این آتشیادها، چهل روز چون اسبان
تاخته اند بر پیکر صبر آنان.
بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛
به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.
کاروانِ اربعین، با خطبههای گریه، از شام رسوا برگشته است
و تصاویر جراحت، در سوزنده ترین بیان قاب میشود
و در سوزنده ترین بیابان.
بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرا.
دوبیتیهای پرلهیب، سطح مصیبت زده دشت را گلگون تر میکند.
اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است.
قافلهای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود.
اینان اربعین را با خود آورده اند؛
با نقل خاطرات قطعه قطعه شده.
دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است
که به پای سربلندیشان بری