (خضير جعفر، 1411ق، ص 100). اين در حالى است كه در

    تفسير البيان، چنين وضعيتى مشاهده نمى شود و به تفسير ترتيبى آيات، اكتفا شده است. البته

    اين سخن به معناى بى توجهى به آيات مشابه در تفسير آيات در كتاب البيان نيست؛ زيرا در اين تفسير

    نيز ـ چنان كه گفتيم ـ گاه در ضمن تفسير آيه، به آيات همگون و هم افق، اشاره شده، اما نكته موردنظر

    در اينجا، فقدان مباحث موضوعى ومستقل در البيان است.





    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ب. تمايزهاى شكلى ـ محتوايى



    مقصود از اين دسته، تفاوت هايى از دو كتاب الميزان و البيان است كه گذشته از ايجاد تغيير در

    ساختار كتاب، محتواى اين دو اثر را متمايز ساخته است. در ادامه، به برخى از اين تمايزها مى پردازيم:



    1) گستردگى و تنوع در تفسير قرآن به قرآن: بهره گيرى از قرآن در تفسير، سابقه اى ديرينه و

    متصل به زمان معصومان عليهم السلام دارد و مفسران بسيارى به گونه هاى مختلف، از منبع قرآن

    براى فهم آيات، استفاده كرده اند. اما آنچه شيوه تفسيرى الميزان را از ساير تفاسير، در اين زمينه،

    ممتاز نموده اين است كه علّامه، بيشترين استناد و استنباط را براى كشف معانى قرآن و آگاهى از

    مفاهيم آن به كار برده است (الاوسى، 1381، ص 178). ايشان تنها به كنار هم گذاشتن آيات، براى

    درك معناى واژه، اكتفا ننموده است، بلكه موضوعات مشابه و مشترك را در سوره هاى مختلف، به

    منظور فهم آيه، كنار يكديگر قرار مى دهد.



    آيت اللّه جوادى آملى درباره تفاوت روش تفسير قرآن به قرآن علّامه با پيشينيان، چنين نگاشته اند:

    آنچه كه سيره خاص الميزان است كه جز در روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ در تفاسير پيشينيان

    به ندرت ديده مى شود و بعد از آن هم هنوز به ابتكار خويش باقى است، همانا شناسايى آيات كليدى

    و ريشه اى قرآن است كه در پرتو آن آيات كليدى، درهاى بسيارى از آيات ديگر گشوده مى گردد و با

    شناخت آن آيات ريشه اى اين شجره طوبى، تغذيه بسيارى از آيات شاخه اى، روشن مى شود

    (دفتر تنظيم و نشر آثار علّامه طباطبائى، بى تا، ج 2، ص 76).



    ايشان در توضيح آيات كليدى مزبور كه از آنها به غرر آيات ياد مى كنند مى نويسند: ميزان شناسايى

    آيات زيربنايى براى همه معارفى كه ارقام آنها را در مقدمه جلد اول كتاب قيم الميزان به هفت محور

    بحثى رسانده اند (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 11)، همانا آيات صريح يا ظاهر معارف توحيدى است؛

    زيرا همه مسائل اسلامى كه در قرآن مطرح است، اعم از عقايد و اخلاق و احكام، به توحيد خداى

    سبحان برمى گردد.



    علّامه طباطبائى خود در اين باره مى فرمايد:



    فالآيات القرآنية على احتوائها تفاصيل هذه المعارف الإلهية و الحقائق الحقة تعتمد على

    حقيقة واحدة هى الأصل و تلك فروعه، و هى الأساس الذى بنى عليه بنيان الدين و هو

    توحيده تعالى توحيد الإسلام بأن يعتقد أنه تعالى هو رب كل شى ء لا رب غيره و يسلم له

    من كل وجهة فيوفى له حق ربوبيته، و لا يخشع فى قلب و لا يخضع فى عمل إلا له جل

    أمره.



    و هذا أصل يرجع إليه على إجماله جميع تفاصيل المعانى القرآنية من معارفها و شرائعها بالتحليل،

    و هو يعود إليها على ما بها من التفصيل بالتركيب (همان، ج 10، ص 135).



    در تفسير البيان نيز هرچند ايشان، به آيات ديگر استناد كرده اند، ولى حجم آيات استنادشده در

    الميزان و نيز تنوع آنها با آنچه در البيان مشاهده مى گردد متفاوت است.



    2) برجسته سازى نقش سياق در تفسير: سياق، ساختارى كلى است كه بر مجموعه اى از

    كلمات، جملات و يا آيات، سايه مى افكند و بر معناى آنها اثر مى گذارد (رجبى، 1383، ص 92). يكى

    از روش هاى عقلايى فهم مقصود هر گوينده اى، توجه به ساختار حاكم بر واژگان و جملات، در سخنان

    وى است. تفسير صحيح آيات وحى نيز، منوط به نظرداشت اين ساختار در هر آيه مى باشد، به گونه اى

    كه مرحوم علّامه، به مناسبت بحث از سياق آيه اى خاص، سياق را گوياترين راهنماى مقصود و مراد

    گوينده به شمار آورده اند (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 116).



    ازاين رو، معظمٌ له در هر دو تفسير الميزان و البيان به نقش سياق در تفسير توجه داشته اند، هرچند

    اين نقش در تفسير الميزان به صورتى مشهود و متمايز، برجسته گشته است، به گونه اى كه بر اساس


    آمار رايانه اى، واژه سياق در تفسير الميزان 1952 بار به كار رفته كه نشانگر شدت اهتمام مؤلف آن

    به اين بحث است. از باب نمونه، به چند مورداشاره مى شود:



    1ـ2. در تفسير كريمه يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيطانِ إِنَّهُ لَكُمْ

    عَدُوٌّ مُبِينٌ (بقره: 208)، مقصود از دنباله روى گام هاى شيطان مطرح شده در آيه را پيروى از شيطان

    در دعوت هاى مربوط به امر دين دانسته و سياق كلام را يكى از ادله آن شمرده اند (طباطبائى، 1417ق،

    ج 2، ص 101). اين در حالى است كه در تفسير البيان، هيچ اشاره اى به نكته مزبور نكرده اند (طباطبائى،

    1383، ج 2، ص 28).



    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اما محيط و زمان نگارش و نشو و نماى تفسير البيان، كاملاً متفاوت بود. تأليف در منطقه اى از تبريز،

    با شرايط زندگى مشابه ساير مردم و كمبود دسترسى به امكانات رسانه اى و اطلاع رسانى و دورى

    از محيط هاى خاص فرهنگى ـ كه علّامه خود در زندگى نامه خودنوشت از آن دوران، شكوه مى كند

    ـ تفسير البيان را به تحقيقات كتابخانه اى متداول نزديك، و از موضوعات فكرى و شبهات مطرح در

    محافل علمى دور ساخت.


    5) ارجاعات و منابع گسترده و متنوع: به لحاظ آنكه تفسير البيان در تبريز و تفسير الميزان در قم

    نگاشته شده اند، از لحاظ كمّيت و كيفيت ارجاعات و منابع مورد استناد علّامه نيز متفاوتند:



    الف. به نظر مى رسد دسترسى ايشان به تفاسير اهل سنت در هنگام نگارش الميزان، بيشتر

    بوده است؛ ازاين رو، گاه در الميزان به برخى منابع اهل سنت اشاره مى كنند كه در آن مورد در البيان

    نام برده نشده است (از باب نمونه، ر.ك. البيان، ج 1، ص 36، سطر آخر؛ الميزان، ج 1، ص 22،

    پاراگراف پايانى؛ البيان، ج 5، ص 23ـ25؛ الميزان، ج 9، ص 14ـ17). گستردگى بهره مندى علّامه

    در الميزان از تفاسير و ديدگاه هاى مفسران اهل سنت، از تمايزهاى روشن دو تفسير مزبور است.

    تفاسيرى مانند جامع البيان طبرى (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 298و302؛ ج 5، ص 24و188و284)،

    كشاف زمخشرى (همان، ج 11، ص 135و186؛ ج 9، ص 247و313؛ همو، 1383، ج 6، ص 51و71؛

    ج 5، ص 117و147)، مفاتيح الغيب فخررازى (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 297؛ ج 6، ص 198؛ ج 7،

    ص 188؛ ج 8، ص 223؛ ج 9، ص 7؛ ج 11، ص 19؛ ج 12، ص 47؛ ج 13، ص 52؛ ج 15، ص 43؛ ج 14،

    ص 287؛ ج 16، ص 181؛ ج 17، ص 65؛ ج 18، ص 262؛ ج 20، ص 308)، انوار التنزيل بيضاوى

    (طباطبائى، 1417ق، ج 5، ص 84و104؛ ج 9، ص 126؛ ج 11، ص 136و179؛ ج 12، ص 292؛ ج 13،

    ص 288و296)، روح المعانى آلوسى (همان، ج 11، ص 48؛ ج 7، ص 380؛ ج 14، ص 116؛ ج 18،

    ص 208) و المنار محمدعبده (همان، ج 2، ص 413؛ ج 3، ص 243؛ ج 4، ص 329؛ ج 5، ص 212؛

    ج 6، ص 55؛ ج 7، ص 53؛ ج 8، ص 39؛ ج 9، ص 60؛ ج 10، ص 196 و...) و برخى از كتاب هاى

    تفسيرى ديگر. در همين زمينه، نقد و بررسى نسبتا گسترده ديگر در الميزان و در مقابل، اشارات

    بسيار اندك به متون تفسيرى در البيان، از تفاوت هاى قابل توجه اين دو اثر علّامه است.



    ب. بهره گيرى از منابع روايى اهل سنت، تفاوت ديگر دو تفسير مزبور است. در الميزان به صورتى

    گسترده، از منابع روايى عامه، استفاده شده است؛ كتبى مانند صحيح بخارى (طباطبائى، 1417ق،

    ج 2، ص 255؛ ج 3، ص 267و377؛ ج 4، ص 283و289؛ ج 5، ص 330؛ ج 6، ص 112)، صحيح مسلم

    (همان، ج 1، ص 22؛ ج 3، ص 228و266؛ ج 6، ص 283و289؛ ج 14، ص 178؛ ج 20، ص 46)،

    سنن ابى داوود (همان، ج 2، ص 220؛ ج 3، ص 381؛ ج 9، ص 161؛ ج 14، ص 96،18و264)،

    سنن ترمذى (همان، ج 2، ص 88؛ ج 3، ص 75؛ ج 4، ص 289؛ ج 7، ص 205؛ ج 20، ص 317)،

    سنن نسائى (همان، ج 2، ص 188؛ ج 3، ص 75؛ ج 18، ص 264) و تفاسير روايى مانند جامع البيان

    طبرى و درالمنثور سيوطى؛ درحالى كه در تفسير البيان، بيشتر روايات، از منابع و تفاسير روايى

    شيعه نقل شده و در موارد معدودى كه به رواياتى از منابع اهل سنت، اشاره شده، بى آنكه به نام

    منبعى مشخص تصريح شود، به عنوان كلى منابع عامه اكتفا شده است (طباطبائى، 1383، ج 1،

    ص 129؛ ج 2، ص 178؛ ج 3، ص 63و70و132؛ ج 4، ص 63 و 141 و 154 و 165).




    ج. منابع متفرقه: در الميزان به تناسب بحث از منابع گوناگونى بهره گيرى شده است كه در البيان

    كمتر مشاهده مى شود؛ مانند كتب مقدس (ر.ك. الميزان، ج 3، ص 284، 300، 308، 315و386؛

    ج 5، ص 248)، منابع تاريخى (ر.ك. الميزان، ج 1، ص 41و194 و 360؛ ج 6، ص 182)، معارف عمومى

    (ر.ك. الميزان، ج 4، ص 328و331؛ ج 3، ص 322؛ ج 5، ص 262؛ ج 6، ص 324،325و431)،

    روزنامه ها و مجلات (ر.ك. الميزان، ج 3، ص 239؛ ج 4، ص 189؛ ج 6، ص 244 و نيز، ر.ك:

    الاوسى، 1381).



    نتيجه گيرى

    از مباحث مطرح شده، نتايج ذيل به دست مى آيد:



    1. علّامه طباطبائى در الميزان و البيان در آغاز تفسير سوره ها، به هدف اساسى هر سوره

    مى پردازد.



    2. در دو تفسير يادشده، نقل و نقد و جمع ميان روايات، ديده مى شود.



    3. مبناى علّامه در هر دو تفسير، عدم حجّيت خبر واحد در تفسير است.



    4. برخى از تمايزات شكلى ـ ساختارى الميزان نسبت به البيان عبارت است از:

    جامعيت نسبى الميزان در تفسير تمامى آيات، جداسازى نقل روايات از تفسير، بيان مباحث

    مستقل موضوعى و اصلاح برخى از تعابير البيان.



    5. برخى از تفاوت هاى شكلى ـ محتوايى الميزان در مقايسه با البيان از اين قرار است:

    حجم گسترده و تنوع روش تفسير قرآن به قرآن، برجسته ساختن نقش سياق در تفسير، نقل

    و بررسى قرائات مختلف برخى از آيات، وجود دغدغه اجتماعى و پاسخ به شبهات و استفاده

    از منابع گسترده.



    منابع


    استادى، رضا، بى تا، آشنايى با تفاسير، تهران، قدس.



    اوسى، على، 1381، روش علّامه طباطبائى در الميزان، ترجمه سيدحسين ميرجليلى، تهران،

    چاپ و نشر بين الملل.



    ايازى، محمدعلى، 1378، شناخت نامه تفاسير، رشت، كتاب مبين.



    ـــــ ، 1414ق، المفسرون حياتهم و منهجهم، تهران، مؤسسة الطباعه و النشر.



    بابايى، على اكبر، 1386، مكاتب تفسيرى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.



    حسينى طهرانى، سيدمحمدحسين، 1421ق، مهر تابان، چ چهارم، مشهد، علّامه طباطبائى.



    خضير جعفر، 1411ق، تفسير القرآن بالقرآن عندالعلّامه الطباطبائى، بى جا، دارالقرآن الكريم.



    دفتر تنظيم و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى، بى تا، شناخت نامه علّامه طباطبايى، قم.



    رجبى، محمود، 1383، روش تفسير قرآن، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه.



    شويكى، محمد بسام، 1422ق، ابحاث فى التفسير الموضوعى، دمشق، دارالعصمه.



    طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1383، البيان فى الموافقة بين الحديث والقرآن، قم، دفتر تنظيم

    و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى.



    ـــــ ، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.



    ـــــ ، 1379، قرآن در اسلام، چ نهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.



    گلى زواره، غلامرضا، 1375، جرعه هاى جانبخش، قم، حضور.



    مصطفى مسلم، 1418ق، مباحث فى التفسير الموضوعى، بيروت، دارالقلم.



    مطهرى، مرتضى، 1386، مجموعه آثار، تهران، صدرا.



    مسلم، مصطفى، 1418ق، مباحث فى التفسير الموضوعى، دمشق، دارالقلم.



    واعظى، احمد، 1381، مقاله الميزان و پرسش هاى نو، مرزبان وحى و خرد، قم،

    دفتر تبليغات اسلامى.


    منبع:

    سامانه نشریات-بانک نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    4) اصلاح و پيرايش عبارت ها: در برخى جملات الميزان در مقايسه با البيان، روند اصلاحى طى شده

    است كه به برخى از آن موارد اشاره مى شود:



    1ـ4. در البيان (ج 1، ص 35) ذيل تفسير بسم اللّه الرحمن الرحيم آمده است: فهو سبحانه رحيم لانه

    رحمن و رحمن لانه اللّه سبحانه. جمله مزبور اساسا در الميزان نيامده است؛ زيرا به نظر مى رسد با

    توجه به تفاوتى كه ميان رحمن و رحيم گفته اند، تعليل رحيميت خداوند متعال به رحمانيت او مورد تأمل

    باشد و گرچه صفت رحمن از جهتى فراگيرتر از وصف رحيم است، از جهتى ديگر، صفت رحيم عموميت

    بيشترى نسبت به رحمن دارد؛ چنان كه در روايت آمده است: الرحمن اسم خاص بصفه عامه و الرحيم

    اسم عام بصفة خاصه (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 23).



    2ـ4. در البيان (ج 1، ص 37) در ريشه يابى واژه اللّه نوشته اند: فاللّه فعال بمعنى المفعول كالكتاب

    بمعنى المكتوب من اله بمعنى عبد، او بمعنى تاه اذ هو ذات يتيه فيه العقول و تتحير... .



    در اين عبارت البيان، دو تسامح تعبيرى مشاهده مى شود كه در الميزان اصلاح شده است؛ اولاً، اللّه

    را فعال به معناى مفعول گرفته است، درحالى كه وزن صرفى اللّه العال مى باشد؛ زيرا اصل كلمه اللّه،

    الاله بوده است كه الف اله در اثر كثرت كاربرد افتاده است و آنچه بر وزن فعال است، اله است نه اللّه؛

    همين تسامح در تعبير، موجب اشتباه محقق محترم كتاب شده است؛ زيرا وى وزن اللّه را به صورت

    فعال (به تشديد عين) ضبط كرده است، درصورتى كه نه اللّه بر وزن فعال است و نه فعال به معناى

    مفعول در لغت عرب شنيده شده است.



    ثانيا، اگر اللّه ترجمه شود به ذاتى كه عقول در آن متحير است، دو ريشه اشتقاقى در آن احتمال مى رود:

    اله يا وله؛ ولى در عبارت پيش گفته از البيان تنها به احتمال اول اشاره شده است.



    اين در حالى است كه هر دو تسامح فوق در عبارت الميزان اصلاح شده است. عبارت الميزان چنين

    است: و اما لفظ الجلاله، فاللّه اصله الاله، حذفت الهمزه لكثره الاستعمال و اله من اله الرجل يأله بمعنى

    عبد او من اله الرجل او وله الرجل اى تحير، فهو فعال بكسر الفاءبمعنى المفعول ككتاب بمعنى

    المكتوب(همان،ص18).



    3ـ4. در البيان ذيل آيه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، نوشته اند: العبد هو المملوك من الانسان او كل ذى

    شعور بتجريد المعنى... (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 44) كه به نظر مى رسد پيش از جمله واره كل

    ذى شعور تكرار حرف من لازم است؛ اين نكته در الميزان اصلاح شده است (طباطبائى، 1417ق، ج 1،


    ص 24 پاراگراف 4).



    4ـ4. در البيان، ذيل آيه يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيطانِ إِنَّهُ لَكُمْ

    عَدُوٌّ مُبِينٌ (بقره: 208) چنين آمده است: لما بين أن من الناس منافقا ساعيا فى الارض بالفساد، و

    شاريا نفسه ابتغاء مرضاه اللّه، عمم وجه الكلام... (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 28). در اين عبارت، واژه

    شاريا كه وصف مؤمنان خاص مى باشد، بر واژه منافقا عطف شده است كه مفهومى مخالف مقصود

    علّامه از آن برداشت مى گردد و لازم بود براى جلوگيرى از سوءبرداشت، واژه اى مانند و منهم پيش از

    كلمه شاريا آورده شود. عبارت مزبور و بيان عموميت خطاب آيه، در الميزان، به گونه اى ديگر آمده است

    (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 101).



    4ـ5. در البيان پس از آيه 210 بقره نوشته اند: من الثابت بالبرهان و الضرورى من الظواهر الدينيه

    من الكتاب و السنه: انه سبحانه لا يجرى عليه شيى ء مما يجرى على غيره من الاشياء... (طباطبائى،

    1383، ج 2، ص 30).



    عدم جريان احكام موجودات بر خداوند متعال ـ همان گونه كه علّامه تصريح كرده اند ـ موضوعى قطعى

    و بديهى است؛ ازاين رو، نه تنها از ظواهر دينى، بلكه از نصوص، قابل استفاده است. عبارت مزبور، بدين

    صورت در الميزان اصلاح شده است: من الضرورى الثابت بالضرورة من الكتاب و السنة ان اللّه سبحانه

    و تعالى لايوصف بصفه الاجسام... (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 103). در عبارت الميزان،

    واژه الظواهر الدينيه حذف شده است.
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    2ـ2. در تفسير كريمه 42 مائده، به دليل سياق، سحت را به رشوه تفسير كرده (طباطبائى، 1417ق،

    ج 5، ص 341)، اما در تفسير البيان، به سياق مزبور اشاره اى نشده است (براى مطالعه بيشتر، ر.ك.

    البيان، ج 3، ص 264 و براى نمونه هاى ديگر، ر.ك. الميزان، ج 8، ص 332؛ البيان، ج 4، ص 359؛

    الميزان، ج 9، ص 56؛ البيان، ج 5، ص 56).



    يكى ديگر از مظاهر توجه علّامه به سياق آيات در تفسير الميزان، دسته بندى آيات سوره ها به

    گروه هاى مختلف با كمّيت هاى گوناگون در هنگام تفسير هر سوره است؛ بدين صورت كه گاه با ذكر

    تنها يك آيه به بحث تفسيرى مى پردازند (مانند آيه 34و62 بقره در الميزان، ج 1، ص 121و192) و گاه

    به آيات بيشترى كه از جهت سياق مشابهتى دارند اشاره كرده و سپس به تفسير آنها پرداخته اند

    (مانند آيات 6،7،28،29،45و46 بقره و نيز ر.ك. بابايى، 1386، ج 2، ص 176).



    اما در تفسير البيان به نظر مى رسد چنين تفكيكى صورت نپذيرفته است؛ زيرا در نسخه چاپ شده

    موجود، هرچند آيات هر سوره به گروه هايى تقسيم شده اند، اما بر حسب آنكه دسته هاى مزبور،

    داخل كروشه قرار گرفته اند، نشان مى دهد تقسيم بندى ها، توسط محقق كتاب صورت گرفته است،

    ضمن آنكه، ملاحظه بخش هايى از متن دست نوشت علّامه كه به صورت نمونه در ابتداى هر جلد آمده،

    بيانگر فقدان دسته بندى آيات در البيان است، برخلاف آنچه در الميزان، به صورت گسترده، مشاهده

    مى شود.



    همان گونه كه در ضمنِ بيان پيشينه گذشت، يكى از مقالات به چاپ رسيده در راستاى موضوع مورد

    بحث اين نوشته، مقاله عرض مقارن و موجز لتفسيرى العلّامة الطباطبايى الميزان و البيان است. در اين

    مقاله، در بيان مقايسه ميان الميزان و البيان ادعا شده كه علّامه در دسته بندى آيات اين دو تفسير،

    متفاوت عمل كرده اند و نويسنده محترم مقاله، بر همين اساس، تفاوت نگاه علّامه در بحث سياق را

    نتيجه گرفته است؛ درحالى كه همان گونه كه اشاره شد، كار دسته بندى آيات در البيان، مستند به

    علّامه نيست، بلكه توسط محققان كتاب مزبور به انجام رسيده است.



    3) بيان قرائات گوناگون: با توجه به اختلافات گسترده ميان قراء، در كيفيت قرائت آيات قرآن، پرداختن

    به همه آنها در تفسير، گاه مفسر را از هدف اصلى تفسير بازمى دارد، ضمن آنكه برخى از آن اختلافات،

    به جهت فقدان تأثير در معنا و مفاد آيه، در مسير هدف تفسير كه برطرف ساختن ابهام آيات و بيان مفاد

    استعمالى و مراد جدى خداوند است، قرار نمى گيرند. مرحوم علّامه نيز در تفسير الميزان، گاه به

    قرائت هاى مؤثر در تغيير معنا، پرداخته و معناى آيه را طبق هريك از آن قرائت ها توضيح داده اند (بابايى،

    1386، ج 2، ص 210). اين در حالى است كه در تفسير البيان، بر حسب گرايش غالب آن به تفسير

    روايى، چندان به اختلاف قرائت ها پرداخته نشده است كه در ذيل، به موارد مقايسه اى از دو تفسير

    مزبور، اشاره مى شود:



    در الميزان، در تفسير آيه فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ

    عَلَيهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَينا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِين (مائده: 101)

    با اشاره به دو قرائت استحق (به صورت فعل معلوم و مجهول) و قاريان آن دو، آيه را مطابق هر دو احتمال

    ، تفسير كرده (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 198)، اما در تفسير البيان به موضوع مزبور هيچ اشاره اى

    نكرده است (طباطبائى، 1383، ج 3، ص 351).



    همچنين در آيه قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ (مائده: 115) به دو قرائت در واژه منزلها پرداخته و در نهايت،

    قرائت با تخفيف را ترجيح داده است (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 236)، ليكن در البيان از اساس به

    اختلاف در قرائت آيه مزبور اشاره اى نشده است (طباطبائى، 1383، ج 3، ص 360).



    مشابه جريان مزبور در آيه ششم مائده در دو تفسير الميزان و البيان مشاهده مى شود (ر.ك. الميزان،

    ج 5، ص 222؛ البيان، ج 3، ص 221 و نيز، ر.ك. الميزان، ج 7، ص 62؛ البيان، ج 4، ص 69).



    4) جامعه گرايى و پاسخ به سؤالات و شبهات روز: پس از ورود علّامه به قم در دورانى كه تفكرات

    مختلف و متنوعى در حوزه هاى فكرى و عقيدتى جريان ساز جامعه محسوب مى شد و حجم انبوهى

    از سؤالات و موضوعات نوپديد، به بازار انديشه، عرضه مى گشت و توقع به حق دين مداران، از

    فرهيختگان حوزوى، پاسخ در خور، بدان نيازها بود، الميزان پا به عرصه وجود نهاد و با دغدغه هايى

    كه مؤلف انديشمند آن نسبت به نيازهاى فكرى جامعه اش داشت به پاسخ گويى به آن نيازها پرداخت؛

    پرسش هايى نو از قبيل: علم زدگى و تجربه گرايى، حقوق بشر، حقوق زن در اسلام، همگامى

    اسلام با زمانه، نسبى گرايى معرفت و نظام سياسى اسلام (واعظى، 1381، ص 144) كه در الميزان

    ، به مناسبت هاى گوناگون بدان ها پرداخته شده است.



    همين موضوع، يكى از دلايل دلبستگى و شيفتگى بسيار زياد مصلحان اجتماعى از قبيل شهيد

    مطهرى
    به اين تفسير ارزشمند بوده است كه به گفته برخى از شرح حال نگاران، اين تفسير كتاب

    دم دست شهيد مطهرى بوده است (استادى، بى تا، ص 246).
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi