صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 54

موضوع: ویژه نامه اربعینی حسینی{اربعین لاله های سرخ کربلا }

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض









    این آتشیادها، چهل روز چون اسبان
    تاخته‏ اند بر پیکر صبر آنان.

    بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده‏اند به نقطه‏ای از آغاز؛
    به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

    کاروانِ اربعین، با خطبه‏های گریه، از شام رسوا برگشته است
    و تصاویر جراحت، در سوزنده ‏ترین بیان قاب می‏شود
    و در سوزنده ‏ترین بیابان.

    بغل بغل شعله ریخته می‏شود در صحرا.
    دوبیتی‏های پرلهیب، سطح مصیبت ‏زده دشت را گلگون ‏تر می‏کند.

    اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است.
    قافله‏ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.

    اینان اربعین را با خود آورده‏ اند؛
    با نقل خاطرات قطعه قطعه شده.
    دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است
    که به پای سربلندی‏شان بری






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 2



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چهل روز ...

    در غروب عطش آلود، وقتى برق شقاوت خنجرى آبگون
    بر حنجره آخرین شهید نشست.

    وقتى صداى شكستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید
    و آنگاه كه خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند،

    جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.
    هشتاد و چهار كودك و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر،

    از ساحل گودالى كه همه هستى ‏شان را در آغوش گرفته بود گذشتند.
    تازیانه در پى تازیانه، تحقیر و توهین
    و قاه ‏قاهى كه با آه آه كودكان گره مى‏خورد،
    گستره میدان شعله‏ور را مى‏پوشاند.

    دشمن به جشن و سرور ایستاده است
    و نوازندگان، دست افشان و پایكوبان،
    در كوچه‏هاى آراسته، به انتظار كاروانى هستند
    كه با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم،
    با شكسته ‏ترین دل و تاول‏زده‏ترین پا،
    به ضیافت تمسخر و طعنه و خاكستر و خنده آمده است.

    زنان با تمامى زیورآلاتشان به تماشا آمده ‏اند.
    همه را اندیشه این است كه با فرو نشستن سرها بر نیزه،
    همه سرها فرو شكسته است.

    اما خروش رعدگونه زینب‏علیها السلام،
    آذرخش خشم سجادعلیه السلام
    و زمزمه حسین‏علیه السلام بر نیزه،
    همه چیز را شكست.

    شهر یكپارچه ضجه و اشك و ناله شد
    و باران كلام زینب جان‏ها را شست
    و آفتاب را از پس غبارها و پرده‏ها
    به میهمانى چشم‏هاى بسته آورد.

    چهل روز گذشت.

    حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه
    از افق خون سربرآورد.
    كربلا به بلوغ خویش رسید
    و جوشش خون شهید،
    خاشاك ستم را به بازى گرفت.

    خونى كه آن روز در غریبانه ‏ترین غروب،
    در گمنام‏ترین زمین،
    در عطشناك‏ترین لحظه بر خاك چكه كرد،
    در آوندهاى زمین جارى شد
    و رگ‏هاى خاك را به جنبش و جوشش و رویش خواند.

    چهل روز آسمان
    در سوگ قربانیان كربلا گریست
    و هستى، داغدار مظلومیت‏حسین‏علیه السلام شد.

    چهل روز


    ضرورت همیشه بلوغ است،
    مرز رسیدن به تكامل است
    و مگر ما سرما و گرما را به « چله‏ » نمى‏شناسیم

    و مگر میعادگاه موسى در خلوت طور،
    با چهل روز به كمال نرسید.
    اینك، چهل روز است كه هر سبزه مى‏ روید،
    هر گل مى‏شكفد، هر چشمه مى‏جوشد
    و حتى خورشید در طلوع و غروب،
    سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.

    چهل روز است

    كه انقلاب از زیر خاكستر قلب‏ها شراره مى‏زند.
    آنان كه رنج پیمان‏شكنى بر جانشان پنجه مى‏كشید
    و همه آنان كه شاهد مظلومیت
    كاروان تازیانه و اشك و اندوه بودند
    و همه آنان كه وقتى به كربلا رسیدند
    كه تنها غبار صحنه جنگ و بوى خون تازه
    و دود خیمه‏هاى نیم سوخته را دیدند،
    اینك برآشفته‏اند، بر خویش شوریده ‏اند.
    شلاق اعتراض بر قلب خویش مى‏كوبند
    و اسب جهاد زین مى ‏كنند.

    چهل روز است
    كه یزید جز رسوایى ندیده
    و جز پتك استخوان كوب، فریادى نشنیده.

    چهل روز است
    استبداد بر خود مى ‏پیچد
    و حق در سیماى كودكانى داغدار
    و دیدگانى اشكبار و زنانى سوگوار رخ نموده است.

    اینك، هنگامه بلوغ ایثار است.
    هنگامه برداشتن بذرى است كه
    در تفتیده‏ترین روز در صحراى طف
    در خاك حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

    اربعین است.

    كاروان به مقصد رسیده است.
    تیر عشق كارگر افتاده و قلب سیاهى چاك خورده است.
    آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده
    و پشت پلك‏هاى بسته را مى‏كوبد
    و دروازه دیدگان را به گشودن مى‏خواند.

    اربعین است.

    هنگامه كمال خون،
    بارورى عشق و ایثار،
    فصل رویدن، چیدن و دوباره روییدن.
    هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن.

    و كدامین دست محبت‏آمیز است
    تا دستى را كه چهل روز از گودال،
    به امید فشردن دستى همراه، برآمده، بفشارد ؟

    كدامین سر سوداى همراهى این سر بریده را دارد
    و كدامین همت، ذوالجناح بى‏ سوار را زین خواهد كرد؟

    اربعین است.

    عشق با تمام قامت ‏بر قله « گودال ‏» ایستاده است !
    دو دستى كه در ساحل علقمه كاشته شد،
    بلند و استوار چونان نخل‏هاى بارور، سربرآورده
    و حنجره‏اى كوچك كه به وسعت تمامى مظلومیت فریاد مى‏كشید
    در آسمان به جست‏وجوى همصدا و همنوا سیر مى‏كند.

    راستى، كدامین یاورى به « همنوایى ‏» و همراهى برمى‏ خیزد؟
    مگر هر روز عاشورا و همه خاك، كربلا نیست ؟
    بیایید همواره همراه كربلاییان گام برداریم

    تا حسینى بمانیم



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكر

    عهد آسمانى (27-10-2018)

  6. Top | #43

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛
    از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته،
    از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى،
    ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.

    حالا چهل روز است که مرثیه هامان را
    در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.
    چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را
    سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم.
    «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».

    از شام تا کربلا ،از کربلا تا شام،
    حکایت سرهاى جسور شماست
    که شمشیرها را به خاک افکند.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #44

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛
    از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.

    امروز، اربعین خورشید است.
    نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛
    چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!

    رفته اید و پس از شما، جاده ها،
    اسیر زمستانى همیشگى اند.
    پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.
    زخم عاشورا همیشه تازه است

    پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد
    و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟!
    اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را
    شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.

    دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را
    بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.
    زمین، پاییزش را از یاد مى برد،
    اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.
    سال ها مى گذرد و ما همچنان
    سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #45

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛
    از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته،
    از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى،
    ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.

    حالا چهل روز است که مرثیه هامان را
    در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.
    چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را
    سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم.
    «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».

    از شام تا کربلا ،از کربلا تا شام،
    حکایت سرهاى جسور شماست
    که شمشیرها را به خاک افکند.

    من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛
    از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.

    امروز، اربعین خورشید است.
    نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛
    چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!

    رفته اید و پس از شما، جاده ها،
    اسیر زمستانى همیشگى اند.
    پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.
    زخم عاشورا همیشه تازه است

    پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد
    و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟!
    اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را
    شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.

    دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را
    بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.
    زمین، پاییزش را از یاد مى برد،
    اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.
    سال ها مى گذرد و ما همچنان
    سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #46

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض













    چهل روز است که نگاهم را از قامت بلند بالایت، پر نکرده ام.
    چهل روز است که شب و روزم یکی شده است.

    چهل روز است که آتش خیمه های عاشورایی
    هر روز در دلم شعله می کشد.


    چهل روز است که چشمی اشک دارم و چشمی خون.
    یک روز آتش بر در خانه نشست و مادر ما
    شکسته بال و خونین، در خاک شد.


    یک روز فرق کعبه شکافت و فرشتگان، پدر
    را تا آسمان تشییع کردند.


    یک روز پاره های جگر برادرمان، تشت را به آتش کشید.
    و روزی، خورشید وجود تو از فراز نیزه ها طلوع کرد.

    اینک، همه آن لحظه ها از مرز دلم عبور می کنند.

    حسین جان! چه شد که رفتی و تنهایم گذاشتی؟
    پس قرارمان چه؟!

    چهل روز فراق را تا کربلا با پای سر دویده ام.
    حسین جان! برخیز و فرات را ببین که هنوز در آتش
    لب های تو بی قراری می کند.

    برخیز، تا باهم سری به شریعه بزنیم و سراغ دست های
    قلم شده علم دار را بگیریم.

    برخیز و پاسخی به قاصدک های آواره ای بده که
    از کوفه و شام به طوافت آمده اند.

    برادر! دشمن را مجال نیرنگ ندادم؛
    مجال ندادم تا کربلا در کربلا بمیرد، مجال
    ندادم تا سرّ نی در کربلا دفن شود.

    گفتم همه ناگفته ها را. فریاد زدم همه سکوت ها را.
    با آتش کلامم، سکوت حاشیه نشینان کوفه
    را با راحت طلبی شامیان، خاکستر کردم.

    اینک آمده ام؛ با دلی شکسته و سری سر به زیر
    با اندوه چهل کوفه غربت و زخم چهل شام اسارت.

    آمده ام، اما با قامتی دو تا.آمده ام تا حکایت سرگردانی
    روزهای بی تو را با تو بگویم.

    آمده ام تا از غربت قافله عاشورا بگویم.
    امّا حرف ها را از نگاهم بخوان و نپرس؛

    شرم و سر به زیری ام را ببین و سراغ رقیه
    را از من مگیر.

    اما برادر! خطوط تازیانه، حکایتی دیگر دارد.
    می بینی؟

    اربعین چگونه زخم ها را دوباره شکوفا کرده است؛
    چگونه عاشورا را برایم تکرار می کند.


    علی خیری






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    «یک اربعین با چلچله ها»




    قدیمی ترها می گفتند که اگر چهل روز غربت بر جنازه مظلومی
    بگذرد، یک چلچله از راه های دور، خودش را به روز اربعین او
    می رساند تا وارث غم جاویدان او شود!

    اما تا به حال بر عزای هیچ مظلومی چون حسین علیه السلام
    این همه چلچله با هم زیارت اربعین نخوانده بودند.

    شنیده بودم که اگر کسی بتواند در چهلمین روز اندوه عاشقی
    با جرعه ای آب، لب چلچله از راه رسیده را تر کند
    و خستگی را از بال و پرش برباید،چهل روز بر او
    نمی گذرد که حاجتش روا می شود!

    اما گویا این چلچله های ماتم گرفته دور فرات، روزه عطش
    گرفته اند که حتی لب فرو بسته اند از آب چشمان شان.


    چلچله ها را از آن جهت این گونه نامیدند که الفتی دیرینه
    با فراق های چهل روزه دارند و از این چله غم به آن چله
    غربت سر می کشند و اندوه باز ماندگانِ عزیز از
    دست داده را با خود می برند!

    اما این بار، غم غربت چلّه، آن قدر سنگین است که از
    صبر و توان دل چهل چلچله هم بر نمی آید و هیچ چلچله ای
    نمی تواند اندکی از غصه های چهل روزه
    زینب علیهاالسلام را با خود ببرد!


    داغی که قد زینب علیهاالسلام را که عصاره صبر و
    بردباری است، به خمیدگی نشاند، با چلچله های
    دل سوخته چه خواهد کرد؟!


    گوش کن که چگونه چلچله ها در کنار آن قبر کوچکِ
    پشت خیمه های نیم سوخته، هم صدا شده اند؛

    با مویه های مادرانه ای که تلاش می کند کودکش
    را به بهانه آبی که سوغات اسارت چهل روزه اش است،
    از خوابی که با لالایی تیر سه شعبه حاصل شده، بیدار کند!


    کمی آن سوتر را نگاه کن، که چگونه چلچله ها، پا به پای
    دختر بچه های یتیم، از این سو به آن سو می دوند
    تا شاید نشانه ای کوچک از گمشده هایشان بیایند!

    نشانی از آن عبایی که جنازه تکه تکه شده علی اکبر علیه السلام
    را در آن پیچیدند و بر شانه های خسته جوانان بنی هاشم
    به سوی خیام آورده شد، نشانی از آن مشک
    پاره ای که هرگز باز نگشت

    نشانی از آن نیزه ای که عمو از پهلوی قاسم علیه السلام
    بیرون کشید، نشانی از آن عمو و خیمه ای که شکست
    نشانی از آن قنداقه خونینی که در آتش خیمه ها سوخت

    نشانی از آن آستین خونین عبداللّه علیه السلام که بر
    دست بریده اش باقی ماند، نشانی از آن انگشتری
    که با انگشت بریده به غنیمت رفت و ... .


    صبر کن و طاقت بیاور! این قصه اربعین
    چلچله های کربلا، سرِ دراز دارد!


    تو که هنوز چلچله های جان داده در گودال را ندیده ای
    که چگونه سر سودایی خویش بر خنجر خونین افتاده
    بر زمین می کشیدند!

    تو که هنوز با چلچله های بازگشته از علقمه حرف
    نزدی که بدانی چه چیزی میان دست ساقی
    و مشک آب فاصله انداخت!

    تو که هنوز با چلچله های عزادار خیام آتش گرفته
    همراه نشده ای که بفهمی تاول دست های سوخته ای
    که با تازیانه به خون می نشیند، چه رنگی دارد!


    می بینی که چه اربعین سختی در پیش است!
    حتی برای چلچله هایی که عاشورا را ندیده اند و در این
    چلّه اسارت، با سر بریده و سنگ و خرابه و لب خونین آشنا نشده اند!


    نزهت بادی





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. تشكرها 2


  12. Top | #48

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛
    از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته،
    از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى،
    ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.

    حالا چهل روز است که مرثیه هامان را
    در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.

    چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را
    سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم.
    «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».

    از شام تا کربلا ،از کربلا تا شام،
    حکایت سرهاى جسور شماست
    که شمشیرها را به خاک افکند.

    من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛
    از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.

    امروز، اربعین خورشید است.
    نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛
    چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!

    رفته اید و پس از شما، جاده ها،
    اسیر زمستانى همیشگى اند.

    پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.
    زخم عاشورا همیشه تازه است

    پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد
    و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟!

    اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را
    شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.

    دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را
    بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.

    زمین، پاییزش را از یاد مى برد،
    اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.

    سال ها مى گذرد و ما همچنان
    سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكر

    نرگس منتظر (17-10-2019)

  14. Top | #49

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت
    خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست.

    وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید
    و آنگاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند،


    جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.
    هشتاد و چهار کودک و زن،
    در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی
    که همه هستی‏شان را در آغوش گرفته بود گذشتند.

    تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه‏قاهی که
    با آه آه کودکان گره می‏خورد، گستره میدان شعله‏ور را می‏پوشاند.


    دشمن به جشن و سرور ایستاده است
    و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه ‏های آراسته،
    به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم،
    با شکسته‏ ترین دل و تاول‏زده ‏ترین پا،
    به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.

    زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده ‏اند.
    همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه،
    همه سرها فرو شکسته است.


    اما خروش رعدگونه زینب ‏علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام
    و زمزمه حسین‏ علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست.

    شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب
    جان‏ها را شست و آفتاب را از پس غبارها
    و پرده‏ها به میهمانی چشم‏های بسته آورد.

    چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه
    از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید
    و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت.

    خونی که آن روز در غریبانه ‏ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین،
    در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد
    و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند.


    چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی،
    داغدار مظلومیت‏ حسین‏ علیه السلام شد.

    چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است،
    مرز رسیدن به تکامل است


    و مگر ما سرما و گرما را به «چله‏» نمی‏شناسیم
    و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.

    اینک، چهل روز است که هر سبزه می‏روید، هر گل می‏شکفد،
    هر چشمه می‏جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب،
    سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.


    چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره می‏زند.
    آنان که رنج پیمان‏شکنی بر جانشان پنجه می‏کشید

    و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند
    و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه
    و دود خیمه ‏های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏ اند، بر خویش شوریده ‏اند.

    شلاق اعتراض بر قلب خویش می‏کوبند و اسب جهاد زین می‏کنند.
    چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده،

    چهل روز است استبداد بر خود می‏ پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار
    و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است.


    اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است
    که در تفتیده ‏ترین روز در صحرای طف
    در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  15. Top | #50

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,153 در 63,547
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است.
    تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است.


    آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده
    و پشت پلک‏های بسته را می‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می‏خواند.


    اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار،
    فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن.
    هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن.


    و کدامین دست محبت‏ آمیز است تا دستی را که چهل روز
    از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟


    کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد
    و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟

    اربعین است. عشق با تمام قامت ‏بر قله «گودال‏» ایستاده است!
    دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد،
    بلند و استوار چونان نخل‏های بارور، سربرآورده
    و حنجره‏ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می‏کشید،


    آسمان در آسمان به جست‏جوی همصدا و همنوا سیر می‏کند.
    راستی، کدامین یاوری به «همنوایی‏» و همراهی برمی‏خیزد؟


    مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟
    بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.


    دکتر محمد رضا سنگری



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

aza, emamhosien, imam hossein pbuh, karbala, moharram & safar cermony, muharram, osaraeahlebet, safar, sayyedoshohada, مقالات پیرامون اربعین, متن فارسی و عربی زیارت اربعین, مجلس عزای سیّدالشّهدا (ع), مجموعه فعالیتهای فرهنگی آیه های انتظار در ماه محرم, محرم و صفر, مراسم های عزاداری, چهل منزل عاشقی, نهضت حسینی, ویژه نامه اربعین حسینی, ویژه نامه اربعین سال 89, ویژه نامه اربعین سال 90, ویرایش برچسب ها arbaien, یک عمربود هجرتو یک اربعین نبود, گام به گام تا اربعین شهیدان, گریه بر حضرت ابا عبدالله (ع), پیامک های تسلیت اربعین حسینی, پیاده روی اربعین اعلام آمادگی برای یاری امام عصر(ع), zyenab, اباعبدالله الحسین (ع), اربعین حسینی و اسراء کربلا, اربعین در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام, اربعین در شعر شاعران, اربعین، ستون عصاره عترت, اس ام اس تسلیت فرار رسیدن اربعین, اشعار اربعین, برنامه هیئت‌های مذهبی به مناسبت اربعین, تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی, تصاویر ویژه اربعین ، اربعین در قاب تصویر, حضرت زینب (س), روایت عشق و شهادت, زیارت نامه اربعین, شرحی بر زیارت اربعین, عزای اربعین حسینی, عزاداری ها

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi